وی فور یو
2 سال پیش / خواندن دقیقه

جملات کوتاه خنده دار جدید - سری 9

جملات کوتاه خنده دار جدید - سری 9

سری نهم از جملات خنده دار و پرکاربردترین آنها در شبکه های اجتماعی را در ادامه می خوانید.

جملات خنده دار و کوتاه جدید

طنز نوشته های جالبی که در این مطلب می خوانید، همان استاتوس های هایی هستند که بارها و بارها در شبکه های اجتماعی دست به دست چرخیده،در ادامه این مطلب ما را همراهی کنید تا با سری جدید طنز نوشته های این سایت لحظاتی شاد و پر از خنده را تجربه کنید.

خنده

تازگیا یادگرفتم کولر رو تنظیم کنم توی ساعت مشخصی روشن شه.
هیچی دیگه حالا میتونم شبا تنظیم کنم بعد از خواب روشن شه و تا بیدار شیم خاموش شه.
بیچاره بابام روحش هم خبر دار نمیشه 

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦ 

یـه بـارم اومـدم واسـه ایـنـکـــه بـگــم مـن خـیـــلـی غـمـگیـن و خـسـتـم آه بـکشـم
.
.
.
آب دهـنـم پــریــد تـو لـوزالـمـعـدم؛
تـا ده روزم داشـتـم ســرفه مـیـکــردم!!!!
اصـلا غــم و غــصـه یـادم رفـــت. .. .

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

بابام داشت در مورد گندکاری کارمندش صحبت میکرد یکم سکوت کردو گفت؛ پسره ی نفهم!

.

.

.

بعد داداشم از اتاق جواب داده بله؟

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

مادرم به صورت پیش فرض روی حالت نگرانه
.

.

.
به این صورت که همیشه اول زنگ می زنه پزشک قانونی و بیمارستان ها اگر نبودم زنگ می زنه به موبایلم

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

یه بار خواستم برم بجنورد اشتباهی بلیط بیرجند رو گرفتم وقتی از اتوبوس پیاده شدم دیدم امدم بروجرد!!!!

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

احساس کمبود محبت می کردم رفتم توی دستمال بتادین ریختم
جلوی مامانم توش سرفه کردم گفتم مامان از دهنم خون اومد

.

.

گفت از بس میشینی پای این اینترنت بی صاحاب
از اون ورم ابجیم داشت بالا و پایین میپرید و میگفت اخ جون اگه بمیره اتاقش واسه من میشه

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

آقا مازراتی داشتن شغله؟!

.

.

.
من یه بار پرسیدم این یارو که فلانی باهاش ازدواج کرده چی کاره س؟ گفتن مازراتی داره

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

بچه بیار زحمتشو بکش خرجشو بده بهش شنا و ماشین سواری بیاموز آخرش چیکار می کنه؟
میاد در مورد کولر خاموش کردنت جوک می سازه
.
.
.
از گروه باباها کپی کردم
مث اینکه خیلی دلشون پره

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

دیروز ناهار آبگوشت داشتیم سیر نشدم
یه هات داگ تو یخچال بود برداشتم اونم خوردم ...
از دیروز تو شکمم جدال سنت و مدرنیته در جریانه

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

داشتم از تو هال رد میشدم،بابام گفت بیا تو اتاق کارت دارم
گفتم no pv

.

.

دکترا میگن پام سه ماه تو گچ باشه ،خوب میشه
فقط کتف چپم ی کم اذیتم میکنه...

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

‏من اگه ماشین بهم بزنه پامم بشکنه

.

.

بابام همچنان معتقده دلیلش این بوده که شبا دیر میخابم

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

‏بعضیا انقدر بیشعورن که بعد از 10 سال بازم سراغ طلبشونو میگیرن!
خب اگه میخواستم بدم که تا حالا داده بودم..
حتما بایس با زور بگم نمیدم ؟!

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

تابستان خود را چگونه میگذارنید؟
.
.
.
به نام خدا
کنار پریز زیر شارژر

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

نامگذاری بچه ها داره به سمتی میره که
اگه تو اسم فامیل جلو اشیاء و میوه هم بنویسیشون درست در میاد.

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

داستان کوتاه ترسناک

.

.

.

شرمنده، یه زحمتی برات دارم

♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦

سر دختره رو مار نیش میزنه ...
علت مرگشو خفگی اعلام میکنن ...

.

.

دوستاش گردنشو با طناب بسته بودن زهر از اونجا پایین تر نره !
نخند داستان غم انگیزه....


هر آنچه میخواهید در اینجا بخوانید
شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع