محمود گودرزی را بیشتر از زمان ختم زنده یاد مرتضی پاشایی می شناسند،کسی که با چهره متفاوت خود مدتها بر سر زبان ها افتاده بود. در گفتگوی مفصلی که با او و بادیگارد مخصوص مرتضی پاشایی انجام شده است آنها را بیشتر بشناسید.
بهمن بابازاده:مبادی آداب است و به شدت حواسش به این است که مبادا با رفتار و سخنانش کسی را برنجاند. به موقع می خندد و به وقتش هم خیلی جدی جواب سوال ها را می دهد و با رویی گشاده، پزهای مورد نظر خانم عکاس را جلوی دوربین می گیرد.
حواسش هست که شوخی هایش از حد نگذرد و همین طور هم که حرف می زند، زیر چشمی نگران است که مبادا جواب سوالی را درست ندهد و کمی اوایل حرف هایش، با استرس سخن می گوید. آرام آرام یخ اش باز می شود و به مرور اوج می گیرد و به دنیای فانتزی هایش قدم می گذارد و رگه هایی از انرژی و امید به صحبت هایش دمیده می شود. اصرار دارد که هیچ تمایلی درباره حرف زدن درباره برخی چهره ها را ندارد و فقط و فقط نفس عمل برایش مهم است.
بادیگاردها همیشه و در همه جای دنیا مستقل ترین آدم هایی هستند که هرگز دوست نداشته و ندارند تحت تاثیر نام ستاره یا چهره ای قرار بگیرند و حرفه شان را فقط نوعی شغل می دانند برای خدمت به جامعه. در بقیه اوقات زندگی شان، تمام سعی شان در علایق و حفظ منش خاص خودشان سپری می شود و زندگی شخصی جالب توجهی هم دارند. آنها عمدتا دلباخته قهرمانان فیلمفارسی های دهه 40 هستند و شیفته لوطی مشتی هایی که یک محل به احترام منش والایشان، کلاه از سر بر می داشتند.
محمود گودرزی بچه گرمدره کرج و متولد 25 تیر 1356. دو تا بچه دارد و ورزش های زیادی را هم از سال های دور تجربه کرده که شاخص ترین آنها جودو و دفاع شخصی است. او حالا یکی از شناخته شده ترین بادیگاردهای ایرانی است.
چند سال ورزش حرفه ای در کارنامه توست و از چند سالگی نسبت به ورزش جدی تر شدی؟
من از وقتی که یادم هست ورزش می کردم. هم کشتی و هم فول ولی به صورت حرفه ای ورزش های جودو و دفاع شخصی را در کارنامه ام داشته ام که سرانجام آن به مربیگری دفاع شخصی رسیده است.
همین تجربه ها بوده که باعث شده وارد حوزه بادیگاردی شوی؟
من پیشنهادهای زیادی داشتم و از اقصی نقاط کشور به من پیشنهاد می شد. از کشورهای خارجی هم پیشنهاد زیاد داشتم از جمله عراق، ارمنستان، تاجیکستان. حتی از دبی هم برخی دوستان تمایل به برخی همکاری ها بودند و اوضاع همین طور جدی تر و جدی تر شد.
چرا همه بادیگاردها همیشه اخمو هستند و کمتر پیش می آید لبخند بزنند؟
نه من خیلی از بادیگاردها را دیده ام که اتفاقا می خندند.
اما ظاهرا قانونی در این بین است که آنها را مجاب می کند همیشه اخم بر چهره داشته باشند.
به هر حال بادیگاردها وظیفه دارند از چهره ها محافظت کنند و باید روال و چهره ظاهری شان جوری باشد که بتوانند به بهترین شکل ممکن کارشان را درست انجام بدهند. آنها شاید در برخی اوقات اخمو باشند ولی آدم های بی رحمی نیستند و به اخلاقیات پایبندند.
همیشه غم مردم را می خورند و دوست دارند به بهترین شکل میزبان آدم ها باشند. بادیگاردها عمدتا آدم های غمگین و تنهایی هستند ولی خیلی ها به آنها به چشم یک انسان بد اخلاق می نگرند. در برخی مواقع مردم بیش از حد سعی در ابراز لطف دارند که این باعث می شود سلامت جسمی و روحی آن چهره به خطر بیفتد. به خاطر همین است که بادیگاردها باید نهایت سعی شان را در کارشان داشته باشند. البته با رعایت ادب و اخلاق پهلوانانه و درست.
هیچ وقت در تخیلات شده آرزو کنی بادیگارد یا محافظ شخصی فلان چهره باشی؟
نه؛ به هیچ وجه.
یعنی در زندگی هیچ قهرمانی نداری؟
قهرمان همه زندگی من اهل بیت (ع) هستند. من تا به امروز 44 بار کربلا رفته ام. 12 بار سوریه و مکه رفته ام. همیشه در زندگی ام نور ائمه جاری بوده و از برکت وجود آنهاست که خودم را فردی موفق برای جامعه می دانم.
در عکس هایی که از مراسم ترحیم مرتضی پاشایی منتشر شد، شما در کنار آرمین زارعی دیده شدید که در کنار او در حال تلاش برای خارج کردن وی از ازدحام های شدید بودید. این تصاویر باعث شد برخی گمانه زنی ها به وجود بیاید که شما بادیگارد شخصی آرمین هستید.
آرمین از دوست های قدیمی من است. در لحظه ای که دیدم در ازدحام جمعیت گیر افتاده فقط سعی کردم کمکش کنم. البته مردم ما همیشه مردم با محبتی هستند و فقط سعی داشتند لطف خود را به او برسانند ولی ازدحام به قدری شد که دیگر کار به جاهای باریک کشیده شده بود و من هم سعی کردم به آرمین کمک کنم.
دوستان مسئول حفظ انتظامات برنامه از من خواستند که در آن لحظات کمک شان کنم و من هم وظیفه خودم دانستم که در آن شرایط به کمک دوستانم بروم ولی آن روزمن هم برای عرض تسلیت به خانواده پاشایی و آقایان مهدی و عباس کرد و جناب محمود گل محمدی به مراسم آمده بودم. به هر حال آقای مرتضی پاشایی عزیز دل ما بود و غم فقدان ایشان ضربه سختی به خانواده و اطرافیان زده بود. همین احساس مسئولیت باعث شد قدم جلو بگذارم.
شما در روزهای بیماری مرتضی پاشایی به همراه پدر و مادر این خواننده و تعدادی از دوستان و اطرافیانش عازم سفر کربلا شدید. از آن روزها می گویید؟
روزهای تلخ و عجیبی بود. حتی عراقی هایی که ما را می دیدند، با دیدن اشک های پدرو مادر مرتضی از ته دل از خدا می خواستند که حاجت دل آنها را بدهد. آنهایی که نمی دانستند حتی موضوع چیست، باز هم از شدت گریه و زاری آنها ناراحت می شدند و خلاصه روزهای عجیبی بود.
حالا که از آن روزها حدود دو ماه گذشته، تغییری در نگاه تو به زندگی به وجود آمده؟
خیالم راحت شده. بیشتر به زندگی و گذر لحظه ها فکر می کنم و همین باعث شده تکلیفم با خودم روشن باشد. ما آدم ها وقتی زنده ایم و سالم و نفس می کشیم، حواس مان به خودمان نیست و این بزرگ ترین اشتباه همه زندگی ماست. این روزها بیشتر به زندگی فکر می کنم و سعی می کنم حواسم را بیشتر جمع کنم. ما وقت زیادی نداریم و کارهای نیمه تمام زیادی مانده که باید تمام شان کنیم. من می خواهم ازادامه زندگی ام، از لحظه به لحظه اش لذت ببرم و برایش انرژی و وقت صرف کنم. کسی چه می داند که فردا چه خبر است؟ امروز را جوری زندگی کن که انگار روز آخر عمرت است. آن وقت به حرف من می رسی.
قهرمان زندگی ات چه کسی است؟
همیشه برای من آقا تختی بزرگ ترین قهرمان و پهلوان بوده اند. منش انسانی و آن خصوصیت های بزرگوارانه این قهرمان بوده که باعث شده ایشان در گذر تاریخ همواره جاودان بمانند. من فکر می کنم اسطوره سازی در ایران در سال های اخیر معنا و مفهومش را از دست داده. ما در طول تاریخ امثال آقا تختی را داشته ایم که لقب جهان پهلوان به راستی مستحق ایشان در همه سال ها بوده. امیدوارم جوانان این نسل نیز با اتکا به این قبیل قهرمانان از آنها برای سرلوحه قرار دادن اصول زندگی شان درس بگیرند تا بتوانند انسان های موفقی برای جامعه شوند.
محمود گل محمدی بادیگارد سابق مرتضی پاشایی از این خواننده و خاطرات تلخش می گوید:
من، تختی و روح ا... داداشی
در روزهایی که مرتضی پاشایی در بستر بیماری بود، بیش از هر کس دیگری در تیررس اهالی رسانه و اهالی موسیقی بود. یک جورهایی سنگ صبور همه می شد و هیچ کس اشک هایش را در روز فوت پاشایی در مقابل بیمارستان بهمن از یاد نخواهد برد.
محمود گل محمدی دیگر، چهره آشنایی برای بسیاری از چهره های موسیقی وهنر است. او خیلی زود توانست برای خودش نامی دست و پا کند. گل محمدی یکی از معروف ترین بادیگارد های شخصی هنرمندان و خواننده های ایرانی است که توانست در کنار مرتضی پاشایی تا لحظه آخر بماند و در لحظات سخت زندگی اش در کنارش باشد. بااو درباره آن روزها و شاخصه های یک بادیگارد خوب و چگونگی ورودش به این حوزه گپ زدیم.
محمود گل محمدی. معروف به محمود سکیوریتی. بادیگارد شخصی مرحوم مرتضی پاشایی متولد 22/5/65 و دو روز از مرحوم پاشایی کوچک تر بود او یکی از دوستان و همراهان همیشگی مرتضی بود و خاطرات نابی از همراهی با او دارد.
مرتضی پاشایی را از چه زمانی می شناختی؟
از حدود شش سال پیش از طریق آقای مهدی کرد مرتضی را می شناختم. از دو سه سال پیش به صورت رسمی با ایشان همکاری می کردم و در سال آخر حیات ایشان در تمام لحظات همراه شان بودم.
خودت چه ورزش هایی را کار کرده ای؟
کشتی و جودو کار کرده ام.
مقام و رتبه هم داشتی؟
در سطح کشوری عمدتا مقام هایی را داشتم و توانستم به مرور پیشرفت کنم.
مرتضی پاشایی هر وقت تو را در کنسرت هایش معرفی می کرد، از دیالوگی ثابت استفاده می کرد و می گفت بر خلاف چهره خشن و ظاهری اخمو، قلبی کوچک و مهربان داری. این جمله خیلی در مورد تو استفاده می شود.
رابطه کاری من و مرتضی واقعا به یک دوستی عمیق منجر شده بود. این اواخر فقط چهار، پنج نفر بودیم که به مرتضی نزدیک بودیم و همه زمان مان را با هم می گذراندیم. مهدی کرد، مهدی طیبی، مصطفی پاشایی، عباس باران و من. تقریبا همه وقت مان با هم می گذشت. به خاطر شرایط روحی مرتضی همیشه در جمع های ما بگو و بخند بود. یک بار یادم نمی رود، مرتضی به من گفت که محمود تو خیلی خوش مشرب و خنده رو هستی.
من هم زمانی که حالم خوب بود دقیقا مثل تو بودم ولی حیف که الان بیمارم و نمی توانم پا به پای تو جلو بیایم. شاید این شوخ طبعی های من را در جمع های خودمانی دیده بود که باعث شده بود این دیالوگ ها را در کنسرت ها در مورد من به کار ببرد.
بزرگ ترین شاخصه های یک بادیگارد موفق چیست؟
من فکر می کنم که وظیفه شناس بودن مهم ترین فاکتور یک بادیگارد خوب است. او باید با برنامه ریزی درست و سالم، بتواند در بهترین نوع ممکن خودش را با فضای کار و اطرافش وفق دهد.
تو هم از آن بادیگاردهایی بودی که همیشه اخم می کردی؟
اتفاقا همه می دیدند که در کنسرت های مرتضی من همیشه تنها کسی بودم که همیشه لبخند روی صورتم بود، مگر در شرایط خاص. در برخی اوقات باید بادیگارد جذبه داشته باشد تا بتواند وظایفش را درست انجام دهد.
در دوران کاری با مرتضی پاشایی جایی شد که مداخله کنی و کار به خشونت بکشد؟
زنده یاد مرتضی پاشایی انسان بسیار بی حاشیه ای بود. طرفداران و مردم هم قلبا مرتضی را دوست داشتند. بادیگارد بودن هم صرفا به درگیری جسمی و محافظت فیزیکی خلاصه نمی شود. یک بادیگارد باید به خوبی بتواند هم از لحاظ فکری و هم از لحاظ امنیتی بهترین شرایط را برای چهره حفاظت شده اش به وجود بیاورد. در مورد مرتضی هم همیشه ما سعی مان بر این بود که بتوانیم بهترین شرایط را برای آرامش او بسازیم و در همه حال پیگیر موضوعات کاری اش شویم تا مرتضی در نهایت آرامش بتواند به کارش ادامه دهد.
قهرمان زندگی تو چه کسی است؟ کسی که همیشه از او یاد گرفتی و نسبت به او علاقه داشتی.
من از خیلی ها، خیلی چیزها یاد گرفتم. قهرمانان و افراد زیادی بودند که روی من تاثیر گذاشتند و از هر کدام چیزی آموختم. مثلا همین مرتضی خدابیامرز به من یاد داد که تا آخرین لحظه باید مقاومت کنی و صبر داشته باشی. مرتضی تا آخرین لحظه تسلیم نشد و مبارزه کرد. مرتضی برای من یک سوپر استار بود. جناب تختی و آقای روح الله داداشی که از افتخارات محل مان نیز هستند، آقای حمید سوریان و رسول خادم و خیلی های دیگر قهرمان های زندگی من هستند.
من همیشه انتظار داشتم که جان سینا قهرمان زندگی یک بادیگارد باشد!
پهلوانان مملکت خودم را همیشه بیشتر و بهتر شناخته ام و از آنها چیز یاد گرفته ام تا غربی ها. ایرانی ها برایم اسوه پهلوانی بوده اند و همین باعث شده بیشتر شیفته شان شوم.
درباره ورزش ها و برنامه روزانه ات به ما بگو. سبک زندگی یک بادیگارد در حد تو چگونه است؟
من برنامه ورزشی خاص خودم را دارم. کوهنوردی و پیاده روی جزء روتین زندگی من است. بدنسازی و دفاع شخصی را هم پیش می برم. از روزی که مرتضی به بخش ای سی یو منتقل شد واقعا شرایط روحی بدی داشته ام و دیگر نتوانستم به آن دوران اوج برگردم. اما به لطف دوست خوبم آقای محمود گودرزی در حال برنامه ریزی برای شروع دوره حرفه ای ورزش و بدنسازی هستم که به مرور بیشتر و قوی تر به آنها خواهم پرداخت تا بتوانم باز هم به آن فیزیک قوی برسم.
بعد از آن اتفاق تلخ برای مرتضی، آیا پیشنهادی برای کار جدید به تو شده؟
بله؛ ولی متاسفانه اصلا روحیه خوبی ندارم و نمی توانم فعلا به این موضوعات فکر کنم. متاسفانه زندگی جنبه بد و تلخ اش را به ما نشان داد و باعث شد مدت زیادی را تحت تاثیر این موضوع باشیم و لحظات تلخی را سپری کنیم. به هر حال ما سال های زیادی را با هم سر کرده بودیم و برایمان کار راحتی نیست که بتوانیم آن همه خاطره را فراموش کنیم ولی راضی هستیم به رضای خدا و امیدوارم هر چه زودتر بتوانیم در زندگی جدید خودمان را بیابیم.