طنزینه
2 سال پیش / خواندن دقیقه

لطایف خنده دار غضنفر… | جهت شادی و خنده

لطایف خنده دار غضنفر… | جهت شادی و خنده

غضنفر به رفیقش میگه : می خوام دختر شاه رو بگیرم ! رفیقش میگه : چرت نگو ! مگه كشكیه ؟! غضنفر میگه : بابا من كه راضیم ، ننم هم كه راضیه ، فقط مونده شاه و دخترش !


« تعویض اسم »
شخصی شاكی میره ثبت احوال ، میگه : آقا این اسم من خیلی ضایع است ، باید حتماً عوضش كنم . كارمند ازش می پرسه ، مگه اسمتون چیه ؟ میگه : اصغرِ اَن چهره ! كارمند میگه : آره خوب حق دارید ، باید حتماً عوضش كنید . حالا چه اسمی می خواید بگذارید ؟ میگه : اكبرِ اَن چهره !

« مخفف USA »
از غضنفر می پرسند : می دونی USA مخفف چیه ؟ میگه : یوم الله سیزده آبان !

« مسابقة دومیدانی »
غضنفر رفته بود تماشای مسابقة دومیدانی . وسط مسابقه از بغل دستیش می پرسه : ببخشید ، اینا واسه چی دارن میدون ؟! یارو میگه : برای اینكه به نفر اول جایزه میدن . غضنفر كمی فكر می كنه ، می پرسه : پس بقیشون واسه چی دارن میدون ؟!

« آسانسور »
غضنفر سوار آسانسور میشه ، می بینه نوشته : ظرفیت 12 نفر . باخودش میگه : عجب بدبختیه ها ! حالا 11 نفر دیگه از كجا بیارم ؟!

« جام جهانی »
از غضنفر می پرسن : به نظر شما اگه آمریكا افغانستان و عربستان رو بگیره ، به كره و چین هم حمله كُنه تكلیف ایران چی میشه ؟ غضنفر میگه : چی میشه نداره كه ، ایران میره جام جهانی !

« تعداد بچه (1) »
از غضنفر می پرسن : چند تا بچه داری ؟ 4 تا از انگشتاشو نشون میده ، میگه : 3 تا ! مردم تعجب میكنن ، میگن : بابا اینا كه 4 تاست ؟ غضنفر انگشت كوچیكشو نشون میده ، میگه : این بچه همسایمونه ، ولی همیشه خونة ماست !

« تعداد بچه (2) »
از غضنفر میپرسن چندتا بچه داری ؟ انگشت كوچیكشو نشون میده ، میگه : هفت تا ! مردم تعجب میكنن ، میگن : بابا این كه فقط یكیه ! میگه : آخه دادم mp3ش كردن !

« شکنجه روحی »
می خواستن غضنفر رو شكنجه روحی بدن ، می فرستنش تو یك اتاق گرد ، میگن برو یك گوشه بشین !

« ساندویچ فروشی »
غضنفر بعد از بیست سال از آمریكا برمی گرده ایران و یك ساندویچ فروشی میزنه . یارو میاد میگه : قربون دستت ، یك ساندویچ سوسیس بده . غضنفر كه هنوز خوب از حال و هوای غرب درنیومده بود ، می پرسه : ""تو گو"" بدم ؟ یارو شاكی میشه ، میگه : نه مرتیكه ، تو نون بده !

« دهقان فداكار و حسین فهمیده »
غضنفر تو یك شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمی گشته خونه ، یهو می بینه یكجا كوه ریزش كرده ، یك قطار هم داره ازون دور میاد ! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و آتیش میزنه ، میره اون جلو وامیسته . رانندة قطاره هم كه آتیشو می بینه میزنه رو ترمز و قطار وامیسته . همچین كه قطار واستاد ، غضنفر یك نارنجك درمیاره ، میندازه زیر قطار ، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار میشن ! خلاصه غضنفر رو میگیرن میبیرن بازجویی ، اونجا بازرس بهش میتوپه كه : مرتیكة خر ! نه به اون لباس آتیش زدنت ، نه به اون نارنجك انداختنت ! آخه تو چه مرگت بود ؟! غضنفر میزنه زیر گریه ، میگه : جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداكار و حسین فهمیده رو قاطی می كردم !

« معما »
به غضنفر میگن یه معما بگو . میگه : اون چیه كه درازه ، زرده ، موزه ؟!

« مسابقه بیست سوالی (1) »
غضنفر میره مسابقه بیست سوالی ، رفقاش از پشت صحنه بهش میرسونن كه : جواب برج ایفله ، فقط تو زود نگو كه ضایع شه . خلاصه مسابقه شروع میشه ، غضنفر میپرسه : تو جیب جا میگیره ؟ میگن : نه . غضنفر میگه : …ها ! پس حتماٌ برج ایفله !

« مسابقه بیست سوالی (2) »
غضنفر میره مسابقه بیست سوالی . رفقاش از پشت صحنه بهش میرسونن كه جواب خیاره ، فقط تو زود نگو كه ضایع شه . خلاصه مسابقه شروع میشه ، غضنفر میپرسه : تو جیب جا میگیره ؟ میگن : نه . غضنفر میگه : بابا این عجب خیار گنده ایه !

« سرقت ماشین »
ماشین غضنفر رو تو روز روشن ، جلو چشماش میدزدن . رفیقاش میدون دنبال ماشینه و داد میزنن : آااای دزد ! بگیرینش ! یهو غضنفر داد میزنه : هیچ خودتونو ناراحت نكنید . هیچ غلطی نمیتونه بكنه ! رفیقاش وامیستن ، میپرسن : چرا ؟ غضنفر میگه : من شمارشو برداشتم !

« كیك هفتاد طبقه »
غضنفر میره قنادی ، میگه : ببخشید كیك هفتاد طبقه دارید ؟! قناد میگه : نخیر نداریم . فردا دوباره غضنفر میاد ، میپرسه : شرمنده ، كیك هفتاد طبقه دارید ؟ باز قناد میگه : نخیر نداریم . خلاصه یك هفته تمام هر روز كار غضنفر این بود كه بیاد سراغ كیك هفتاد طبقه بگیره و قناد هم هرروز جواب میداده كه نداریم . آخر هفته قناده با خودش میگه : این بابا كه مشتریه ، بذار یك كیك هفتاد طبقه براش بپزیم ، یك پول خوبی هم شب جمعه ای بزنیم به جیب . خلاصه بدبخت قناد تمام پنج شنبه و جمعه رو میذاره یك كیك خوشگل هفتاد طبقه ردیف میكنه . شنبه اول صبح غضنفر میاد ، میپرسه : ببخشید ، كیك هفتاد طبقه دارید ؟! قناد با لبخند بر لب میگه : بعله كه داریم ، خوبشم داریم ! غضنفر میگه : قربون دستت ، 500 گرم از طبقة بیست چهارمش به ما بده !

« سقوط هواپیما »
یه هواپیما تو قبرستون سقوط میكنه ، فردا رادیو میگه : شب گذشته یك فروند هواپیمای توپولوف در حومة شهر سقوط كرده و تا این لحظه 34513 جسد كشف شده ! عملیات برای یافتن اجساد بقیه قربانیان همچنان ادامه دارد!

« بنفش »
از غضنفر میپرسن بنفش چه رنگیه ؟ میگه : قرمز دیدی ؟! آبیش !

« حیوون ، حیوونه »
غضنفر میره خواستگاری . اسم دختر پروانه بود ولی غضنفر قاطی كرده بود ، یك بند بهش میگفته آهو خانوم ! خلاصه وقتی دختر میاد چایی تعارف كنه ، غضنفر میگه : دست شما درد نكنه آهو خانوم ! دختر شاكی میشه ، میگه : بابا اسم من پروانه ست نه آهو . غضنفر میگه : ای بابا فرقی نداره . حیوون حیوونه دیگه !

« مهمترین بابا »
سه تا پسر با هم كل گذاشته بودند ، اولی میگه : بابای من مهمترین آدم مملكته . دوتای دیگه میپرسن : مگه بابات چیكارس ؟ میگه : بابای من رئیس جمهوره . هر قانونی كه بخواد گذاشته بشه رو باید اول بابای من امضاء كنه . دومی میگه : برو بابا حال نداری . بابای من عمری پوز بابای تورو میزنه ! اولیه میگه : مگه بابات چیكارس ؟ پسره میگه : بابای من نماینده مجلسه . تا بابای من رای نده ، عمری قانونای بابای تو تصویب بشن . سومی برمیگرده میگه : باباهای شما جلوی بابای من هیچی نیستن ! اون دو تا میپرسن : مگه بابات چیكارس ؟ پسره میگه : بابای من پاسبونه . جلوی خیابون وامیسته ، پونصد تومن میگیره ، میشاشه به قانون باباهای هردوتون !

« حكومت نظامی »
حكومت نظامی بود ، سروانه به غضنفر میگه كه تو اینجا كشیك بده ، از هفت شب به بعد هر كسی رو تو خیابون دیدی در جا بزنش . حرفش كه تموم میشه ، تا میاد بره سوار ماشینش بشه ، میبینه صدای گلوله اومد . برمیگرده میبینه غضنفر زده یك بدبختی رو كشته ! داد میزنه : احمق ! الان كه تازه ساعت پنج بعد از ظهره ! غضنفر میگه : قربان این یه آدرسی پرسید كه ، عمراً تا ساعت نه شب هم پیداش نمیكرد !

« قطار »
غضنفر و دوستاش رفته بودن ایستگاه راه آهن . تا میرسن ، یهو قطار حركت میكنه . اینا هم میدون دنبال قطار . حالا ندو كی بدو ! خلاصه بعد از هزار بدبختی ، یكیشون میرسه به قطار و میپره بالا و دستشو دراز میكنه دومی رو هم سوار میكنه ، ولی سومی بندة خدا هرچی میدوه نمیرسه . خلاصه خسته و كوفته برمیگرده تو ایستگاه ، یك بابایی بهش میگه : آقا جان چرا اینقدر خودتونو خسته كردید ؟ قطار بعدی نیم ساعت دیگه حركت میكنه ، وامیستادید با اون میرفتید . غضنفر نفس زنان میگه : منم نمیدونم ! والله من فقط قرار بود برم ، اون دوتا رفیقام اومده بودن بدرقم !

« دو دو تا »
غضنفر از شاگردش میپرسه : دو دو تا چند تا میشه ؟ شاگرد میگه : شونزده تا ! غضنفر شاكی میشه ، میگه : دو دو تا میشه چهارتا ، دیگه اگه خیلی بشه ، میشه هشت تا !

« قرض سگ »
یك بابایی داشته از سر كار برمیگشته خونه ، یهو میبینه یك جمع عظیمی دارن تشییع جنازه میكنند ، منتها یه جور عجیب غریبی . اول صف یك سری ملت دارن دو تا تابوت رو میبرن ، بعد یك یارو مَرده با سگش راه میره ، بعد ازون هم یك صف 500 متری ملت دارن دنبالشون میرن . یارو كَف میكنه ، میره پیش جناب سگ دار ، میگه : تسلیت عرض میكنم قربان ، خیلی شرمندم . میشه بگید جریان چیه ؟ یارو میگه : والله تابوت جلوییه خانممه ، پشتیش هم مادر خانومم ، هردوشون رو دیشب این سگم پاره پاره كرد ! مَرده ناراحت میشه ، همینجور شروع میكنه پشت سر یارو راه رفتن ، بعد از یك مدت برمیگرده میگه : ببخشید من خیلی براتون متاسفم ، میدونم الانم وقت پرسیدن اینجور سوالا نیست ، ولی ممكنه من یك شب سگ شما رو قرض بگیرم ؟! مَرده یك نگاهی بهش میكنه ، اشاره میكنه به 500 متر جمعیت پشت سر ، میگه : برو ته صف !

« میله اتوبوس »
غضنفر سرش میخوره به میلة وسط اتوبوس ، جا به جا ولو میشه كف اتوبوس . بعد از چند لحظه ، چشماشو باز میكنه میبینه ملتی كه واستادن بالا سرش میله رو گرفتند . میگه : ولش كنین ببینم چی میگه !

« سقوط »
غضنفر از طبقه صدم یه ساختمون می پره پایین . به طبقه پنجاهم كه میرسه میگه : خب الحمدالله تا اینجاش كه بخیر گذشت !

« بچه دوقلو »
زن غضنفر دو قلو میزاد ، غضنفر میره صورت حساب بیمارستان رو حساب كنه ، به یارو میگه : حاج آقا ارزون حساب كن هردوشو ببرم !

« هزیون »
زن غضنفر آپاندیسش رو عمل كرده بود . بعد از عمل شوهرش میاد ملاقاتش . منتها زنه هنوز خوب بهوش نیومده بوده و داشته زیر لب هزیون می گفته : احمق … بی شعور … عوضی ! یك دكتری داشته از اتاق رد میشده ، میگه : خوب به سلامتی مثل اینكه خانمتون به هوش اومده و داره باهاتون حرف میزنه !

« معمای عجیب »
به غضنفر میگن یك معما بگو . میگه اون چیه كه زمستونا خونه رو گرم میكنه تابستونا بالای درختو ؟! یارو هرچی فكر میكنه جوابشو پیدا نمیكنه . میگه : نمیدونم ، حالا بگو چیه ؟ غضنفر میگه : بخاری ! یارو كَف می كنه ، میگه : باباجان بخاری زمستونا خونه رو گرم میكنه ولی تابستونا چه جوری بالای درختو گرم می كنه ؟ غضنفر میگه : بخاری خودمه دوست دارم بذارمش بالای درخت.


شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع