بررسی دو نوع تلقی از نسبت سیاست و زندگی
چرا امروز سیاست اینقدر بدنام است و سیاسی بودن معادل مشغول بودن به همهی رذائل اخلاقی است؟ چرا سیاستورزان معمولاً سیاستورزی خود را بهدور از سیاست معرفی میکنند؟ آیا این بدنامی سیاست و آمیختگی با رذائل، ذاتی و همیشگی سیاست است؟ و یا نه، در دورهای که ما زندگی میکنیم، از سر تصادف و بهواسطهی اینکه اهل سیاست اخلاق را رعایت نکردهاند سیاست بدنام شده است؟ سیاست نهتنها ذاتاً قرین پلیدی و رذالت نیست که در دورههایی سیاستورزی ماهیتی جز توجه و اهتمام به فضیلت نبوده است. اما و از سوی دیگر، بدنامی سیاست در دورهی کنونی از سر تصادف و یا با کردار نادرست سیاستمداران پدید نیامده است. رمز ماجرا را باید در جای دیگر جستوجو کرد.
بنیان سبک زندگی به نیاز انسان برای تجدید حیات و تمدید قوا باز میگردد. انسان در این دنیا حالات مختلف و فعالیتهای گوناگونی انجام میدهد و بخش عمدهای از این حالات و فعالیتها از توان و نیروی او میکاهد.
حیات، بخشی دارد که آن بخش این نیرو و توان را به انسان تزریق میکند. انسان در متن زندگی بهصورت طبیعی جان دوباره میگیرد. بارزترین مصادیق آن، که برای همه شناختهشده است، خوردن و آشامیدن و خوابیدن و استراحت کردن است. انسان نمیتواند یکسره مشغول به کار و تلاش باشد و از این رو با این امور خود را برای ادامهی حیات غنی میسازد. اما امور تمدیدکنندهی حیات و نشاط صرفاً خوردن و خوابیدن نیست، بلکه تقریباً همهی اموری که انسان در زندگی فردی و خانوادگی و روابط اجتماعی با آن مشغول است بهنوعی امور ممدد و مجدد حیات و نشاط هستند. تفریح، روابط زناشویی، روابط عاطفی، روابط خانوادگی، روابط با اقوام و دوستان، نظافت و آراستن خود و پیرامون خود و... همهی اموری از این دست که در دایرهی سبک زندگی قرار میگیرند نقش شارژ مجدد انسان را دارند. خصوصیتی که در میان مصادیق مختلف سبک زندگی وجود دارد و میتوان آن را ملاکی برای تشخیص امور مجدد حیات دانست، لذت است. انسان از بخشهای مختلف زندگی خود از لذتهای متنوعی بهرهمند میشود و این لذت است که غنای حیاتی لازم را برای زندگی تأمین میسازد و بهتعبیر عرفی انسان را شارژ میکند.
بخشهای مختلف زندگی انسان هرکدام به نسبتی میتوانند التذاذ مورد نیاز انسان را تأمین کنند. آنچه تعیینکنندهی میزان این التذاذ است، اصل هماهنگی و یکپارچگی است. امور زندگی بسیار متکثر و متنوع هستند اما اینهمه تنوع و تکثر میتواند در یک نظام یکپارچه هماهنگ شود. مانند یک موسیقی که اجزاء مختلف و متنوعی دارد اما همهی انواع صداهای گوناگون در یک نظم و یکپارچگی فراگیر با هم هماهنگ هستند. نکتهی بسیار اساسی در این میان آن است که توجه کنیم یکپارچگی و هماهنگی بدون محور هماهنگی ممکن نیست. از نظر فلسفی امور متکثر بهخودیخود متکثر هستند و نمیتوانند منشأ وحدت و یکپارچگی باشند. متکثر، متکثر است و برای وحدت نیازمند محوری برای هماهنگی است. بنابراین در امور مختلف و متنوع ذیل سبک زندگی، هماهنگی شرط التذاذ است که بر اساس یک محور وحدتبخش صورت میگیرد. هر یک از امور متنوع زندگی نسبتی را با آن محور هماهنگی برقرار میکند، این نسبت تعیینکنندهی کمیت و کیفیت لذتی است که آن امر در زندگی بهدنبال دارد و موجب تمدید حیات میشود. بهعنوان مثال در سبک زندگی غربی التذاذ حول محور رفاه مادی شکل میگیرد، از این رو هریک از امور زندگی در نسبتی که با این رفاه مادی دارند، موجب بهرهمندی از میزان لذت مشخصی میشوند. به تعبیر دیگر میزان دستیابی به رفاه و جذابیت مادی در هر یک از امور روزانهی زندگی تعیینکنندهی درجهی لذتبخشی آن است. به این ترتیب میتوان جایگاه هر یک از مصادیق سبک زندگی را در این نوع زندگی تشخیص داد و دریافت که هر بخشی از این نوع زندگی به چه میزان مجدد و ممدد حیات و زندگی است و به چه میزان کاهنده و فرسایشدهندهی زندگی است. بهعنوان مثال خوردن در این نوع زندگی مستقیماً لذتبخش است؛ چراکه رابطهی مستقیمی با جاذبهها و رفاه مادی دارد. اما کار کردن معمولاً برای کسب درآمد است و بعد آن درآمد مصرف میشود و به یکی از لذتهای مادی تبدیل میشود، ازاین رو کار به خودی خود لذتی ندارد و دستیابی مستقیم به لذتهای مادی نیست؛ در نتیجه، کار، در زندگی برمحور رفاه مادی، ممدد و مجدد حیات نیست، بلکه کاهنده و فرسایشدهندهی حیات است. بر اساس همین تحلیل میتوان دریافت که چرا در سبک زندگی غربی پنج روز کار در هفته به شوق لذت پایان هفته انجام میشود. پنج روز کاری، منفور و اجتنابناپذیر است و دو روز پایانی هفته اصل زندگی است که فرد برای لذت بردن، یک برنامهی فشردهی شهوترانی و خوشگذرانی را برای خود تدارک میبیند. در اینجا یکپارچگی میان مقدمه و نتیجه وجود دارد و از این رو با یک سبک زندگی هماهنگ مواجه هستیم، اما این زندگی یکپارچه دارای دو بخش است که یکی منفور، رنجآور و البته اجتنابناپذیر است و دیگری لذتبخش و شارژکننده. این هماهنگی و یکپارچگی لذتبخش است و جذابیتهای فراوانی دارد و زندگی انسان را نظم میبخشد و بخشهای مختلف زندگی را تسهیل میکند و سامان میدهد. برای همین در زندگی غربی دستیابی به مقاصد معمول زندگی و مشغولیت به بخشهای مختلف زندگی، نیازمند موقعیتهای چالشی متعدد و فرساینده نیست. امور بر روال و نظم پیش میرود و قسمتهای مختلف زندگی با هم در تعارض و تضاد نیست. البته از آنجا که این زندگی نمیتواند با بخشهایی از قوانین هستی هماهنگی برقرار کند، همواره نوعی از تضاد و ناسازگاری در بنیانیترین سطح باقی میماند که علیرغم همهی هماهنگیها در امور خرد، اجازهی لذت بردن بهصورت کامل از بخشهای لذتبخش را نیز نمیدهد و بلافاصله لذت آن به رنجی متصل میشود. تعارض با خصوصیات طبیعی انسان و قوانین حاکم بر جهان است که لذت پرخوری را بلافاصله به رنج سنگینی بعد از آن منتقل میکند، و هیجان مستی را به خماری پس از آن میرساند و لذت جنسی عمل نامشروع را به احساس شکستگی و ذلت پس از آن تبدیل میکند. پایان هفته تمام میشود و دوشنبه دوباره از راه میرسد و رنج جانکاه کار دوباره آغاز میشود، در حالی که از لذت پایان هفته نیز جز رنج چیزی باقی نمانده است. اما به هر تقدیر در سطح زندگی شاهد هماهنگی بر مدار رفاه مادی هستیم و این هماهنگی بسیاری از مشکلات را از پیشروی انسان در زندگی روزمره بر میدارد.
لذت حاصل از کار در سبک زندگی بر مدار قرب الهی صرفاً به استفاده از درآمد کار محدود نمیشود بلکه به میزانی که خود آن کار موجب قرب الهی میشود، بهجت و لذت به دنبال دارد
سیاست در چنین سبکی از زندگی با همان محور وحدتبخش هماهنگ میشود. سیاست برای مردم یکی از مجموعهی کارها است. کارهایی که هرچه بیشتر باید با آن محور رفاه مادی هماهنگ باشد تا هماهنگی ایجاد شده بتواند زمینهی لذت از زندگی را فراهم آورد. برای مردم عادی سیاست آن بخشی نیست که بهخودیخود رفاهبخش باشد بلکه مانند کار یکی از مقدمات اجتنابناپذیر رفاه است. آنچه مهم است خروجی سیاست است که باید تبدیل به رفاه بیشتر شود. بر اساس چنین نگاهی به زندگی، در حالت بهینه و متکامل، افراد میتوانند این کار و رنج را برونسپاری کنند. در بخشهایی از دنیای غرب که زندگی با رفاه تا حد مناسبی، تأمین شده است افراد بسیاری با تحصیلات و مطالعات بالا نیز عاری از سیاست زندگی میکنند. یکی از این افراد که به ایران سفرکرده بود، وقتی شاهد توجه مردم ایران به سیاست شده بود بسیار تعجب میکرد. این توجه از نظر او امری مطلوب یا مذموم نیست بلکه امری عجیب است. از نگاه او سیاست مثل هر کار تخصصی و حرفهای دارای متخصصانی است که باید به آن بپردازند و کار آن را انجام دهند و ما از خروجی آن بهرهمند شویم. توجه نکردن او به سیاست به خاطر کماهمیت بودن سیاست یا بیاطلاعی و بیتوجهی نبود، بلکه او توجه خود و بسیاری به سیاست را فاقد توجیه میدانست و نهایتاً تحلیلی که برایش قابل قبول بود این بود که مردم در ایران مالیات نمیدهند و از اینرو ناچارند که خود به سیاست بپردازند؛ چراکه در جوامع دیگر مردم مالیات میدهند تا بخشهای از کارها را دیگران انجام دهند و سیاست یکی از این کارها است. آنچه موضوعیت دارد خروجی این سیاست است که بر اساس رفاه سنجیده میشود. همانطور که ما از کارخانههای تولید برق انتظار تولید برق را داریم و برای این امر مالیاتهای را میپردازیم که برای این کار هزینه میشود و از جمله به افرادی داده میشود تا امور مربوط به آن را انجام دهد. هیچگاه لازم نیست که ما در امور تخصصی تولید برق و انتقال آن دخالت کنیم و وقت و توان خود را برای آن خرج نماییم. کسانی که از محل مالیاتها برای این کار حقوق میگیرند موظف به انجام آن هستند. سیاست نیز چنین ماهیتی دارد. او بیتوجهی خود و امثال خود به سیاست را کاملاً معقول میدانست؛ چرا باید هم مالیات پرداخت کرد و هم به سیاست پرداخت؟
آنچه مهم است توجه به این مبنا است که کارها و امور همگی مستقیماً لذتبخش و رفاهآفرین نیستند؛ بلکه برخی از این امور مقدماتی هستند که با واسطه، تولید رفاه میکنند. در نتیجه، بخشی که بهخودیخود لذتبخش نیست قابل واگذاری است و بر اساس اصل تقسیم کار باید به افراد آن حرفه سپرده شود. البته روشن است که آنچه خود لذتبخش است، مانند خوردن و تفریح و... قابل برونسپاری نیست.
افرادی که سیاست را بهعنوان حرفه در پیش گرفتهاند نیز از سیاست لذت میبرند؛ چراکه موجب سطحی از روابط، ارضای نیاز به قدرت و برقراری روابط میشود که از دید دیوید مککللند سه محور لذت برای سیاسیون است.
در نگاه دینی نیز لذت ممدد و مجدد حیات است. در زندگی دینی نیز برای کسب لذت و تجدید حیات باید نوعی هماهنگی و یکپارچگی بر زندگی حاکم باشد. این یکپارچگی در زندگی مطلوب دینی بر محور قرب به خداوند رقم میخورد. اگر امور زندگی بر مدار قرب هماهنگ نشود، صرف دینداری جامعه نمیتواند موجب لذت از زندگی و امور مختلف آن شود. مصداق بارز جامعهی دینداری که زندگی در آن فاقد هماهنگی و یکپارچگی استف ایران امروز ماست. در ایران امروز ما معمولترین و سادهترین کارها و امور زندگی بهجای آنکه لذتبخش باشد و حیات دوباره و انرژی به انسانها تزریق کند، جانکاه و فرساینده است. یک کار معمول اداری مانند یک بحران و چالش جدی است؛ چراکه امور مختلف زندگی ناهماهنگ هستند و بخشهای مختلف زندگی بر مدار رفاه مادی یا قربالهی سامان نیافتهاند. در این نوع زندگی ما، هر بخشی از زندگی از جمله سیاست، بسیار پرچالش است. افرادی که در ایران در سطوح بالای سیاسی قرار دارند بسیار با سرعت پیر میشوند؛ چراکه نسبت سیاست با سایر بخشهای زندگی و حیات فردی و اجتماعی مشخص نیست و تعارضها و ناسازگاریهای فراوان در این میان وجود دارد. بهعنوان مثال نسبت سیاست و اخلاق در جامعهی ما روشن نیست. از نگاه عموم مردم سیاست همپیوند با ریاکاری و دروغ است و از سوی دیگر این امور ناپسند و نادرست هستند حتی اگر برای دستیابی به رفاه مورد استفاده قرار بگیرند و از سوی دیگر سیاست برای ایجاد رفاه است. یعنی انتظار از سیاست همان خروجی مورد انتظار در غرب است ولی اخلاق مورد انتظار از آن، از جای دیگر اخذ شده است. به این صورت سیاست لوازمی مییابد که با اخلاق و قواعد آن ناسازگار است.
در زندگی بر مدار قرب دیگر نمیتوان از سیاست بهعنوان یک کار در کنار سایر کارها نام برد که قابل برونسپاری است
صرفنظر از وضعیت کنونی ایران، امور متنوع و متکثر در زندگی مطلوب دینی، با هم هماهنگ هستند و این یکپارچگی بهجتآفرین است. در اینجا نیز محوروحدت و یکپارچگی، ملاک بهجت است. محور وحدت قرب الهی است و امور مختلف زندگی همگی بر مدار قرب الهی با هم هماهنگ میشوند و هر بخشی که موجب قرب شود، بهجتزا خواهد بود. در اینجا برخلاف آنچه در سبک زندگی غربی شاهد بودیم، امور زندگی به دو دستهی رنجآور و لذتبخش تقسیم نمیشوند. البته هر انسانی میفهمد که کار و تلاش با مشقتی همراه است و خوردن و استراحت کردن با راحتی توأم است. اما در زندگی غربی که لذت مادی بر اساس محور رفاه مادی لذتبخش میشود، تلاشها لذتبخش نیست و تنها خوردن و استراحت حاصل از درآمد آن لذتبخش است، اما در نوعی از زندگی که محور هماهنگکنندهی زندگی قربالهی است، علاوه بر آنکه لذت مادی مثل خوردن و استراحت کردن لذتبخش و مجدد و ممدد حیات است، تلاشها برای بهدست آوردن آن لذتهای مادی نیز بهخودی خود معنا دارد و بهجتآفرین است؛ چراکه محور هماهنگکننده، قرب الهی و نه رفاه مادی است. شما در ماه مبارک رمضان از افطار لذت میبرید، اما چنین نیست که طول روز صرفاً رنج گرسنگی و تشنگی را حس کنید بلکه یک بهجت معنوی حاصل از قرب الهی هم در هنگام روزهداری و هم در هنگام افطار برای شما حاصل میشود. در واقع در زندگی بر مدار قرب دشواریها و سختیها نیز با بهجت حاصل از قرب، نقش تمدیدکنندهی حیات را مییابند. در نتیجه، لذت حاصل از کار در سبک زندگی بر مدار قرب الهی صرفاً به استفاده از درآمد کار محدود نمیشود بلکه به میزانی که خود آن کار موجب قرب الهی میشود، بهجت و لذت به دنبال دارد.
روشن است که در چنین نگاهی دیگر نمیتوان از سیاست به عنوان یک کار در کنار سایر کارها نام برد که قابل برونسپاری است. برای فهم زندگی سیاسی در زندگی بر مدار قرب باید به فهمی از ماهیت سیاست در زندگی مطلوب دینی دست یافت. سیاست در چنین نوعی از زندگی اساساً چیست؟ آیا مبارزه برای قدرت است؟ آیا حکومت مرکزی توزیع قدرت برای آن قابل تصور است؟
و آنگاه نسبت افراد جامعه با قدرت چیست؟ برای روشن شدن مقصود میتوان مثالی اقتصادی را بیان کرد. ما برای فهم ثروت در جامعهای که بر مدار قربالهی سامان یافته است نیازمند فهم ماهیت ثروت در آن جامعه هستیم. تصور ما از ثروت، امکان بهرهمندی بیشتر است.کسی که پول دارد، در واقع سندی در دست دارد که به استناد آن بیشتر میتواند از امکانات و خدمات دیگران بهرهمند شود. اما در زندگی بر مدار قرب، ثروت سندی است بر امکان خدمت بیشتر به دیگران؛ یعنی کسی که پول بیشتری دارد، اجازهي بیشتری برای خدمت به دیگران دارد و کسی که درآمد بیشتری کسب میکند، امکان بیشتری برای خدمت به دیگران برای خود فراهم میکند. سیاست نیز در زندگی بر مدار قرب الهی نیازمند فهم مجدد است. برای درک بخش سیاسی زندگی در سبکی از زندگی که بر اساس قرب الهی سامان یافته است، نیازمند فهم ماهیت سیاست و چیستی قدرت هستیم. مبنا و ضرورت پرداختن به سیاست در چنین فضایی متفاوت است و از آنجا که سیاستورزی، خود مستقیماً با قربالهی رابطه دارد و بهجتآفرین است، سخن گفتن از برونسپاری آن بیوجه خواهد بود. در اینجا میتوان اهتمام به سیاست را نه یک کار، بلکه یک بعد از وجود انسان دانست که البته با توجه به رابطهی قرب الهی و ولایت، و پیوندی که قدرت و سیاست با ولایت دارد، این سخن چندان هم دور از ذهن نیست. تقرب به خداوند در حقیقت سیر در مراتب ولایت است و یکی از شئون ولایت، شامل حکومت و قدرت میشود و سیاستورزی بهمعنای برقراری نسبت با شأن قدرت ولایت است.