تیمسار نادر جهانبانی | |
---|---|
نادر جهانبانی در لباس رسمی نظامی | |
نام(های) مستعار | ژنرال چشمآبی عقاب آسمان ایران |
زاده | ۲۷ فروردین ۱۳۰۷ تهران، ایران |
درگذشته | ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ (۵۰ سال) پشتبام مدرسه علوی، تهران[۱] |
مدفن |
بهشت زهرا (قطعهٔ ۸۲، ردیف ۳۸، شماره ۳۵) |
وفاداری | ایران |
شاخه نظامی | ارتش شاهنشاهی ایران |
سالهای خدمت | ۱۳۵۷–۱۳۲۵ |
درجه | سپهبد خلبان |
یگان | نیروی هوایی شاهنشاهی ایران |
فرماندهی |
|
همسر(ان) | آذر اعتصام (همسر اول) فرخلقا زنگنه (همسر دوم) |
خویشاوندان |
امانالله جهانبانی (پدر) دریادار پرویز جهانبانی (برادر) |
کارهای دیگر | ورزشکار و قهرمان سوارکاری ایران |
نادر جهانبانی (زاده ۲۷ فروردین ۱۳۰۷ در تهران – درگذشته ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ در تهران) سپهبد خلبان نیروی هوایی شاهنشاهی ایران و معاون فرماندهی آن نیرو معروف به ژنرال چشمآبی بود.[۲] وی بنیانگذار و سرپرست تیم آکروجت تاج طلایی است. از او به عنوان یکی از بهترین و برجستهترین خلبانان عصر خود نام میبرند.[۳][۴]
نادر جهانبانی در پی انقلاب ۱۳۵۷ در روز ۲۲ بهمن در پست نیروی هوایی در دوشانتپه دستگیر و در ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ به حکم صادق خلخالی حاکم شرع وقت در زندان قصر تیرباران شد.[۳]
نادر جهانبانی دانشآموختهٔ دانشگاه خلبانی نیروی هوایی روسیه و آموزشدیدهٔ دورههای خلبانی جنگندههای جت از آلمان بود.[۲] از وی بهعنوان یکی از محبوبترین چهرهها بین پرسنل نیروی هوایی ایران یاد میشود.[۲]
آغاز زندگی تا انقلاب ۱۳۵۷[ویرایش]
نادر جهانبانی و هیئت همراه در سفر رسمی ولیعهد وقت ایران به مسکو، در سال ۱۹۷۶
نادر جهانبانی در بیست و هفتم فروردین ماه سال ۱۳۰۷ در تهران زاده شد. او پسر امانالله جهانبانی از شاهزادگان قاجار و فرماندهان ارتش شاهنشاهی با درجهٔ سپهبدی است که وزیر و سناتور مجلس سنای ایران بود. مادر وی هلن کاسمینسکی از مهاجران روس است.
نادر جهانبانی در هجده سالگی وارد دانشگاه خلبانی نیروی هوایی روسیه شد. پس از اتمام تحصیلات وارد نیروی هوایی ارتش ایران شد. پس از آن نادر جهانبانی برای آموزش دورهٔ خلبانی هواپیمای جت راهی آلمان شد. وی در آلمان با لیدر تیم آکروجت آمریکا آشنا شد و از او فنون آکروباسی هوایی با هواپیمای جت را فرا گرفت. نادر جهانبانی پس از بازگشت به ایران نخستین تیم آکروجت ایران را در سال ۱۹۵۸ تشکیل داد. نخستین تیم آکروجت تاج طلایی تشکیل شده بود از: محمد خاتمی، نادر جهانبانی، امیرحسین ربیعی، عبدالحسین مینوسپهر و سیامک جهانبینی.[۵]
نادر جهانبانی به همراه تیم آکروجت تاج طلایی ایران، از راست به چپ: اصغر ایمانیان، عبدالحسین مینوسپهر، نادر جهانبانی، نادر یوسفی، بهمن باقری، آیت محققی، فریبرز پایور
نادر جهانبانی بنیانگذار و سرپرست تیم آکروجت تاج طلایی ایران در سال ۱۹۵۸ بود. یک سال پس از تشکیل تیم آکروجت تاج طلایی در مسابقهای با حضور نیروی هوایی ایران، نیروی هوایی آمریکا و نیروی هوایی بریتانیا تیم ایران مقام نخست را به دست آورد[نیازمند منبع]. تیم آکروجت تاج طلایی ایران تا زمان انحلال آن یعنی در بهمنماه ۱۳۵۷ جزو قدرتمندترین تیمهای آکروباسی هوایی با هواپیمای جت در جهان بود که در چندین رقابت بینالمللی مقامهایی را نیز کسب کرد[نیازمند منبع]. سپهبد جهانبانی پیش از انقلاب اسلامی به مقام نخست قهرمانی کشور در رشته سوارکاری رسیده بود[نیازمند منبع]. با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ سپهبد نادر جهانبانی دستگیر و در ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ به حکم صادق خلخالی، حاکم شرع وقت در میدان تیر زندان قصر تیرباران شد.
دستگیری و اعدام
نادر جهانبانی در بامداد ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ در زندان قصر به حکم صادق خلخالی حاکم شرع وقت تیرباران شد.[۳][۶] روزنامهٔ اطلاعات به تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۵۷ در خبری اسامی یازده تن از محکومان به اعدام را منتشر کرد. متن خبر به شرح زیر است:[۶]
در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۵۷ دادگاه انقلاب اسلامی ایران جهت رسیدگی به کیفرخواست صادره از طرف دادستان انقلاب علیه ۱۱ نفر از متهمینی که جملگی از خائنین به ملت و عوامل سرسپردهٔ رژیم دستنشاندهٔ بیگانه بودند و همچنین جنایتکاران مفسد فیالارض نیز میباشند تشکیل جلسه داد و پس از چندین ساعت رسیدگی و مشاوره سرانجام حکم اعدام را صادر کرد:
۱. سپهبد نادر جهانبانی فرزند امانالله معاون فرماندهی نیروی هوایی، ...
دادگاه و اعدام
در دادگاه انقلاب به ریاست صادق خلخالی
وقتی جهانبانی را برای محاکمه آوردند، کاغذی بر گردنش انداختند تا جرمش را بنویسند؛ اما به نظر میرسید او جرمی نداشت، کسی هم پیدا نشد شهادت دهد او جرمی انجام دادهاست. پس روی کاغذ سفید نوشتند: سپهبد نادر جهانبانی، عامل فساد.[۷] متنِ حُکم کیفرخواست که در دادگاه برای وی خوانده شد بدین شرح است:
نادر جهانبانی با اشتغال در سمتهای حساس نظامی و این اواخر ورزشی و نظایر آن با رژیمی که با ساقط کردن حکومت ملی شرعی به طریق غاصبانه و با ارادهٔ اجنبی در ایران سلطه پیدا کرده و مملکت را در جهت ارادهٔ اجنبی و در جهت خلاف شرع و مصلحت مملکت و ملت به قهقرا میبرد و به نابودی میکشاند، با اقدام علیه امنیت و قیام برای متزلزل کردن اساس استقلال و فساد در ارض و محاربه با خدا و نایب امام علیهالسلام مطابع قوانین الهی و قوانین جاریه در زمان ارتکاب جرایم تقاضای رسیدگی و صدور حکم اعدام و مصادرهٔ اموال شخصی ایشان و آن مقدار از اموال که به خاطر فرار از ادای دین به صاحبان اصلی به فرزندان و اقربای نزدیک انتقال یافتهاست از طرف دادسرای کل انقلاب اسلامی از دادگاه دارم.
سایت خبری روزآنلاین در مقالهای با عنوان «نوبت خمینی شد» به خاطرات سفیر اسرائیل در ایران اشاره میکند که نوشته جهانبانی به احمد خمینی گفت: «من از توی عرب ایرانیترم».[۸]
داستانها پیرامون زندگی
در کنار محمدرضا شاه پهلوی
در فضای مجازی و در میان مردم شایعههایی دربارهٔ زندگی سپهبد جهانبانی وجود دارد که پسر او انوشیروان جهانبانی در گفتگویی با دویچهوله فارسی به این روایات پرداختهاست:
روایتهای درست
در یکی از دورههایی که جهانبانی آموزش آکروجت میداد، یکی از خلبانان جوان از بغل به بال هواپیمای جهانبانی زد. هردو هواپیما آسیب زیادی دیدند. جهانبانی به خلبان جوان دستور میدهد که با چتر نجات از هواپیما بیرون بپرد؛ ولی خودش با مهارت و چیرهدستی خویش هواپیمایش را روی باند فرودگاه مینشاند.
روایتهای نادرست
انوشیروان، فرزند نادر جهانبانی معتقد است که برخی داستانهای غلط و اغراقگونه پیرامون زندگی سپهبد به ضرر او است و نیز دربارهٔ این روایات توضیح دادهاست:[۹]
مثلاً اینکه پدرم با هواپیما از زیر پل کارون پرواز کرد دروغ است. این کار بیانضباطی است و پدرم خلبان بسیار با انضباطی بود و ابداً چنین کاری نمیکرد و این داستان سالهای سال است که روایت میشود.
داستان غیرواقعی دیگر این است که پدرم بدون اجازه پادشاه به عراق پرواز کرد و هواپیماهای عراقی ایشان را محاصره کردند و به بغداد بردند و پدرم با مهارت از چنگ آنها فرار کرد. این داستان از ابتدا تا انتها دروغ است.
یکی دیگر هم اینکه میگویند پدرم فانتوم را از روی جاده بلند کردهاست، آن هم در حالی که تمام آمریکاییهایی که آنجا بودند، میگفتند این کار خیلی اشتباه و خطرناک است. پدرم هیچ وقت چنین کاری نکردهاست. متأسفانه این داستانها مدام دارد بیشتر و بزرگتر میشود و زیاد باعث افتخار نیست. پدرم خلبان شجاعی بود ولی خلبان بسیار با انضباطی بود. او هیچ وقت کاری نمیکرد که درس بدی برای خلبانهای جوانتر باشد. کارهای دیگری میکرد. شجاعتشان در پرواز فوقالعاده بود یا هنر خلبانی که در آکروجت نشان داد.
سرگذشت انوشیروان فرزند نادر جهانبانی
انوشیروان جهانبانی، فرزند نادر جهانبانی، در زمان وقوع انقلاب اسلامی ۳۰ ساله بودهاست. او که برای تحصیل به آمریکا رفته بود، پس از کسب بالاترین مدرک خلبانی در آمریکا به ایران بازگشت و تا زمان وقوع انقلاب، مدیرعامل شرکت هواپیمایی «ایرتاکسی» بود. او نیز یک هفته پس از تیرباران سپهبد نادر جهانبانی، دستگیر شد و ۵ ماه را در زندان گذراند.[۹]
انوشیروان جهانبانی دربارهٔ اینکه چرا پدرش مانند بسیاری از ارتشیان با وقوع انقلاب از ایران نرفتند، اینگونه پاسخ میدهد:
- اتفاقاً آن موقع من به پدرم خیلی اصرار میکردم که از ایران خارج شود، چون هواپیما هم در دستمان بود. هم از راه ایرانایر و هم با هواپیمای خودمان میتوانستیم از ایران بیرون برویم. پدرم ولی همیشه میگفت من سرباز این وطن هستم و وظیفهام است که در اینجا بمانم. میگفت امکان ندارد مملکتم را رها کنم. حتی وقتی هم که شاه رفت، گفتیم حالا رئیستان هم که رفت؛ گفت نه وظیفهٔ من است در این مملکت بمانم. وی با رد این پیشنهاد گفت من کاری نکردهام که بخاطر آن بترسم و بخواهم بگریزم، و به هیچ عنوان قانع نشد که از ایران برود. فکر میکنم اگر از ایران رفته بود، هر روز زجر میکشید. جای پدرم همان مملکت خودشان بود.[۹]
انوشیروان جهانبانی دربارهٔ پدرش گفتهاست: «یک نوشتهای با دستخط خودشان (پدرم) وجود دارد که از ما خداحافظی کردند. یک چیز دیگری هم که داریم، ساعتی است که پدرم دستشان بود و الآن دست من است، و این باارزشترین چیزی است که من در زندگیام دارم».
خاطراتی از تیمسار نادر جهانبانی
گريز از چنگال دشمن :
در زمان فرمانروايي " حسن البكر " حاكم وقت عراق كه فكر كنم به دست همين صدام حسين در پي كودتايي خونين سرنگون شد ، اختلافات مرزي با دولت ايران به وجود مي آيد . طرفين در آماده باش كامل به سر مي برند . در اون هنگام جت هاي جنگنده ايران مرتب در خط مرزي به گشت زني مي پردازند . در يكي از روزهايي كه ژنرال نادر جهانباني مشغول گشت زني بود به ناگاه توسط پنج جت جنگنده ارتش عراق محاصره مي شود . در اين گونه شرايط خلبان چاره اي جز تسليم ندارد . چون چهار فروند هواپيماي متخاصم از چهار طرف شكاري ايران رو محاصره كرده و يك فروند هم از جلو در حركت است تا راه را نشون دهد . تيمسار خيلي خونسرد به همراه شكاري هاي دشمن راهي عراق مي شود . با نزديك شدن به منظقه فرودگاه ، هواپيماي جلويي به زمين مي نشيند .. چهانباني دور موتور را كم مي كند .. و بعد از دقايقي چرخ هاي هواپيما رو هم پائين مي آورد ... خلبانان دشمن وقتي وضعيت جت جنگنده ايراني رو مي بينند كه در حال فرود است ، هر يك به سمتي رفته تا جت جنگنده ايراني به زمين بشيند . تيمسار آروم آروم به سمت باند فرود دشمن نزديك و نزديك تر مي شود . سرعت هر لحظه كم تر مي گردد . تا جايي كه از اون بالا شكاري هاي عراقي مي بينند كه هواپيما سر باند و در حال فرود است .... اما به محض اين كه چرخ هواپيما سطح باند رو لمس مي نمايد .... ژنرال چشم آبي با فشار آوردن مجدد بر دسته گاز ، به صورت وارو از زمين كنده مي شود و با استفاده از نيروي كمكي پس سوز ، همان طور در حالت پشت هواپيما به سمت زمين و چرخ ها رو به آسمان ، با سرعت سرسام آوري از منطقه دور مي شود ... هواپيماهاي عراقي كه سرعت خود را كم كرده بودند و براي فرود آمده مي شدند ، ناگهان مشاهده كردند كه جا تره ولي از بچه خبري نيست ... !! تا به خود آمده و بر سرعت خود افزودند ، هواپيما در خاك ايران به زمين نشسته بود !!
فرود اضطراري شكاري در جاده :
يك روز يك فروند فانتوم نيروي هوايي كه براي گشت زني رفته بود . وقتي به حوالي آسمان شهر ساوه مي رسد دچار نقص فني گشته و كنترل هواپيما نا ممكن مي گردد . اين رو هم بگم كه اكثر خلبانان به خاطر تعلق خاطري كه به پرنده آهنين خويش دارند ، علي رغم تآكيد قانون مبني بر پرش به وسيله چتر نجات ، ولي آن ها تا آخرين ثانيه ها سعي در كنترل آن دارند . ما در همين جنگ با عراق خيلي از بهترين خلبان هايمون را به خاطر اين مسئله از دست داديم . و آن ها موفق به پرش به موقع نشدند . همون طور كه مي دانيد اگه ارتفاع يك فروند شكاري خيلي به زمين نزديك بشه ، عملكرد چتر نجات قطعي نيست . و ممكنه به سمت زمين راكب خود را بكوبد . به هرحال آن روز هم آن افسر خلبان نهايت سعي خود رو مي كنه و هواپيماي فانتوم خود رو در جاده ساوه به زمين مي نشاند با فرود اضطراري هواپيما در جاده ... كه با دشواري خاصي هم همراه بود. اون هم هواپيماي شكاري كه در باند آسفالت طولاني با چتري كه از عقب هواپيما باز مي شود به زحمت مي نشيند . چه برسه به جاده پر چاله و چوله اون زمان كه ماشين ها و كاميون ها هم در حال عبور بودند !! كلي مستشار امريكايي به همراه مسئولين نيروي هوايي و متخصصان مربوطه مثل مور و ملخ مي ريزند اون جا . هر كس يك نظري مي دهد . آخرين نظر كارشناسي چنين بود كه شكاري فوق با جدا نمودن بال هايش آن را سوار تريلي كرده و جهت تعمير به مهرآباد ببرند . وقتي موضوع به گوش جهانباني مي رسد . خود به منطقه رفته و از نزديك آن جا رو بررسي مي نمايد . و سپس اظهار مي دارد هواپيما رو همين جا تعمير نمائيد خودم با آن به سوي تهران پرواز مي كنم .
مستشاران امريكايي با دليل و مدرك ثابت مي كنند كه اين پرواز امكان پذير نيست . زيرا با موانعي كه در سر راه است امكان بلند شدن در حد صفر است . حتي پا را فراتر گذاشته و با قاطعيت مي گويند تنها يك در صد اين امكان وجود دارد و نود و نه درصد شكاري به ساختمان برخورد مي نمايد . مي دونيد كه امريكايي ها خيلي دقيق هستند. و چه بسا بارها اون فاصله هواپيما رو تا ساختمون مورد نظر متر كرده بودند. جواب جهانباني به امريكايي ها ، اونا رو واقعآ شوكه مي كنه . ژنرال مي گويد اگه يك درصد امكان پذير باشه من با همون يك درصد بلند مي شوم . در نهايت بعد از چند روز تلاش متخصصان نيروي هوايي روز موعود فرا مي رسه .. تيمسار پشت كابين اف - ۴ اي نشسته و موتور هاي آن رو روشن مي نمايد . نفس تو سينه همگان حبس شده بود . همه يقين داشتند كه شكاري به ساختمان بر خورد خواهد نمود . حتي خوش بينانه ترين متخصصان هم چنين برداشتي داشتند . ژنرال خوش تيپ با خونسردي درپوش كابين را مي بندد . با اشاره دست او موانع چوبي از زير چرخ هاي هواپيما برداشته مي شود . و در حالي كه لبخند به لب داشت با جلو بردن دسته گاز حداكثر نيرو را به موتور ها وارد مي كند . صداي غرش موتورهاي جت جنگنده تا كيلومتر ها شنيده مي شود . و در يك آن با آزاد كردن ترمز ها هواپيما در جاده به راه مي افتد ... با هر تكان هواپيما ، آگاهان منتظر وقوع فاجعه اي مي شوند .. و عاقبت هواپيما در نزديكي ساختمان از زمين كنده مي شود .. به گفته شاهدان ميلي متري از روي ساختمان مرگ پرنده رو به آسمان مي برد . و دقايقي بعد به ارابه هاي فرود اجازه لمس باند مهر آباد رو مي دهد.