می توان گفت که همه آثار صادق هدایت درگیر یک نوع بن بست است. صادق هدایت در آثارش چنین نشان می دهد که می خواهد از نومیدی به امید دست یابد. ولی این نمی تواند راهگشای کوچه بن بست داستانهای او باشد. وضع جامعه در دوران او به گونه ای است که انسان را وادار می کند تا به چیزی شک داشته باشد. بدبینی یکی از خصایص آثار این نویسنده است.
می توان چنین ادعا کرد که صادق هدایت می خواهد به جامعه این باور را بقبولاند که باید به عقب بازگشت که این همان رجعت انسان دردوره تجزیه تمدن است. او با ترسیم تاریکیها و ناامیدیها در داستان، در حالیکه به امید دست پیدا نمی کند می خواهد به افراد جامعه این پیام را برساند که باید بدیها را محکوم کرد و راهی به سوی سعادت گشود.
هدایت در تجسم تاریکیها و تیره روزیها سعی دارد تصویری روشن تر و واضح تر از جامعه ارائه بدهد. محکوم کردن بدیها در داستانهای صادق هدایت بیانگر مبارز بودن او است. ولی او نتوانسته است که در این مبارزه به ناامیدی پیروز شود.
صادق هدایت به عنوان یک نویسنده، بیانگر واقعیت های اجتماعی و معضلات آن است. اصولا رئالیسم نشان دهنده واقعیات جامعه است، نه چیز دیگری.
اگر واقعیات داستانی هدایت نگران کننده، تاریک، ناامیدانه اضطراب آور است، این بیانگر وضع جامعه دوران اوست. چون یک نویسنده رئالیست با توجه به وضع جامعه آثار خود را به وجود می آورد. نویسنده مورد بحث هم به عنوان بنیانگذار رئالیسم داستانی در ایران تحت تأثیر عوامل گوناگون به داستان هایی پرداخته است که جامعه او را به تصویر می کشد و بدبینی ها، اضطراب ، ناامیدی و تاریکی را در ذهن خواننده احیا می کند. این نویسنده کوشیده است تا با هنر نویسندگی خود ذهن خواننده آثارش را بیدار کند و تحت تأثیری که داستان هایش داشته اند وضع وخیم و ناخوشایند جامعه را برای او بنمایاند. صادق هدایت را می توان یک نویسنده انقلابی قلمداد کرد. او در حالیکه در داستانهایش به بن بست می رسد سعی می کند تا علل وقوع این بن بست را نیز بنمایاند تا خواننده با ذهنی آگاه و هشیار از افتادن در دام تاریکی ها و ناامیدی ها برهد.
دوران صادق هدایت را می توان با ویژگیهایی که در داستان های او است تطبیق داد. این نویسنده در داستان های خود ویژگیهای دوران خود را به تصویر کشیده است.
صادق هدایت در اکثر داستانهایش تلخکامی، محرومیت، بن بست، پوچی، و بازگشت به نوعی مذهب نو را آورده است. این نویسنده که زاییده جهانی پراز اضطراب و تشویش است در بحبوبه ای قرار گرفته است که تمام جهان بعد از یک جنگ و درگیری در آن قرار گرفته بود.
نمی توان این نویسنده را به خاطر اینکه در داستانهایش از بن بست، محرومیت، خودکشی، حس نارضایتی، تاریکی، سخن به میان آورده است محکوم کرد. صادق هدایت به عنوان بنیان گذار رئالیسم داستانی در ایران آنچه را که در جامعه هست ودیده تصویر می کند. پس اگر در آثار او از خصوصیت هایی مانند گریز از جامعه، بازگشت به تمدن کهن و نیز تاریکی و بن بست است نه تنها مقصر نیست بلکه به عنوان یک نویسنده، در خدمت اجتماع خود هم بوده است. ب ه
اینکه این داستان نویس در آثار خود به ترسیم تیرگی ها، تاریکی ها و بن بست ها روی آورده است، مربوط به جامعه اوست. چون یک نویسنده واقعگرا جامعه را آن طور که هست تصویر می کند.
اینکه ما در داستانهای صادق هدایت می بینیم که اکثر شخصیت های داستانی او خودکشی می کنند، یا به مرگی زودرس می میرند نوع برداشت واقعی صادق هدایت از جامعه است. وضع جامعه و جهان دوران او به گونه ای است که هیچ کس نمی توانسته بهتر از آن را تصویر کند.
بعضی ها می گویند که صادق هدایت به شناخت دردها رسیده بود، ولی از جستجوی درمان باز مانده بود. این امر مؤید واقعیت درگیر بودن جامعه با معضلات است. چطور می توان از آدمی که درگیر جامعه فاسدی است انتظار حل مفاسد را داشت مگر اینکه آن فرد مصلح باشد، نه نویسنده. یک نویسنده رئالیست واقعیت را بیان می کند و این وظیفه مصلح است که درمان دردها را پیدا کند.
صادق هدایت در مقالات و داستانهایش زندگی را عبث و پوچ شمرده است. دلیل اینکه او زندگی را بیهوده میداند و علی رغم خواست خود و تلاشش به ساحل امید نمی رسد، این است که جامعه درهای امید و سعادت را بر اثر جنگ و ویرانی، همچنین به خاطر اوضاع نامناسب سیاسی و روابط افراد به روی انسانها بسته بود. ام
آن چیز که هدایت و شخصیت های داستانی اش را به زوال می کشاند بی معنایی زندگانی دوران او بود. زندگی در دوران صادق هدایت به خاطر مسایلی برای بسیاری بی ارزش می نمود.
ترسیم وضع جامعه در آثار صادق هدایت مشهود است. دلیلی که بر ساخت قصه های او می توان آورد، فروش زیاد کتابهای او است. علت اصلی پرفروش بودن کتابهای نویسندگانی همچون صادق هدایت، صادق چوبک، جلال آل احمد این امر است که جامعه قسمت اعظمی از خصوصیات زندگی و وضع خود را چه به صورت ایده آل و چه به صورت واقعی در کتابهای این نویسندگان می یابد.
صادق هدایت در سفرش به هندوستان با کیش بودا آشنا شد و تحت تأثیر بودائیسم گوشت خواری را ترک کرد و به گیاهخواری روی آورد که این امر هم در بررسی کتابهایش مورد توجه قرار گرفته است.
هدایت حیوانات را دوست می داشت. او نویسنده ای منزوی بوده است ولی جوشش زندگانی گاه در ضمیر او قوت می گرفته که این قوت امید به زندگی نیز تحت تأثیر دگرگونی های جامعه بوده است. جامعه گاه مشکلات را برای او آسان می کرده است و زمانی که مشکلات آسان می شده اند این نویسنده در آثار خود به یک امید زودرس می رسیده است. اما موضوع این است که اکثر افراد داستانی کتابهای صادق هدایت به پایان ناخوشایندی مبتلایند که این خود، ترسیم جامعه بوده است. نویسنده با مرگ یا خودکشی آدمهای داستانی خود به این واقعیت اشاره کرده است که در جامعه او همه به پوچی می رسند و خود این نوع نگرش به دوران تجزیه یک جامعه مربوط است.
آثار صادق هدایت که استاد قصه نویسان جدید و معاصر ما به حساب می آید دربرگیرنده یک نگرش عرفانی و فلسفی بدبین و نیز یک نوع طنز انتقادی و اجتماعی تند و همچنین جستجو و کنکاش در رسوم و آداب عوام و فرهنگ مردم و بازگشت به محیط از دست رفته روحانی دوران باستان است.
درباره این نویسنده، بعضی ها گفته اند که وی دچار یک بیماری روانی بوده است و خصوصیت فردی آشفته ای داشته است. ما باید به این نکته مهم توجه کنیم که آشوب های درونی یک فرد حاصل وضع نامناسب جامعه و نیز موقعیت فرد در جامعه است. علاوه بر این اعلت، علت اصلی دیگری که این نویسنده را به دید بعضی ها مریض نشان می دهد آثار غیرعادی این نویسنده است. البته این مهم هم جدا از جامعه نمی تواند معنی پیدا کند. شخصیت درونی یک فرد علاوه بر خصوصیت ذاتی او به وضع جامعه و پایگاه آن فرد بستگی دارد.
ما می بینیم که صادق هدایت در داستانهایش چه از زبان کاراکترهای داستانی خود و چه در مقاله های خویش زندگی را تهی و عبث می خواند. که این ویژگی در بسیاری از نویسندگان هم عصراو و نیز نویسندگان برجسته کلاسیک دیده می شود. رسیدن به پوچی و عبثی در زندگی به شرایطی که جامعه برای نویسنده و افراد پیرامون او در جامعه به وجود می آورد، بستگی عمیق دارد. یعنی پوچی و عبثی به تلخی دنیا بستگی پیدا می کند. نویسنده در جامعه ای قرار میگیرد که مالامال از دردها و مصیبت ها است و نیز ایده ای در این جامعه برای حل این مسایل و مشکلات وجود ندارد و خود این امر رسیدن به پوچی را در نویسنده که دارای احساسات عمیق و ریشه ای ظریفی است دو صد چندان می کند.
اندیشه های ناسیونالیستی و باستانگرایی در آثار صادق هدایت و نویسندگان معاصر او به وضوح دیده می شود. یکی از عللی که باعث شد تا نویسندگانی چون صادق هدایت، محمد قزوینی، سید حسن تقی زاده و بسیاری دیگر به تحقیق در فرهنگ و ادبیات ایرانی و باستان گرایی و ناسیونالیسم روی آوردند، شکست انقلاب مشروطه بود که شدیدا آثار این نویسندگان را تحت تأثیر قرار داد.
به هر حال صادق هدایت فرزند اعتضادالملک در روز سه شنبه در تهران متولد شد و برای تحصیل به فرانسه رفت. ابتدا در پاریس ماند و سپس به شهر بزانسون عزیمت کرد. زبان فرانسه را خوب آموخته بود.
زبان انگلیسی را هم به اندازه زبان فرانسه فرا گرفته بود. وی در پاریس داستانهای معروف خود را که از آن جمله اند: نمایشنامه پروین دختر ساسان، سه قطره خون، افسانه آفرینش، زنده به گور به رشته تحریر درآورد. او بعد از بازگشتش به ایران در سال ۱۳۱۵ به بمبئی رفت و زبان پهلوی را آموخت. بعد از آن به شهر تاشکند و چند شهر دیگر ازبکستان عازم شد. می توان گفت که صادق هدایت با آموختن زبانهای فرانسه، انگلیسی و پهلوی و نیز مسافرتهایش به کشورهای مختلف و آشنایی با مکتب های متفاوت ادبی و اجتماعی و زندگی مردم دیار غرب و شرق و همچنین مشاهده حاکمیت های مختلف سیاسی بر کشورها و جنگ ایدئولوژیها همراه با اوضاع مخرب ایجاد شده ناشی از جنگ جهانی دوم در ایران و جهان به مرحله ای رسید که همه درهای صلح و سعادت را به روی خود بسته دید و راحتی خود را از وضع فلاکت بار جامعه در مرگ انتخاب کرد.
در دوران صادق هدایت وضع جامعه ایران و جهان به گونه ای بود که با زایش ایدئولوژیها و مکاتب جدید فلسفی انسان دچار گیجی و سردرگمی می شد. سال شه
انسان عصر صادق هدایت انسان دوره تجزیه تمدن بود که در این دوران آثار خمودگی و سستی بر تمام اجزای زندگی بشری سایه افکنده بود.
صادق هدایت به عنوان یک نویسنده با احساسات ظریف و زودرنج با دوران تجزیه روبرو شد و خود نیز در بستر تجزیه تمدن قرار گرفت. آثار او که برگرفته از ذهنیت ساخته شده در یک اجتماع مریض بود نتیجتا آثاری بودند که به بن بست منتهی می شدند.
اغلب نویسندگان هم عصرا و چه در ایران و چه در کشورهای دیگر به خاطر تجزیه تمدن بشری به یک نوع حس بدبینی رسیده بودند.
درست است که همه انسانها بعد از جنگ و به هنگام جنگ جهانی دچار یک بحران روانی شده بودند ولی آنچه که مسلم است یک نویسنده با احساسات زود تحریک شونده ای نسبت به سایر افراد جامعه با مسائل متفاوت برخورد می کند. نویسنده به خاطر روح ظریفی که دارد مشکلات و مسایل را به خوبی درک می کند. دریافت چهره پلید مصائب توسط یک نویسنده باعث می شود که آن نویسنده در آثار خود از مصیبت ها سخن به میان آورد.
نویسنده کسی است که با نوشتن، به بیان معانی و مطالبی که در ذهن خود دارد می پردازد. نویسنده با نوشتن، اوضاع اجتماع را به تصویر می کشد. نویسندگی یک نوع هنر است. خوب نوشتن یک نویسنده شعار اجتماع و آزادی را می دهد.
نویسنده کسی است که سر تا پا احساس این امکان را می دهد که محیط پیرامون خود را تحت تأثیر قرار دهد.
عدم وجود ارتباطات وسیع در قرن های پیش مانع این بود که افراد یک جامعه از دردها و مصایب یکدیگر باخبر شوند. ولی با بوجود آمدن صنعت چاپ این امکان به وجود آمد که نویسنده به عنوان یک رابط، عقاید و نظرات مختلف اجتماعی را نشان دهد. در قرن های پیش هنرمند با اجتماع رابطه زیادی نداشته است که این امر به خاطر وجود طبقات بسته و عدم وجود وسایل ارتباطی مدرنیزه بود ولی در قرن حاضر هنرمند برای اجتماع است. هنر بدون اجتماع نمی تواند برای خود معنی پیدا کند. هنرمند بالطبع در اجتماع پرورش می یابد و اجتماع را بیشتر و بهتر درک و لمس می کند حقیقت این است که هنرمند در قرن حاضر نمی تواند بی طرف باشد. یک هنرمند در بستر حوادث اجتماعی و جهانی به ذهن خود شکل می دهد و اثر می آفریند.
صادق هدایت به عنوان یک نویسنده هنرمند از این اصل مستثنی نیست. او نیز مانند سایر نویسندگان در برخوردهای اجتماعی است که آثارش شکل گرفته اند.