زن و شوهر جوان به خاطر نگهداری از فرزندشان با یکدیگر درگیر شدند؛ درگیریای که درنهایت به دادگاه خانواده تهران کشید و یکی از پروندههای طلاق را پیشروی قاضی قرار داد.
این زوج که هرکدام دوست داشتند فرزند آنها پیش خواهرانشان بماند، نتوانستند این موضوع را حلکرده و تصمیم به جدایی گرفتند.
زن جوان وقتی روبهروی قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره علت درخواست خود گفت: من و شهرام بهتازگی صاحب یک دختر شدهایم. از وقتی دخترم به دنیا آمد دیگر سرکار نرفتم. فقط گاهی اوقات برای انجام کارهای روزانهام از خانه بیرون میروم. در آن زمان هم از خواهرم میخواهم پیش دخترم بماند. دعوای ما از چند شب پیش شروع شد. وقتی خانواده همسرم در خانه ما مهمان بودند به آنها گفتم که فردا باید برای انجام کاری از خانه بیرون بروم و خواهرم هم کار دارد و نمیتواند از دخترم مراقبت کند.
خواهرشوهرم همان زمان گفت که میتواند فردا برای نگهداری از دخترم به خانهمان بیاید. من هم از این موضوع استقبال کردم ولی همان شب خواهرم تماس گرفت و گفت که کارش کنسلشده و میتواند از دخترم مراقبت کند. من هم برای اینکه خواهرشوهرم به دردسر نیفتد به او گفتم لازم نیست به خانه ما بیاید اما خواهرشوهرم ناراحت شد و به دنبال آن شهرام هم جنجال بهراه انداخت و گفت چرا باید همیشه خواهرت از دخترم مراقبت کند
. از همان شب دعوای ما شروع شد و شهرام این مساله را آنقدر بزرگ کرد که تصمیم به جدایی گرفتیم. او تا جایی پیشرفت که گفت دیگر خواهرت حق ندارد به خانهمان بیاید و از بچه مراقبت کند. در صورتیکه خواهرم تا آن روز آن همه به ما لطفکرده بود. شوهرم به جای تشکر، توهین کرد و همه چیز را بههم ریخت آن هم فقط به این دلیل که نخواستم خواهرش به دردسر بیفتد و اذیت شود. چون خواهر من خانهشان نزدیکتر است تا خواهر شوهرم. حالا که شهرام به خاطر چنین مساله بیاهمیتی زندگیمان را از هم پاشید من هم دیگر نمیخواهم در کنار او زندگی کنم. او فقط بهخاطر خواهرش به من و خانوادهام توهین کرد.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی موضوع جدایی، نگهداری از فرزندم نیست. مساله این است که همسرم احترام خانواده مرا نگهنمیدارد و حاضر نیست رابطهای صمیمی با آنها داشته باشد. خواهرم آن شب با شوق و ذوق میخواست از دخترمان مراقبت کند و وقتی قرار شد به خانهمان بیاید، کلی خوشحال شد اما همسرم توی ذوق او زد و بهخاطر خواهرش از او خواست به خانهمان نیاید. در صورتیکه خواهرم خیلی دوست داشت به خانه ما بیاید.
به همین دلیل همسرم جنجال به راه انداخت. در صورتیکه اگر یکبار خواهرم از فرزندمان مراقبت میکرد، اتفاقی نمیافتاد. من میدانم که همسرم از روی لجبازی و اینکه از خواهرم خوشش نمیآید، این موضوع را کنسل کرد. من هم دیگر تحمل این رفتارها را ندارم و میخواهم از او جدا شوم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند و آنها را برای حلشدن مشکلشان به یک مرکز مشاوره معرفی کرد.
سارا شقاقی، روانشناس دراینخصوص میگوید: در زندگی مشترک هر زوجی، اختلاف و مشکلات وجود دارد. مهم این است که زن و شوهر هر کدام جداگانه نسبت به چگونگی مدیریت این مشکلات و اختلافات آگاه باشند. مشکلات زندگی مشترک جزءجداییناپذیر و غیرقابلانکار هر زندگی مشترکی است. هر زندگی مشترکی در هر سطح کیفی مشکلات و دغدغههای خاص خود را دارد.
حالا در این میان اختلافات و مشکلات گاه نرمال است و جای نگرانی ندارد ولی گاهی آنقدر بزرگ و غیرقابلحل میشود که زندگی زوج را بههم میریزد. برای همین زن و شوهر نباید توقع داشته باشند که در زندگی مشترک ناراحتی، بحث و مشاجره و مشکلات نباشد. این دید نسبت به زندگی مشترک میتواند دلیل بسیاری از مشکلات و اختلافات و دعواها باشد؛ چرا که اگر انتظار و نگرش فرد از زندگی مشترک یک رویای شیرین بدون هیچ درد و رنجی باشد، کوچکترین اختلافی را یک مساله بزرگ و خارج از حد تحمل تلقی میکند.
واقعبینبودن کمک میکند که در مقابل جبر زندگی و مشکلات و چالشهایی که سر راه زوج قرار میگیرد به جای شانهخالیکردن و فرار از مشکلات به دنبال حل آنها باشند. به همین دلیل است که زوجها باید نسبت به مشکلات و اختلافات آگاه باشند و نحوه چگونگی رفع و مدیریت آنها را بدانند تا در زندگی مشترک با مشکل مواجه نشوند.