[محمدرضا پهلوی]: روسها، با نیروهای زرهی فراوان، از مرزهای شمالی ایران در آذربایجان و خراسان گذشتند و به خاک ایران تاختند. پنج لشکر انگلیسی از جنوب و غرب به ایران حملهور شدند. نیروی هوائی بریتانیا اهواز، بندر شاهپور و خرمشهر را بمباران کرد و هواپیماهای شوروی تبریز، قزوین، بندر پهلوی، رشت، رضائیه را. اما در [هر] دو کشور مراقب بودند که به تأسیسات نفتی خسارتی وارد نیاید.
محمد ساعد، سفیر ما در مسکو با مولوتف وزیر خارجه شوروی ملاقات کرد و ضمن اعتراض علت شرکت روسیه را در حمله انگلیسها به ایران جویا شد. ولی جوابی دریافت نکرد. ما سریعاً متوجه شدیم که گشایش راه ایران برای رساندن کمک به روسیه در مذاکرات چرچیل و روزولت به هنگام امضای منشور آتلانتیک مورد توافق قرار گرفته بود.
رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ دستور ختم مخاصمات را صادر کرد. متفقین به دولت ایران اطلاع دادند که قوای مسلح آنها در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ تهران را اشغال خواهند کرد. به محض دریافت این خبر پدرم به من گفت “آیا تو فکر میکنی که من حاضرم از یک سرگرد انگلیسی دستور بگیرم؟” در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ پدرم استعفا داد.
متن استعفانامه وی بوسیله محمد علی فروغی نخستوزیر در مجلس شورای ملی قرائت شد.
مجلس شورای ملی استعفای پدرم را پذیرفت و به اتفاق آراء تایید کرد. مشکل بزرگ ما در این هنگام عبور از شهر برای رسیدن به مجلس و ادای سوگند از طرف من بود. زیرا روسها و انگلیسها تهران را اشغال کرده بر همه نقاط آن مسلط بودند.
من در میان احساسات شورانگیز هزاران تن از مردم تهران به مجلس رفتم و سوگند یاد کردم. به هنگام بازگشت هیجان مردم چنان بود که حتی خواستند اتومبیل مرا روی دست بلند کنند و بر شانههای خود حمل نمایند. در آن لحظات پرمخاطره تجلی احساسات شورانگیز میهنی ایرانیان، برای من تائید دلگرمی بینظیری بود که هرگز فراموش نخواهم کرد.
عجب آنکه سفرای روس و انگلیس در مراسم تحلیف حضور نداشتند! ظاهراً بعضی از انگلیسها طرفدار سلطنت یکی از شاهزادگان قاجار بودند که افسر بحریه بریتانیا بود.
بهر حال، سه روز بعد از انجام مراسم تحلیف سفرای دولتین، شناسائی رسمی سلطنت مرا اعلام کردند. شک نیست که پشتیبانی ملتم از من عامل اصلی این رویه بود.۱
[براستی اگر چنین است که گفته شد، چرا این پشتیبانی از پدر ایشان ـ رضا شاه ـ صورت نگرفت و رفتن ایشان با استقبال و جشن و شادی مردم انجام پذیرفت؟ ملت چه خاطره و دل خوشی از پدر ایشان داشتند که حالا بخواهند از پسر او داشته باشند؟ براستی چگونه ممکن است در موقعی که به قول خود محمدرضا روسها از شمال و انگلیسها از جنوب و غرب، خاک ایران را اشغال کرده و حتی به اعتراض سفیر ایران در مسکو هم اعتنایی نکرده و جوابی نمیدهند و پایتخت و همه چیز در قبضه قدرت نیروهای اشغالگر قرار دارد، بطوری که پدر ایشان ـ رضاشاه ـ هم علت استعفای خود را چنین اعلام میکند که: «آیا تو فکر میکنی که من حاضرم از یک سرگرد انگلیسی دستور بگیرم؟»؛ آنوقت در چنین فضایی، جناب ایشان مستظهر به پشتیبانی مردم، به تخت سلطنت مینشینند؟! عجبا از این همه آسمان ریسمان بافی و مغالطه گوئی و گزافهگوییها!]
۱٫ محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ/ [بی جا: مردامروز، ۱۳؟]، صص۵۱ـ۵۲٫