3 سال پیش / خواندن دقیقه

سریال رهایی +عکس و داستان سریال رهایی

سریال رهایی خلاصه داستان قسمت آخر و تمام قسمت های سریال رهایی

خلاصه داستان تمام قسمت های سریال رهایی و قسمت آخر

اما خلاصه داستان سریال رهایی:

آیلین با جراح مغز و اعصاب(یکتا هارمانلی) ازدواج میکنه..یکتا دوست داره همه چی روبراه باشه و آدم حساسیه..زندگی آیلین با شناخت چهره واقعی شوهرش به کابوس تبدیل میشه..اولین بچشون “کان” مثل پدرش خشنه..آیلین وقتی متوجه میشه برای بار دوم حاملست برای نجات یافتن از شوهرش با دوستاش نقشه میکشند..به شوهرش وانمود میکنه که بچه دومش موقع زایمان مرده…بچه را برای یه مدت به داداش و زن داداشش میده که بچه ندارن..زن  داداشش به جای پول حاضر میشه این رازو نگهداره و از بچه سرپرستی کنه.. ۵سال میگذره…آیلین برای فرار از پیش شوهرش به قدر کافی پول ذخیره میکنه…ولی همه ی نقشه هاش با پیدا کردن پولش از طرف یکتا خراب میشه.. از طرف دیگه چون زن داداشش اون پولی که از آیلین انتظار داره نمیگیره عصبانی میشه..وضعیت رو با شوهرش در میان میزاره…اونم برای پول گرفتن به یکتا خبر میده که بچه نمرده…بااین وجود زندگی آیلین غیرقابل تحمل میشه.. در این گرداب فقط یکی بهش کمک میکنه…عشق جوونیش “اوراس”..

 

سریال رهایی Yeter سریال درام ترکیه ای است که از سایت معتبر imdb امتیار ۷ از ۱۰ را دریافت کرده است .

بازیگران سریال ترکیه ای رهایی که از ستارگان مشهور هستند میتوان نام ویلما الس Wilma Elles و پلین کاراهان Pelin Karahan و یوردار اکور Yurdaer Okur نام برد .

خلاصه سریال رهایی را در این مطلب میتوانید بخوانید همچنین بزودی در این مطلب خلاصه قسمت های سریال رهایی را به همراه قسمت آخر این سریال قرار خواهیم داد .


یکتا که عنوان و اعتبارش را از دست داده با کمک میرای موفق می شود که تمام آنها را پس بگیرد اما خودش برای نابود کردن میرای هر تلاشی می کند. ایدیل با کمک فیلیز موفق می شود که میرای را در شرایط سختی قرار دهد. آنها محل آرایشگاه میرای را به اطلس می گویند و از او می خواهند که مانع این ازدواج شود. زمانیکه اطلس و میرای مشغول صحبت در پارک هستند از آنها عکس گرفته و برای یکتا فرستاده می شود. او پس از دیدن عکس وارد مراسم حنابندان شده و پس از بیرون کردن همه میهمانان ازدواجش را بر هم می زند. یکتا که حتی کارت های عروسی را ارسال نکرده احساس می کند که انتقامش را از میرای گرفته بدون اینکه چیزی از دست داده باشد. میرای با اصرار مادرش مجبور می شود که به شهر زادگاهش برگردد همان کاری که بیشتر از همه از آن نفرت دارد.

یکتا با بیمارستانی که اطلس و ییلماز حراست آنرا بر عهده دارند توافق کرده و در ازای سهام و مبلغ زیادی پول حاضر می شود که با آنها قرار داد ببندد. اما او در مقابل می خواهد که شرکت اطلس از کار کنار گذاشته شود. این مسئله اطلس را در شرایط سختی قرار می دهد اما با این حال حاضر نمی شود که ییلماز را از خانه بیرون کند. مادر ییلماز که از طریق یکتا درباره ی پسر هاندان می شنود که نوه ای او نیست در ابتدا ناراحت شده اما در نهایت آنها را می بخشد. یکتا که می بیند مادرش با تمام این احوال هنوز ییلماز را انتخاب می کند او را از خانه بیرون می اندازد. اما زمانی که او به در خانه سالمندان می رسد می بیند که ابراهیم به دنبال او آمده و به او پیشنهاد ازدواج می دهد. او پیشنهاد ابراهیم را پذیرفته و برای زندگی به خانه اطلس می رود.

گوکهان که سال ها پیش از زنی به نام زحل که با او به ایدیل خیانت کرده بود صاحب دختری شده نمی داند که دخترش با کمک میلا و اژدر به ترکیه آورده شده است. یکتا دختر را زیر پر و بال خود گرفته و ایدیل نیز به خاطر نفرتش از زحل واقعیت را به گوکهان نمی گوید. پس از آنکه یکتا متوجه نقشه میلا می شود دختر گوکهان را از ترکیه به مقصد نامعلومی می فرستد. پس از فشارهای یکتا بر اطلس، ییلماز تصمیم می گیرد که حقیقتی را فاش کند که بیشتر از همه بر یکتا تاثیر می گذارد. او به سراغ برادرش می رود و به او می گوید که چگونه با انجام کار خلاف و درخواست بورس از کارفرمایش هزینه های تحصیل یکتا را تامین کرده است.


فیلیز که عاشق گوکهان شده برای جدایی او از ایدیل لحظه شماری می کند. یکتا، ایدیل را وادار می کند که حقیقت مرگ آیلین را فاش کند و در میابد که اژدر با کمک ایدیل وارد خانه شده و آیلین و پسر اطلس را به قتل رسانده است. او فیلم اعترافات ایدیل را به اطلس نشان داده و باقی کارها را به او واگذار می کند. اطلس به سمت خانه اژدر شتافته و وی را با شلیک یک گلوله به سزای عملش می رساند. او همانجا متوجه می شود که میلا کسی بوده که با ماشین به ایدیل زده و موجب مرگ بچه او شده است. او این را به ایدیل گفته و او نیز برای انتقام دست به کار می شود. ایدیل، میرا را گرفته به یک درخت می بندد و سپس با ماشین به او می زند. او سپس به بالای ساختمانی رفته تا خود را پایین بیاندازد. همینطور که گوکهان و پلیس برای منصرف کردن او تلاش می کنند اما یکتا در دل او را به پریدن تشویق می کند. ایدیل پیش از پریدن حقیقت را درباره ی دختر گوکهان به او می گوید. با مرگ ایدیل یکی دیگر از لیست انتقام یکتا خط می خورد.

پس از دستگیری اطلس به جرم قتل اژدر، ییلماز تصمیم می گیرد که یکتا را برای سو قصد به سلجوک لو داده و به زندان بیاندازد. دانستن واقعیت موقعیت ییلماز را در نزد هاندان خراب کرده و وی با پسرش سلجوک ترک می کند. دستگیری و بازجویی یکتا موجب سکته ی قلبی او شده و هاندان برای انتقام به بیمارستان می رود. او سعی می کند که همان بالایی که یکتا بر سر سلجوک آورده را بر سر او بیاورد. به دلیل نرسیدن خون به مغز یکتا دیوانه شده و به بیمارستان روانی برده می شود.


دو ماه از آن تاریخ گذشته و مادر یکتا هر روز به ملاقات پسرش می رود. پسری که کاملا دیوانه شده و از نظر پزشکان دیگر خطری برای کسی محسوب نمی شود. گوکهان با کمک فیلیز موفق به پیدا کردن دخترش شده و او را نزد خود می آورد. ییلماز پسرش سلجوک را به ملاقات هاندان که به زندان افتاده می برد. هاندان به مدت 6 سال به زندان محکوم شده است. فیلیز با مربی ورزش اش وارد رابطه شده و از او پیشنهاد ازدواج دریافت می کند.
پزشکان یکتا عنوان می کنند که با وضعیت موجود او مدت زیادی در بیمارستان نمی ماند و به زودی می توانند در خانه از او مراقبت کنند. اما ظاهرا آنها درباره ی بی خطر بودن یکتا دچار اشتباه شده اند. او زمان هایی را در زیر تختش می گذراند و با نگاهی به زیر تخت او به راحتی می توان فهمید که هنوز کسی از دست او در امان نخواهد بود. در زیر تخت او سه اسم به چشم میخورد که از این قرار است: هاندان، ییلماز و فیلیز… پایان.

شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع