وقتی صحبت راجع به ملاک های زیبایی میشود، همه ما متوجه ملاک هایی از زیبایی میشویم که رسانه ها به ما تحمیل میکنند. همان هایی که هر روز با تبلیغاتی محسوس و نامحسوس به عنوان فرد زیبا، لباس زیبا و یا خانه زیبا به ما معرفی میشوند. ملاک های زیبایی امروزه بسیار محدود و برنامه ریزی شده اند. در واقع رسانه های جهانی تصمیم میگیرند چه ملاک هایی باعث فروش بیشتر محصولاتشان میشود. بنابراین تصمیم به عرضه این ملاک ها میکنند. افرادی هم که تمام تجربه و کشفشان از دنیای مجازی و رسانه است، با این ملاک ها عجین میشوند و فرض میکنند زیبایی همان است که از طریق رسانه های جهانی دیکته شده است.
ملاک زیبایی در ماهیت خود به اصل زیبایی شناسی و غریزه هر انسانی به شناخت از زیبایی برمیگردد. مثلا کودکی را در نظر بگیرید که یک سیب گندیده و یک سیب سالم و خوش رنگ را برای انتخاب به او نشان میدهند. بدون هیچ مکثی میتوانیم بگوییم کودک سیب سالم را انتخاب میکند. آیا کودک در شناخت از سیب سالم ملاکی داشته به غیر از غریزه و احساس درونی اش به شناخت از زیبایی؟
کودکان به عنوان صادق ترین افراد، با غریزه و ماهیتشان این روشنگری را به ما میدهند که زیبایی یک اصل درونی است و شناخت از زیبایی امری غریزی است.
زمان تغییر ملاک های زیبایی
با توجه به رشد و پیشرفت هر علمی در جهان، ملاک های زیبایی هم همانطور که اشاره شد، تغییر میکنند و راه خود را به سوی صنعتی شدن و رشد برای فروش تغییر میدهند. در واقع آنچه که میتوانست در گذشته، زشت و بدشکل و عجیب به نظر آید، امروزه میتواند ملاکی برای جلب توجه، جذابیتی مصنوعی و یا عاملی برای نشان دادن منبع مالی باشد.
زیبایی در مفهوم زیبایی شناسی خود، گم شده و ملاک ها تغییر شکل داده اند و آنچه زشت بود، شاید توانسته به دلایلی و در برخی از موارد در ذهن برخی افراد، جذاب و عاملی برای جلب توجه شود. از آنجایی که زیبایی امری غریزی است، سادگی در این امر نقش مهمی دارد و یا به بیانی دیگر آنچه منبعی از سادگی باشد، در زیبایی سهمی دارد و یا هر چه زیبا باشد، قطعا نقشی از سادگی، لطافت، بی ادا بودن و حقیقی بودن در خود دارد.
بحث زیبایی و سادگی در افراد انسانی و انتخابشان از اطرافیان، یک امری درونی و غریزی است که با تربیت رسانه ایی، به نوعی دستکاری شده و ممکن است ماهیت اصلی خود را از دست داده باشد. مثلا جراحی های زیبایی که امروزه به شکل سرسام آوری با آنها مواجه میشویم، این سوال را در ما به وجود میاورد که آیا واقعا همه این افراد ظاهرشان نیازمند این همه تغییر بوده و یا این همه تغییر در روان آنها به عنوان راهی برای رسیدن به سلامت روانی اثر گذار بوده است؟
جواب کاملا منفی است. اگر کمی با دقت به محیط اطرافمان نگاه کنیم متوجه میشویم تنها به غیر از زشتی های بی سر و شکل ظاهری، شاید کسی دیگر نیازی به آن همه عمل های جراحی هزینه بر و دردآور نداشته باشد که نتیجه ایی جز بی سر و شکلی مدام ندارد. بنابراین با بررسی نگاهمان به زیبایی و اعتماد به غریزه زیبایی شناسانه مان میتوانیم بفهمیم آنچه که ذاتا در ما احساس خوشایندی از رضایت ایجاد میکند منبعی از زیبایی است.
ملاک های زیبایی در اشخاص مختلف
چاقی و یا لاغری، قد بلند بودن و یا قد کوتاهی، سفید بودن پوست و یا سبزه بودن، هر کدام که در هر فردی احساسی از رضایت و خوشایندی به وجود آورد، میتواند ملاکی برای زیبایی آن فرد شناخته شود و دوست داشتنی باشد.
هیچ کسی نیازی به توضیح به دیگران ندارد که چرا اگر جمعی، شخصی را زشت میپندارند اما او احساس خوبی به آن فرد دارد. در واقع با این توضیحات میخواهیم به این نکته دست پیدا کنیم که خواست قلبی هر انسانی در شناخت او از زیبایی بسیار مؤثر است و نباید تفکرات غریزی زیباشناسانه ما دستخوش تعاریف رسانه ایی شود و ماهیت خود را در شناخت از دست بدهیم. زیبایی در اصل خود ترکیبی از سلامت، نرمال بودن و سادگی دارد که میتوانند در کنار یکدیگر یک مجموعه زیبا را نشان دهند.