در فیلمهای ترسناک شخصیتهای زیادی وجود دارند که ناگهان از پستوهای تاریک بیرون میآیند و مخاطب را وادار میکنند تا صورتش را میان دستانش مبل پنهان کند. از بچههای به ظاهر معصوم که با باطن پلید گرفته تا عروسکهای شیطانی که در خانه اعلام استقلال میکنند و زندگی پنهانی خودشان را دارند همه و همه از عناصر پرطرفدار ژانر ترسناک هستند اما دلقکها در چند سال گذشته صدر جدول دلهرهآورترین موجودات فیلمهای ترسناک را به خود اختصاص دادند و پای ثابت بسیاری از آثار سینمایی و تلویزیونی هستند.
دلقکها در سالهای گذشته بیشتر با لباس و گریمهای مضحک، شوخیها و سرگرمیهای کودکانه مرتبط بودند اما امروزه ابعاد تیرهتری به خود گرفتند و در بسیاری از آثار سینمایی به عنوان قاتلین بالفطره معرفی میشوند. از دلقک ترسناک «آن» (IT) گرفته تا دلقک دیوانهی «تلفن سیاه» (The Black Phone) این طنازان عجیب و خندهرو باعث شدند انتظار داشته باشیم یکی از آنها در هر مکان خلوت و تاریکی پنهان شده باشد و در یک لحظه با ارهبرقی و خندههای دیوانهوار به سمتمان حمله کند.
حتی اگر یک داستان ترسناک عالی با پیچ و خمهای مرگبار هم برای روایت وجود نداشته باشد همین که یک دلقک دیوانه با لباس و گریم عجیب و غریب بر صفحهی نمایش ظاهر شود، کافی ست تا درصد زیادی از مخاطبان به خصوص کودکان قالب تهی کنند و به دنبال آغوشی برای پنهان شدن، بگردند اما چرا این اتفاق میافتد؟ دلقکها که اساسا به منظور ایجاد لحظات فرحبخش خلق شدند پس چرا تا این اندازه با ژانر وحشت گره خوردند؟
سر و کلهی دلقکها از کی و کجا پیدا شد؟
کولروفوبیا (Coulrophobia) یا دلقک هراسی به معنی ترس شدید و غیرمنطقی از دلقکها است. این نوع ترس احتمالا ریشه در دوران کودکی و برخورد با دلقکهای غیرعادی در واقعیت یا فیلمهای سینمایی دارد که باعث میشود فرد مبتلا از این موجودات بانمک تا سرحد مرگ بترسد اما دلقک هراسی چگونه تا این اندازه محبوب شد و راه خودش را در فیلمهای ترسناک باز کرد؟
در حالی که بیشتر دلقکها سعی میکنند سرگرمکننده، بیگناه و تا اندازهای احمق به نظر برسند اما بیشتر کودکان امروزی برخلاف گذشته خیلی با آنها ارتباط برقرار نمیکنند و دلقکها را عجیب و غریب میدانند. با این حال آنها در اصل شخصیتهای شاد و شوخی هستند که برای خنداندن مخاطبانشان به انواع اقسام بازی، لطیفه، حقه، شعبده و … روی میآورند. آنها در تمام تاریخ تاثیر زیادی در سرگرمی مردم داشتند و به هیچ عنوان نمیتوان از نقش فرهنگیشان چشمپوشی کرد.
در بیشتر فرهنگها دلقکها سالها قبل از پیدایش سینما و تلویزیون به وجود آمدند و وظیفهی اصلیشان سرگرم کردن آدمها بود. از مهمترین وظایف آنها میتوان به حضور فعالشان در دربار پادشاهان اشاره کرد. مثلا با کنکاش در تاریخ باستان میتوان ردپای دلقکهایی که در حضور فراعنهی مصر برنامه اجرا میکردند یا نسخهی آنها در روم باستان که به نام «احمق» معروف بود را پیدا کرد. همچنین دلقکها در تاریخ خودمان هم نقش مهمی دارند و در دربار پادشاهان مختلف به منظور ایجاد لحظات فرحبخش استفاده میشدند. البته این واقعیت را فراموش نکنید که آنها در طول تاریخ بسیاری از ناهنجاریها اجتماعی را به زبان طنز بیان میکردند و از قضا نقادان درجه یکی هم بودند. کمکم پای دلقکها به میهمانیهای جشن تولد کودکان و بعدها برنامههای سرگرمکنندهی تلویزیون باز شد. با این اوصاف مخلوقاتی که با هدف مهم و والای خنداندن و سرگرمی به وجود آمدند، چطور به یکی از دلهرهآورترین عناصر ژانر وحشت تبدیل شدند؟
این چرخش ناگهانی از ذات آنها سرچشمه میگیرد؛ دلقکها در کنار شیرینی و سرگرمکنندگی اندکی حماقت و شرارت هم در وجودشان دارند که از قضا لحظات خندهدار به واسطهی همین ویژگیها خلق میشود. شیدایی دلقکها و اصرار آنها برای شیطنت به نیت خنده گرفتن از مخاطب، میتواند به سمت و سوی تاریکتری برود و زمینهساز خلق تراژدی از دل لحظات کمدی باشد.
شخصیت جوکر در کمیکهای «بتمن» (Batman) نمونهی بسیار خوبی از دلقکی است که نتوانسته میل به شرارت و حماقت را در خودش مهار کند و کمکم به سمت ایجاد هرج و مرج سوق پیدا کرده است. نگاهی بیندازید به «جوکر» (Joker) تاد فیلیپس با بازی بینقص واکین فینیکس که از جمله آثار دنیای دی سی است که ابعاد واقعگرایانهتری دارد. در این فیلم ابتدا کمدین افسردهای را میبینیم که آرزو دارد بتواند مردم را بخنداند اما بیتوجهی و تمسخر مداوم اطرافیان او را به فروپاشی عاطفی میکشاند؛ بنابراین جنبههای سرگرمکننده در او کمتر میشود و در عوض میل به شرارت و ایجاد هرج و مرج بیشتر و بیشتر. کار تا جایی پیش میرود که جوکر روی آنتن زنده یکی از معروفترین مجریهای تلویزیون را به قتل میرساند و به یکی از ترسناکترین جنایتکاران دنیا تبدیل میشود.
شیطنت دلقکها ممکن است به سمت جنایت سوق پیدا کند
ابتدا به این مورد اشاره میکنیم که دلقکها در دنیای واقعی به شدت قابلاحترام هستند و اصلا چه هدفی والاتر از خنداندن مردمی که هر روز با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند اما در هر صورت خوشبختانه یا متاسفانه جذابیتهای سینمایی زیادشان موجب شده در ژانر ترسناک تثبیت شوند. منطقی است که این ترس از خاطرات دوران کودکی سرچشمه میگیرد. جالب است بدانید ترسها وقتی به خاطرات کودکی گره میخورند، ابعاد دلهرهآورتری هم پیدا میکنند. مثلا تا به حال فکر کردید چه چیزی در عروسکهای شیطانی و خانههای جنزده وجود دارد که آنها را تا این اندازه ترسناک میکند؟
علت مشخص است واژهی خانه در ذهن یک کودک مترادف با امنیت و آرامش است و عروسکها هم موجودات معصومی تعریف میشوند که همدم روزهای کودکیمان هستند حالا تصور کنید این تعاریف به ناگاه ۱۸۰ درجه تغییر ماهیت دهند. اصلا همین غیرمنتظره بودن است که این مفاهیم را تا این اندازه ترسناک میکند؛ دلقکها هم از این قاعده مستثنا نیستند.
بیشتر ما دلقکها را در سیرکها، جشن تولدها و رستورانها به یاد میآوریم که تلاش میکنند لحظات شادی را برایمان ایجاد کنند. هیچ کودک نرمالی بدون پیشزمینهی ذهنی انتظار ندارد موجودی به نام دلقک، ترسناک باشد. حالا تصور کنید این موجودات ظاهرا بانمک و دست و پا چلفتی با ارهبرقی به دنبالتان بیفتند. تغییر ماهیت شوکه کننده و غیرقابلپیشبینی المانی که ظاهرا بیخطر به نظر میرسد همان چیزی است که میتواند ما را تا سرحد مرگ بترساند.
وقتی دلقکها به صورت وحشتناک به تصویر کشیده میشوند اساسا برخلاف آن چه قرار است باشند، عمل میکنند. مثلا شخصیت پنی وایز در فیلم «آن» در حالت طبیعی باید دلقکی باشد که عاشق بچهها است و رابطهی آرام و سرگرمکنندهای را با آنها برقرار میکند اما در یک پیچش داستانی منحصربهفرد ناگهان مشخص میشود او یک قاتل زنجیرهای است و بچهها را شکار میکند؛ این تضاد ناگهانی وحشت و خشم زیادی را در مخاطبان به وجود میآورد و پنی وایز را به یکی از ترسناکترین شخصیتهای فیلمهای ترسناک تبدیل میکند.
دلقک کلیشهای شخصیتی است که اصلا انتظار نداریم یک دیوانهی تمامعیار باشد؛ بنابراین وقتی به یک شرور فیلمهای ترسناک تبدیل میشود، میتواند مخاطبان زیادی را متحیر کند.
جان وین گیسی و دلقک هراسی
ظاهر و گریم دلقکها به تنهایی میتواند هراسانگیز باشد. به ویژه اگر اغراقآمیز باشد این سوال در ذهن بیننده به وجود میآید: «آیا چیزی وجود دارد که زیر این پوست سفید آرایش غلیظ پنهان شده و چرا لبخند او تا این اندازه بزرگ است؟» دلقکها ویژگیهای تقویت شدهای دارند که ظاهرا انسانی است اما این همهی ماجرا نیست.
یکی از دلایلی که ممکن است در مواجه با دلقکها احساس ترس و وحشت را تجربه کنیم این است که مطمئن نیستیم زیر آرایش غلیظ آنها چطور انسانی پنهان شده است و دقیقا در این لحظه چه احساسی دارد. مثلا نکتهی وحشتناکی که در مورد شخصیت ایتن هاک در «تلفن سیاه» وجود دارد این است که مدام خودش را پنهان میکند؛ حالا چه از طریق گریم سنگین و چه از طریق پوشاندن صورتش با ماسک.
اما این ماجرا تنها ریشه در فیلمهای سینمایی ندارد و در واقعیت هم به وقوع پیوسته است. قاتل زنجیرهای به نام جان وین گیسی به دهها فقره تجاوز و قتل کودکان در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی اعتراف کرد. چیزی که این قتلها را وحشتناک میکرد اعتمادی بود که او به واسطهی شغلش میان مردم به وجود آورده بود. جان یک دلقک قابلاحترام بود که در مراسمهای تولد بسیاری از کودکان حضور پیدا میکرد و اصلا قربانیهایش را به واسطهی همین اعتماد به قتلگاه میکشاند.
کودکان به طور باورنکردنی آسیبپذیر هستند و دلقکها با آنها ارتباط تنگاتنگی دارند. غیرقابلپیشبینی بودن اعمال انسانهایی شبیه جان وین گیسی میتواند ماهیت دلقکها را ترسناک کند. گفته میشود انسانها وقتی با عدم قطعیت تهدید مواجه میشوند، احساس ترس میکنند؛ بنابراین یکی از مهمترین دلایل وحشت از دلقکها این است که رفتار آنها میتواند غیرقابلپیشبینی باشد و با باورهای ما هماهنگ نشود.
بدون شک دلقکها سزاوار وحشتی که در چند سال اخیر به آنها نسبت داده میشود، نیستند اما ممکن است جنبههای ترسناک آنها قویتر باشد و حداقل در سینما و تلویزیون هرگز به نقش شاد و سرگرمکنندهی سابقشان بازنگردند. ترسهایی که آنها در حال حاضر در ژانر وحشت ایجاد کردند بسیار محبوب است. البته دلقکهای حرفهای قطعا از ادامهی این وضعیت آسیب میبینند و احتمالا در آیندهی نزدیک شغل قابلاحترام و دوستداشتنیشان را از دست میدهند اما ظاهرا ولع دوستداران ژانر وحشت حالا حالاها سیر نمیشود و دوست دارند باز هم آنها را در تضاد با ماهیت اولیهشان ببینند.