وانداویژن WandaVision یک مینی سریال اینترنتی ساخت آمریکا است که جک شفر این سریال را برای دیزنی پلاس ساخته است و داستان آن در مورد شخصیت های اسکارلت ویچ و ویژن از مارول کمیکس ساخته شده است.
وقایع این سریال بعد از فیلم انتقام جویان: پایان بازی 2019 رخ می دهد. تهیه کننده این سریال کوین فایگی و توسط مارول استودیوز شناخته شده است.
الیزابت اولسن و پل بتانی در نقش واندا ماکسیموف و ویژن در این سریال ایفای نقش کرده اند. بازیگرانی همچون تیونا پریس، کت دنینگز، رندل پارک و کاترین هان در این سریال ایفای نقش کرده اند. در این سریال ایوان پیترز در نقش کوئیک سیلور ایفای نقش کرده است که قبلا این نقش را آرون تایلر-جانسون ایفا کرده است.
داستان سریال وانداویژن
پس از اتفاقات و رخدادهای انتقام جویان: پایان بازی (۲۰۱۹)، شخصیت اسکارلت ویچ یک زندگی آرمانی را در شهر وست ویو شروع می کند و سعی دارد با کنترل افراد شهر آرامش گرفته شده از خودش را پس بگیرد و در این میان سازمان سورد متوجه تغییرات می شود و تصمیم به حمله به این شهر می کند.
بازیگران و شخصیت های سریال
الیزابت اولسن درنقش واندا ماکسیموف / جادوگر سرخ:
انتقام جویی که میتواند جادو را مهار کند و هیپنوتیزم و دورجنبی کند. اولسن گفت که این سریال توضیح میدهد که چگونه و چرا واندا به عنوان جادوگر سرخ شناخته میشود، زیرا او در آثار قبلی دنیای سینمایی مارول (MCU) به این عنوان شناخته نشده بود.
پل بتانی درنقش ویژن و ویژن سفید:
یک اندروید و انتقام جو که با استفاده از هوش مصنوعی برگرفته از جارویس، اولتران، سنگ ذهن، تونی استارک و دکتر بروس بنر ساخته شدهاست. ویژن قرار است پس از مرگش در انتقامجویان: جنگ ابدیت (۲۰۱۸) برای این سریال بازگردد.
کاترین هان درنقش اگنس/ آگاتا هارکنس:
یک جادوگر که ابتدا به عنوان دوست واندا با هویت اگنس به تصویر کشیده میشود.
تیونا پریس درنقش مونیکا رمبو:
بچه بهترین دوست کاپیتان مارول. که اکنون به عنوان سروان در سورد، سازمانی که مادرش تاسیس کرده، فعالیت میکند.
کت دنینگز به عنوان دارسی لوئیس:
یک متخصص در رشته اختر فیزیک. او پس از وقایع ثور: دنیای تاریک موفق به اخذ دکتری شده و اکنون در رشته خودش یک متخصص است.
رندل پارک درنقش جیمی وو:
یک مأمور افبیآی. پارک پیش از این این نقش را در فیلم مرد مورچهای و زنبورک به نمایش درآورده بود.
ایوان پیترز در نقش کوئیک سیلور/پیترو ماکسیموف:
برادر دوقلوی واندا و یک انتقامجو که دارای سرعت ابرانسانی در حد فراصوت است. در این سریال ایوان پیترز جایگزین آرون تایلر-جانسون برای بازی این نقش در دنیای سینمایی مارول شد. پیش از این جانسون، این نقش را در کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان و انتقامجویان: عصر اولتران بازی کرده بود. پیترو در فیلم انتقامجویان: عصر اولتران جان خود را فدا کرد تا جان کلینت بارتون و یک بچه را از دست اولتران نجات دهد. در انتهای قسمت هفت مشخص شد که او را اگنس فرستاده و کاملاً تحت فرمان او است. در قسمت پایانی مشخص شد او در سریال ایفاگر شخصیت رالف بودهاست و آگاتا هارکنس در خانه او پنهان شده بود. اما همچنان دلیل سرعت بالای او همچون کوئیک سیلور حتی پس از خروج از کنترل آگاتا مشخص نشد.
داستان قسمت 1
در دهه ۱۹۵۰، زوجی تازه عروس به نامهای ویژن و واندا ماکسیموف، به شهری حومهای به نام وستویو میروند تا در همان زمانی که سعی میکنند قدرتشان مخفی کنند، زندگی آرامی را در آنجا آغاز کنند. همسایه آنها، اگنس به خانه آنها میرود و با واندا ملاقات میکند. واندا به او خبر میدهد که آن روز سالگرد ازدواج آنهاست و اگنس نیز به واندا یاد میدهد که چگونه این سالگرد را برگزار کند. منتها در همان زمان، رئیس ویژن آقای هارت به او میگوید که آن شب قرار است برای شام پیش آنها بیاید، ویژن به واندا زنگ میزند تا این واقعه را به او بگوید، اما واندا نمیگذارد حرف ویژن تمام شود و به او میگوید که همه چیز مرتب است. آقا و خانم هارت به خانه واندا ویژن میروند و میبینند که واندا اصلاً برای آن میهمانی آماده نشده. واندا و ویژن به هر زحمتی از آنها پذیرایی میکنند و ناگهان چیزی در گلوی آقای هارت گیر میکند و ویژن او را نجات میدهد و پس از آن آقا و خانم هارت بلافاصله از آنجا میروند. پس از این میبینیم که واندا برای خودشان حلقه ازدواج گذاشته و ویژن را میبوسد و بعدش فردی را نگاه میکنیم که دارد بر واندا و ویژن نظارت میکند که در قسمتهای بعد متوجه میشویم او دارسی لوییس بودهاست.
داستان قسمت 2
سریال از ابتدای این قسمت وارد فضای دهه ۱۹۶۰ میلادی میشود. واندا و ویژن در اطراف خانهٔ خود صدایهای عجیب و غریبی را میشنوند. واندا و ویژن برای اینکه همانند دیگر شهروندان وستویو بشوند خود را برای مسابقه استعدادیابی آماده میکنند تا درنقش تردست ظاهر شوند. ویژن به خاطر سروصداهای شب قبل، به جلسه محله میرود ولی به صورت اتفاقی آدامسی را قورت داده و سیستمش دچار اختلال میشود. از آن طرف واندا نیز به جلسهٔ برگزاری جشن میرود. ناگهان از رادیوی روی میز صداهای عجیب و غریبی شنیده شده و بعد قطع میشود. در مراسم شهر بازی، ویژن به خاطر اختلال پیشآمده، بیآنکه بخواهد، قدرتهایش را نمایان میکند، اما واندا با قدرتش جلوی لو رفتن ویژن را میگیرد. در پایان یک زنبوردار عجیب و غریب از طریق شبکه فاضلاب وارد وستویو شده و جلوی خانه واندا میآید، در این حین زمان به عقب برگردانده میشود و جلوی زنبوردار را میگیرد و معلوم میشود که واندا حامله شده…
داستان قسمت 3
دکتر نیلسون وضع بارداری واندا را بررسی میکند و میگوید ۴ ماهش است. واندا و ویژن راجع به اسم بچه صحبت میکنند که ناگهان وضعیت بارداری واندا به ۶ ماه میرسد. جرالدین میرسد و به تولد تامی و بیلی کمک میکند. اگنس و هرب راجع به جرالدین حرف میزنند و میگوید هیچ خانه و خانوادهای ندارد. واندا میفهمد گردنبندی با نشانه شمشیر در گردن جرالدین است و او را از وستویو بیرون میکند.
داستان قسمت 4
کاپیتان مونیکا رمبو به زندگی برمیگردد و سه هفته بعد، همراه هیوارد و جیمی وو سراغ پرونده افراد گمشده در وستویوی نیوجرسی میرود. آنها میفهمند یک دیواره شش ضلعی دور شهر را گرفته و مونیکا به داخل آن کشیده میشود. سورد آنجا پایگاه میزند تا با کمک دکتر دارسی لوییس این پدیده را بررسی کند. آنها اتفاقات داخل شهر را رصد میکنند و میفهمند مونیکا در قالب «جرالدین» درآمده است. وقتی مونیکا اسم اولتران را میآورد، واندا از شهر بیرونش میکند.
داستان قسمت 5
در یک محیط ۱۹۸۰، واندا و ویژن برای جلوگیری از گریه تامی و بیلی تلاش میکنند. اگنس کمک میکند تا از پسران مراقبت کند، اما ویژن رفتار مشکوک او با اگنس را زیر سؤال میبرد؛ و پس از مدتی سروصدا تمام میشود و ناگهان تامی و بیلی در مقابل آنها ۵ساله میشوند. وقتی سگی در خانه آنها ظاهر میشود، پسران درخواست نگهداری از آن را میکنند و اگنس نام اسپارکی را پیشنهاد میکند. واندا تواناییهای خود را رو به روی اگنس استفاده میکند، در حالی که پسران دوباره تا ۱۰ سال سن دارند. در محل کار، ویژن ایمیلی از سورد را میخواند که وضعیت وستویو را نشان میدهد. او موفق میشود از طریق یک ساکن واقعی وستویو ارتباط برقرار کند و متوجه میشود که واندا این شهر را کنترل میکند. سورد یک هواپیمای بدون سرنشین را از دهه ۱۹۸۰ به وستویو میفرستد و به دستور هیوارد سعی در کشتن واندا دارد. واندا با هواپیمای بدون سرنشین از میدان استاتیک خارج میشود و به هیوارد هشدار میدهد که او را تنها بگذارد. اسپارکی فرار میکند و بعد اگنس میگوید که او را در باغچه خود مرده یافتهاست. ویژن درمورد اقداماتش با واندا روبرو میشود، اما با رسیدن پیترو وقفه آنها انجام میشود. دارسی با تماشای این برنامه اشاره میکند که ظاهر پیترو «دوباره» ساخته شدهاست.
داستان قسمت 6
در دهه ۱۹۹۰ میلادی، واندا میخواهد در هالووین همه با هم باشند ولی ویژن میگوید باید مراقب شهر باشد. پیترو، تامی و بیلی را برای جشن بیرون میبرد و دردسر درست میکند. ویژن دور شهر را میگردد و میفهمد ساکنین وستویو سر جا خشکشان زده؛ حتی اگنس. اگنس میگوید ویژن مردهاست. ویژن به مرز شهر میرسد و وقتی از آنجا خارج میشود کمکم متلاشی میشود. بیلی میفهمد و واندا دیواره ششضلعی (هکس) را گسترش میدهد. با این کار، ویژن، دارسی و چند نفر از مأموران سورد به داخل شهر کشیده میشوند.
داستان قسمت 7
در اواسط تا اواخر سال ۲۰۰۰، واندا تصمیم میگیرد یک روز تنها باشد و اگنس هم از تامی و بیلی مراقبت میکند. بخشهای مختلف خانه واندا مدام عوض میشوند و کاری از دست واندا برنمیآید. ویژن، دارسی را پیدا میکند و از اتفاقات اخیر باخبر میشود. مونیکا موفق میشود از شهر بگذرد و ظاهراً دچار جهشهای مثبت میشود. وقتی به سراغ واندا میرود، اگنس واندا را به خانه خودش میبرد. واندا در زیرزمین دنبال پسرهایش میگردد و چیزهای عجیبی پیدا میکند. معلوم میشود اگنس همان آگاتا هارکنس است. این آگاتا بود که پیترو را پیش واندا فرستاد و اسپارکی را نیز کشت.
داستان قسمت 8
در سال ۱۶۹۳ در سیلم، گروهی از جادوگران آگاتا هارکنس را به جرم استفاده از جادوی سیاه دستگیر میکنند. سعی دارند او را بکشند ولی آگاتا جانشان را میگیرد. در زمان حال، میخواهد بداند واندا چگونه وستویو را کنترل میکند. به همین دلیل او را مجبور میکند لحظات کلیدی زندگیاش را مرور کند. مثل زمانی که کنار یک بمب همراه پیترو گیر افتاده بود. معلوم میشود که واندا از زمان تولد قدرت جادوگری داشتهاست. بعدها واندا برای گرفتن ویژن پیش سورد میرود و هیوارد جسد تکهتکه شده اش را نشانش میدهد. واندا به وستویو و زمینی سر میزند که قرار بوده با ویژن در آنجا زندگی کند. از شدت غم، با جادو خانهای در آنجا میسازد، نسخه جدیدی از ویژن خلق میکند و نهایتاً کل شهر را میگیرد.
در صحنه پایانی این قسمت، هیوارد موفق میشود جسد ویژن اصلی را دوباره فعال کند.
داستان قسمت 9
آگاتا میخواهد جادوی واندا را بگیرد. ویژن سفید وارد وستویو میشود و با ویژن جدید میجنگد و آگاتا هم ساکنین شهر را از کنترل واندا خارج میکند. آنها با عصبانیت از واندا میخواهند رهایشان کند. او هم حصار دور شهر را برمیدارد ولی ویژن جدید و و دوقلوها متلاشی میشوند. هیوارد و دیگر مأموران سورد وارد شهر میشوند تا اینکه واندا دوباره حصار را میبندد. مونیکا میفهمد «پیترو» یکی از ساکنین شهر است و رالف بونر نام دارد. بعد هم او را از شر طلسم آگاتا خلاص میکند. سپس با کمک دوقلوها جلوی سورد را میگیرد و ویژن جدید خاطرات ویژن سفید برمیگرداند و باعث میشود شهر را ترک کند. واندا آگاتا را شکست میدهد و او را در قالب «اگنس» در وستویو اسیر میکند. بعد خانواده جدیدش را رها میکند و حصار را برمیدارد و به دوردست میرود تا راجع به قدرتهایش تحقیق کند.
در صحنههای پایانی، هیوارد به جرم دستکاری شواهد دستگیر میشود و یک اسکرال به مونیکا میگوید باید با دوست مادرش ملاقات کند.
در نهایت، واندا را میبینیم که در کابینی متروکه مشغول مطالعه دارک هولد است که صدای فریاد کمک پسرانش را میشنود.