امام علی (ع) ۲۵ سال بعد از رحلت پیامبر (ص) به خلافت و رهبری مسلمین برگزیده شد و نزدیک به ۵ سال حکومت مسلمین را بر عهده داشت. امام علی (ع) سعی نمود تا در این مدت در زمینههای مختلف سیاسی، اجتماعی و… اصلاحاتی را بهوجود آورد اما در اجرای اصلاحات امام (ع) مشکلات و موانع گستردهای بهوجود آمد. مشکلات اصلی دوران خلافت امام (ع) در اجرای عدالت اقتصادی و اجتماعی و مبارزه با رفاهگرائی و برخی انحرافات و بدعتها بروز کرد و جنگهای داخلی را بهوجود آورد. بسیاری از مشکلات دنباله قتل عثمان بود و اکثر افرادی که علیه اصلاحات امام برخاستند، بهانه خود را خونخواهی عثمان اعلام نمودند. سپس اصلاحات مالی امام و دلایل مخالفتها در این زمینه که از دلایل آن میتوان از خو گرفتن مردم به روش تقسیم بیت المال در دوران عمر و عثمان اشاره کرد. برکناری والیان نالایق قبلی از دیگر اقدامات امام بود که مشکلاتی را موجب شد و اینکه در دوران خلافتشان به نبرد با سرکشان داخلی و سه جنگ جمل، صفین و نهروان در اینراستا پرداخت. برخی از مشکلات در این زمینه عبارت بودند از: تردید برخی از سپاهیان امام در نبرد با این سرکشان بهدلیل مسلمان بودن آنان، طولانی شدن و شدت این جنگها و کشتار به نسبت زیاد و عواملی مانند نفوذ معیارهای قومی و اشرافیت قبیلهای که در نهایت این عوامل موجب سستی و آشفتگی سپاهیان امام شد. همچنین مشکلات اواخر حکومت امام ازجمله غارتگریهای سپاهیان معاویه و ضعف و سستی مردم در مقابل استمداد امام که لازم است در جای خود بررسی شود.
امیرالمؤمنین(ع) همواره با بصیرت و آگاهی کامل در هر مقطع، سنگینترین مسؤولیتهای اجتماعی را بر دوش گرفت و هرگز از مسیر وظیفه و اخلاص و ایثار و فداکاری فاصله نگرفت. در دوران حکومت پیامبر، کسیکه در خطرناکترین صحنهها حاضر و برای پذیرش سختترین بار مسؤولیت همواره مشتاقانه داوطلب و پیشتاز بود، علی ابن ابیطالب (ع) بود. در آن دوران ۲۵ ساله نیز صبر و سکوت امیرالمؤمنین هم برای دشمن و هم برای دوست، اعجابآور بود.
دوران کوتاه پنج ساله پایان زندگی امیرالمؤمنین یعنی دوره حکومت برای همه مسئولان و زمامداران و اندیشمندان در طول تاریخ بسیار درسآموز است.
دوران زمامداری حضرت علی علیه السلام
در آخرین روزهای سال ۳۵ هجری قمری، امیرالمؤمنین خلافت و حکومت را بهدست گرفت و تا بیستم رمضان سال ۴۰ هجری که این دوره حدوداً چهار سال و نه ماه بیشتر نیست، ادامه یافت. بنابراین حتی دوران حکومت و زمامداریامیرالمؤمنین به پنج سال هم نرسید. امیرالمؤمنین با مشکلات بسیار زیادی در این دوران مواجه بود. حکومت آنحضرت، حکمرانی و زمامداری بر روی یک جاده صاف و هموار نبود. خود وی نیز این مسئله را پیشبینی میکرد و آنرا به بیانهای گوناگون در لحظه بیعت مردم با آنحضرت بیان فرموده بود که بخشی از آن در نهج البلاغه هم آمده است. گرچه نهج البلاغه مجموعه کاملی از جملات و کلمات و نامههای آنحضرت نیست، ولیمجموعهای بسیار ارزشمند و اثری گرانبهاست که میتواند برای ترسیم دوران حکومت امیرالمؤمنین ما را از خواندن تاریخهای مفصل، مستغنی بدارد.
عدم آشنایی رعایا با اسلام
وقتی امیرالمؤمنین حکومت را شروع کرد، اولین مشکلی که با آن مواجه شد، توسعه جغرافیایی دنیای اسلام بدون تعمیق فرهنگ اسلام در اذهان و افکار مردم بود. در دوران حکومت سه خلیفه قبلی، بهویژه در دوران خلافت خلیفه دوم، جغرافیای دنیای اسلام توسعه فراوانی یافت؛ هم از طرف شرق و غرب و هم از طرف شمال و جنوب. در حالیکه جغرافیای اسلام در هنگام رحلت رسول معظم اسلام تقریباً به شبه جزیره عربستان محدود میشد، در این دوران ۲۵ ساله آنچنان گسترش یافت که تا خراسان بزرگ در شرق و شمال افریقا و بخش اعظم روم شرقی در غرب را شامل میشد. دو تمدن بزرگ یعنی تمدن ایران و تمدن روم را درهم نوردیده بود و اسلام بهعنوان تنها تمدن و قدرت بزرگ آن روزگار، نمایان شده بود. بنابراین اسلام از لحاظ سرزمینی و جغرافیایی وسعت زیادی یافته بود و از لحاظ انسانی نیز تعداد مسلمانها چندین برابر شده بود و اسلام بهظاهر وارد این سرزمینها شده بود و والیانی از طرف خلفا بر مردم حکمرانی میکردند. خراج و مالیات از مردم میستاندند؛ بخشی را مصرف میکردند و بخشی را به مرکز خلافت که مدینه بود، میفرستادند. جنگهایی در گوشه و کنار هنوز بهوقوع میپیوست و سربازان اسلام در برابر دشمنان میجنگیدند. در این سرزمینها دین اسلام رونق ظاهری پیدا کرده بود، ولی فرهنگ حاکم بر قلوب و رفتار مردم معمولاً همان فرهنگ گذشته بود.
فتح یک سرزمین بزرگ در یک زمان کوتاه، امکانپذیر است. اینکه مردم به کلمه توحید و گفتن «لا اله الا الله و محمد رسول الله» آشنا شوند، کار خیلی پیچیده و مشکلی نیست؛ اما آشنایی مردم با وحی آسمانی و با مفاهیم قرآن مجید و فرهنگ غنی اسلام، کار سادهای نیست. بسیاری از اصحاب پیامبر در همان مکه و مدینه باقی مانده بودند و عدهای گرفتار مسائل روزمره حکومت بودند. بخشی از اصحاب پیامبر نیز در عزلت بودند. دنیای اسلام بهشدت گسترش یافته بود، بدون اینکه مردم از فرهنگ غنی و انسانساز اسلام بهره لازم را برده باشند.
از طرف دیگر، سه تمدن بزرگ یعنی تمدن اسلام، تمدن ایران و تمدن روم با هم تلاقی کرده و تقریباً این سه تمدن با هم اختلاط پیدا کرده بودند. فرهنگهایی که مردم درگذشته با آن خو گرفته بودند و با آن تمدنها زندگی کرده بودند، متفاوت بود. اختلاط این تمدنها، معضلات و مشکلات فراوانی از لحاظ فرهنگی برای مردم بهوجود آورده بود.
از طرفی هم صاحبنظران، مفسران و مبلّغان اسلامی به اندازه کافی در دسترس مردم نبودند؛ همان مشکلی که دنیای اسلام امروز با آن مواجه است.
بنابراین یک معضل امیرالمؤمنین در آغاز حکومت، وسعت دنیای اسلام بدون آشنایی مردم تازهمسلمان با عمق فرهنگ اسلام بود. همین مسئله باعث شد که معاویه بهراحتی بتواند با افکار مردم شام بازی کند. دلیل اینکه معاویه به این راحتی سر مردم شام کلاه میگذاشت، همین بود که حتی توانست نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه کند. مردم به فرهنگ اسلام آشنایی نداشتند. با متن کلمات و گفتار و سیره پیامبر و حتی اصحاب و یاران پیامبر کمتر نزدیک بودند.
انحرافات ۲۵ ساله
مشکل دومی که امیرالمؤمنین با آن مواجه بود، اقدامات و روشهای انحرافی بود که در طول ۲۵ سال گذشته به آنها عمل شده بود. یعنی در طول این مدت، شیوههای اداره حکومت و جامعه، نحوه تقسیم بیت المال، نحوه برخورد با مردم، شکل رابطهای که بین مردم و حاکمان بهوجود آمده بود، نسبت به زمان پیامبر، آنچنان دچار تغییر و انحراف شده بود که امیرالمؤمنین در آغاز حکومتش با دنیایی از انحرافات، بدعتها و مشکلات مواجه بود. جملاتی که آنحضرت در آغاز بیعت و حتی در آستانه بیعت فرمود، حاکی از همین معضلات بود، فرمود: علی را رها کنید و دنبال دیگری بروید. چرا امیرالمؤمنین این جملات را فرمود؟ چرا گفت ما با یک فضایی مواجه خواهیم بود که الوان و رنگهای گوناگون و وجوه مختلف خواهد داشت؟ در خطبه ۹۲ نهج البلاغه آمده است: «دعونی و التمسوا غیری فانا مستقبلون امراً له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول و ان الآفاق قد اغامت و المحجه قد تنکرت». فرمود برای چه در مسجد اینچنین اجتماع کردهاید؟ این همه فشار آوردهاید؟ این همه اصرار دارید که با علیبن ابیطالب بیعت کنید تا زمامداری شما را برعهده گیرد؟ علی را رها کنید و دنبال دیگری بروید.
شاید در نگاه اول اگر کسی به مشکلات آن زمان توجه نکند، این جملات برایش عجیب باشد که مردم بعد از سالها، رهبر واقعی خود را پیدا کردهاند و با اصرار هم بهدنبال بیعت با او هستند تا او حکومت و زمامداری را برعهده گیرد و او نمیپذیرد و قبول نمیکند. امیرالمؤمنین که بهدنبال عوامفریبی و خوشایند مردم نبود. امیرالمؤمنین که نمیخواست تظاهر به بیاعتنایی به دنیا و حکومت کند تا با اشتیاق بیشتری مردم با او بیعت کنند. امیرالمؤمنین مشکلات و مسائل آینده را بهخوبی میدید. فرمود: «فانا مستقبلون امراً له وجوه و الوان» من فردای جامعه شما را میبینم با چهرههای متلوّن، نه تنها چهرههای مختلف انسانها، که حتی رنگ به رنگ شدن جامعه، رنگ به رنگ شدن اعتقادات مردم و هر روز به سمتی و به سویی رفتن مردم را بهخوبی میبینم. «لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول» آنچنان آینده آشفتهای را علی (ع) ترسیم میکند که قلبها توان ایستادگی و عقلها توان مقاومت و ثبات را در خود نمیبینند. امیرالمؤمنین فردا را میدید. همان فردایی که شاید بسیاری از مردمی که در مسجد دور آنحضرت را گرفته بودند و تضرع و التماس میکردند که زمامداری امور مسلمین را برعهده گیرد، آن فردا را اصلاً تصور نمیکردند.
اگر مردم تحت تأثیر تبلیغات افراد و فراز و نشیب شرایط قرار بگیرند و دنبال منافع خود و قبیله و طایفه خود باشند و از اهداف اسلامی و ملی فاصله بگیرند، حاکمیت دچار بالاترین مشکل و تزلزل خواهد شد.
بعد فرمود: «واعلموا انی إن اجبتکم رکبت بکم ما اعلم و لا اصغ الی قول القائل و عتب العاتب»، اگر من خلافت را بپذیرم و اگر با من بیعت کنید، پس از بیعت بدانید که علی به وظیفه خود عمل خواهد نمود، بر مبنای آنچه خداوند، قرآن و سنت رسول خدا و پیامبر اسلام مشخص نموده و بر مبنای آنچه حق است و علی آنها را میفهمد و درک میکند. فرمود: «و إن ترکتمونی» اگر علی را رها کنید، «فانا کاحدکم» اگر امروز شما با من بیعت نکردید، من هم همانند یکی از شما مردم هستم. اگر علیبن ابیطالب مسؤولیت زمامداری و اداره جامعه بر دوشش نباشد، «فانا کاحدکم» من هم فردی از آحاد جامعه شما هستم. اگر به سمت علیبن ابیطالب نیامدید، همان دوران ۲۵ ساله ادامه پیدا میکند و طول آن دوران سی ساله میشود.
فرمود: «و لعلّی اسمعکم و اطوعکم لمن ولیتّموه امرکم» اگر فرد دیگری را بهعنوان رهبر و ولی انتخاب کردید، شاید امیرالمؤمنین مثل شما خواهد بود. در پایان هم فرمود: «و انا لکم وزیراً خیر لکم منی امیراً» اگر علی بهعنوان وزیر و مشاور در اداره جامعه شما باشد، بهتر از این است که رهبری و امامت را بر دوش و برعهده گیرد.
کمبود کادر مدیریت
مشکل دیگر امیرالمؤمنین، کمبود افراد لایق برای اداره جامعه بود. اگر حکومتی میخواهد موفق باشد، بیتردید یک پایه موفقیت آن، مدیران کارآ، لایق و متعهد و وجود نخبگان شایسته در جامعه است. چگونه میتوان جامعهای را به تنهایی مدیریت کرد؛ یک فرد که به تنهایی نمیتواند یک کشور بزرگ را مدیریت کند. آیا امیرالمؤمنین به تعداد کافی مدیر لایق در اختیار داشت؟
کارگزاران امام – بهجز شماری اندک – با اندیشه و رفتار امام همراهی نشان ندادند و نه تنها باری از او برنداشتند، بلکه خود به مانعی بر سر راه او تبدیل شدند: ابوموسی اشعری که امام او را در سمت فرمانداری کوفه ابقا کرده بود، مردم را با اصرار و تأکید از پیوستن به او منع میکرد. جریربن عبدالله بجلّی سفیر امام نزد معاویه بود. او مدتی تسلیم دفعالوقت معاویه شد و بعدها تمایل خود را به معاویه نشان داد. مصقلهبن هبیره در اموال اردشیر خوره خیانت کرد، سپس گریخت و به معاویه پیوست. یزیدبن قیس ارحبی در ارسال خراج تعلل میکرد. منذربن جارود که عامل استخر بود، دست در اموال عمومی گشود؛ بهگونهایکه امام مجبور شد او را عزل و زندانی کند. نعمانبن عجلان اموال بحرین را به یغما برد و به معاویه پیوست. یزیدبن حجیّهبن عامر تمیمی که عامل ری و دستبی بود، بخشی از خراج را برداشت و نزد معاویه گریخت. امام، خریتبن راشد از بنی ناجیه را بر برخی از نواحی اهواز امارت داد، اما وی همراه چند صد تن از مردان قبیلهاش شورش کرد و در قلمرو حکومت او دست به قتل و غارت زد.
کار امام و فرماندارانش از این نظر به جایی رسید که او دیگر قادر به اعتماد کردن به هیچکس نبود. یکبار در اینباره مردم کوفه را مخاطب قرار داد که: به خدا سوگند فلانی را فرستادم، خیانت ورزید و غدر کرد و اموال را برای خود برداشت. فلانی را فرستادم، خیانت ورزید و غدر کرد. فلانی را فرستادم، خیانت ورزید و غدر کرد و اموال را برداشت و نزد معاویه برد. به خدا سوگند اگر به کسی از شما اعتماد کنم و کاسهای را به دستش بدهم، بیم آن دارم که بند آنرا ببرد.
بعضی از اصحاب امیرالمؤمنین آدمهایپاک و شایستهای بودند، افراد متقی، پرهیزکار و مورد اعتماد بودند، اما در مدیریت ضعیف بودند. نمونهاش کمیل زاهد پاکدامن مخلص فداکار را بهعنوان والی منطقهای در عراق منصوب کرد. در خود نهجالبلاغه، نامهای است که حضرت، کمیل را مورد خطاب قرار میدهد و تصریح میکند که تو مدیریت کافی برای اداره نداشتی و نتوانستی از سرحدات دفاع کنی و به وظیفه عمل کنی. نام آن منطقه «هیت» بود که کمیل آنجا را رها کرده و برای انجام کاری به شهر دیگری رفته بود و غارتگران آمده و شهر را غارت کرده بودند. امیرالمؤمنین نامه عتابآمیزی به کمیل مینویسد. این نامه، نامه ۶۱ نهج البلاغه است.
از طرف دیگر افرادی بودند دارای مدیریت قوی ولی با ایمان ضعیف که گاهی امیرالمؤمنین ناچار میشد از آنها هم استفاده کند؛ گرچه بهدلیل ضعف در تقوا و ایمان گاهی دولت اسلامی دچار مشکل و حتی حضرت، ناچار به عزل آنها میشد. زیادبن ابیه یکی از آنهاست. زیاد از طرف امیرالمؤمنین والی ایالت فارس میشود. قبلاً سهلبن حنیف، والی فارس و کرمان بود، ولی نتوانست آنجا را بهخوبی اداره کند و لذا امیرالمؤمنین سهل را عزل کرد و زیادبن ابیه را به آنجا فرستاد. زیادبن ابیه یک آدم سیاسی با هوش، خوشبیان و از لحاظ مدیریت، نیرومند بود، اما اطمینانی که به کمیل بود، به زیاد نبود. اطمینانی که به سهل بود، به زیاد نبود. اما امیرالمؤمنین زیاد را بهعنوان والی فارس فرستاد تا این منطقه آشوبزده را آرام کند. در عین حال امیرالمؤمنین مرتب برای وی نامه مینوشت. یک نمونه از این نامهها در نهج البلاغه هم آمده است. به زیادبن ابیه نامه مینویسد که معاویه میخواهد تو را بفریبد و تو را بهعنوان برادر خود بخواند، مواظب باش تحت تأثیر شیطنت معاویه قرار نگیری. در پیام دیگری سفارش میکند که اگر به من گزارش شود تخلفی کردی، اگر به من ثابت شود در بیت المال تعدی شده، اینچنین میکنم، آنچنان میکنم. پیداست امیرالمؤمنین نگران زیاد است، اما در عین حال کسی هم بهتر از او در اختیار امیرالمؤمنین نیست.
حتی ابوموسی اشعری را در آغاز کار، والی کوفه قرار داد. مالک اشتر به مدینه آمد و عثمان را وادار کرد تا ابوموسی را والی کوفه کند. در اوایل خلافت علی (ع) هم، همین مالک اشتر اصرار میکرد که ابوموسی در کوفه بماند. البته خودش بعد از ماجرای جنگ جمل رفت و ابوموسی را از کوفه بیرون کرد. چون در جنگ جمل ابوموسی تخلف کرد و لذا امیرالمؤمنین او را عزل کرد و مالک او را از کوفه اخراج کرد.
عدم تمکین شهرها و مناطق مهم از امام
مقارن این سالها چند شهر و منطقه مهم در قلمرو دولت اسلامی وجود داشت که مردم و نیروهای موجود در آنها، نقشی تعیینکننده در حوادث سیاسی و اجتماعی ایفا میکردند. این مناطق عبارت بودند از: مکه، مدینه، شام، بصره و کوفه.
۱٫ مردم مدینه (انصار و فرزندان آنها) احتمالاً تحت تأثیر مخالفت قریش (معاویه از یکسو و طلحه و زبیر و عایشه از سوی دیگر) با امام و نیز مشاهده اقدامات تند و خشونتباری که از عناصر انقلابی در جریان محاصره و قتل عثمان و حوادث بعد از آن سر زده بود، ترجیح میدادند خود را از این حوادث کنار بکشند. ضمن اینکه آنان بهدلیل داشتن شرف سبقت در اسلام و صحابی پیامبر بودن و نیز بهرهمندی از ثروتی که بهدلیل همین منزلت بهدست آورده بودند، اصولاً از وضع موجود چندان ناراضی نبودند که بخواهند برای تغییر آن با امام همراهی کنند.
۲٫ وضعیت شام از همان آغاز کاملاً روشن بود. شام حدود بیست سال به دست پسران ابوسفیان (یزید و معاویه) اداره شده بود و مردم آن وفاداری قابل توجهی به این خانواده داشتند. آشکار بود که معاویه و هواداران او، چنین منطقهای را تسلیم امام نخواهند کرد. شامیان سرانجام به جنگ آمدند و بیشترین نقش را در تضعیف حکومت او و به بنبست کشاندن برنامههایش ایفا کردند.
۳٫ بصریان با سپاه جمل همراه و مدعی خون عثمان شدند، بر امام شوریدند و بعدها نیز به ضدیت با او و تمایل به جبهه مخالف او شهره گشتند.
۴٫ کوفه بسیار زود و بهصورتی گسترده، از امام و دولت او حمایت کرد و بههمیندلیل بهعنوان پایتخت دولت نوپای امام علی برگزیده شد، ولی به همان سرعت و گستردگی نیز دست از حمایت او کشید.