بوداگرایی در ایران به حدود قرنهای پنجم و ششم پیش از میلاد، یعنی زمان زندگی بودا میرسد. یک افسانه پالی …
بوداگرایی در ایران به حدود قرنهای پنجم و ششم پیش از میلاد، یعنی زمان زندگی بودا میرسد. یک افسانه پالی میگوید که گسترش آیین بودا به بلخ بدست دو برادر بازرگان که از اهالی باختربودهاند صورت گرفتهاستاز قرن دوم میلادی، پارتیهایی همچون آن شی گائو برای گسترش بودیسم در چین کوشش کردهاند. بیشتر مترجمان اولیه متون بودایی به زبان چینی از اهالی پارت و دیگر پادشاهیهای مرتبط با ایران امروزین بودهاندبوداییها در دوره زمامداری ساسانیان مورد آزار قرار گرفتند و بسیاری از مکانهای آنها در آتش سوزانده شد. مکانهای بودایی باقیمانده نیز در قرن پنجم میلادی در حمله هپتالیان از بین رفتند. در هنگام حمله اعراب در میانه قرن هفتم میلادی، بسیاری از مردمان شرق ایران بودایی بودند. افغانستان یکی از مکانهای پرتجمع بوداییان بودهاست؛ از مکانهای دیگر یافت شده میتوان ترکمنستان،تاجیکستان، ازبکستان و نیز خود ایران امروزی را نام برد. پیروزی اعراب، تیر نهایی را بر پیکره بوداگرایی در شرق ایران و افغانستان زد اگرچه در برخی مکانها همچون بامیان و هده تا قرنهای هشتم و نهم بوداییان وجود داشتند.حاکم مغول، غازان، که در جوانی آموزشهای بودایی دیدهبود، در ۱۳۱۰ میلادی به اسلام گروید و آنرا دین رسمی حکومت ایلخانان ساخت. او همچنین آیین بودایی را ممنوع اعلام کرد ولی به راهبان بودایی اجازه داد که به مناطق بودایی همسایه تبعید شوند.
در سالهای اخیر، آیین بودایی در میان مردمان ایران مورد توجه قرار گرفتهاست. برخی از شعرهای سهراب سپهری از آیین بودایی الهام گرفتهاند و نیز شاعر معاصر، احمد شاملو، کتابی از اشعار هایکوی ژاپنی را به زبان فارسی برگرداندهاست.پس از فروپاشی سلطنت هخامنشیان در زمان داریوش سوم به دست اسکندر مقدونی و رفتن اسکندر به هندوستان, و آن گاه که سلوکوس (seleucus) جانشین وی در آسیا شد و حکومت سلوکیان در ایران پا گرف, چند سده از ظهور بودا گذشته بود. جانشینان سلوکوس در شرق آسیا و آسیای میانه به شهرسازی سرگرم بودند. در این هنگام, دین بودا از شرق هندوستان به افغانستان, کابل و بامیان و بلخ و نوبهار رسید.آنطوخس, دومین پادشاه سلوکیان (۲۶۱۲۴۶ق.م) بنا به درخواست آشوکا, امپراتور حامی آیین بودا که در زمان وی شورای دوم بوداییان تشکیل شده بود و وی را احیاگر بودایی پس از بودا می دانند, اجازه داد که در تمام ایران و ممالک قلمرو سلوکیان به دستور بودایی از برای بستوران آرامگاه و بیمارستان بسازند. پس از ورود دین بودایی به چین در سال ۶۷م. گروهی از دانشمندان ایرانی و بودایی کیش, برای تبلیغ آیین بودا به چین رفتند و کتب مقدس بودایی را به چینی ترجمه کردند.بلخ در شرق ایران آن زمان, از مراکز مهم مذهب بودایی و معبد نوبهار, از همین دین بود. اگر صحت تاریخی این مسأله به اثبات برسد, می توان گفت بوداییان ایرانی, نقش مهم و به سزایی در گسترش دین بودایی در چین داشته اند, چرا که سه سده پیش از ورود مذهب بودایی به چین, اینها در ایران دارای دیرهایی بوده اند. معبد معروف بلخ, نوبهار (نو وهاره= معبد نو) خوانده می شد. در بازار ماخ بلخ, سال تا سال بتان می تراشیدند و می فروختند. احتمال می رود مجسمه بودا را بدین بازار در روز معین حاضر می کردند و می فروختند.نام برمک, که در تاریخ ایران و اسلام, عنوان خانواده ای بانفوذ و پر قدرت از وزرای اسلامی در عهد عباسیان است, از کلمه (Para-Maka), سرور بزرگ, که عنوان شیخ و مرشد و رئیس دیر و معبد بوداییان است, گرفته شده است.جعفر برمکی, که در زمان حمله قتیبه بن مسلم باهلی به بلخ در (نوبهار) بود, اسلام آورد و به دربار عبدالملک اموی راه یافت. سپس به وزارت سلیمان بن عبدالملک برگزیده شد. وی مردی ادیب و دانشمند بود. وی, بی گمان در گسترش فرهنگ بودایی, بی اثر نبوده است.رواج آیین بودایی در ایران, تا آن جا بوده است که در سده دوم پیش از میلاد در حدود سیستان امروزی, برخی پادشاهان محلی بر سکه هاشان نقش بودا می زدند.در داستانهای چینی, از یک شاهزاده اشکانی, با نام چینی (ان شی کائو) (An-shi Kao) حکایتی نقل شده که وی, مثل آن چه در داستان ابراهیم ادهم, منثور در تذکرهالاولیاء و منظوم در مثنوی مولوی هست, تخت و تاج خود را رها کرد و به زهد و ریاضت پرداخت و کم کم به چین رفت (۱۴۸میلادی) و در آن جا به تعلیم و ترجمه کتابهای بودایی پرداخت.
ییکی دیگر از یادگارها و نشانه های نفوذ فرهنگ بودایی در ایران, حکایات سرخ بت و خنک بت, دو بت معروف (بامیان) است, که عنصری آنها را به شعر درآورده است و ابوریحان بیرونی آن دو را به عربی ترجمه کرده و نام (صنمی البامیان) بر آن نهاده است.راهبان بودایی را در خراسان (شمن) و دین آن را (شمنیه) می گفتند. (گرچه دانشمند بزرگ تاریخ ادیان و عرفان, میرچا الیاده در کتابی که به همین نام (Shamanism) نگاشته است, شمن ها را منحصر در پیروان آیین بودایی نمی داند.) این واژه از Saramana سانسکریت گرفته شده است که به معنی (روحانی) سَرَمَنَ کسی است که خانه و کسان را ترک گفته, در خلوت به ریاضت و عبادت می گذراند (یکی از مراحل چهارگانه زندگی هندویی), در زبان پالی (سمن) شده است, اما شمن در فارسی, تنها برای بت پرستان به کار برده می شود.
بنا به گفته ابوریحان بیرونی از اموری که سبب شد ما از آنها (بوداییان) دور و ناآگاه بمانیم, یکی این است که فرقه ای که به (شمنیه) نامبردارند, با آن که با هندیان اختلاف دارند, از دیگر امم و اهل مذاهب به هندیان نزدیک ترند و پیش از آن که زردشت از آذربایجان ظهور کند و در بلخ مردم را به کیش خود بخواند, خراسان و عراق و فارس و موصل, تا حدود شام (شمنی) بودند.
مقدسی در آفرینش و تاریخ, بنیان گذار (صائبین) را بوداسف (=بودی ستوه) می داند, تا آن گاه که طهمورث پسر هوشنگ به پادشاهی رسید, و او نخستین کسی است که به مردم آموخت, و هم در روزگار او بود که مردی در هند به نام بوداسف (بودی ستوه) ظهور کرد و مردم را به آیین صائبین خواند.آن چه در ادب فارسی صوفیه یادی از شمن و بت است, نشانه های نفوذ آیین بودایی است. وجود آثار باستانی از جمله در بامیان (غرب کابل) در درّه قندهار (که خود واژه یادآور گندهاره, که از مراکز مهم تبلیغ بودایی است, می باشد) نشان ویرانه های معابد بودایی هست. در مرو, سفد, بخارا ضبط اویفوری واژه وهاره (=دیر, معبد) رامتین و سمنگان, همه نشان از اثرگذاری در فرهنگ ایرانیان این منطقه جغرافیایی ایران آن روز دارد.
بدون شک آیین بودا نمی توانست پیش از آن که اثر درخوری در باورها, ادبها و سنتهای مردم این ناحیه ها باقی بگذارد از بین برود. در تصوف و عرفانِ مسلمانان این سرزمینها, این اثرگذاری نامحسوس, اما درخور بوده است.۱۰حکایت بلوهر و بوداسف (بودی ستوه) که ملا محمدباقر مجلسی آن را از کتاب کمال الدین و اتمام النعمه شیخ صدوق به فارسی درآورده است, حکایت از اثرگذاری بسیار آیین بودایی, حتی در اندیشه عالمان بزرگ اسلامی و شیعی دارد.اما آثاری که در دوره معاصر درباره بودا و آیین بودایی (مهایانا, هینه یانا و ذن) به نگارش درآمده است, چشمگیر است, بویژه ورزشهای رزمی ای که ریشه در ریاضت کشی بدنی بوداییان داشته, همانند: جودو, کنگ فو و… که امروزه فارغ از آن هدف نهایی; یعنی رسیدن به نیروانا, توسط (دیانا) به آنها پرداخته می شود, همچنان به پویایی و زنده بودن آن آیین در این دیار دارد. گرچه خود دلبستگان به این ورزشها از آن آگاهی کامل نداشته باشند, اما همه آنها در پرورش تن و تمرکز نیروهای روحی و ذهنی و پیروزی در پیکارها و کارها نقش به سزایی دارد.
شاید رواج ورزشهایی همانند جودو و کنگ فو در میان جوانان برای تقویت بنیه جسمی آنها باشد, امّا روح آن ورزش, پرورش روح جوانمردی و نیکوکاری به درماندگان و ناتوانان است که البته خود این میدان, میدان پژوهشی گسترده ای است که زمانی دیگر و مجالی دیگر می طلبد.هنرهای رزمی نوین, مانند: کاراته,کن دو, جودو, آی کی دو و کیو دو, به دورانی برمی گردد که بین ذن و یوشی دو (آیین سلحشوری و فداکاری به خاطر بیچارگان, همانند عیاران ایران زمین, در کتاب سمک عیار) پیوند یگانگی برقرار گردیده بود و قومهای سامورایی براساس ادغام این مفاهیم رفتار می کردند.
توانایی و دانایی هم از روزگاران کهن همدوش یکدیگر بوده اند, چنانکه فردوسی داستان سرا سروده است:
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود
در ژاپن راهی را که بر توانایی و دانایی انسان بیفزاید, در روی آوردن به (هنرهای رزمی) دانسته اند. البته همراه و همگام با (ذن). راز هنرهای رزمی این است که روشِ هدایت فکر آموخته شود. ریوجی (Ryu-gi) به معنای رام نمودن و تربیت کردن فکر برای انجام حرکات درست است. این پایه و اساس تکنیکهای جسمانی است.فکر بایستی همانند یک جسم در نظر گرفته شود, بدون شکل, اما گاهی می تواند شکل بپذیرد. در پیمون راه ذن (ذاذن) است که انسان به نوعی از نگرش ویژه می رسد که به آن (هی شی ریو) (Hishiryo, (Satari)) فکر بدون اندیشیدن, آگاهی ورای تفکر می گویند. هدف همین است.۱۱
عصاره و جوهر (ذن):در واقع, هدف از (ذن) یادگیری (هنر زیستن) است. حقیقت ذن, ذره ای از آن منبع است که می تواند یک زندگی بی تفاوت, یک نواخت, پیش پا افتاده, مبتذل و بی تحرک را به یک زندگی سرشار از آفرینش و هنر اصیل درونی تغییر دهد.۱۲ذن, گسیختن پویا از قید و بندهای محدود کننده است که خود بخشی از گرایش طبیعی رها شدن از جزم دینِ بدون روح, و دور انداختن ادبهای تهی عبادی در برابر گرایش به همراهی با طوفان روح را در بر دارد.۱۳
پی نوشتها:
۱۰- میراث باستانی ایران, ریچارد فرایی, رجب نیا/۲۰۹۲۲۲; جستجو در تصوف ایران, زرین کوب/۴ ۶; بلوهر و بوداسف, تصحیح میر عابدینی/۱۴ ۱۸٫
۱۱- ذن, مدی تیشن و طریقت هنرهای رزمی, تیسن دشی مارو, رضا جمالیان/۱۵۵۲, جمال الحق, تهران, ۱۳۷۰٫
۱۲- روان کاوی و ذن بودیسم, اریک فروم و سوزوکی, نصرالله غفاری/۲۹, انتشارات کتابخانه بهجت, تهران, ۱۳۶۲٫
۱۳- بودیسم راهی برای زندگی و اندیشه نانسی ویلسون راس, منوچهر شادان/۲۴۷, انتشارات کتابخانه بهجت, ۱۳۷۴٫