موضوع داعش از آن دسته موضوعاتی است که سینمای ایران و جهان کمتر به آن پرداخته است. داعش و تهدیداتی که به وجود آورده و آسیبهایی که به خانوادهها وارد کرده و… از جمله مواردی است که تاکنون در کمتر فیلم و سریالی درباره آن صحبت شده است. سینمای ایران یکی دو اثر موفق در این زمینه دارد و در زمینه سریال سازی نیز تاکنون با اثر قابل توجهی روبرو نبودیم ولی به نظر میرسد مینی سریال سقوط، بتواند این فقدان را در سریالهای ایرانی هم برطرف کند. سریال سقوط با محوریت داعش و کشمکش نیروهای اطلاعاتی کشور با این نهاد ساخته شده و تا امروز دو قسمت از آن پخش شده است.
سریال سقوط حواشی خاصی برای نمایش خود داشت و در نهایت توانست با وجود سایه سنگین این حواشی، در فیلیمو پخش بشود. اتفاقاتی که برای یکی از بازیگران اصلی سریال یعنی حمید فرخ نژاد رخ داده و موضعگیریهای سیاسی او در روزهای اخیر، یکی از جنجالیترین حواشی برای یک سریال ایرانی بوده است. سقوط با همین جار و جنجال پخش شده و این مساله شاید به بیشتر دیده شدن سریال هم کمک کند. اما فارغ از این حواشی، خود سریال سقوط چگونه سریالی است و طی این دو قسمت توانسته شناسنامه خودش را به درستی معرفی کند یا خیر؟
سقوط تا حد زیادی یادآور فیلم شبی که ماه کامل شد است؛ داستان در اپیزود اول از یک زوج که در سنندج زندگی میکنند شروع میشود و در نهایت به سفر آنها به موصل و پیوستن شوهر به گروه داعش ختم میشود. این سوژه، سوژه جدیدی نیست و به زیبایی هرچه تمامتر در فیلم نرگس آبیار به آن توجه شده است. اما چیزی که سقوط را متمایز میکند، زاویه دید سریال از نگاه ماموران امنیتی ایران است و احتمالا قرار است با پیشروی در دو زاویه داستانی، شاهد ماجراهای هیجان انگیزتری باشیم. البته این موضوع به شرطی محقق میشود که در قسمتهای آینده، سکانسهای مرتبط با تیم ایرانی که با محوریت فرخ نژاد ساخته شده، دچار تقطیع و سانسور نشود.
سریال سقوط دست روی فیلمنامه حساسی گذاشته و روایت خود را در قسمت اول نیز به خوبی پیش میبرد. هر چند به سندروم کشدار کردن سکانسها دچار شده و در برخی مواقع بدون دلیل خاصی، داستان را کش میدهد (ما در قسمت دوم چند دقیقه مشغول تماشای سکانس زایمان آیسان هستیم که واقعا دلیل طولانی بودن این موضوع بر من اصلا مشخص نیست!) اما در نهایت داستانی را ارائه کرده که میتواند تبدیل به یک اثر تریلر پلیسی-سیاسی خوبی تبدیل شود؛ ژانری که در سریال سازی ایران به ندرت پیدا میشود و اخیرا با آثاری مانند گاندو در صدا و سیما و استقبال مردم از آن، ثابت شده که مخاطب ایرانی به دنبال چنین آثاری است.
سریال از نظر فنی توانسته مشکلات ریز و درشت خود در فیلمنامه و بازیگران را کاملا پنهان کند و خودی نشان دهد. جدا از عواملی مانند موسیقی بینظیر سریال که میتواند آن حس هیجان و التهاب را به خوبی به مخاطب تزریق کند؛ سکانسهای اکشن و شلوغ به خوبی از آب درآمدهاند و حس مصنوعی بودن از آنها گرفته نمیشود. کافیست نگاهی به سکانس بمباران در قسمت دوم کرده و صداگذاری و طراحی صحنه در این سکانس را کند و کاو کرده تا بدانید سریال سقوط توانسته از حیث فنی، سر خودش را بالا نگه دارد.
الناز ملک (بازیگری که اولین سریال خود را بازی میکند و تا پیش از این جزو اهالی تئاتر بوده است) به عنوان نقش اصلی سریال در قالب شخصیتی به اسم آیسان فرو رفته که همسرش عضو داعش شده است. آیسان ترک است و با شوهر کرد خود در سنندج زندگی میکند. او آبستن است و همراه شوهرش به ترکیه میرود و در نهایت سر از سوریه در میآورد و میفهمد که شوهرش عضو داعش شده است. آیسان بچه خود را به دنیا میآورد و سعی در فرار از مهلکهای دارد که در آن گیر کرده است.
تا پایان قسمت دوم، هنوز انگیزه درستی برای ژاکان (همسر آیسان) تعریف نشده تا مخاطب بداند که ژاکان چرا به داعش پیوسته است. این موضوع که ما نمیدانیم چرا بازیگر اصلی سریال گیر داعش افتاده، یکی از پاشنههای آشیل فیلمنامه است و حفرهای است که امید میرود در قسمتهای آتی پر شود. اساسا فیلمنامه راهش را طوری پیش گرفته که کلیه تماشاگران خود را متخصص امور سیاسی و داعش میداند و قصد ندارد اطلاعات چندان زیادی به تماشاگران خود بدهد. اینکه گروه داعش در موصل چه میکنند و چطور شهر به تصرف آنها در آمده و اصلا چه کسانی با آنها در حال جنگ هستند و موشک اندازی میکنند و… از موضوعاتی است که اگر مخاطب با علم سیاسی خود به آنها آگاه باشد، میتواند سریال را بهتر دنبال کند و در غیر این صورت، سریال قصد ندارد این اطلاعات را به تماشاگر خود اعطا کند.
الناز ملک در این سریال به دنیای بازیگری در سینما و تلویزیون معرفی شده است. بازی او ناشیانه بوده و از آنجایی که از دنیای تئاتر به سریال سازی آمده، گاهی مواقع بازی اغراق آمیزی از خود به نمایش میگذارد که تصنعی است. در کنار او بازیگر تقریبا تازه وارد دیگری را داریم که پیشتر در سریال خسوف خودش را نشان داده بود. سجاد بابایی هم نمیتواند به درستی لهجه کردی را ادا کند و بازی چندان قدرتمندی از خود نشان نمیدهد. به نظر میرسد برای نمایش بازیهای خوب در سریال باید کمی بیشتر منتظر ماند تا بازیگرانی مانند وحید یامین پور و حمید فرخ نژاد، بیشتر خودشان را نشان دهند و بتوانند بار گروه بازیگری را به دوش بکشند.
سریال سقوط تا قسمت دوم خود نه قهرمانی دارد و نه آنتاگونیستی و این موضوع برای یک سریال تریلر سیاسی، مشکل آفرین است. سقوط سعی کرده روی موضوع عاشقانه خود بین دو بازیگر اصلی سریال (که چندان بازیگران خوبی نیستند) تمرکز کند غافل از اینکه این رابطه عاشقانه درست در نیامده است و ناخودآگاه با فیلم شبی که ماه کامل شد مقایسه میشود. تمرکز سریال در قسمتهای آتی روی زاویه اکشن و به اصطلاح عامیانه، پلیسی شدن قصه! میتواند مسیر سریال سقوط را عوض کند. حمید فرخ نژاد در چند دقیقه کوتاهی که در قسمت دوم ظاهر شده، نوید یک کاراکتر خوب و دقیق را میدهد و میتوان به او و ادامه قصه سقوط، امیدوار بود. عارضه خسیس بودن در دادن اطلاعات تا قسمت دوم گریبانگیر سریال سقوط شده، موضوعی که شاید بتواند به تعلیقی شدن فیلمنامه کمک کند اما افراط در آن به سریال ضرر زده و ادامه آن میتواند باعث دلزدگی مخاطب شود.
نظر شما درباره سریال سقوط چیست؟ قسمت اول و دوم سریال سقوط را چگونه ارزیابی میکنید و آینده این مینی سریال را چطور میبینید؟