یزید فرزند معاویة بن صخر و مادرش میسون بنت بَحدل بن دُلجة بن قُناعة است. یزید با تعیین خلیفه سابق، یعنی پدرش معاویه، و بدون دخالت مردم و رای و مشورت آنان به حکومت رسید. مورّخان منصف بیپروا چهره زشت و خونآشام و بیادب یزید را به نمایش گذاردهاند، که البتّه عدّهای را ناپسند آمده و بر آن تاختهاند. یزید از کسانی است که وقایعنگاران حتی از ثبت رفتار ناپسند وی از نوجوانی تا لحظه مرگ چشمپوشی نکرده و نوشتهاند که آلوده به می و شراب بوده است. بعضی بر آن هستند که بگویند یزید راضی به کشته شدن امام حسین نبوده و این کار از سوی «ابن زیاد» صورت گرفته است.
طرح یک شبهه
بعضیها با توجه به این گفته «ابن کثیر» در متن زیر، میگویند میتوان گفت: یزید راضی به کشته شدن امام حسین نبوده و این کار از سوی «ابن زیاد» صورت گرفته و میتوان به این شکل یزید را تبرئه نمود.
«… انّ یزید فرح بقتل الحسین اوّل ما بلغه، ثمّ ندم علی ذلک… لمّا قتل ابن زیاد الحسین ومن معه، بعث برؤوسهم الی یزید، فسرّ بقتله اوّلاً وحسنت بذلک منزلة ابن زیاد عنده، ثمّ لم یلبث الاّ قلیلاً حتّی ندم! فکان یقول: وما کان علیّ لو احتملت الاذی وانزلته فی داری، وحکمته فیما یریده، وان کان علیّ فی ذلک وکف ووهن فی سلطانی، حفظاً لرسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم، ورعایة لحقّه وقرابته، ثمّ یقول: لعن اللّه ابن مرجانة، فانّه اخرجه واضطرّه، وقد کان ساله ان یخلّی سبیله، او یاتینی، او یکون بثغر من ثغور المسلمین حتّی یتوفّاه اللّه، فلم یفعل، بل، ابی علیه وقتله، فبغضنی بقتله الی المسلمین، وزرع لی فی قلوبهم العداوة، فابغضنی البرّ والفاجر بما استعظم الناس من قتلی حسیناً، مالی ولابن مرجانة، قبّحه اللّه وغضب علیه؛
[۱]
… یزید در ابتدای امر با کشته شدن حسین خوشحال گردید اما بعد نادم و پشیمان گردید یعنی: ابتدا با دیدن سرهای بریده شهدا خوشحال شد اما پس از چندی پشیمان شد و اظهار نارضایتی کرد و گفت: اگر من بودم نمیگذاشتم فرزند مرجانه ـ عبیداللّه بن زیاد ـ حسین را بکشد، بلکه به احترام جدّش رسول خدا ـ اگر چه آسیبی به سلطنت من هم میرسید ـ او را احترام میکردم، سپس گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را که باعث اخراج حسین از مدینه شد و او را مجبور کرد، با اینکه حسین به او گفته بود تا او را آزاد بگذارد، یا لااقل او را نزد من میآورد، یا به شهری از شهرهای مسلمانان میرفت و تا پایان زندگی در همانجا میماند، اما چنین نکرد و بر او سخت گرفت تا او را کشت، و مرا با این کار نزد مسلمانان بد نام کرد تا دشمنم بدارند و بذر کینه و دشمنی مرا در دلها کاشت، تا آدمهای خوب و بد هر دو با من دشمنی کنند، خدا چهره پسر مرجانه را زشت کند و خشم خدا بر او باد.»
نظر ابنتیمیه
همچنین ابنتیمیه یزید را از این قتل مبرّی دانسته و میگوید:
«ان یزید لم یامر بقتل الحسین باتفاق اهل النقل ولکن کتب الی ابن زیاد ان یمنعه عن ولایة العراق والحسین رضی الله عنه کان یظن ان اهل العراق ینصرونه ویفون له بما کتبوا الیه فارسل الیهم ابن عمه مسلم بن عقیل فلما قتلوا مسلما وغدروا به وبایعوا ابن زیاد اراد الرجوع فادرکته السریة الظالمة فطلب ان یذهب الی یزید او یذهب الی الثغر او یرجع الی بلده قلم یمکنوه من شیء من ذلک حتی یستاسر لهم فامتنع فقاتلوه حتی قتل شهیدا مظلوما رضی الل هعنه ولما بلغ ذلک یزید اظهر التوجع علی ذلک وظهر البکاء فی داره ولم یسب له حریما اصلا بل اکرم اهل بیته واجازهم حتی ردهم الی بلدهم؛
[۲]
[۳]
باتفاق اهل نقل یزید امر به قتل حسین (علیهالسّلام) ننموده است، بلکه به ابن زیاد نوشت تا او را از ولایت عراق باز دارد و حسین (علیهالسّلام) خیال میکرد مردم عراق او را یاری میکنند و به آنچه در نامههای خود نوشتهاند وفا میکنند. حسین پسر عموی خود مسلم بن عقیل را به سوی مردم کوفه فرستاد. اما چون عبیدالله بن زیاد به کوفه آمد عقیل و عدهای دیگر کشته شدند و چون این خبر به حسین رسید خواست که منصرف شده و برگردد، اما لشکر ظالم او را محاصره کردند سپس حسین از آنان خواست که یا وی را نزد پسر عمویش یزید بفرستند یا اینکه اجازه دهند از مسیری که آمده باز گردد و یا اینکه وی را به یکی از شهرهای مرزی بفرستند. اما آنان از اجابت این پیشنهادها امتناع کردند و پس از آن واقعه قتل پیش آمد و او مظلومانه به شهادت رسید تا این خبر به یزید رسید بر آن ناراحت شد و در خانهاش گریه کرد و اهل بیتش را اسیر نکرد بلکه آنها را گرامی داشت و اجازه داد به شهرشان برگردند.»
او در محل دیگری از همان کتاب، وقاحت را به نهایت رسانده و قیام امام حسین (علیهالسّلام) را قیامی بینتیجه و بلکه آنرا باعث ازدیاد شرور و فتنه بین مسلمین میداند و میگوید:
«ولم یکن فی الخروج لا مصلحة دین ولا مصلحة دنیا بل تمکن اولئک الظلمة الطغاة من سبط رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی قتلوه مظلوما شهیدا وکان فی خروجه وقتله من الفسادما لم یکن حصل لو قعد فی بلده فان ما قصده من تحصیل الخیر ودفع الشر لم یحصل منه شیء بل زاد الشر بخروجه وقتله ونقصالخیر بذلک وصار ذلک سببا لشر عظیم وکان قتل الحسین مما اوجب الفتن کما کان قتل عثمان مما اوجب الفتن؛
[۴]
در قیام حسین (علیهالسّلام) نه مصلحت دین بود و نه مصلحت دنیا بلکه این باعث شد آن قوم ظالم بر ایشان مسلط شوند و ایشان را مظلومانه به شهادت برسانند. فسادی که در قیام و قتل ایشان بود در صورت عدم قیام و ماندن در مدینه حاصل نمیشد همانا آنچه او از بدست آوردن خیر و دفع شر قصد کرده بود چیزی بدست نیاورد بلکه شر با خروج ایشان بیشتر شد و خیر کمتر شد و این قیام سبب شر بزرگتری شد قتل حسین مانند قتل عثمان موجب فتنه بین مسلمین شد.»
پاسخ به شبهه
قبل از هر چیز شایسته است تا به صورت خلاصه و در شش فصل مجزا شخصیت یزید و جوانبی از زندگی او را از نگاه تاریخ مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم، تا به خوبی شخصیت او برای جویندگان حقیقت آشکار گردیده و در پرتو آن، سؤال و شبهات مربوط به این بحث نیز پاسخ داده شود.
دورنمایی از فصول شش گانه این بحث:
فصل اوّل: یزید کیست؟
فصل دوّم: کارنامه اخلاقی ـ اعتقادی یزید بن معاویه.
فصل سوّم: کارنامه سیاسی یزید.
فصل چهارم: سیمای یزید در قرآن و حدیث و لعن و تکفیر او.
فصل پنجم: امام حسین (علیهالسّلام) در قرآن و حدیث نبوی.
فصل ششم: قاتل امام حسین (علیهالسّلام) کیست؟! !
زندگینامه
در فصل اول به زندگینامه یزید پرداخته میشود:
← نسب یزید
شناسنامه و نسب یزید این چنین است: او فرزند معاویة بن صخر، ابوسفیان بن حرب بن امیّة بن عبد شمس است.
مادرش: میسون بنت بَحدل بن دُلجة بن قُناعة بن عدی بن زهیر بن حارثة بن جَناب.
سال تولد: در سال ۲۶ یا ۲۷ هـ ق. متولّد شده است.
سال و روز و ماه وفات: در ۱۴ ماه ربیع الاوّل سال ۶۴ در یکی از روستاهای دمشق به نام «حوارین» از دنیا رفت.
← شرایط و محیط تربیتی یزید
انتساب به دستگاه خلافت و حضور در دربار شاهانه معاویه و آماده بودن همه ابزارهای لازم برای عیش و نوش و خوشگذرانی زمینه را برای یزید از هر جهت فراهم کرده بود تا از ادب اسلامی و تربیت قرآنی فاصله بگیرد و حتّی حرمت حریم قانون خدا را در هم بشکند و دست به می و شراب و قمار و دیگر ناشایستها بزند.
← شیوه به قدرت رسیدن یزید
یزید با تعیین خلیفه سابق، یعنی پدرش معاویه، و بدون دخالت مردم و رای و مشورت آنان به حکومت رسید.
حال آیا آنگونه که اهل سنّت میگویند یزید واقعاً با رای و مشورت و رضایت مردم، یا لااقل یک یا دو نفر از صحابه به خلافت رسید؟
تاریخ در این زمینه پاسخ میدهد:
وی با مصلحتسنجی و علاقه پدر بر تخت سلطنت نشست، زیرا قدرت به دست آمده پس از او باید در اختیار فرزندان امیّه قرار میگرفت.
نویسنده کتاب تاریخ دمشق میگوید:
«بویع له بالخلافة بعد ابیه بعهد منه؛
[۵]
خلافت و ولایتعهدی یزید توسّط معاویه شکل گرفت.»
و به نقل از زبیر بن بکّار مینویسد:
«بایع له معاویة من بعده، وکان اوّل من جعل ولیّ عهد فی صحّته، وکان معاویة یقول: لولا هوائی فی یزید لابصرت قصدی؛
[۶]
معاویه در حیاتش بر جانشینی و خلافت فرزندش یزید از مردم بیعت گرفت، و این اوّلین قرارداد ولیعهدی در اسلام بود، و معاویه میگفت: اگر علاقه من به یزید نبود نظرم را تغییر میدادم.»
آنان که میگفتند: امر جانشینی پیامبر به مردم واگذار شده است و با افتخار آن را دمکراسی اسلامی و مظهر تقدّم مسلمانان بر اروپائیان در تشکیل حکومت مردمی میدانستند، باید جواب بدهند که مگر فاصله زمانی معاویه و یزید با صدر اسلام و دوران زندگی پیامبر اسلام چقدر است، که با این سرعت همه چیز حتّی شیوه انتخاب خلیفه فراموش میشود؟
← روش زمامداری یزید
ادامه روش پدر، یعنی با زور و قتل و تبعید و اختناق.
اگر چه این موضوع به قدری واضح است که نیاز به ذکر شاهد تاریخی نیست؛ اما در ادامه مطالب، شواهد متعددی خواهد آمد.
کارنامه اخلاقی اعتقادی
در این فصل به کارنامه اخلاقی ـ اعتقادی یزید بن معاویه پرداخته میشود:
← اختلاف دیدگاه در چهره اخلاقی یزید
مورّخان منصف بیپروا چهره زشت و خونآشام و بیادب یزید را به نمایش گذاردهاند، که البتّه عدّهای را ناپسند آمده و بر آن تاختهاند و بر همین اساس دوگونه نقل تاریخی در معرفی وی مشاهده میشود.
نقل اوّل:
او را شخصی شاربالخمر و فاسد و فاجر و اهل ارتکاب معاصی و بیاعتنا به مبانی مذهبی و جسور و هتّاک نسبت به مال و جان مردم مخصوصاً خوبان و نیکان و قاتل خوبان میشناساند.
نقل دوّم:
او را پیشوایی برگزیده و جانشینی همانند دیگر جانشینان شایسته پیامبر خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) که محبوب دلها بودند معرفی نموده است.
حال کدام یک از این دو نقل با حقایق و واقعیّات تاریخی همسویی دارد؟ پاسخ را از لابلای صفحات تاریخ مییابیم.
← شرابخواری یزید
یکی از نوشیدنیهای حرام و نجس در شریعت اسلامی مایعی است که از جوشاندن آب انگور و خرما و غیر آن گرفته میشود که با آشامیدن آن حالتی غیر طبیعی و از خود بیخود شدن به انسان دست میدهد، خداوند متعال در کتاب شریفش قرآن، این مایع را تحت عنوان شرب خمر حرام فرموده است.
«یَسْـئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَآ اِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَاِثْمهمَآ اَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا؛
[۷]
درباره شراب و قمار، از تو میپرسند، بگو: «در آن دو، گناهی بزرگ، و سودهایی برای مردم است، ولی گناهشان از سودشان بزرگتر است.»
«یَـاَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالاَْنصَابُ وَالاَْزْلَـمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَـنِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛
[۸]
ای کسانیکه ایمان آوردهاید، شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند. پس، از آنها دوری گزینید، باشد که رستگار شوید.»
«اِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَـنُ اَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَ وَةَ وَالْبَغْضَآءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَوةِ فَهَلْ اَنتُم مُّنتَهُونَ؛
[۹]
همانا شیطان میخواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد. پس آیا شما دست بر میدارید؟»
و رهبران دینی نیز با این مایع نجس به شدّت برخورد کرده و سختترین رفتارها را با مبتلایان به مسکرات داشتهاند که سخنانشان در این ارتباط بهترین شاهد بر موضعگیری آنان است.
رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سخنی جامع انزجار و نفرتش را با نفرین بر همه عوامل تشکیلدهنده و سازنده آن از لحظه کاشت تا آخرین مراحل توزیع و مصرف اعلام میکند و میفرماید:
«لعن اللّه الخمر وشاربها وساقیها وبائعها ومبتاعها وعاصرها ومعتصرها وحاملها والمحمولة الیه وآکل ثمنها؛
[۱۰]
[۱۱]
و مؤمنان راستین نیز از افراد مبتلا به این نوشیدنی شیطانی متنفّر و در فرهنگ امّت اسلامی چنین افرادی بیدین و گردنکش در برابر حکم خدا تلقی میشوند.»
ولی شخصیّت مورد بحث ما در این تحقیق از کسانی است که وقایع نگاران حتی از ثبت رفتار ناپسند وی از نوجوانی تا لحظه مرگ چشمپوشی نکرده و نوشتهاند که آلوده به میو شراب بوده است.
←← شراب خواری از طفولیت
ابن کثیر و دیگران این روایت را ذکر کردهاند:
«کان یزید بن معاویة فی حداثته صاحب شرب؛
[۱۲]
یزید بن معاویعه از کودکی اهل شرب خمر بود.»
←← شرابخواری در ملاء عام
«عمر بن شیبة قال: لمّا حجّ الناس فی خلافة معاویة جلس یزید بالمدینة علی شراب، فاستاذن علیه ابن عبّاس والحسین بن علیّ، فامر بشرابه فرفع؛
[۱۳]
در دوران خلافت پدرش و در سفر حجّ و پس از مراجعه به شهر مقدّس مدینه و در کنار حرم و خانه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دست از دهن کجی به شریعت اسلام بر نداشت و در حضور مردم بر سفرهاش شراب گذاشت و فقط زمانی که خبردار میشود که ابن عباس و حسین بن علی قصد ورود به خانه او را دارند دستور میدهد تا شراب را بردارند.»
آلودگی یزید به شرب خمر آنچنان واضح و آشکار بود که حتّی در حضور گروههایی که از شهرهای دور و نزدیک به دیدنش میآمدند دست بردار نبود و در برابر نگاه دیگران با جرات آن را مینوشید.
سند ذیل گواهی است گویا که دقّت در آن هر مسلمانی را به تعجّب وا میدارد.
«بعث (عثمان بن محمّد بن ابی سفیان، والی مدینة) الی یزید منها وفداً فیهم عبد اللّه بن حنظلة الغسیل الانصاری، وعبد اللّه بن ابی عمرو بن حفص بن المغیرة الحضرمی، والمنذر بن الزبیر، ورجال کثیر من اشراف اهل المدینة، فقدموا علی یزید، فاکرمهم واحسن الیهم، وعظّم جوائزهم، ثمّ انصرفوا راجعین الی المدینة، الاّ المنذر بن الزبیر، فانّه سار الی صاحبه عبید اللّه بن زیاد بالبصرة، وکان یزید قد اجازه بمائة الف نظیر اصحابه من اولئک الوفد، ولمّا رجع وفد المدینة الیها، اظهروا شتم یزید، وعیبه، وقالوا: قدمنا من عند رجل لیس له دین، یشرب الخمر، وتعزف عنده القینات بالمعازف. وانّا نشهدکم انّا قد خلعناه، فتابعهم الناس علی خلعه، وبایعوا عبد اللّه بن حنظلة الغسیل علی الموت؛
[۱۴]
[۱۵]
گروهی به نمایندگی مردم مدینه که از اشراف و بزرگان بودند از جمله فرزند شهید جنگ اُحُد عبداللّه بن حنظله غسیل الملائکه وارد شهر شام شدند و به دیدار یزید رفتند، یزید به آنان احترام فراوانی گذاشت و هدایای بزرگی به آنان داد، ولی آنان پس از بازگشت به مدینه از یزید به بدی یاد کردند و عیبهایش را برای مردم بازگو میکردند، از جمله میگفتند: از نزد کسی آمدهایم که دین ندارد، شراب مینوشد، ونوازندهها در حضورش به نواختن و رقص میپردازند، شاهد باشید که ما او را از خلافت عزل کردیم. مردم مدینه عزل یزید از حکومت را تایید و با عبداللّه بن حنظله تا پای مرگ بیعت کردند.»
علاقه یزید به شراب به قدری بود که دستور میداد تا بهترینها را برایش آماده کنند ذهبی از زیاد حارثی نقل میکند:
«سقانی یزید شراباً ما ذقت مثله، فقلت: یا امیرالمؤمنین لم اُسلسل مثل هذا، قال: هذا رمّان حُلوان، بعسل اصبهان، بسکّر الاهواز، بزبیب الطائف، بماء بَرَدی؛
[۱۶]
شرابی را یزید به من نوشانید که هیچ وقت مانند آن را نخورده بودم، گفتم چنین شرابی تا کنون نخوردهام، گفت: از انار حُلوان و عسل اصفهان و شکر اهواز و کشمش طائف و آب بردی تهیّه شده است.»
←← حکم فقهی شراب خوار
تمام مذاهب اسلامی با استناد به نصّ قرآن همه انواع مسکرات را نجس و حرام میدانند و شرابخور را فاسق و کسی که آن را حلال بداند کافر دانستهاند.
محیالدین نووی در کتاب یحیی بن شرف النووی، روضة الطالبین، باب حدّ شاربالخمر میگوید:
«شرب الخمر من کبائر المحرّمات…. ویفسق شاربه، ویلزمه الحدّ، ومن استحلّه کفر…؛
[۱۷]
ابن نجیم مصری شرابخوار را از عدالت ساقط و کسی که آن را حلال بداند کافر میشمرد.»
«یکفّر مستحلّها، و سقوط العدالة انّما هو سبب شربها؛
[۱۸]
کسی که خمر را حلال بداند کافر به شمار آمده و در صورت شرب آن، از عدالت ساقط میگردد.»
آیا پسر معاویه (یزید) پس از اثبات شرابخواریاش، شایستگی مسندنشینی پیامبر اعظم اسلام را دارا بود؟
آیا فسق و دوری از صفت عدالت برای محکومیّت وی کافی نیست؟
← رذایل زشت یزید
عبدالله فرزند حنظله غسیل الملائکه برداشت خود را بعد از دیدار با یزید اینگونه بیان میدارد:
«یاقوم! فواللّه ما خرجنا علی یزید حتّی خفنا ان نرمی بالحجارة من السماء، انّه رجل ینکح امهات الاولاد، والبنات، والاخوات، ویشرب الخمر، ویدع الصلاة؛
[۱۹]
[۲۰]
به خدا قسم از نزد یزید بیرون نیامدیم مگر این که ترسیدیم سنگ از آسمان بر سر ما بریزد، زیرا او کسی است که در امر زناشویی حریم شرع را رعایت نمیکند، شراب مینوشد و نماز نمیخواند.»
۱- یزید شرابخوار، بوزینهباز، فاسق و ابنهای:
جاحظ از علمای بزرگ اهل سنت با عبارتی شبیه به متن فوق میگوید:
«ثم ولی یزید بن معاویة یزید الخمور ویزید القرود ویزید الفهود الفاسق فی بطنه المابون فی فرجه… واما بنو امیة ففرقه ضلالة وبطشهم بطش جبریة یاخذون بالظنة ویقضون بالهوی ویقتلون علی الغضب؛
[۲۱]
آنگاه یزید بن معاویه به خلافت رسید؛ همان یزید شرابخوار و بوزینهباز و پلنگباز و فاسقی که به بیماری ابنه مبتلا بود… و بنیامیه فرقهای گمراه بودند که سیره و روشی جبرگرایانه داشتند که به مجرد ظن و گمان، دیگران را دستگیر میکردند و از روی هویوهوس حکم میکردند و از روی غضب میکشتند.»
۲- یزید شرابخوار و فاجر و زنباز و بوزینهباز و سگباز و ولگرد:
هم چنین بلاذری در کتاب خود اینگونه نقل میکند:
«قال الواقدی وغیره فی روایتهم: لما قتل عبدالله بن الزبیر اخاه عمرو بن الزبیر خطب الناس فذکر یزید بن معاویة فقال: یزید الخمور، ویزید الفجور، ویزید الفهور ویزید القرود، ویزید الکلاب، ویزید النشوات، ویزید الفلوات، ثم دعا الناس الی اظهار خلعه وجهاده، وکتب علی اهل المدینة بذلک؛
[۲۲]
واقدی و غیر او روایت کردهاند: هنگامی که عبدالله بن زبیر به قتل رسید، برادرش عمرو بن زبیر برای مردم خطبه خواند و از یزید بن معاویه اینگونه یاد کرد: یزید شرابخوار و فاجر و زنباز و بوزینهباز و سگباز و اهل ولگردی در دشت و بیابانهاست. سپس از مردم خواست که او را از خلافت کنار کنند و برای مردم مدینه حکم جهاد فرستاد.»
ذهبی و برخی دیگر از بزرگان اهل سنت درباره یزید اینگونه آوردهاند:
«خطبهم عبد الملک بمکة لما حج، فحدث ابو عاصم، عن ابن جریج، عن ابیه قال: خطبنا عبد الملک بن مروان بمکة، ثم قال: اما بعد، فانه کان من قبلی من الخلفاء یاکلون من هذا المال ویؤکلون، وانی والله لا اداوی ادواء هذه الامة الا بالسیف، ولست بالخلیفة المستضعف یعنی عثمان ولا الخلیفة المداهن یعنی معاویة ولا الخلیفة المابون یعنی یزید وانما نحتمل لکم ما لم یکن عقد رایة. او وثوب علی منبر، هذا عمرو بن سعید حقه حقه وقرابته قرابته، قال براسه هکذا، فقلنا بسیفنا هکذا، الا فلیبلغ الشاهد الغائب؛
[۲۳]
[۲۴]
[۲۵]
عبدالملک در مکه به هنگام حج برای مردم خطبهای خواند و در آن برای مردم اینگونه سخن گفت: اما بعد، ای مردم! کسانی که قبل از من به خلافت رسیدند هم خود مال مردم را خوردند و هم به دیگران دادند تا بخورند، به خدا سوگند! مشکلات این امت را مداوا نخواهم کرد مگر با شمشیر؛ چرا که من مانند: عثمان خلیفهای مستضعف و مفلوک نیستم. و نیز خلیفهای سهلگیر و مسامحهگر هم چون معاویه نیستم. و خلیفهای ابنهای هم چون یزید نیستم. شما را تا زمانی تحمل میکنم که رایت و حکومت و منبر و تخت و تاجم در خطر نباشد. و ما نسبت به عمرو بن سعید با تمام قرابت و حقی که داشت اینگونه کردیم و او با سرش این چنین کرد و ما نیز با شمشیرمان این چنین میکنیم. این خبر را حاضرین به غائبین برسانند.»
← ناصبی بودن یزید
ذهبی، یزید را ناصبی یعنی دشمن اهل بیت (علیهمالسّلام) شمرده و درباره او گفته است:
«وکان ناصبیا فظا غلیظا جلفا یتناول المسکر ویفعل المنکر؛
[۲۶]
یزید شخصی ناصبی و تندخو و سبک (جلف) بود و شراب مینوشید و اعمال منکر انجام میداد.»
← تارک نماز بودن
نماز در فرهنگ دین یعنی نماد خداپرستی و ایمان، که دینداری و مسلمانی بدون آن مفهوم پیدا نمیکند، و البتّه این برداشت از جهاتی هم درست است، زیرا عبادت در قالب یکی از مظاهر آن که همان نماز باشد اوج بندگی و کوچکی انسان است در برابر خدا، بنابراین جامعه مذهبی افرادی را که نسبت به این واجب بندگی کوتاهی میکنند نمیتواند اسم و رسم مسلمانی را به آنان ببخشد.
شخصیّت مورد بحث ما نه تنها نسبت به شراب، بلکه نسبت به مهمترین واجب دینی یعنی نماز نیز بیاعتنا بوده و گاهی میخوانده و گاهی نمیخوانده است. و به تعبیری کاهلالصلاه بوده است.
«وقد کان یزید… فیه ایضاً اقبال علی الشهوات، وترک بعض الصلاة فی بعض الاوقات؛
[۲۷]
یزید شخصیتی بود که نمیتوانست بر شهوت خود غالب گردد و آن را کنترل کند. با روی خوش از مجالس شهوت و انواع آن استقبال میکرد، از بزرگترین واجب خدا یعنی نماز طفره میرفت و از تارکان آن بود، همانها که رسول گرامی درباره آنان فرموده است:
«سلّموا علی الیهود والنصاری ولاتسلّموا علی یهود امّتی، قیل: ومن یهود امّتک قال: تارک الصلاة؛
[۲۸]
بر یهودیان و مسیحیان سلام کنید اما بر یهودیان امّت من سلام نکنید، سؤال شد: یهودیان امّت شما کیانند؟ فرمود: آنان که نماز را ترک کنند.»
← لاابالیگری محض با عنوان خلیفه پیامبر
عیّاشیهای جوان مسندنشین و لااُبالیگری او مردم مدینه ـ شهری که پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) ده سال از دوران حسّاس بعثت را در آن گذراند، و شریعتش را در همان شهر تبیین و تکمیل نمود ـ را وادار به شورش علیه وی کرد ـ که در جای خودش به علل و حوادث آن اشاره خواهیم کرد ـ گروه اعزامی به پایتخت پس از دیدار با خلیفه و با اینکه هدایای با ارزشی گرفته بودند لب به توبیخ وی گشودند، منذر بن زبیر که صد هزار درهم پاداش گرفته بود به مردم مدینه گفت:
«انّ یزید واللّه لقد اجازنی بمائة الف درهم وانّه لایمنعنی ما صنع الیّ ان اخبرکم خبره واصدّقکم عنه، واللّه انّه لیشرب الخمر، وانّه لیسکر حتّی یدع الصلاة. وعابه بمثل ما عابه به اصحابه الذین کانوا معه واشدّ؛
[۲۹]
[۳۰]
[۳۱]
یزید اگر چه صدهزار درهم به من هدیه داده است ولی این هدیه نمیتواند از بازگویی حقایق مانع شود، به خدا سوگند یزید شراب مینوشد و آنقدر در حال مستی به سر میبرد که نماز را ترک میکند. سپس دیگران هم همانند او، بلکه شدیدتر از بدیهای یزید گفتند و او را سرزنش کردند.»
یکی دیگر از همین افراد میگوید:
«قال عبدالله بن ابی عمرو بن حفص بن المغیرة المخزومی… انّی لاقول هذا وقد وصلنی واحسن جائزتی، ولکنّ عدوّ اللّه سِکّیر خِمّیر؛
[۳۲]
جوایز ارزنده یزید مانع از گفتن حقایق نمیشود، من او را دشمن خدا که همیشه در حال مستی و شرب خمر است دیدم.»
حال با توجه به مفاسد اخلاقی که از یزید ذکر شد آیا چنین شخصی لیاقت عهدهدار شدن منصب خلافت و جانشینی رسول گرامی اسلام را میتواند داشته باشد؟ عدهای از یاران و دوستداران یزید سعی میکنند تا او را از این نسبتها دور و بهگونهای حقایق تاریخ را تکذیب و یا لااقل زیر سؤال ببرند.
ولی تلاشهای گروهی متعصّب و تنگ نظر نمیتواند با توجیهات غیر علمی دامن آلوده و ناپاک وی را تطهیر نماید.
← سیمای یزید در احادیث
روایات ذمّ یزید در کتب اهل سنّت:
اضافه بر آنچه که تاکنون در ترسیم شخصیت یزید گفته شد روایات فراوانی در کتب اهل سنّت در مذمّت یزید وجود دارد که در این مختصر به بعضی از آنها اشاره میشود.
←← روایت اول
«روی الحاکم عن عائشة قولهصلی الله علیه و آله: ستّة لعنتهم، لعنهم اللّه وکلّ نبیّ مجاب: الزائد فی کتاب اللّه، والمکذّب بقدر اللّه تعالی، والمتسلّط بالجبروت فیعزّ من اذلّ اللّه ویذلّ من اعزّ اللّه، والمستحلّ لحرم اللّه، والمستحلّ من عترتی ما حرّم اللّه، والتارک لسنّتی؛
[۳۳]
[۳۴]
شش گروه را خداوند مورد لعن خود قرار داده است و نیز من و هر پیامبری آنان را لعنت کرده است: ۱ـ کسی که به کتاب خدا چیزی بیافزاید. ۲ ـ کسی که مقدّرات الهی را تکذیب کند. ۳ ـ کسی که با زور و جبر بر مردم مسلّط شود و به آنان که خدا ذلیل کرده است عزّت بخشد، و آنکه خدا عزیزش کرده است را ذلیل کند. ۴ ـ کسی که حلال خدا را حرام نماید. ۵ ـ کسی که نسبت به عترتم آنچه را خدا حرام کرده است حلال بداند. ۶ ـ کسی که سنّت مرا ترک گوید.»
مناوی صاحب فیضالقدیر میگوید: معنای این جمله «والمستحلّ من عترتی ما حرّم اللّه» این است که هر کس نسبت به نزدیکانم آنچه انجامش جایز نیست مانند: اذیّت آنان یا بیحرمتی به آنان، که اگر کسی آن را حلال بداند کافر، وگرنه گناهکار است. و اختصاص دادن آزاردهندگان عترتش به لعن، به جهت تاکید بر حقوق عترت و بزرگی مقام آنان است به همین جهت هم اضافه به خدا و رسول میشوند.
[۳۵]
بنابراین، برای هیچ منصفی جای شکّ باقی نمیماند که افرادی همانند یزید و نیروهای تحت فرمانش آن چیزی را حلال دانستند که خدا حرام کرده است و آن ریختن خون امام حسین (علیهالسّلام) بود. پس حکم کفر را باید به آنان داد و یا لااقل بگوییم فاسق هستند و لعن آنان در هر صورت جایز میشود.
←← روایت دوم
«روی احمد ومسلم عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله: من اخاف اهل المدینة اخافه اللّه عزّ وجلّ، وعلیه لعنة اللّه والملائکة والناس اجمعین، لا یقبل اللّه منه یوم القیامة صرفاً ولا عدلاً؛
[۳۶]
[۳۷]
[۳۸]
هر کس مردم مدینه را بترساند خداوند او را خواهد ترساند، و بر اوست لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم، و در روز قیامت خداوند نه از او چیزی که عذاب را دور کند و نه بلاگردانی را میپذیرد.»
آیا کسی که به شهر یثرب و مدینةالرسول لشکرکشی میکند مصداق کامل این سخن شریف رسول خدا نیست؟
آری، تاریخ مدینه، لشکرکشی یزید و قتل عام اصحاب رسول خدا و مسلمانان این شهر و بیحرمتی به ناموس آنان را فراموش نکرده است.
←← روایت سوم
۳ ـ وقال الحافظ ابو یعلی: حدّثنا الحکم بن موسی، ثنا یحیی بن حمزة، عن هشام بن الغاز، عن مکحول، عن ابی عبیدة: انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم قال: «لا یزال امر امّتی قائماً بالقسط حتّی یثلمه رجل من بنی امیّة یقال له یزید. وقد رواه ابن عساکر من طریق صدقة بن عبد اللّه الدمشقی عن هشام بن الغاز، عن مکحول، عن ابی ثعلبة الخشنی، عن ابی عبیدة.
«عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم قال: «لا یزال امر هذه الامّة قائماً بالقسط حتّی یکون اوّل من یثلمه رجل من بنی امیّة یقال له یزید؛
[۳۹]
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: اوّلین کسی که رخنه در پیکره امّتم وارد میکند مردی از بنوامیّه است.»
«حسنّه الالبانی وصحّحه العزیزی الشافعی کما فی صحیح الجامع الصغیر؛
[۴۰]
[۴۱]
این حدیث را البانی و عزیزی شافعی صحیح دانستهاند.»
←← روایت چهارم
۴ ـ ابن کثیر پس از اشاره به خصلت شهوترانی و بیتوجّهی یزید به نماز به روایتی از پیامبر خدا استناد جسته و میگوید: وکان فیه ایضاً اقبال علی الشهوات وترک بعض الصلوات فی بعض الاوقات، واماتتها فی غالب الاوقات. وقد قال الامام احمد: حدثنا ابو عبد الرحمن، ثنا حیوة، حدثنی بشیر بن ابی عمرو الخولانی: انّ الولید بن قیس حدّثه انّه سمع ابا سعید الخدری یقول: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم یقول:
«یکون خلفٌ من بعد ستین سنة اضاعوا الصلاة واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیاً، ثم یکون خلف یقراون القرآن لا یجاوز تراقیهم، ویقرا القرآن ثلاثة مؤمن ومنافق وفاجر؛
[۴۲]
پس از سال شصت کسانی زمام امور را به دست خواهند گرفت که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروی کنند و به زودی سزای گمراهی خود را خواهند گرفت، سپس گروهی میآیند که قرآن را میخوانند ولی از حنجره آنان تجاوز نمیکند، قرآن را سه گروه میخوانند: مؤمن، منافق، و فاجر.»
←← روایت پنجم
۵ ـ وقال الحافظ ابو یعلی: حدثنا زهیر بن حرب، ثنا الفضل بن دکین، ثنا کامل ابو العلاء: سمعت ابا صالح سمعت ابا هریرة یقول: قال رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «تعوّذوا باللّه من سنة سبعین، ومن امارة الصبیان؛
[۴۳]
به خدا پناه برید از حوادث سال هفتاد و از فرماندهی و حکومت کودکان.»
←← روایت ششم
۶ ـ وقال ابو یعلی: حدّثنا عثمان بن ابی شیبة، ثنا معاویة بن هشام، عن سفیان، عن عوف، عن خالد بن ابی المهاجر، عن ابی العالیة.
«قال: کنّا مع ابی ذر بالشام فقال ابو ذر: سمعت رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول: «اوّل من یغیّر سنّتی رجل من بنی امیّة؛
[۴۴]
با ابوذر در شام بودیم که ابوذر گفـت: از رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمود: اوّل کسی که سنّت مرا تغیر میدهد مردی از بنی امیّه خواهد بود.»
«اورده الالبانی فی احادیثه الصحیحة: ج۴، ص۳۲۹ قائلا: ولعلّ المراد بالحدیث تغییر نظام اختیار الخلیفة وجعله وراثة؛
[۴۵]
البانی این حدیث را در کتاب الاحادیث الصحیحة: ج۴، ص۳۲۹ آورده و اینگونه میگوید: شاید مراد از این حدیث تغییر سبک تعیین خلیفه و وراثتی کردن آن باشد.»
←← آرزوی بعضی از صحابه
بعضی از بزرگان اهل سنّت که از اصحاب شمرده شده و مورد قبول آنان نیز هستند پس از شنیدن اخبار از زبان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و وقایع سال شصت و پس از آن، آرزویشان این بود که خداوند دیدن آن روز را نصیبشان نکند.
به دو نقل ذیل توجّه کنید:
امارت و حکومت کودکان:
۱ ـ «واخرج البیهقی عن ابی هریرة قال: اللّهمّ لا تدرکنی سنة الستّین، ویحکم! تمسّکوا بصدغی معاویة، اللّهمّ لا تدرکنی امارة الصبیان؛
[۴۶]
خدایا سال شصت را قسمت من نکن، وای بر شما مردم! به فرزند معاویه تمسک جستهاند، خدایا امارت بچهها را نصیبم مکن!»
۲ ـ الحافظ ابو بکر بن مالک: حدّثنا عبد اللّه بن احمد بن حنبل: حدّثنی ابو بکر لیث بن خالد البجلی، ثنا عبد المؤمن بن عبد اللّه السدوسی، قال: سمعت ابو یزید المدینی یقول: قام ابو هریرة علی منبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم دون مقام رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم بعتبة، فقال:
«ویل للعرب من شرّ قد اقترب، ویل لهم من امارة الصبیان، یحکمون فیهم بالهوی ویقتلون بالغضب؛
[۴۷]
وای بر عرب از شرّی که نزدیک است، وای بر آنان از بچّهها و نوجوانانی که با هوای نفسانی و کشتن با خشم و غضب بر آنان حکومت کنند.
و خلیفه دوّم هم بنا بر نقل بزرگان اهل سنّت پیشگویی کرده و هلاکت عرب را به دست افراد بیکفایتی میداند که شایستگی رهبری قوم عرب را ندارند.
۳ ـ قال الحارث بن مسکین، عن سفیان، عن شبیب، عن عرقدة بن المستظل، قال:
«سمعت عمر بن الخطّاب یقول: قد علمت وربّ الکعبة متی تهلک العرب، اذا ساسهم من لم یدرک الجاهلیّة ولم یکن له قدم فی الاسلام؛
[۴۸]
از عمر بن خطّاب شنیدم که میگفت: به خدای کعبه دانستم که عرب چه زمانی هلاک خواهد شد، زمانی که اشخاصی که زمان جاهلیّت را درک نکردهاند و قدمت در اسلام ندارند بر مردم حکومت کنند.»
← عذر بدتر از گناه
احادیثی که ملاحظه نمودید بخش اندکی از روایاتی است که در مذمّت یزید در کتب تاریخی و روایی اهل سنّت نقل شده است و ابن عساکر بیشترین روایات را جمع آوری کرده است و تا زمان ابن تیمیّه و ابن کثیر بحثی در صحّت و عدم صحّت آن دیده نمیشود.
اما ناگهان وظیفه دفاع از یزید بر دوش عدّهای سنگینی کرده و سعی میکنند تا چارهای بیندیشند، و تنها چاره هم یک راه است و آن تضعیف این نقلهاست.
لذا ابن کثیر میگوید:
«وقد اورد ابن عساکر احادیث فی ذمّ یزید بن معاویة کلّها موضوعة لا یصحّ شی منها؛
[۴۹]
احادیثی که ابن عساکر در مذمّت یزید نقل کرده است همه جعلی و ساختگی هستند و هیچ کدام از آنها صحیح نمیباشند.»
غافل از اینکه همانگونه که در مباحث پیشین نقل کردیم برخی از عالمان اهل سنّت یزید را به جهت بیتوجّهی به نماز و ترک آن و همچنین آلودگی به شرب خمر و شادمانیاش از واقعه کربلا و شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و قتل عام مردم مدینه، نه تنها سرزنش کردهاند، بلکه او را مستحق لعن و نفرین دانستهاند که در ادامه به تفصیل به این مباحث خواهیم پرداخت.
کارنامه سیاسی
در فصل سوم کارنامه سیاسی یزید بررسی میشود:
← سالهای شوم در تاریخ حاکمیّت اسلام
یعقوبی مورّخ میگوید: «وکان سعید بن المسیّب یسمّی سنی یزید بن معاویة بالشؤم» سعید بن مسیّب سالهای حکومت یزید را سالهای شوم نامیده است، زیرا در مدّت خلافت و ریاست وی که سه سال بیشتر طول نکشید سه واقعه خونین و دردناک اتّفاق افتاد که در هر سالی از حکومت یزید، یک واقعه روی داده است.
آن هم حوادث و وقایعی که نه تنها چهره تاریخ، بلکه چهره اسلام را تاریک و سیاه کرد.
این حوادث عبارتند از:
۱ ـ به شهادت رساندن امام حسین (علیهالسلام).
«فی السنة الاولی قتل الحسین بن علیّ واهل بیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله» حسین بن علی و خاندان رسول خدا را در سال اوّل به شهادت رساند.
۲ ـ هتک حرمت حرم پیامبر و کشتار مردم مدینه (حادثه حرّه).
«والثانیة: استبیح حرم رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وانتهکت حرمة المدینة» در سال دوّم حرم رسول اللّه و شهر مدینه را بر سربازانش مباح کرد.
۳ ـ به آتش کشیدن کعبه و هتک حرمت آن و کشتار بیرحمانه مردم مکه.
«والثالثة: سفکت الدماء فی حرم اللّه وحرّقت الکعبة». در سال سوّم کعبه را به آتش کشید و در حرم الهی خونها بر زمین ریخت.
[۵۰]
هر پژوهشگر و مورّخ منصفی با خواندن این بخش از تاریخ و مشاهده این حوادث دردناک، ناخواسته در برابر آن متوقّف میشود و میگوید: کسی که مرتکب این جنایات وحشتناک شده است، گویا مسلمان نبوده و حرمین شریفین از نگاه او ارزش و اعتباری نداشته است.
پس از این اشاره کوتاه به توضیح بیشتر پیرامون این حوادث میپردازیم تا حقیقتِ مکتوم، بیشتر و بهتر خودنمایی کند و اذهان و افکار با روشنگری به تحلیل حوادث و چهرههای منفور تاریخ بپردازند.
←← شهادت امام حسین
«فی السنة الاولی قتل الحسین بن علیّ واهل بیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله»
اوّلین حادثه در خلافت و حکومت شوم یزید داستان شهادت امام حسین (علیهالسّلام) بود که یکی از غمانگیزترین فجایع تاریخ است و شاید بتوان آن را در نوع خود کمنظیر و منحصر به فرد دانست، زیرا ویژگیها و امتیازاتی دارد که آنرا از دیگر حوادث خونین تاریخ ممتاز کرده است، مانند: حضور حسین بن علی (علیهماالسّلام) و خاندان و فرزندان آن حضرت، کیفیّت شهادت و اسارت آنان.
آنچه که در این نوشتار بیشتر مورد توجّه و نظر است، شناسایی عاملان و مرتکبان این ظلم تاریخی است که چه کسانی در این فاجعه بزرگ نقش داشته و جنبه فرماندهی و اجرای آن را داشتهاند.
آیا خلیفه وقت یعنی یزید بن معاویّه عامل اساسی و اصلی در قتل و کشتار بوده است یا فرماندهان و سربازانی که مامور اجرا بودهاند؟
برای یافتن پاسخ، هیچ مدرکی بهتر از تاریخ نیست، لذا با مراجعه به تاریخ و نقل سخنان دو گروه از نویسندگان شیعه و سنّی با دیدگاه آنان آشنا میشویم.
اهل سنّت چه میگویند:
داستان شهادت امام حسین (علیهالسّلام) از واپسین لحظات و شایع شدن خبر آن قلب مسلمانان را جریحهدار کرد. و هر دو گروه شیعه و سنی این عمل را تقبیح و عاملانش را نفرین و سرزنش کردند.
اما به مرور زمان عدّهای در برابر روسیاهی یزید به فکر دفاع از او و چارهجویی برای تطهیر دامن آلودهاش از لوث بزرگترین جنایت و شرمآورترین فاجعه تاریخی برآمدند و با تمام تلاش تا آنجا پیش رفتند که حتّی زبان جسارت به ساحت مقدّس ریحانه رسول و محبوب آن حضرت گشوده و برعکس، سرزنشها را متوجّه آن حضرت کردند، و با صراحت نوشتند: یزید فرمان قتل حسین بن علی را صادر نکرد و اصلا راضی به مرگ و قتل آن حضرت نبود.
در اینجا روی سخن ما با تمامی اهل سنّت نیست؛ چرا که اکثریت آنان هم صدا با پیروان اهلبیت (علیهمالسّلام) حادثه تلخ عاشورا را بزرگترین ضربه بر پیکره امّت اسلامی و به وجود آورندگان آن را خارج از دین و از دشمنان اهلبیت (علیهمالسّلام) میدانند، بلکه مخاطب ما در این نوشتار احیاگران اندیشه و مکتب ابنتیمیّه و ابنکثیر و دنبالههای آنان است که با وقاحت تمام، گروههای دفاع از یزید تحت عنوان: «جمعیّة الدفاع عن یزید» تشکیل داده و مبادرت به تدوین کتاب درسی تحت عنوان: «حقائق عن امیرالمؤمنین یزید بن معاویة» برای مدارس میکنند و با القابی از قبیل: امام، امیرالمؤمنین، مجتهد، عادل و… از او یاد میکنند.
ولی تاریخ حقایق را افشا میکند که در آن صورت دوستان و مدافعان یزید راهی جز قبول آن نخواهند داشت.
←←← دفاع کنندگان یزید
ابنتیمیه و ابنکثیر در خط مقدم دفاع از یزید:
ابنکثیر (متوفای ۷۷۴ هـ) پس از ابنتیمیّه (متوفای ۷۲۸ هـ) به میدان مبارزه و دشمنی با اهلبیت (علیهمالسّلام) و پیروان آنان برآمد و خطّ تخریب و تکذیب و تحریف عقاید شیعه و دفاع همه جانبه از دشمنان سر سخت اهل بیت رسول را به عهده گرفت، و در توجیه اعمال یزید هر آن چه خواست نوشت، وی میگوید:
«الناس فی یزید بن معاویة اقسام: فمنهم من یحبّه ویتولاّه، وهم طائفة من اهل الشام من النواصب، واما الروافض فیشنعون علیه ویفترون علیه اشیاء کثیرة لیست فیه ویتّهمه کثیر منهم بالزندقة، ولم یکن کذلک، وطائفة اخری لا یحبّونه ولا یسبّونه لما یعلمون من انّه لم یکن زندیقاً کما تقوله الرافضة، ولما وقع فی زمانه من الحوادث الفظیعة، والامور المستنکرة البشعة الشنیعة، فمن انکرها قتل الحسین بن علی بکربلاء، ولکن لم یکن ذلک من علم منه، ولعلّه لم یرض به ولم یسؤه، وذلک من الامور المنکرة جدّاً؛
[۵۱]
مردم درباره یزید بن معاویه چند گروه هستند: یک گروه از مردم شام که از نواصب هستند و او را دوست دارند و از او پیروی میکنند، گروهی دیگر اتهامات زیادی بر او وارد کرده و به او نسبت کفر و زندقه میدهند، اینان روافض (شیعیان) هستند، و حال آنکه این چنین نبوده است. و گروه دیگر نه او را دوست دارند و نه سبّ و نفرینش میکنند، چون میدانند کافر و زندیق نیست آنگونه که شیعه گفته است، بلکه به جهت حوادث دردناک و کارهای بسیار زشتی که در زمان او اتفاق افتاد که زشتترین آن کشتن حسین بن علی در کربلا بود، ولی او از این حادثه آگاه نبود و شاید به چنین کاری راضی نبود؛ زیرا جدّاً از کارهای بد و منکر بود.»
و در نقلی دیگر میگوید:
«وقد اورد ابن عساکر احادیث فی ذم یزید بن معاویة کلها موضوعة لا یصح شئ منها… قلت: یزید بن معاویة اکثر ما نقم علیه فی عمله شرب الخمر، واتیان بعض الفواحش، فاما قتل الحسین فانّه کما قال جدّه ابو سفیان یوم احد لم یامر بذلک ولم یسؤه. وقیل: انّ یزید فرح بقتل الحسین اوّل ما بلغه، ثمّ ندم علی ذلک. فقال ابو عبیدة معمّر بن المثنی: انّ یونس بن حبیب الجرمی حدّثه قال: لمّا قتل ابن زیاد الحسین ومن معه، بعث برؤوسهم الی یزید، فسرّ بقتله اوّلاً وحسنت بذلک منزلة ابن زیاد عنده، ثمّ لم یلبث الاّ قلیلاً حتّی ندم! فکان یقول: وما کان علیّ لو احتملت الاذی وانزلته فی داری، وحکمته فیما یریده، وان کان علیّ فی ذلک وکف ووهن فی سلطانی، حفظاً لرسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم، ورعایة لحقّه وقرابته، ثمّ یقول: لعن اللّه ابن مرجانة، فانّه اخرجه واضطرّه، وقد کان ساله ان یخلّی سبیله، او یاتینی، او یکون بثغر من ثغور المسلمین حتّی یتوفّاه اللّه، فلم یفعل، بل، ابی علیه وقتله، فبغضنی بقتله الی المسلمین، وزرع لی فی قلوبهم العداوة، فابغضنی البرّ والفاجر بما استعظم الناس من قتلی حسیناً، مالی ولابن مرجانة، قبّحه اللّه وغضب علیه؛
[۵۲]
ابن عساکر روایات زیادی در مذمّت یزید آورده است که همه آن روایات ضعیف است، ولی من میگویم: بیشترین بدگوئیها درباره یزید شرابخواری او و انجام بعضی از اعمال ناشایست است، و اما قتل حسین به او ربطی نداشت، زیرا پس از کشته شدن حسین همان سخنی را که جدّش ابوسفیان در روز اُحُد گفت او هم بر زبان جاری کرد که نه فرمان به این قتل داد و نه به او ربطی داشت.
نقل شده است که یزید در ابتدای امر یعنی هنگامی که سرهای بریده شهدا را دید خوشحال شد اما پس از چندی پشیمان شد و اظهار نارضایتی کرد و گفت: اگر من بودم نمیگذاشتم فرزند مرجانه ـ عبیداللّه بن زیاد ـ حسین را بکشد، بلکه به احترام جدّش رسول خدا اگر چه آسیبی به سلطنت من هم میرسید او را احترام میکردم، سپس گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را که باعث اخراج حسین از مدینه شد و او را مجبور کرد، با اینکه حسین به او گفته بود تا او را آزاد بگذارد، یا لااقل او را نزد من میآورد، یا به شهری از شهرهای مسلمانان میرفت و تا پایان زندگی در همان جا میماند، اما چنین نکرد و بر او سخت گرفت تا او را به شهادت رساند، و مرا با این کار نزد مسلمانان بدنام کرد تا دشمنم بدارند و بذر کینه و دشمنی مرا در دلها کاشت، تا آدمهای خوب و بد هر دو با من دشمنی کنند، خدا چهره پسر مرجانه را زشت کند و خشم خدا بر او باد.»
←←← ذکر دو نکته قابل توجّه
سخن ابنکثیر و نقل او ملاحظه شد، آیا این سخنان برای هر منصفی قابل پذیرش میباشد؟
محورهای این نقل دو مطلب کاملا متضاد و غیر قابل جمع است.
۱ ـ خوشحالی و سرور یزید از دیدن سرهای شهدا.
۲ ـ پشیمانی و ندامت از داستان شهادت امام حسین (علیهالسلام).
خواننده این بخش از تاریخ حیران و سرگردان میپرسد:
آیا میشود بین این دو موضع متضادّ آشتی برقرار کرد؟
کسی که خوشحال میشود و رضایتش را از واقعهای خونین هم چون شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و یاران آن حضرت ابراز میکند چگونه بدون گذشت زمان ابراز ناراحتی میکند؟
آیا این پشیمانی به جهت ترس از خدا و رسول بود، یا ترس از بد نامی و بی اعتقادی مردم به حکومت و سلب اعتقاد و اعتماد از او و دارو دستهاش؟
و سؤال دیگر این که: آیا این پشیمانی سودی هم برای یزید داشت؟
عجبا! که توجیهگر قهّار جنایات بنی امیّه یعنی: «ابنکثیر»، بازگشت محترمانه کاروان به اسارت گرفته شده را دل