بیگانهها و داستان ورود به یک مزرعه خانوادگی
20 سال پس از اولین نمایش «Signs» یا نشانهها در پرده بزرگ، بیایید ببینیم که این اثر مهیج «M. Night Shyamalan» آیا بهترین فیلم او تا به امروز است یا نه؟! آیا شما از آن دستهای هستید که نشانهها را میبینید، معجزه میبینید؟ یا معتقدید که مردم فقط خوش شانس هستند؟
20 سال از زمانی که شیامالان فیلم ترسناک تهاجم بیگانگان خود به نام Signs را اکران کرد میگذرد، و تا به امروز این فیلم هنوز به عنوان یکی از بهترینهای او در نظر گرفته میشود. چه از بازیگران عالی گرفته تا پدیدههای عجیب فرازمینی، یا موسیقی دراماتیک وهمآور آهنگساز افسانهای جیمز نیوتن هاوارد، چیزهای زیادی در مورد این تریلر علمی تخیلی وجود دارد.
مانند دیگر آثار بزرگ شیامالان، Signs نیز عمیقاً شخصی است و واضح است که چرا؛ اما به طور کلی «نشانهها» خلاصهای کامل از تمام وسواسهای سینمای ترسناک فانتزی و آخرالزمانی است. اما علاوه بر اینکه یک فیلم ترسناک عالی است، آنچه امروز در «نشانهها» بیش از همه شگفتانگیز است، ظرافت و شکیبایی شیامالان هنگام معرفی مضامین عزاداری و از دست دادن ایمان است.
شخص ام نایت شیامالان فیلمسازی است که توانست به سرعت نام خود را در هالیوود به یک برند جذاب و مورد توجه تبدیل کند. فیلمهای او بهعنوان نوع خاصی از آثار هیجانانگیز شناخته میشوند که ژانر وحشت و لحن موجود در فیلمهای «بیمووی»را با داستانگویی عالی ترکیب میکند و شخصیتهای جذاب نیز داستان آن را تقویت میکنند. اگر کارگردانی وجود داشته باشد که فیلمهایش با یک پایان تکان دهنده همیشگی شناخته میشود، آن M. Night Shyamalan است؛ مردی که از چیزی جز این لذت نمیبرد که مخاطبش را به یک احساس امنیت کاذب سوق دهد و سپس دنیایی را که ساخته است روی سر آنها بچرخاند و چیزی دیگر رقمبزند.
شیامالان کارگردانی است که میتواند داستان سرایی ظریف و جسورانه را در یک فیلمنامه ساده ترکیب کند. اما «نشانهها» فیلمی است که در آن این واضحتر است. اکنون که این فیلم 20 ساله شده است، متوجه خواهیم شد که سومین فیلم این کارگردان بدون شک بهترین فیلم کارنامه اوست. در سال 1999، «حس ششم» با شیوههای منحصربهفرد خود برای به تصویر کشیدن یک فیلم ترسناک که یک درام عالی نیز بود، تماشاگران را در سراسر جهان شگفتزده کرد. این فیلم بیشتر به دلیل پیچ و تاب آخرش که برگرفته از بقیه داستان بود به شهرت رسید. بنابراین وقتی Signs به نمایش درآمد، همه منتظر احساس مشابهی بودند. اما این کارگردان مدل جدیدی را انتخاب کرده بود.
این فیلم جدید شامل داستانی بود که هجوم بیگانگان را در پسزمینه داشت، اما به جای نمایش یک رویداد بزرگتر با جلوههای بصری و تماشایی، داستانش را از چشمان خانوادهای کوچک و منزوی در حومه شهر روایت میکرد که شامل یک درام قوی نیز بود.
در این فیلم گراهام هس با بازی مل گیبسون که یک کشیش بوده، پس از مرگ همسرش در یک تصادف رانندگی با برادر و دو فرزندش زندگی میکند. اما این تصادف او را مجبور به ترک ایمانش کرده است. او دیگر یک کشیش اسقفی نیست و در حال تخریب باورهای خود است. اما یک شب تهاجم بیگانگان به آرامی در پس زمینه فیلم شکل میگیرد و با مواجه شدن خانواده با یک موجود بیگانه در خانه به اوج خود میرسد. نقطه اوج نشانهها باعث میشود که آنها با بیگانه بجنگند در حالی که گراهام لحظه مرگ همسرش را دوباره مرور میکند. یادآوری آخرین کلمات او به نحوه کشتن بیگانه و در نتیجه بازگرداندن ایمان این شخصیت ارتباط دارد.
اما این فیلم قالب کلیشهای و تکراری فیلمهای «هجوم بیگانگان» را شکست که معمولاً فیلمهای پرفروشی بودند که بر واکنش جهانی تمرکز داشتند و بر صحنههای فاجعهای پرهزینه تکیه میکردند. فیلم Signs خیلی بیشتر از یک اثر ساده زمینه ساز است و ترس و وحشت از چنین اتفاقی را از چشمان این خانواده کوچک چهار نفره که در مزرعهای منزوی هستند و از طریق تلویزیون وقایع را دنبال میکنند، به مخاطب منتقل میکند. این یک وسیله داستان سرایی است که به کارگردان اجازه میدهد تا با ساختن یک رویداد تهدیدآمیز در مقیاس بزرگ با مخاطبان خود ارتباط برقرار کند.
ساختار روایی این فیلم به ما یادآوری میکند که حتی ساده ترین و فروتن ترین فرد نیز میتواند به واسطه یک حادثه از جهان اطرافش سیر شود، اما همین فرد به واسطه خانوادهاش و برای آنها به زمین بازی برمیگردد. خود این رویداد یک نکته داستانی جالب است. بعلاوه، این فیلم دارای چارچوب روایی یک تفنگ غول پیکر چخوف است که به خوبی نوشته شده است. بیشتر دیالوگها و سرنخهای بصری که در سرتاسر Signs به تصویر کشیده میشوند، در اوج آن نقش دارند. برای مثال: آخرین سخنان همسر گراهام باعث میشود که در صورت نیاز اقدامات او بهتر انجام شود. یا آسم پسرش چیزی است که در نهایت زندگی او را از سم بیگانه نجات میدهد، و وسواس بو با لیوانهای آب به آنها کمک میکند تا دریابند که آب به کشتن آن موجود کمک میکند.
بنابراین، این داستان سرایی درخشان است. گراهام با شیاطین شخصی خود مبارزه میکند زیرا جهان با رویدادی در مقیاس بی سابقه سروکار دارد. با این حال، پیام فیلم بسیار عمیقتر از مشیت الهی است. این فیلم مقالهای در مورد ایمان است، هر دینی که باشد. در نهایت میگوید شیاطین شخصی افراد و تاریک ترین قسمتها در واقع بخشی از زندگی هستند و باید به عنوان یک تجربه کامل در نظر گرفته شوند. این یک برداشت شخصی در مورد این موضوع بود زیرا شیامالان در جوانی خود در مدارس مختلف کاتولیک و اسقفی تحصیل میکرد، علیرغم اینکه مسیحی بودنش را نمیشناخت.
این موضوع یا نکاتی شبیه به این موضوعات در فیلمهای دیگر او نیز تکرار میشود. در Split، نجات کیسی از بدترین شخصیت کوین، گذشته آشفته اوست. او را نمیکشد زیرا او در زندگی خود مرگ و ناامیدی را دیده است، بنابراین قلب او را پاک میکند. در نتیجه کارنامه ام نایت شیامالان در نهایت با زیربناییترین سوال فیلم Signs مرتبط میشود، «آیا شما از آن دسته افرادی هستید که نشانهها و یا معجزهها را میبینید، یا معتقدید که مردم فقط خوش شانس هستند؟»
اما در مجموع این فیلم با فیلمبرداری برجسته از تک فوجیموتو و آهنگهای زیبای جیمز نیوتن هاوارد، به ویژه در دوران اوج فیلم، به تجربه کامل تری از یک اثر سینمایی جذاب تبدیل میشود. همچنین به این نکات فنی یکی از بهترین بازیهای واکین فینیکس و مل گیبسون و بازیگران کودک با استعداد ابیگیل برسلین و روری کالکین را نیز اضافه کنید. با وجود جلوههای بصری نه چندان پیشرفته فیلم، آنها به خوبی با محیط کم نور اثر مرتبط هستند و به تقویت نمادگرایی فیلم کمک میکنند.
در پایان باید گفت: همانطور که در ابتدا اشاره شد، بر خلاف چرخش تکان دهنده حس ششم، پیچش در نشانهها «تقریباً شاعرانه بود به نحوی که همه در لحظات پایانی اوج فیلم دورهم جمع میشوند». در حقیقت، بیشتر فیلمهای شیامالان با داستان سرایی به این شیوه میپردازند، حتی اگر خطهای داستانی بعدی او به اندازه آثار اولش جذاب نشده باشند. به این ترتیب، فیلم Signs واقعاً یکی از دستاوردهای این کارگردان است. اگر دلتان یک اثر تخیلی بر مبنای موجودات فضایی و یک داستان خوب خانوادگی که در یک درام رمزآلود باهم پیچیده شده است میخواهد، حتما فیلم نشانهها را تماشا کنید.