قبل از معرفی فیلمهایی درباره هویت زنان بگذارید در این باره کمی صحبت کنیم. چه چیزی هویت ما را مشخص میکند؟ چه چیزی ما را از دیگران متمایز میکند؟ چه چیزی رابطه بین دو زن را منحصر به فرد میکند و زنان چگونه هویت خود را با دیگران ارتباط میدهند؟ بسیاری از فیلمها براساس این پرسشها و مضامین ساخته شدهاند. اما تعداد انگشت شماری از آنها تمام راه را طی کردهاند تا داستانهایی را درباره هویت زنانه روایت کنند که ارتباط عمیق بین زنان و درهمتنیدگی هویت آنها را نشان میدهد.
بسیاری از این فیلمها حسادتی را که زنان نسبت به یکدیگر در دوستیها احساس میکنند مورد بررسی قرار میدهند، به ویژه زنانی که علایقی مشابه دارند. برخی از آنها نیز به بررسی ظاهر و اندام زنان میپردازند. تنها تعداد معدودی از آنها به جاذبه جنسی میپردازند که ممکن است فردی از نظر فرد دیگر دارا باشد. فیلمهایی که در اینجا بررسی میکنیم هویت زنان را به شیوهایی سوررئال و پیچیده بررسی میکنند. برخی از آنها وحشتناک و برخی خندهدار هستند، اما در حالت کلی همه آنها ارزش دیدن را دارند. در اینجا بهترین فیلمهایی درباره هویت زنان را معرفی میکنیم. با پروشات همراه باشید.
۱۰. جاده مالهالند (Mulholland Drive) – (۲۰۰۱)
در این تریلر هیجانانگیز روانشناختی سوررئال “دیوید لینچ” (David Lynch)، زندگی دو زن در هالیوود با هم تلاقی پیدا میکند. “بتی” بازیگر سرزنده و امیدواری است که به تازگی وارد لسآنجلس شده است. زن دیگر (“ریتا”) پس از تجربه یک تصادف رانندگی در “جاده مالهالند” هویت خود را فراموش کرده است. آنها سفری بسیار پرتعلیق و هیجانانگیز را پشت سر میگذارند، به همین دلیل به راحتی میتوان فراموش کرد که یکی از اولین پلانهای فیلم از یک تختخواب شروع میشود.
این دو در تلاش برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد “ریتا”، بیشتر به هم نزدیک میشوند. تا اینکه یک سری اتفاقات عجیب و غریب رخ میدهد و همه چیز به هم میریزد. در این حین معلوم میشود که ممکن است هیچ کس آن فردی که ما فکر میکنیم نباشد و شاید کسی در این میان تظاهر میکند. “دیوید لینچ” به توضیح ندادن در مورد معنای فیلمهایش مشهور است، بنابراین ما واقعاً نمیتوانیم بفهمیم که چه کسی وانمود میکند که چه کسی است. تنها چیزی که با اطمینان میتوانیم بگوییم این است که در هالیوود، همه سعی میکنند شخص دیگری باشند.
این فیلم تصویری نمادین از دو زن را نشان میدهد که روبروی یک آینه در کنار یکدیگر ایستادهاند. “ریتا” کلاه گیس بر سر میگذارد تا تغییر قیافه دهد و ناگهان برای لحظهایی به طرز وحشتناکی شبیه “بتی” میشود. این فیلم از جهات بسیاری شبیه یکی دیگر از فیلمهای این لیست یعنی “پرسونا” (Persona) اثر “اینگمار برگمان” (Ingmar Bergman) است که در آن دو زن به هم نزدیک میشوند و در نهایت هویتشان درهم تنیده میشود. هر دو فیلم امکان درگیر شدن تمایلات جنسی در شیفتگی به شخص دیگری را مورد بررسی قرار میدهند. هر چند این فیلمها ممکن است برای برخی چالشبرانگیز باشند، اما چالشی که بارها و بارها میخواهید آن را تجربه کنید. چرا که هر پلان فیلم تکاندهنده است، شیوه فیلمبرداری فیلم شما را روی صندلی میخکوب میکند و همه چیز در کنار هم مانند یک رویای طولانی و زیبا به نظر میرسد.
۹. ۳ زن (۳ Women) – ۱۹۷۷
نمیتوان کتمان کرد که فیلم” ۳ زن” “رابرت آلتمن” (Robert Altman) شامل زنانی است که شخصیت یکدیگر را وام میگیرند، اما “آلتمن” نیز همانند “لینچ” هیچ توضیحی در چرایی این روابط ارائه نمیدهد. فیلم در ابتدا به زندگی دو زن میپردازد: “پینکی” که به تازگی کار خود را در یک مرکز تفریحی ورزشی صحرایی شروع کرده است و “میلی” که از قبل در آنجا کار میکند و به “پینکی” پیچ و خم کار را نشان میدهد. دیگر شخصیت اصلی فیلم، صاحب این مجموعه یعنی “ادگار” است که همسری باردار به نام “ویلی” دارد. پس از اینکه “پینکی” و “میلی” در رابطه دوستانه خود دچار تنش میشوند یک اتفاق رخ میدهد، “پینکی” مانند “میلی” رفتار میکند و “میلی” نقش قبلی “پینکی” را برعهده میگیرد. با گذشت زمان این کنشها به گونهایی تکامل مییابند که “ویلی” را کاملاً دربرمیگیرند، زیرا گفتگوهای آنها نشان میدهد که پیوندی ناگسستنی با هم ایجاد کردهاند.
“آلتمن” این فیلم را براساس رویایی که دیده بود ساخته است و این کاملاً در زبان بصری فیلم مشخص است. زیرا میتوان این موضوع را از نقاشیهای عجیب و غریب “ویلی” و اشارات به رحم و زنانگی مشاهده کرد. “آلتمن” نیز از فیلم “پرسونا” به عنوان الهام بخش فیلم” ۳ زن” نام برده است. این کاملاً مشخص است زیرا ساختار آنها به طرز قابل توجهی شبیه هم است و رابطه بین “پینکی” و “میلی”، منعکسکننده رابطه بین دو شخصیت زن فیلم “برگمان” است. اما در این فیلم تاکید بیشتری بر نقشهای جنسیتی وجود دارد و همین باعث مجزا شدن آن از بقیه فیلمهای این فهرست بهترین فیلمهایی درباره هویت زنان میشود.
۸. چشمان بدون چهره (Eyes Without a Face) – ۱۹۶۰
این فیلم ترسناک دانشمند مجنون فرانسوی یعنی “ژرژ فرانژو” (Georges Franju) که از رمانی با همین نام اقتباس شده است، احتمالاً واقعیترین تفسیر از مضمون «زنان به یکدیگر تبدیل میشوند» باشد. این فیلم با رونمایی از یک جسد آغاز میشود که یک پزشک برجسته آن را دخترش “کریستین” معرفی میکند. اما به سرعت فاش میشود که “کریستین” هنوز زنده و سالم است (یا آن گونه به نظر میآید که گویا کسی نقش او را بازی میکند) و این جسد زن دیگری بوده که دکتر “جنسیه” پزشک سرشناس، بر روی آن جراحی کرده است. او در این جراحی سعی داشته صورت این جسد را بردارد و به دخترش “کریستین” پیوند بزند که صورت فعلی او به دلیل تصادف رانندگی از بین رفته است.
“کریستین” در طول فیلم یک ماسک ترسناک به چهره دارد تا آسیبهای چهره خود را پنهان کند، اما چشمان او عمیقاً مملوء از غم و گناه هستند. دکتر قبلاً همین عمل را بر روی دختر دیگری که توسط دستیارش “لوئیز” آورده شده انجام داده است و عمل او با موفقیت انجام شده و دارای چهره جدیدی شده است. این جراحی برای مدت کوتاهی جواب میدهد، اما بدن “کریستین” سریعاً بافت جدید را پس میزند و عمل باید دوباره انجام شود. هر چه بیشتر سعی میکنند عمل را کامل کنند، بیشتر احتمال دارد ماجرا لو برود.
این فیلم بر هویت مرتبط با بدن تمرکز دارد. وقتی “کریستین” چهره زن دیگری را به دست میآورد، دنیای او چه تغییری میکند؟ هر چند در اینجا هرگز پاسخی برای این سوال ارائه نمیشود، اما همین ایده کافی است تا تماشاگر را جذب فیلم کند. جدای این مضمونها، این فیلم یک احساس بسیار ملایم از ترس را القاء میکند که آن را از دیگر فیلمهای ترسناک پیش از خود متمایز میکند. در واقع این یکی از اولین فیلمهای فرانسوی است که در ژانر وحشت ساخته شده است و به دلیل سانسورهای زیاد، مجبور شد در هنگام ایجاد حال و هوای تعلیق و ترس خلاقیت به خرج بدهد.
۷. قوی سیاه (Black Swan) – ۲۰۱۰
توهمآمیزترین فیلم این فهرست، رقص ترسناک دارن “آرونوفسکی” (Darren Aronofsky) است که در اعماق ذهن هنرمند شکنجه شده فرو میرود. فیلم درباره یک رقاصه بالرین سادهلوح و بسیار حساس است که در یک شرکت رقص در نیویورک کار میکند و یک نقش دوگانه قوی سفید و سیاه در تولید آینده شرکت Swan Lake به او پیشنهاد میشود؛ در حالی که برقراری ارتباط با بخش تاریک نقش برای او دشوار است. “لیلی” رقصنده جدید شرکت، نمونهایی از اجرای “نینا” را ارائه میدهد و “نینا” این را تهدیدی برای خود میبیند. در حالی که “نینا” در اوج استرس و اضطراب نسبت به نقش خود قرار دارد، “لیلی” او را به صرف نوشیدنی دعوت میکند و او متعاقباً نوشیدنی را با وجد مینوشد. در نهایت “نینا” آرام شده و کمی سرگرم میشود، اما روز بعد واقعاً نمیداند که چه اتفاقی برای او رخ داده است. بعدها او مجموعهایی از توهمات و خشونتها را تجربه میکند و در نهایت به شب افتتاحیه میرسد و یک اجرای عالی ارائه میدهد، اما به چه قیمتی؟
حسادت “نینا” نسبت به “لیلی” تحریک میشود، چرا که به نظر میرسد همه او را دوست دارند و او به خوبی میتواند نقش او را بازی کند. این حس و حال در ترکیب با مصرف قرصهای توهمآور به یک کشش جنسی منجر میشود و زمانی که به بیراهه میرود، یک نفرت خشونتآمیز جایگزین آن میشود. “لیلی” در یکی از این خشونتهای توهمآمیز به “نینا” تبدیل میشود و “نینا” با خودش میجنگد. شاید هم “لیلی” را در ذهنش تجسم میکند. او به اعتماد به نفس و آزادی تازهایی دست مییابد، اما آنچه واقعی است در نهایت مشخص نیست. مهارت این فیلم باعث میشود شما در نهایت بپرسید چه چیزی واقعی است و چه چیزی واقعی نیست و با همین مهارت شما را تا آخرین لحظات درگیر تنش میکند. حتما این فیلم را تماشا کنید چون یکی از بهترین فیلمهایی درباره هویت زنان است.
۶. همیشه بدرخش (Always Shine) – ۲۰۱۶
دو دوست که هر دو بازیگر هستند، با هم در یک جنگل تنها میشوند. این فیلم برداشتی از یک رقابت سمی زنانه است. “بث” و “آنا” هر دو دوران سختی را در حرفه بازیگری پشت سر میگذارند، اما “بث” آخرین کم آورده است، به گونهایی که حتی به بیگ سور (Big Sur) مشهور شده است. اما این بدان معنی نیست که “آنا” هنرپیشه بدی است، زیرا به نظر میرسد که مردم او را خیلی راحتتر دوست دارند. وقتی تنشهای بین آنها به اوج میرسد، مشخص میشود که “بث” عمداً در کار “آنا” اختلال ایجاد کرده است. آنا” صبح روز بعد از خواب بیدار میشود و مانند “بث” لباس میپوشد. او روز خود را صرف معاشقه و ملاقات با مردم میکند، اما فلاشبکهای شب قبل همچنان او را آزار میدهند.
این فیلم از فیلمهای “قوی سیاه”، “پرسونا” و حتی “جاده مالهالند” تاثیر پذیرفته است و از همان دقایق اول مشخص است که قرار است چه اتفاقی بیافتد. این زنان در حال حاضر به طرز وحشتناکی شبیه هم هستند و به راحتی میتوان آنها را با هم اشتباه گرفت. این درهمتنیدگی هویتها عمدتاً بر پایه حسادت، نفرت و نزدیکی روابط زنانه استوار است. این فیلم برداشتی مدرنتر از موضوع هویت زنانه به شمار میآید و با طراوت و تازه است؛ حتی اگر موضوعات رایج و پیش پا افتادهایی را به تصویر بکشد باز هم یکی از بهترین فیلمهایی درباره هویت زنان است.
۵. جمعه عجیب (Freaky Friday) – ۲۰۰۳
در ادامه مروری بر بهترین فیلمهایی درباره هویت زنان، به کمدیترین و جادوییترین نمایش این فهرست میرسیم. در این فیلم کمدی شیرین، زنان هویتشان را عوض میکنند. یک روز “آنای” نوجوان و مادرش “تس” در یک رستوران چینی با هم مشاجره میکنند و صبح روز بعد خود را در بدن دیگری میبینند. آنها به معنای واقعی کلمه به یکدیگر تبدیل شدهاند و از این اتفاق متنفر هستند. آنها پس از یک صبح زندگی در بدن جدید، به دنبال راه حلی دوباره به همان رستوران چینی برمیگردند؛ اما به آنها گفته میشود که «عشق فداکارانه آنها به یکدیگر» تنها راهحل آنها برای تبدیل شدن به خودشان است. باقی روز آنها فرصت پیدا میکنند اطلاعات بیشتری در مورد یکدیگر کسب کنند و آشنایی با علایق دیگری آنها را سرگرم میکند، به گونهایی که این راهحل برای آنها بسیار آسان میشود. آنها دوباره به عقب برمیگردند و با خوشبختی به زندگی ادامه میدهند.
در تمام طول این تغییر، هر زن از بسیاری از جهات هنوز خودش است و این موضوع، فیلم را از دیگر فیلمهای با مضامین مشابه متمایز میکند. آنها در طول این تغییر با علایق دیگری آشنا میشوند و در برخی از موارد، از اطلاعات خود برای کمک به دیگری استفاده میکنند. در نتیجه یک داستان مفید و سرگرمکننده در مورد پوشیدن کفشهای دیگران و راه رفتن با آنها خلق شده است. هر چند این فیلم هوشمندانهترین یا چالشبرانگیزترین فیلم این فهرست نیست، اما نگاهی ساده و اصولی به روابط بین دو زن، خصوصاً با اختلاف سنی زیاد دارد.
۴. بر فراز آرزوی یک ستاره (Wish Upon A Star) – ۱۹۹۶
یکی از بهترین فیلمهایی درباره هویت زنان. این کمدی نوجوانانه دهه ۹۰ همانند فیلم “جمعه عجیب”، داستان دو خواهر را به تصویر میکشد که پس از اینکه هر دو آرزو میکنند ستاره یکدیگر شوند، بدن خود را تغییر میدهند. در این اثناء آنها متوجه میشوند که احتمالاً آن گونه که باید و شاید در طول زندگی روزمره به یکدیگر بها ندادهاند. “الکسیا” خواهر بزرگتر و محبوبتر احساس میکند توسط قوانینی که باعث مجبوب شدن او شدهاند محدود شده است (که ممکن است به عنوان یک مشکل واقعی، غیر قابل باور به نظر برسد و فارغ از سختی برای یک دختر نوجوان دشوار هستند) و تلاش میکند تا مدیر مدرسه و نمایندگان پذیرش کالج، او را جدی بگیرند. “هیلی” خواهر کوچکتر و درسخوانتر است، او علاقهایی به حضور در اجتماع ندارد و اعتماد به نفس پایینی دارد؛ در ضمن برقراری رابطه با دیگران و ارائه پروژههای درسی که به سختی روی آنها کار کرده است برای او دشوار است. تنها کاری که آنها باید برای بازگشت به بدن خود انجام دهند این است که دوباره آرزو کنند ستاره شوند. اما آنها از زمانی که در بدن یکدیگر سپری میکنند درسهای ارزشمندی میگیرند و از همیشه به هم نزدیکتر میشوند.
این تغییر برخلاف فیلم “جمعه عجیب”، تا حدودی با حسادت نسبت به جایگاه دیگری همراه است و به ما میآموزد که همیشه همه چیز آن طور که به نظر میآید نیست (و به عبارت دیگر هر چند هر دو جنبههای مثبتی دارند، اما جنبههای منفی نیز دارند). این فیلم مملوء از نوستالژی است و همه عناصر یک فیلم کمدی نوجوانانه را با خود دارد از عاشقانهها، رقصهای مدرسه و مدهای عجیب و غریب گرفته تا والدینی که در کمال حیرت باید با این دو همراه شوند.
۳. زندگی دوگانه ورونیکا (The Double Life of Veronique) – ۱۹۹۱
“ورونیکا” و “ورونیک” دو زن شبیه هم هستند که همزمان بزرگ میشوند. “ورونیکا” یک خواننده کر است که برای همراهی با عمهاش به لهستان میرود. او زمانی که در لهستان است، متوجه یک دختر فرانسوی به نام “ورونیک” میشود که دقیقاً شبیه او است و از معترضان عکس میگیرد. روز بعد “ورونیک” به صورت ناگهانی در اثر حمله قلبی میمیرد. “ورونیکا” در بازگشت به فرانسه احساس غم و اندوه زیادی میکند. از آنجایی که او خواننده گروه کر است از گروه کنارهگیری میکند و بعدها یک سری اتفاقات عجیب برایش پیش میآید. این اتفاقات او را به سمت فردی عروسکگردان به نام “الکساندر” سوق میدهند که به نظر میرسد تا حدی با رابطه بین این دو زن آشنایی دارد.
این زنان در بیشتر موارد به شکلی نا آگاهانه در هم تنیده شده اند. هر کدام از آنها دیگری است، آنها با هم جشن میگیرند و با هم رنج میبرند. در اینجا شاید تنها فردی مانند کیشلوفسکی (Kieslowski) بتواند توضیح دهد که چگونه همه چیز درهم تنیده شده و به هم ارتباط دارد و اینکه ما هرگز تنها نیستیم. تنها بازی “آیرن ژاکوب” (Irene Jacob) در این فیلم کافی است تا بتوان به این نتیجه رسید که فیلم ارزش دیدن را دارد. در عین حال فیلم در به تصویر کشیدن احساسات بدون کلام و گره زدن مضامین بسیار پیچیده به یکدیگر، بسیار خوب عمل میکند و به یکی از بهترین فیلمهایی درباره هویت زنان تبدیل میشود.
۲. آینه (Mirror) – ۱۹۷۵
این فیلم زندگینامهایی “تارکوفسکی” (Tarkovsky) بیشتر شبیه مجموعهایی از خاطرات است تا یک داستان خطی. ما در این فیلم از نگاه یک مرد میانسال در حال مرگ به زندگی نگاه میکنیم و شاهد فلاشبکهایی از دوران کودکی، مادر، همسر و فرزندان او هستیم که در عین حال ما را با تاریخ شوروی همراه میکنند. برای روایت بخشهایی از فیلم از شعرهایی که توسط پدر “تارکوفسکی” یعنی “آرسنی تارکوفسکی” نوشته شده، استفاده شده است. برای اینکه همه چیز خیالیتر و گیجکنندهتر به نظر بیاید، از یک بازیگر در نقش مادر و همسر شخص استفاده شده است. اگر چه به دلیل استفاده از طرحها و ابزارهای بصری تا حدودی مشخص میشود که این دو فرد متفاوت هستند، اما هدف از انتخاب یک بازیگر زن برای ایفای هر دو نقش را میتوان به تلاشی برای مقایسه هویت و نقش آنها در زندگی مرد تعبیر کرد.
چیزی که در مورد فیلم آینه بسیار خاص است این است که چقدر با مهارت، احساس خاطرات و گذر زمان را تکرار میکند. در ضمن فیلم علیرغم اینکه از نگاه یک کارگردان مرد و یک شخصیت مرد روایت میشود، بازتاب زیبایی از مادر بودن است. به گونهایی گه بعدها یک زن بعد از دیدن فیلم در نامهایی به “تارکوفسکی” نوشت: «دوران کودکی من به همین شکل بود …….. تو از کجا میدانستی؟». این فیلم به طرز شگفتانگیزی چیزی را در خود دارد که همیشه به انسان آرامش میبخشد.
۱. پرسونا (Persona) – ۱۹۶۶
در انتهای لیست معرفی بهترین فیلمهایی درباره هویت زنان، به درام روانشناختی “اینگمار برگمان” میرسیم که تقریباً الهامبخش تمام فیلمهای این لیست بوده است. این فیلم بر دو فرد تمرکز دارد، یک پرستار جوان به نام “آلما” و یک بازیگر مشهور به نام “الیزابت”. “آلما” وظیفه مراقبت از “الیزابت” را برعهده دارد که عمداً سکوت اختیار کرده است. آنها برای درمان “الیزابت” به یک کلبه روستایی میروند و در آنجا “آلما” داستانهایی از زندگی خود و نامزدش را برای “الیزابت” تعریف میکند که حتی شامل داستانهای خصوصی بین آنها نیز میشود. روزی “آلما” در هنگام مراجعه به اداره پست، با کنجکاوی یکی از نامههای “الیزابت” را میخواند و متوجه میشود که “الیزابت” در حال تحقیق بر روی او برای پذیرش یک نقش است. به نظر میرسد که این دو زن در طول فیلم با هم ادغام میشوند و حتی در یک مرحله شوهر “الیزابت”، “آلما” را با همسرش اشتباه میگیرد. در نهایت “آلما” از هویت خودش دفاع میکند و آنها از هم جدا میشوند.
گمانهزنیهایی زیادی در مورد اینکه فیلم در نهایت درباره چه چیزی است مطرح است، اما “برگمان” هیچ گاه حقیقت را در مورد آن بیان نکرده است. بیشک عنوان این فیلم اشارهایی به نظریه شخصیت “کارل یونگ” (Carl Jung) دارد. در این نظریه شخصیت به عنوان نقابی توصیف میشود که یک فرد برای تاثیر گذاشتن بر روی دیگران و پنهان کردن شخصیت واقعی، آن را به صورت میزند. هر چند ممکن است بعد از تماشای این فیلم جزئیات آن را فراموش کنید، اما مطمئناً هرگز تصویر این دو زن را از یاد نخواهید برد.