جاستین رویلند با خلق سریال «ریک اند مورتی» و «Solar Opposites» به خوبی ثابت کرد که با ترکیب کمدی و به شوخی گرفتن وقایع روزمره تا چه حد می توان در قالب یک مدیوم سرگرمی، تاثیر گذار و متفاوت ظاهر شد و در همین حال مباحث مختلفی اعم از سیاست، مذهب، خرافات و… را به سخره گرفت و در نهایت یک پیام کلی را به مخاطب ارائه داد. در کنار خلق آثار تلویزیونی همچون ریک اند مورتی، رویلند در سال ۲۰۱۶ با ساخت استودیو بازیسازی خود با نام «Squanch Game» وارد صنعت ساخت بازیهای ویدئویی شد. دو پروژه اول آنها با نامهای Accounting و Trover Saves the Universe هر چند آثار نسبتاً کوتاهی بودند، اما همچنان به خوبی رد پای رویلند در تکتک لحظات آنها حس میشد و مورد توجه طرفداران ریک اند مورتی و دیگر آثار رویلند قرار گرفتند . حال نوبت به جدیدترین ساخته این استودیو با نام High on Life رسیده است. اثری که به عنوان اولین بازی AAA استودیو Squanch Game به حساب میآید و به لطف عرضه آن بر روی گیمپس، مخاطبان بیشتری فرصت تجربه آن را به دست آوردهاند. در ادامه به نقد و بررسی بازی High on Life خواهیم پرداخت.
با حمله یک گروه کارتلی تشکیل شده از موجودات فضایی با نام «G3» به کره زمین، آنها تصمیم گرفتهاند تا از انسانها به عنوان یک ماده مخدر استفاده کنند و در همین حال باعث نابودی آنها و زمین شوند. حال ما در نقش یک نوجوان بی نام و نشان فرصت آن را به دست آوردهایم تا به عنوان یک «جایزه بگیر» یا «bounty hunter» به مبارزه با گروه G3 و نابودی تکتک اعضای بلند مرتبه آن بپردازیم تا به عنوان تنها روزنه امید، کره زمین و انسانها را نجات دهیم. با آن که با یک داستان نسبتا کلیشهای طرف هستیم، اما موردی که high on life را از تبدیل شدن به یک عنوان کلیشهای متمایز می کند و در دسته غیر معقول قرار می دهد، شوخیها و دنیای عجیب و نامتعارفی است که رویلند در تکتک لحظات تجربه اثر، ما را با آنها مواجه می کند. مواردی مانند اسلحهها که با نام نژاد «Gatlian» شناخته میشوند و هر کدام از سیاره خود با ما همراه شده اند و دارای خصوصیات اخلاقی متفاوت و صدا پیشههای متفاوتی هستند. از جمله می توان به یکی از آن ها با نام «Kenny» اشاره کرد که جاستین رویلند صداپیشگی او را انجام داده و با همان صدای «مارتی» در اینجا در نقش پیستول حضور دارد و در طول ماجراجویی ما، لحظات به شدت خندهدار و کمدی را فراهم میکند. در عمل میتوان گفت این اسلحههای بازی هستند که همانند شخصیت اصلی ظاهر شده و در طول داستان با دیگر شخصیتها به گفت و گو میپردازند.
در کنار پنج اسلحه، شخصیتها و دنیای های آن لایف هم به شدت منحصر به فرد ظاهر میشود. هر کدام از مراحل در چند سیاره مجزا با ساکنان و خلق و خو غیر متعارف آنها در جریان است. به عنوان مثال در یکی از سیارهها، با کارگران ساختمانی با نام برادران «مک ان چیز» مواجه میشویم که سال هاست در حال ساخت و ساز یک پل هستند، اما به دلیل ترس از نبود فرصت شغلی، کار ساخت و ساز را با کمترین سرعت ممکن پیش میبرند. در ادامه گروهی دیگر از این کارگران به دلیل نبود عشق پدری از کار خود دست کشیدهاند و برای ادامه کار از ما میخواند تا پدرشان صحبت کرده و عشق او را به فرزندانشان ثابت کنیم. یا در مرحله ای دیگر با کودکی فضایی مواجه میشویم که در سد راه ما قرار میگیرد و تنها راه عبور، کشتن او است. بعد از این صحنه اسلحه پیستول ما، Kenny به صحبت و نصیحت با ما میپردازد و به ما میگوید این حرکت باعث تغییر درجه بندی سنی بازی شده و در هیچ کدام از عناوین عرضه شده تا به امروز نمونه آن وجود ندارد. حتی در همان لحظه اچیومنت بازی با نام «شما نمیتوانید در بازی فالوت این کار را انجام دهید آزاد میشود.» در ادامه هم با مادر این فرزند مواجه می شویم که به ما برای کشتن فرزندش تبریک می گوید!
های آن لایف دارای چهار فیلم سینمایی کامل از جمله Tammy and The T-Rex (محصول سال 1994) و Blood Harvest (محصول سال 1987) است که در طول بازی می توان آن ها را تماشا کرد. همچنین تعداد زیادی انیمیشن کوتاه و تبلیغات تلویزیونی متفاوت توسط جاستین رویلند در بازی حضور دارند که میتوان آن ها را از طریق بیلبورد های تبلیغاتی و یا تلویزیونها تماشا کرد.
در عمل می توان گفت تکتک دقایق های آن لایف پر شده از این دست از شوخیها و موارد غیر متعارفی که شاید بتوان گفت تنها طرفداران ریک اند مورتی و رویلند می توانند با آنها ارتباط برقرار کنند. در عمل ثانیهای از بازی نیست که بدون شوخی و یا کمدی تلخ رویلند همراه باشد. حتی در بعضی مواقع در صورت متوقف کردن بازی یا تغییر اسلحه خود، دیگر اسلحهها از این حرکت شما انتقاد میکنند و از شما میخواهند بیشتر از آنها استفاده کنید. در مجموع همین موارد باعث شده تا با عنوانی به شدت متفاوت و از نگاه من جذاب و سرگرم کننده همراه باشیم که در تک تک دقایقش چیز جدیدی برای ارائه دارد. البته این موارد به معنی بدون اشکال بودن بازی در سایر بخشها نیست.
گیم پلی های آن لایف یک عنوان شوتر همراه با پلتفرمینگ و حل پازل محسوب میشود. در بعد پلتفرمینگ و حل پازلها با روند مناسبی در طول مراحل مختلف همراه هستیم. هر کدام از اسلحهها دارای قدرتهای متفاوتی هستند که برای عبور از موانع و پلتفرم ها به کمک ما میآیند. به عنوان مثال اسلحه Kenny تیر های سبز رنگی را شلیک میکند که می توان از آن ها برای حرکت پلتفرمها استفاده کرد. یا یکی دیگر از اسلحه ها با نام Sweezy که شباهت فراوانی به اسلحه Needler «هیلو» دارد، می تواند زمان را متوقف کرده تا برای عبور از فنهای هوایی و یا توقف موانع در حال حرکت از آن استفاده کرد. همچنین با پیشروی در بازی امکان استفاده از جت پک و دیگر قابلیتها در اختیار ما قرار می گیرد تا به خوبی با تنوع بخش های پازل و پلتفرمینگ همراه باشیم.
اما زمانی مشکلات های آن لایف پدیدار می شود که وارد بخش شوتینگ و مبارزات شویم. تنوع به شدت پایین دشمنان و درجه سختی پایین آنها و حتی باس های بازی یکی از دلایلی است که به سرعت گان پلی این اثر را به دور تکرار میاندازد. حتی با پیشروی در مراحل و به دست آوردن اسلحههای جدید مانند Gus (شاتگان) و Sweezy (رایفل) این مشکلات بیشتر به چشم میآیند و عملا اندک چالش مبارزات را از بین میبرند. هر چند در دو مرحله آخر به شدت سعی شده تا تعداد دشمنان در نبرد ها افزایش یابد، اما باز هم این مورد نتوانسته مشکل کمبود تنوع و درجه سختی را بر طرف سازد.
غول آخر ها و یا همان باس های گروه کارتل G3 علارغم طراحی جالب و منحصر به فردشان، عملا هیچوقت موفق نمی شوند تا ما را به چالش بکشند و اکثر این مبارزات تنها به خالی کردن صد ها فشنگ اسلحه بر روی آنها خلاصه می شود. شاید بتوان تنها Douglas و Nipulon را به عنوان باس های به یاد ماندنی بازی نام برد که باز هم از لحاظ درجه سختی حرفی برای گفتن ندارند.
شاید تا حدودی این مورد باعث تعجب شما شود، اما نسخه ای از high on life که قبل از عرضه رسمی بازی در اختیار منتقدان قرار گرفت به شدت دارای مشکلات فنی بود و حتی تجربه بازی را عملا غیر ممکن میساخت. اما خوشبختانه بعد از عرضه پچ روز عرضه میتوان گفت این مشکلات تا حد زیادی بر طرف شدهاند و حداقل اثر به صورت کامل قابل بازی است. البته همچنان میتوان در بخشهای مختلف اثر شاهد باگ و مشکلات کوچک و بزرگ بود. از جمله یکی از این باگها به از دسترس خارج کردن بخش فروم یا چالشها باز میگردد که در زمان تجربه بازی به صورت کامل از دسترس من خارج بود. سازندگان قول دادهاند که به زودی با پچ جدید این مشکلات برطرف شوند.
هر چند در بعد فنی با یک عنوان نسبتا متوسط طرف هستیم، اما در بعد هنری های آن لایف نمره قابل قبولی را به دست می آورد. از مواردی مانند طراحی فوق العاده و متفاوت محیط و موجودات فضایی گرفته تا جزییات طراحی اسلحهها که هر کدام طراحی منحصربفرد همراه با شخصیت پردازی مختص به خود را دارند، باعث شده تا با یک عنوان چشم نواز از لحاظ هنری طرف باشیم. طراحی هر کدام از سیاره ها همانند اپیزود هایی از ریک اند مورتی عمل میکند که در آن ریک به یکی از سیارههای موجودات فضایی قدم گذاشته و هر کدام از این سیارهها دارای موجوداتی متفاوت با عادات، خرافات و سبک زندگی خاص خود هستند.
یکی دیگر از مواردی که میتوان به آن انتقاد کرد، تعداد کم قطعات موسیقی است که برای بازی ساخته شده. در عمل در طول اکثر مراحل تنها دو قطعه موسیقی به گوش میرسد. یکی از آن ها زمانی که در حال گردش در محیط هستید و دیگری زمان مبارزه با دشمنان. این روند تا آخر بازی به صورت مکرر تکرار می شود.
نتیجه گیری:
بگذارید با یک جمله کلیشه بخش پایانی نقد را شروع کنم. High on Life یکی از آن دست بازیهایی است که یا عاشق آن خواهید شد یا به شدت از آن تنفر پیدا خواهید کرد. این عنوان همه چیز را به شوخی می گیرد و در تک تک لحظاتش شاهد به سخره گرفتن سیاست، مذهب، رنگ ها، خرافات مردم و مسائل روزانه جهان هستیم. از همان ثانیه ابتدایی تا آخرین ثانیه پایانی آن میتوان امضای جاستین رویلند را در جایجای تجربه بازی حس کرد. اگر طرفدار کار های رویلند همانند ریک اند مورتی هستید، تجربه این بازی به یکی از جذاب ترین تجربه های شما در طول چند سال اخیر تبدیل خواهد شد و به راحتی با مشکلات گان پلی و باگها کنار خواهید آمد.
نقاط قوت:
دنیای عجیب و نامتعارفی که به دستان جاستین رویلند خلق شده شوخی های به شدت بامزه و خنده دار در تک تک لحظات بازی
شخصیت پردازی کنی و دیگر اسلحه ها
طراحی هنری محیط ها و آدم فضایی ها
به شدت وفادار به سریال ریک اند مورتی و دیگر آثار رویلند
نقاط ضعف:
تنوع به شدت محدود دشمنان همراه با درجه سختی پایین در کل مراحل
روند تکراری مبارزات با دشمنان و باس ها
وجود باگ های مختلف