بهترین شخصیت شرور هر فیلمی، کسی است که فراموش کردنش غیرممکن باشد. آنها یا بازتابی از بخشهای تاریک قهرمانان داستان هستند یا هیولاهایی خبیث و بیشرم که باید شکست بخورند. با این حال، در برخی موارد واقعاً خاص، شخصیت منفی داستان آنقدر از نظر احساسی قدرتمند یا آنقدر شرور است که نه تنها خود قهرمانان را تحت الشعاع قرار میدهد، بلکه کانون توجه را نیز از او میدزدد.
چه فیلمهایشان خوب باشد چه بد، این شخصیتهای شرور بدون شک بهترین بخشهای فیلمهای خود بودند. بدون آنها، این فیلمها آنتاگونیستهای جذاب خود را از دست میدادند و ما هم کمتر از آنها لذت میبردیم. برخی از این شرورها به نقطه قوت و دلیل اصلی فروش فیلمشان تبدیل شدند، در حالی که برخی دیگر به نمادهایی فراتر از فیلمهایشان تبدیل شدند.
به روز شده در ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲: شخصیتهای شرور شگفت انگیزی که با حضورشان فیلمها را بازتعریف و یا به نفع خود مصادره کردند، بسیار زیاد است. نمیتوان تمام آنها را در یک لیست جا داد. بسیاری از شرورها به خاطر نکات فنی از لیست اصلی حذف شدند. این نسخه به روز شده شامل شرورهای افسانهای بیشتری میشود. شخصیتهای شروری که نه تنها در ابتدا نادیده گرفته شدند، بلکه با وجود موفقیت فیلمهایشان، اغلب اوقات کمتر به آنها توجه میشود.
۱۵. خاندان هارکونن به شکل باشکوهی نفرت انگیز بودند
اولین اقتباس از تلماسه (Dune) کم و کاستیهای زیادی داشت، اما اعضای خاندان هارکونن یکی از معدود چیزهایی بودند که در فیلم به درستی ترسیم شدند. در حالی که خاندانهای اتریدیز و فرمن بیش از حد درگیر سرنوشت آراکیس بودند، بارون ولادیمیر هارکونن (کنت مک میلان) و برادرزادههایش، گلوسو رابان (پل ال. اسمیت) و فیض-روثا (استینگ) از شرور بودن لذت میبردند.
هارکوننها به سرعت تبدیل به شخصیتهایی به یاد ماندنی شدند. در هر صحنهای که ظاهر میشدند، آن را تصرف میکردند. این هارکوننها در یکی از اقتباسهای نه چندان خوب از تلماسه بازی کردند، اما همین، گواهی بر قدرت درک و مهارت بازیگران آنهاست. چرا که هنوز با شنیدن نام هارکونن، این بازیها را بهتر از همتایان خود در اثر ۲۰۲۱ به یاد میآوریم.
۱۴. اختاپوس و سیلکن فلاس روح را از شکست کامل نجات دادند
برای مدتی، روح (The Spirit) به عنوان یکی از بدترین فیلمهای کمیک در تاریخ معرفی میشد. تخیل ساختگی بیحد و حصر فیلم روح در بین بینندگان اختلافاتی ایجاد کرد. برخی روح را به عنوان تقلیدی کارتونی از Sin City کوبیدند، در حالی که برخی دیگر دقیقاً به همین دلیل آن را دوست داشتند. تنها چیزی که منتقدان و طرفداران روی آن توافق داشتند این بود که اختاپوس و سیلکن فلاس فیلم را از شکست نجات دادند.
ساموئل ال جکسون و اسکارلت جوهانسون تنها بازیگرانی بودند که میدانستند در چه نوع فیلمی حضور دارند و به خوبی آن را میشناختند. پویایی آنها عالی بود و هر زمان آنها در صحنهای حضور نداشتند، اثر کاملاً بیروح میشد.
۱۳. ام. بیسون ستارهای افسانهای است!
فیلم مبارز خیابانی (Street Fighter) تقریباً همیشه به عنوان یکی از بهترین اقتباسها از این بازی ویدیویی نامیده میشود. اما این تمجید آن تعریفی که فکر میکنید هم نیست. مبارز خیابانی میراث مثبتش را مدیون بازی زیبای رائول خولیا در نقش ام. بیسون است. دیکتاتور ظالم و خودشیفته. ام. بیسون علاوه بر اینکه به طرز خندهداری شیطان صفت است، آخرین هنرنمایی رائول خولیا نیز هست. این هنرمند توانا تنها دو ماه قبل از اکران این اثر جان خود را از دست داد.
همه فیلم مبارز خیابانی را کوبیدند، حق هم داشتند، اما بازی خولیا از جنس دیگری است. نکته جالب این بود که خولیا چگونه این شخصیت شرور و احمق را جدی میگیرد. خولیا با مهارت دیالوگها را ادا میکرد. هر کس دیگری جز او آن دیالوگها را به زبان میآورد از شدت بد بودنشان میترکید. مبارز خیابانی به عنوان یک جوک شناخته میشود، اما ام. بیسون در مسخره بودنش نقشی ندارد.
۱۲. فردی کروگر و جیسون وورهیز وداعی که شایستهاش بودند را دریافت میکنند
دو شخصیت فردی و جیسون علیرغم اینکه عملاً «قهرمانان» کابوس در خیابان الم (A Nightmare on Elm Street) و جمعه سیزدهم (Friday the 13th) بودند، در سایه داستانهای قربانیان خود زندگی میکردند. فردی و جیسون الهام بخش طرفداران زیادی بودند، اما مدت زمان حضورشان در فیلمها همیشه محدود بود. اما این نکته در فردی علیه جیسون تغییر کرد، جایی که آنها به ستارههای بلامنازع این اثر تبدیل شدند.
فردی علیه جیسون هم یک کراس اوور مورد انتظار و هم فینالی بزرگ برای عصر طلایی فیلمهای اسلشر بود. فردی (رابرت انگلوند) و جیسون (کن کیرزینگر) به طور غیرمنتظره صحنههایی بیش از حد معمول دریافت کردند و از خونینترین کشتارشان لذت بردند. در این فیلم طرفداران بیشتر به فردی و جیسون اهمیت میدادند تا قربانیانشان.
۱۱. پنی وایز دلقک رقصنده به کابوس دوران کودکی تبدیل شد
یکی از بزرگترین موانعی که اقتباس جدید IT با آن روبه رو شد، شخصیت پنی وایز بود. زیرا بیشتر بینندگان این دلقک شیطانی را با بازی تیم کوری در اولین فیلم IT میشناختند. عملکرد کری به قدری عالی بود که او به یکی از افسانهایترین شخصیتهای ترسناک دوران تبدیل شد و فیلم ضعیف خود را نیز نجات داد.
هر زمان که پنی وایز بازندهها را عذاب میداد، فیلم IT زنده میشد. ترکیبی از مسخره بازیهای دلقکآمیز و وحشت نهفته در بازی کوری کش آمدن فیلم را جبران کرد. بازیگر پنی وایز اقتباس بعدی نیز فیلم را تحت تصرف خود درآورد، اما اقتباس اصلی پنی وایز همچنان افسانهای است.
۱۰. می دی نقطه قوت بیچون و چرای نمایی به یک قتل بود
نمایی به یک قتل (A View to Kill) یکی از ضعیفترین فیلمهای جیمز باند بود و تنها توسط شرورانش نجات یافت. اگرچه مکس زورین یک شخصیت شرور کلیشهای باند با بازیگری توانا بود، اما محافظ و شریک او، می دی (گریس جونز)، فوراً به شخصیتی نمادین تبدیل شد. می دی مثل سایر شخصیتهای زن فیلمهای باند نبود که مامور دو صفر هفت فقط بخواهد اغوایش کند. او هم از نظر کاریزما و هم از نظر جسمانی با باند برابری میکرد.
باند اغلب، به دلیل اینکه یک فانتزی از قدرت مردانه است مورد انتقاد قرار میگیرد. چه عمداً و یا چه سهواً سازندگان نمایی به یک قتل، می دی را نقطه مقابل باند و در سرزنش شوونیسم او پدید آوردند. می دی تنها در یک فیلم حضور داشت، اما او به عنوان یکی از سرسختترین دشمنان باند و یکی از بهترین شرورهای این فرنچایز جاودانه شد.
۹. دیوی جونز شخصیتی عمیقاً تراژیک داشت
خوب یا بد، دزدان دریایی کارائیب پس از موفقیت بزرگ نفرین مروارید سیاه (The Curse of the Black Pearl) به یک سه گانه گسترش یافت. هر چقدر هم که این موضوع تفرقه انگیز بود، هم طرفداران و هم مخالفان موافق بودند که دیوی جونز یکه تاز این سه گانه است. این موفقیت به لطف جلوههای بصری خارق العاده و بازی بیل نای در نقش جونز بود. چنین ترکیبی توانست دیوی جونز را به عنوان یک هیولای تراژیک به تصویر بکشد.
پشت قدرت ماوراء طبیعی جونز، مردی نهفته بود که با جاودانگی نفرین شده است. شاید جونز هیولا بوده باشد، اما او واقعاً زندانی سرنوشت بود و به هر دری میزد تا آنطور که خودش میخواهد بمیرد. تراژدی جونز داستانی فرعی در این سه گانه محسوب میشد، اما جذابتر از سفرهای قهرمانان اصلی داستان بود.
۸. دلورس آمبریج، نفرت انگیزترین پروفسور هاگوارتز
اگرچه این فرنچایز مورد علاقه بسیاری است، اما محفل ققنونس (The Order of the Phoenix) به عنوان یکی از ضعیفترین قسمتهای هری پاتر در نظر گرفته میشود. به همان اندازه که فیلم ناامید کننده بود، فراموش کردن دولورس آمبریج غیرممکن است. ایملدا استونتون تنها در یک فیلم، آمبریج را به یکی از منفورترین شخصیتهای تاریخ تبدیل کرد.
آمبریج حتی یک مرگ خوار هم نبود. او فقط یک شخصیت شرور با یک پست آموزشی بود. آمبریج قوانین دراکونیایی را بر دانشجویان هاگوارتز تحمیل کرد و آنها را علیه یکدیگر بسیج کرد. آمبریج نشان داد که چگونه بدترین شخصیتهای هری پاتر میتوانند کارمندانی ساده باشند که فقط به قدرت و عنوان شغلی نیاز دارند تا شرور شوند.
۷. کارآگاه آلونزو هریس مظهر فساد پلیس بود
پلیسهای فاسد در فیلمهای جنایی چیز جدیدی نیستند، اما تعداد کمی از آنها به اندازه آلونزو نمادین و منفور هستند. روز تعلیم (Training Day) نشان میدهد که آلونزو قبل از تبدیل شدن به هیولایی که هست به عنوان یک پلیس صادق کارش را شروع کرده بود. نمایان شدن چنین پیشینهای از شخصیتش، رفتار غیراخلاقی فعلی او را بیش از پیش مشمئز کننده میکند.
آلونزو زمانی که با شرارتهای بزرگ سازمانی مواجه شد، اخلاقیات خود را کنار نگذاشت. او روح خود را به شیاطین فروخت تا به آنها بپیوندد. سوء استفادههای آلونزو از قدرت یکی از بدترین مواردی است که یک پلیس در سینما انجام داده است. بازی دنزل واشنگتن او را به عنوان بهترین شخصیت روز تعلیم و همچنین یکی از بهترین شرورهای ژانر جنایی تثبیت کرد.
۶. سرهنگ هانس لاندا آنقدر کاریزماتیک و شیطان صفت بود که نمیشد او را نادیده گرفت
یکی از بهترین بخشهای حرامزادههای لعنتی (Inglorious Bastards) به کارگردانی کوئنتین تارانتینو، گروه بازیگران آن بود. با اینکه تمامی آنها با استعداد بودند، بازی هیچ یک از آنها نتوانست با بازی کریستوف والتز در نقش سرهنگ لاندا برابری کند. سرهنگ لاندا یک افسر مخوف اس اس بود که با ظلم و کارآمدی وحشتناکی به «وظایفش» عمل میکرد.
سرهنگ لاندا همانقدر شرور و اهل بوروکراسی بود که در دیگر شخصیتهای شرور نازی دیدهایم. با این حال، او این فرمول کلیشهای را انقدر ماهرانه به تصویر کشید که اکنون خودش به یک استاندارد تبدیل شده است. حرامزادههای لعنتی گلچینی از زندگیها و داستانهای متقاطع در جنگ جهانی دوم است، اما هیولایی بودن شخصیت شرور سرهنگ لاندا دلیل اصلی تماشای این اثر بود.
۵. هانیبال لکتر کهن الگویی تازه خلق کرد
چیزی که در مورد هانیبال (آنتونی هاپکینز) وجود داشت این بود که او حتی شخصیت شرور اصلی (The Silence of the Lambs) هم نبود. «هانیبال آدمخوار» مشاور اف بی آی بود تا بتوانند به ذهن شرور اصلی فیلم (بوفالو بیل)، پی ببرند. هاپکینز آنتاگونیست یا ستاره اصلی فیلم نبود، اما با نقش آفرینی افسانهای کل فیلم را از آن خود کرد.
هیولا بودن هانیبال به قدری نمادین شده بود که او ستاره یک سه گانه کامل شد. بازی هاپکینز نیز چنان بیمارگونه فریبنده بود که او تبدیل به یک کهنالگو شد. بسیاری از قاتلان سریالی و دیگر کاراکترهای شرور از رفتار و ظاهر مودبانه هانیبال الگو برمیدارند. ظاهری که او برای پنهان کردن شرارت واقعی خود استفاده میکرد، اما تا به امروز هیچ کس نتوانسته است از او پیشی بگیرد.
۴. آقای بندیکت مرزهای شخصیت شرور بودن در فیلمهای اکشن را جا به جا کرد
آخرین قهرمان ژانر اکشن (Last Action Hero) تقلیدی است دوست داشتنی از فیلمهای اکشن آبکی که لحظات جالبی را در خود جای داده. اینها همه به لطف آقای بندیکت (چارلز دنس)، شخصیت شرور اصلی فیلمهای جک اسلیتر بود. آقای بندیکت قاتلی باهوش و کلیشهای بود، اما وقتی از دنیای تخیلی فیلمش فرار کرد به یک تهدید جدی تبدیل شد.
آقای بندیکت پس از اینکه متوجه شد واقعیت توسط کلیشهها اداره نمیشود، از امکانات بدی که در دسترس او بودند لذت برد. این شخصیت تاریکترین و خوشفکرترین بخش فیلمی کاملاً تجاری و سطحی بود. او همچنین یکی از معدود شخصیتهایی بود که شکستن دیوار چهارمش بیشتر وحشتناک بود تا سرگرم کننده.
۳. الکس فارست فتانه کلاسیک را مدرن کرد
فتانه (فم فاتال) از زمانی که فیلمها وجود داشتهاند، وجود داشته است، اما الکس فارست (گلن کلوز) در جذابیت مرگبار (Fatal Attraction) این کهن الگو را احیا کرد. برخلاف فتانههای قبلی، الکس در ابراز عشق خود به دن گلگر (مایکل داگلاس) دروغ نمیگوید. الکس به وضوح رفتار ترسناکی دارد و این همان چیزی است که جذابیت مرگبار را به یکی از بدترین فیلمها در به تصویر کشیدن شرایط بد سلامت روان تبدیل میکند.
فیلم جذابیت مرگبار را، دلیل احیای آثار مهیج و شهوانی در اواخر دهه هشتاد میدانند. اما در واقع، بازی کلوز دلیل واقعی تماشای این اثر بود. با اینکه پایان دلسوزانهتر برای شخصیت الکس از فیلم حذف شد و پس از او فتانههای بهتری در سینما ظاهر شدند، ما نمیتوانیم بازی باورنکردنی کلوز را انکار کنیم.
۲. کندیمن انسانیترین و دلسوزترین قاتل اسلشر بود
قاتلان اسلشر قبل از تبدیل شدن به شرورانی مرده اغلب انسان بودند، اما کندیمن (Candyman) متفاوت بود. کندیمن (تونی تاد) افسانهای محلی و معروف بود که برای حفظ میراثش دست به کشتن میزد. مهمتر از آن، کندیمن روح انتقام جوی دنیل روبیتای و مظهر درد نسلی سیاه پوستان بود.
کندیمن یکی از بینظیرترین و غم انگیزترین قاتلان در ژانر وحشت بود. بازی بینقص تاد در نقش کندیمن شرور، قلب تپنده و تراژیک این اثر بود. دو دنباله اول تقریباً میراث کندیمن را خراب کردند، اما بازسازی آن در سال ۲۰۲۱ خوشبختانه جایگاه اسطورهایاش را احیا کرد.
۱. کیلمانگر ماهیت ابرشرورها را بازتعریف کرد
برای طولانیترین زمان، گرین گابلین در مرد عنکبوتی و جوکر در شوالیه تاریکی قلههای غیرقابل فتح ابرشرورهای سینما بودند. زمانی که پلنگ سیاه وارد سینما شد، این موضوع تغییر کرد. کیلمانگر نه تنها حریف شایستهای برای تِچالا و بهترین شرور دنیای سینمایی مارول، بلکه یکی از پیچیدهترین شرورهای ژانر ابرقهرمانی است.
اریک کیلمانگر (مایکل بی. جردن) افراطگرا بود. انگیزه او خشم و آسیبهای ناشی از نژادپرستی و تعصبات سیستماتیک بود. نکته ترسناک این است که چگونه کیلمانگر تا حدی توجیه شد و حتی خود قهرمانان هم این را میدانستند. زمان زیادی لازم است تا اینکه یک ابرشرور دیگر به آنچه کیلمانگر در پلنگ سیاه دست یافت، نزدیک شود.