بازیهای تعاملی شاید بهترین بستر برای قصه گویی باشند؛ جایی که اولویت از گیمپلی گرفته میشود و در نهایت هنر نویسندگان است که مخاطب را پای بازی نگه میدارد. دیوید کیج شاید بهترین مثال برای تئوری مطرح شده باشد: کسی که با عنوان Fahrenheit نشان داد که راه قصه گفتن به بازیکن را میداند. حالا پس از نزدیک به دو دهه دیگر تعداد این قبیل آثار انگشت شمار نیست و در طول سال، آثار متنوعی را میتوان یافت که گیمپلی تعاملی دارند.
بازی As Dusk Falls نمونه جدید از یک بازی تعاملی است که از قضا توسط یکی از اعضای استودیوی Quantic Dream ساخته شده. کارولین مارشال تا پیش از این به عنوان طراح ارشد در پروژههای Heavy Rain و Beyond: Two Souls فعالیت داشته و حالا قصد دارد تا با یک قصه متفاوت، جان دوبارهای به بازیهای تعاملی ببخشد. طبق گفته مارشال، این بازی طرفداران سریالهایی مثل فارگو و یا بریکینگ بد را نشانه رفته؛ کسانی که لزوما گیمر نیستند اما میخواهند تجربهای متفاوت داشته باشند.
با چنین رویکردی، As Dusk Falls توجیه جالبی پیدا میکند زیرا از همان ابتدا میتوان فهمید که تیم سازنده چقدر تحت تاثیر سریالها قرار داشتهاند. از تیتراژ بازی گرفته تا نوع قصه گویی، کاملا فرم یک سریال تلویزیونی دارند؛ اما مشکل اینجاست که As Dusk Falls گوشهای از موفقیت الگوهایش را هم نمیتواند تکرار کند.
اجازه بدهید که از داستان شروع کنیم؛ خانوادهای به اسم واکر در حال مهاجرت از ایالتی به ایالت دیگر هستند که دچار یک حادثه رانندگی میشوند. آنها به یک متل میروند تا بتوانند شب را در آنجا سپری کنند. از سوی دیگر سه برادر هنگام سرقت از یک خانه درگیر ماجراهای عجیب و غریبی میشوند که در نهایت سر از همین متل درآورده و ماجرای این دو خانواده به یکدیگر گره میخورد.
داستان جالب شروع میشود و خوب ادامه پیدا میکند. مخاطب خودش را وسط حادثهای میبیند که دو طرف ماجرا را به خوبی میشناسد و از گذشته آنها با خبر است. همین موضوع باعث میشود که انتخابها در شرایط حساس سختتر شود و همه چیز صرفا سیاه و سفید نباشد. As Dusk Falls یک گروگان گیری جذاب است که مشابهش را در فیلم بعد از ظهر سگی ساخته سیدنی لومت دیدهایم با این تفاوت که منطق در آن فیلم به مراتب از بازی پیش روی ما بیشتر بود. در اینجا بارها پیش میآید که داستان بیدلیل پیچ و تاب میخورد تا به زور در شرایط سخت قرار بگیرید تا انتخابهای سختی داشته باشید. در واقع سازندگان با ایجاد موقعیتهای بیمورد تلاش میکنند تا تاثیر انتخابها را بر شما تحمیل کنند. این موضوع در حالی است که در آثار سردمدار این ژانر مانند Detroit و یا Heavy Rain از این موارد را کمتر میبینیم.
بازی از شش فصل تشکیل شده و باید گفت که نیمه اول آن به مراتب از نیمه دوم عملکرد بهتری دارد. به واسطه انتخابها، نیمه دوم داستان به کل از هم وا میرود و عطش بازیکن برای فهمیدن پایان داستان کاهش مییابد. پایان بندی بازی بیشتر شبیه به سریالی است که میخواهد دنباله داشته باشد و این مورد در حالی اتفاق میافتد که هیچ توضیحی برای آن پیدا نخواهید کرد. به عبارت دیگر پایان بندی به شکل عجیبی بد است و پس از اتمام، کاملا گیج به صفحه تلویزیون نگاه خواهید کرد.
با تمام این اوصاف شخصیتها جالب هستند و با اینکه همه آنها در یک حد نیستند و بالا و پایین زیادی دارند، اما در نهایت میتوانید با بسیاری از آنها همذات پنداری کنید. کاراکترهای Vince و Jay در مرکز توجه قرار دارند و میتوانید روحیاتشان را بهتر درک کنید اما در این بین کنترل شخصیتهایی به شما سپرده میشود که اصلا نمیدانید چرا هدایتشان میکنید.
موسیقی بازی به شدت شنیدنی و دوست داشتنی است و این موضوع زمانی جذابتر میشود که بدانید قطعات توسط Forest Swords نوشته شده است؛ آهنگسازی که به واسطه آثار اکسپریمنتال و ساختار شکن شناخته میشود و این بار هم سنگ تمام گذاشته و مجموعهای شنیدنی را منتشر کرده. قطعات کاملا با فضای بازی همراه هستند که نشان میدهد آهنگساز به خوبی فضا را درک کرده است.
صداپیشهها در اکثر موارد خوب هستند و نقشهای اصلی مشکل خاصی ندارند. شخصیتهای وینس، جی، شارون و حتی دانته خوب از آب در آمدهاند و صداپیشههایشان از عهده نقش خود برآمدهاند. در این بین نباید از هنرپیشههایی چون جین پری و البته سم داگلاس به راحتی گذشت. پری شهرتش را در دنیای بازیها به واسطه صداپیشگی نقش دایانا در مجموعه هیتمن به دست آورده و از آن طرف سم داگلاس را به خاطر ایفای نقش فراموش نشدنیاش در Heavy Rain میشنلسیم که اسکات شلبی را بازی کرد. تصویر هر دوی این بازیگران به عنوان شخصیتهای مهم و تاثیرگذار در خلال بازی دیده میشود.
بزرگترین نقطه ضعف As Dusk Falls گیمپلی ضعیف و پر از ایراد آن است که در بین همنوعهای خودش هم در رتبه پایینتری قرار میگیرد. کارهایی که در بازی انجام میدهید، بسیار محدود است و اگر همانها هم وجود نداشت، چیزی را از دست نمیدادیم. تمام کارهای شما در طول ۵ – ۶ ساعت، انتخاب دیالوگ و اجرای QTE است و بیشتر از این کاری از شما برنخواهد آمد. سازندگان به خاطر استایل هنریای که انتخاب کردهاند، امکان حرکت در محیط را از بازیکن سلب کردهاند و همین مورد سبب میشود که بیش از اینکه حواستان به اتفاقات گیمپلی باشد، به این فکر کنید که چه زمانی خوراکیهایی را که هنگام بازی میخورید، تمام میشوند. با تمام انتقادهایی که به گیمپلی بازیهای دیوید کیج وارد است، باز هم میتوان مواردی را یافت که به هنگام تجربه کردن، احساس خوشایندی به شما دست میدهد و این در حالی است که As Dusk Falls در ایجاد چنین حسی ناکام میماند.
اولین ساخته مستقل کارولین مارشال بازی بدی نیست اما راه زیادی برای تبدیل شدن به یک عنوان به یاد ماندنی در پیش دارد. As Dusk Falls در رسالت خود که داستان گویی باشد، تا حدودی موفق عمل میکند اما پایان بندی عجیب و بیمنطق آن اجازه لذت بردن از یک سریال شش قسمتی را از مخاطبش میگیرد. این بازی در سرویس گیمپس قرار دارد و تجربهاش را صرفا به همین دلیل به شما توصیه میکنم.
7
امتیاز بازی
نقاط قوت:
پلات اصلی جذاب
نیمه اول داستان
موسیقیهای شنیدنی
استایل گرافیکی متفاوت و خاص
نقاط ضعف:
بیمنطق بودن برخی از موقعیتها و بالطبع انتخابها
نیمه دوم داستان
گیمپلی ضعیف
پایان بندی بسیار بد
این بازی بر اساس نسخه ارسالی سازنده بر روی پلتفرم Xbox Series X بررسی شده است