موضوع انشا : هدف من در زندگی در قالب داستان
قالب انشا : داستانی – خاطره گویی
انشا هدف از زندگی در قالب خاطره
مقدمه : هرفردی در هر دورهای از زندگی هدفهایی دارد. برخی هدفها در طول عمر ثابت هستند و برخی دیگر با گذر زمان تغییر میکنند. من در سالهای مختلف زندگی هدفهای متفاوتی داشتم و میخواهم در اینجا در مورد آن خاطرات و داستان ها که اهداف مرا تعیین میکرد با شما صحبت کنم.
انشا هدف از زندگی درقالب داستان
چهارساله که بودم، هدف زندگیام خوردن همه بستنیهای دنیا بود. فکر میکردم اگر همه بستنیهای دنیا را بخورم به جایگاه واقعی خودم در زندگی رسیدهام. از یک بچه چهار ساله انتظار بیشتر از این هم نیست.
پنج ساله که شدم، به مهد کودک رفتم. هدف زندگیام این بود که بتوانم مثل مربیمان یک زن مهربان باشم و شعرهای قشنگی را که او بلد است بخوانم. آخر سال همه شعرهای او را حفظ شده بودم اما به اندازه او بزرگ نبودم.انشا هدف از زندگی
تابستان همان سال، هدف قبلیام را به کل فراموش کردم. با هواپیما به مسافرت رفتیم و به این نتیجه رسیده بودم که قدرتمندترین فرد روی زمین یک خلبان است. برای همین تصمیم گرفتم هر کاری میتوانم انجام دهم تا خلبان شوم و به هرجا خواستم بروم. خواهرم به هدف زندگیام خندید و گفت که خلبان از خودش هواپیما ندارد. پس من تصمیم گرفتم یک هواپیما هم بخرم و این حداقل تا وقتی که به مدرسه رفتم، تبدیل به هدف بزرگی در زندگی من شده بود.
انشای هدف از زندگی
یکی از هدفهای سالهای دوران دبستان که هرگاه بهش فکر میکنم خندهام میگیرد این بود میخواستم مثل جابر بن حیان، حافظ یا سعدی، ابن سینا و همه دانشمندان و شاعران بزرگ بشوم. آنها که فقط دانشمند یا فقط شاعر بودند به قدر کافی تلاش نکرده بودند، هدف زندگی من این شده بود که فرد بزرگی شوم نه مثل آنها که فقط در یک زمینه فعالیت کردهاند، به خودم میگفتم: من همه زمینهها دانشمند خواهم شد و ادیب و فیلسوف و شاعر و نویسنده و…
انشا هدف از زندگی من
از دیگر هدفهای زندگی من گرفتن جایزه نوبل، رئیس جمهور شدن، کشف کردن یک عنصر دیگر، بهتر از پیکاسو نقاشی کشیدن و هزار هدف دیگر بود که کودکیام با فکر کردن به آنها گذشت. اما هیچ کدام از آن اهداف ماندگار نشدند و الان در حد یک خاطره هستند.
انشا هدف از زندگی نهم
الان یک نوجوان هستم. میتوانم درست فکر کنم و با توجه به امکانات و استعدادهایم برای خودم هدف تعیین کنم. اینکه بتوانم یک انسان مفید به حال خودم، خانوادهام و جامعه باشم، هدفی مناسب برای داشتن زندگی خوب است و برای رسیدن به این هدف با تمام وجودم تلاش خواهم کرد.
نتیجه گیری :
اهداف زندگی میتواند در هر سن و هر طرز فکری تغییر کند این موضوع اهمیت چندانی ندارد مهم نیست ما از این اهداف است ، مثلا اگر هدف ما خوب بودن و خوبی کردن به دیگران باشد حتی اگر به یک هدف نرسیم اما در هر کجا که باشیم و خوبی کنیم و بنده خوبی برای خداوند باشیم در واقع به اهداف خود رسیده ایم و رضایت از رسیدن به اهداف زندگی لذت بخش ترین بخش زندگی هر کسی است .
موضوع انشا : هدف زندگی
قالب انشا : قالب نامه نگاری – نامه غیر رسمی
انشا درباره ی هدف زندگی شما
مقدمه : قلم را به دست میگیرم و به دوستی که هرگز ندیده ام در سراسر دنیا نیامه مینویسم . مینویسم از اهداف زندگی.
به نام خدا
به دوست ندیدهام! سلام!
دلم میخواهد برای تو از هدف زندگی بنویسم.
شاید بهتر باشد که هدف زندگی را زیباترین چیزی که میتواند در زندگی وجود داشته باشد، بنامم.
میدانی چرا؟
وقتی که ما در زندگی هدف داریم، زندگی معنا دارد.
زندگی زیبا است.
گاهی وقتها انسانهایی را میبینم که زندگی نازیبایی دارند و در میان آن سردرگم هستند.
بعضی در دهه چهارم زندگیشان هستند اما در زندگی به هیچ نقطه روشن و قابل اتکا نرسیدهاند.
فکر میکنی اینها چه کسانی هستند؟
کسانی که در جوانی، وقتی همسن و سال من و تو بودند، برای خودشان هدفی در نظر نگرفته بودند.
روی کاغذ مکتوب نکرده بودند که ده سال دیگر یا پنج سال دیگر میخواهند کجا باشند.
زندگی این دسته افراد خیلی غمگین است.
اما حتی همینها هم هنوز میتوانند از ین وضعیت دربیایند. میپرسی چگونه؟
با تعریف مجدد از زندگیشان و اینکه از خودشان بپرسند:
در زندگی چه چیزی ندارم و چه چیزی باید داشته باشم؟ د
ر چه صورتی احساس خوشبختی خواهم کرد؟
آخرش میخواهم به کجا برسم؟
اینها سوالات سختی نیستند اما آیا باور میکنی که خیلیها اینها را از خودشان نمیپرسند
یا اگر هم بپرسند، جواب روشن و دقیقی برای آنها ندارند؟
تو مانند آنها نباش.
بیا و یک کاغذ بردار.
مثل من که الان یک کاغذ برداشتهام و برای تو مینویسم.
بله! یک کاغذ بردار و بالای آن با خط بزرگ بنویس: «هدف زندگی من»
و زیر آن یکی یکی هدفهایت را بنویس.
هدفت در زمینه شخصی، خانوادگی، اجتماعی، سلامتی، شغلی و…
بنویس که در هر کدام به چه جایگاهی میخواهی برسی و چشمانداز ده ساله تو چیست؟
بنویس که کدام یک برای تو اهمیت بیشتری دارد،
شاید مجبور باشی از بعضی هدفهایت به خاطر بعضی دیگر که مهمتر هستند، بگذری.
اما حتی همانها را هم بنویس و راجع به راههای رسیدن به آنها خوب فکر کن
و با یک انسان موفق راجع به دست یافتن به آنها مشورت کن.
برای تو آرزوی تعیین اهداف واقعی و موفقیت در رسیدن به همه اهداف زندگیات را دارم.
تو هم برایم نامه بنویس.
موضوع انشا : چرا باید حتما در زندگی هدف داشته باشیم ؟ اهمیت داشتن هدف در زندگی چیست؟
قالب انشا : نوشتاری
انشا درباره ی هدف زندگی من
مقدمه : زندگی کردن بدون هدف مانند حرکت کردن بدون داشتن مقصد است هدف زندگی بسیار مهم و تاثیر گذار است بنا براین من قلم را به دست میگیرم و در مورد اهمیت هدف داشتن در زندگی با شما صحبت میکنم.
به نام خدا
همانطور که گفتم زندگی کردن بدون هدف مانند حرکت کردن بدون داشتن مقصد است هدف زندگی بسیار مهم و تاثیر گذار است.
بر روی زندگی و دیگر تصمیم ها در زندگی که بعد از مشخص کردن هدف خود ان تصمیم هارا در همان راستا میگیریم
بدون هدف زندگی کردن یعنی بیهوده زیستن
و برای هیچ کار و عمل خاصی زندگی کردن
و اشتیاق نداشتن برای انجام کار های زندگی
چون وقتی هدفی نداریم دیگر چیزی نیست که برای رسیدن به ان اشتیاق و شوق داشته باشیم
و برای انجام کار ها میل و اشتیاقی داشته باشم
مهم ترین و اصلی ترین اصل برای زندگی مشخص کردن یک هدف برای زندگی است
تا از ان لحظه به بعد هر کاری انجام میدهیم برای همان هدف و رسیدن
به همان هدف باشد
چون تا وقتی مقصد خود را ندانیم سردرگم هستیم و نمیدانیم چه کنیم
ولی وقتی مقصد و هدفی داشته باشیم
میدانیم برای چه چیز تلاش میکنیم
و قرار است چه چیزی نصیبمان شود.
نتیجه گیری
نتیجه میگیریم در واقع مشخص کردن هدف و تعیین مسیر زندگی توسط خودمان
نشان دهنده ی این است که میتوانیم برای زندگی خود تصمیم بگیریم.
این ها مهم ترین دلایل از نظر من برای داشتن هدف در زندگی بود که آنها را روی کاغذ آوردم . پایان.
انشا ادبی درباره زندگی
زندگی حس عمیقی است که در تک تک سلول های تن جریان دارد، چیزی فراتر از هر آن چه تاکنون واژه ای برای آن خلق شده و واژه ای عمیق تر از هر آن چه بتوان توصیف دقیقی برایش نوشت.
زندگی را نه در قالب کلمات و نه با وصف و توضیحات نمی توان تعریف کرد بلکه آن را تنها باید زندگی کرد و جام آن را تا آخرین جرعه ای که می توان نوشید.
زندگی زیباست، زیباترین و با ارزش ترین تحفه ای که خداوند به همه مخلوقاتش از بشر گرفته تا نباتات و جانداران بخشیده است، هدیه ای گرامی که فقیر و غنی، زن و مرد، کودک و جوان و پیر، زیبا و زشت نمی شناسد و همه به یک اندازه از آن بهره برده اند.
اما همین زندگی وقتی به جان انسان های مختلف دمیده می شود به گونه متفاوتی ظهور پیدا می کند. یکی آن را بی ارزش می داند و در پوچی و بیهودگی هدرش می دهد، آن یکی با دو دستش به آن چنگ می زند که مبادا از دستش بدهد و در عدم و نیستی غرق شود، حال آن که دیگری گرامی اش می دارد و آن را نه هدف که وسیله ای می داند که با آن می تواند هرچه بیشتر و بیشتر به اصل خود نزدیک تر شود.
زندگی نه جواهری گرانقیمت است که از ترس خش افتادن و گم شدن بی استفاده در صندوقچه ای رهایش کنیم و نه بی ارزش و پوچ که زیر دست و پا انداخته و بی هدف و بیهوده آن را سر کنیم.
زندگی را باید زندگی کرد، از اولین طلوع تا آخرین لحظه اش و همیشه به خاطر داشته باشیم که:
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم