«من مطمئنم که راه حلی پیدا خواهی کرد، عزیزم.» اینها آخرین کلماتی هستند که در فیلم آدم خواری «Raw» به کارگردانی ژولیا دوکورنو (Julia Ducournau) میشنویم. جملهای که توسط پدر جاستین، دختری آدم خوار، بیان میشود. او این جمله را زمانی به زبان میآورد که سینهاش را برهنه کرده است. سینهای که از جای دندان و زخمهایی که مادر جاستین در گذشته به جای گذاشته، پر شده است.
جمله گیج کننده پدر جاستین، هم شبیه درخواستی برای کمک و هم اعترافی دلخراش است. او فاش میکند که دخترش از تمایلات نفسانی مادرش رنج میبرد و تا زمانی که راه دیگری پیدا کند، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
این صحنه پس از تماشای فیلم «Bones and All» در جشنواره فیلم نیویورک، بار دیگر به ذهنم آمد. فیلم جدید لوکا گوادانینو (Luca Guadagnino) نیز زن جوانی به نام مارن (تیلور راسل) را در کانون توجه قرار میدهد. مارن به طور همزمان هم با آغاز دورهای جدید (بزرگسالی) و هم درک این موضوع که ولع شدیدی برای گوشت انسان دارد، دست و پنجه نرم میکند. آیا این یک بیماری یا میل است؟ یا به طور کل، چیز دیگری است؟
به نظر نمیرسد که هیچ یک از فیلمها علاقه خاصی به پاسخ دادن به این سؤالها داشته باشند. همین هضم آنها را هم جذاب و هم دشوار میکند. (گرچه اگر این مقاله ۲۰۰۳ نیویورک تایمز را بخوانید، ممکن است قانع شوید که این ویژگی از والدین به ارث میرسد و ژنتیکی است.)
نکته حائز اهمیت این است که ما پی میبریم که مادر مارن در فیلم Bones and All، مانند همتای خود در فیلم Raw، یک آدمخوار است.
با این حال، چیزی که هر دو فیلم را بسیار خاص و مسحورکننده میکند، این است که چگونه به بلوغ یک زن جوان میپردازند: زمانی که برای اولین بار به تنهایی با دنیا رو در رو میشوند و همچنین تعاملشان با فضاهای جدیدی که در آن قرار میگیرد: عشق و روابط، دوری از خانه، تنها تصمیم گرفتن.
برای جاستین و مارن اما، آدم خواری نیز همراه این بخشهای [عادی] زندگی از راه میرسد.
این که در پایان «Raw»، به احتمال وجود راه حلی برای آدم خوری جاستین اشاره میشود، دلیلی دارد. این فیلم بیشتر در مورد این است که جاستین کیست: کسی که از بدو تولد گیاهخوار بود، دانشجویی جدید در دانشگاه که با مسئلهای گیج کننده دست و پنجه نرم میکند (او مجبور است گوشت خام بخورد) و زن جوانی که پس از اتفاقاتی از خودش خشونتی شدید نشان میدهد.
هر چه جاستین از آنچه که برای او آشناست دورتر میشود، بیشتر در چیزی که به نظر میرسد طبیعت آدمخواری او است، فرو میرود.
«Bones and All» نیز سعی نمیکند این ویژگی غیر عادی را معنا کند یا اوضاع را سیاه و سفید نشان دهد. این رویکرد، نحوه استفاده از آدم خواری را در این دو فیلم برجستهتر میکند. در فیلمهای ترسناک معمولیتر مانند «سکوت برهها» و «کشتار با ارهبرقی در تگزاس»، آدم خواری اغلب راهی برای ایجاد شوک است و شخصیتهایی که کاملاً به عنوان شخصیتهای شرور شناخته میشوند دارای این ویژگی هستند.
اما در فیلمهای «Bones and All» و «Raw»، این دو آدم خوار زن جوان بیتردید قهرمانهای داستان هستند و به نظر میرسد داستان کمتر درباره کاری که انجام میدهند (خوردن گوشت انسان) و بیشتر راجع به جایگاه و تعاملشان در محیط و جامعه باشد. در واقع آنها بدون هیچ عواقبی به امیال خود میپردازند.
به ذهن هیچکس خطور نمیکند که با یک دختر جوان آدم خوار رو در رو شده است. در عوض این حقیقت که آنها منزوی و تنها هستند، آسیب پذیرشان میکند. آنها در نقطه حساسی از زندگی خود و در حالی که تقریباً پاسخ هیچ یک از سوالهایشان را ندارند، در حاشیههای جامعه قدم میزنند.
این چیزی است که تماشای این شخصیتها را بسیار جالب میکند. زیرا میتوانید ببینید که این وضعیت هم برای یک آدم خوار و هم برای اکثر زنان جوان صدق میکند و بسیار قابل درک است. چرا که این تجربهای است که بسیاری از آنها پشت سر گذاشتهاند.
این دستاورد، یا حداقل مکالمهای که هر دو فیلم ایجاد میکنند، شگفت آور است. زیرا برخلاف دوکورنو، نه گوادانینو و نه فیلمنامه نویس Bones and All، دیوید کاجگانیچ، تجربیات جنسیتی لازم برای درک کامل یک زن جوان را ندارند (آنها فیلم را از رمان کامیل دی آنجلیس (۲۰۱۵) اقتباس کردهاند) و مطمئناً هرگز زندگی زن سیاهپوست جوانی مانند مارن را تجربه نکردهاند.
اما با این حال، این آگاهی در «Bones and All» دیده میشود. مانند جاستین، مارن نیز به طور ناگهانی و وحشیانه متوجه این واقعیت میشود که یک آدمخوار است و به همان اندازه که خطرناک تلقی میشود، خودش نیز در خطر قرار میگیرد.
دیدن همچین چیزی در فیلم ترسناک چندان عجیب و غریب نیست. برای مثال فیلم سینمایی «Carrie» محصول ۱۹۷۶ به طور مشخص نشان میدهد که بلوغ میتواند کابوسی هم برای زنان جوان و هم برای اطرافیانشان باشد.
اما به عنوان فیلم هایی در زیرژانر آدم خواری که «Bones and All» و «Raw» به آن تعلق دارند، وحشت این کنش از مرکزیت خارج میشود و به نظر میرسد فیلمسازان با معانی استعاریتر آن که به سن بلوغ گره خورده است، دست و پنجه نرم میکنند.
به عنوان مثال، در چند لحظه اول «Bones and All»، مارن در حال لذت بردن از یک مهمانی پیژامه معمولی است که انگشت دوستش را که تازه لاک زده، گاز میگیرد و میکَند.
او از تمایل خود وحشت زده میشود و نزد پدرش (آندره هالند) میدود. پدری که به نظر میرسد به میل دخترش عادت کرده است. او سالهاست که آدم خواری دخترش را پنهان میکند و پس از مدتی از سر ترس و ناامیدی او را رها میکند.
مارن مصمم است تا جواب سوالهایش را پیدا کند، البته نه به منظور پیدا کردن راه حلی برای «مشکلش». بلکه میخواهد بداند این میل از کجا آمده و قرار است به کجا برود. او که به یک سفر جادهای میرود، منزوی میشود، زیرا در دنیایی که پر از افراد غیرآدم خوار است، ظاهراً آدم خواری جز او وجود ندارد.
اما پس از مدتی مارن با سالی (مارک رایلنس)، همتای مرد بیبند و بار و لی (تیموتی شالامه)، فرد تنها و مهربانی مانند خودش آشنا میشود. مارن عشق را با لی تجربه میکند. پس از این رویارویی، دنیای او دچار تغییراتی میشود و خطرات زندگی به عنوان یک آدم خوار و یک زن معمولی در هم میآمیزد.
در حالی که «Bones and All» لحظات شیرینی را در خود جای داده، «Raw» قطعاً لحظه به لحظه دیوانه کنندهتر میشود. دوکورنو ما را وارد دنیای پر هرج و مرج و پرتنش میکند که جاستین، در مواجهه با وضعیتی اسفناک و تازگی شدید موقعیتش، به سختی از پس آن برمیآید.
جاستین کمی از زندگی معمول جوانان را با رابطه جنسی معمولی، مهمانیهای آخر شب و امتحانات ناگهانی تجربه میکند. اما در آن واحد باید با هوسهای مرموزی که گاهی اوقات حتی به خاطرشان نمیآورد، مبارزه کند. جاستین حتی نمیتواند راجع به آن با کسی صحبت کند، حتی خواهرش که او هم یک آدم خوار است، بنابراین فقط به راه خود ادامه میدهد. آب دارد بالا میآید و او به زودی غرق خواهد شد.
اما شاید بزرگسالی همین است، خیلی وقتها کنترل اوضاع از دست آدم خارج میشود.
به نظر میرسد هم «Bones and All» و هم «Raw» به این موضوع میپردازند. چون قهرمانهای زن و جوان فیلم های خود را در سفرهای جداگانه اما مشابه دنبال میکنند؛ نه لزوماً در مورد آدم خواری، بلکه درباره خودشان. این مسیری عجیب، تاریک و تکان دهنده است که ممکن است برای شما به راحتی قابل درک باشد.