مصاحبه با عباس جدیدی خبرسازترین چهره سال
اگر موسیقی تتلو را دارد، فوتبال سوشا مکانی دارد، عرصه رسانه و تلویزیون جواد خیابانی و علیرضا علیفر را دارد، عرصه اجتماعی هم عباس جدیدی را دارد. او مدت هاست نقل محافل شده است.
عباس جدیدی بدون شک یکی از خبرسازترین چهره های اجتماعی سال و رکورددار حضور در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی بود. قهرمان سابق کشتی جهان و عضو فعلی شورای شهر تهران در ابتدای سال با نگارش یک جلد کتاب در مورد نماز خبرساز شد. بعد هم به واسطه حضور فعالش در عرصه ها و مکان های مختلف و عکس هایی که از او منتشر شد، در صدر اخبار اجتماعی قرار گرفت و در نهایت سال را با اظهارنظرهای داغش در مورد هنرمندان به پایان برد.
عباس جدیدی و مدال هایش
از وقتی عکس هایش در تلگرام و اینستاگرام دست به دست شد، تا زمانی که درباره حرف های هنرمندان اظهارنظر کرد، روی بورس خبرها بود. هنوز هم کافی است در هر کانال خبری یا سایت تایپ کنید «عباس جدیدی» تا کلی اظهار نظر، عکس و متن مقابل تان باز شود تا ثابت کند او مهم ترین و خبرسازترین چهره خبری در حوزه شهری در سال 95 بوده.
با این همه، عباس جدیدی سر شلوغی دارد. به این راحتی ها تن به مصاحبه نمی دهد و از دردسرهای رسانه ای تازه گریزان است اما حتی اگر ناپرهیزی کند و برای یک گپ بی دردسر نیم ساعته وقت بدهد، باید سوژه را روی هوا زد و تا خیابان بهشت یک نفس دوید.
روی تابلوی ورودی شورای شهر دنبال نامش می گردیم؛ طبقه هفتم:مرتضی طلایی، اقبال شاکری، احمد حکیمی پور، محمد حقانی. طبقه ششم:علیرضا دبیر، مهدی چمران و ... طبقه پنجم:هادی ساعی، حسین رضازاده، معصومه آباد و ... همین می شود بهانه آغاز مصاحبه ای که سعی کردیم تا جایی که می شود به سبک پرسش ها و پاسخ ها وفادار بمانیم.
آقا چرا طبقه دوم؟ چرا اینجا؟ آن بالاها دنبال شما می گشتیم...
- ای بابا چه کنیم دیگه (می خندد). تازه این بهترین اتاق ساختمان شوراست. باقی اتاق ها دوازده متری هستند اما اتاق من نزدیک 20 متر مساحت دارد.
عباس جدیدی چطور عصبانی می شود؟ چطور این عصبانیت را خالی می کند؟
- باورتان می شود؟ من به کسی که بتواند عصبانی ام کند جایزه می دهم. هر کس موفق شود، یک پراید به او هدیه می دهم.
این را در مجله چاپ کنیم؟ احتمالا از فردا همه می خواهند شما را عصبانی کنندها!
- اصلا این را بزرگ چاپ کنید. من از خدا صبر حضرت ایوب گرفته ام و اصلا عصبانی نمی شوم. آدم ها فقط وقتی عصبانی می شوند که برای یک حرف پاسخی نداشته باشند. آن زمان است که خشم بر آنها غلبه می کند و عصبی می شوند. البته من خودم قبول دارم که تُن صدایم زیادی بلند است و این یک نقص به حساب می آید اما چاره چیست. نمی توانم این عیب را رفع کنم. آقای کواکبیان هم بنده خدا مثل من است. صدای هر دو نفر ما به طور خدادادی بلند است و بعضی ها فکر می کنند با عصبانیت حرف می زنیم.
شما به این که دورتان شلوغ باشد، علاقه خاصی دارید، نه؟
- از قدیم گفته اند «بری تو آب خیس می شی». واقعیت این است که نمی شود کسی کار مدیریت شهری انجام دهد و خودش را از مردم پنهان کند. از طرفی من بچه جنوب شهر هستم و در شلوغی کوچه و پس کوچه بزرگ شده ام. من خودم بچه خزانه هستم. بچه های آنجا از همان سن پایین این مدلی بزرگ می شوند. به قول معروف این فلز و آلیاژ من است.
عباس جدیدی پهلوان، عباس جدیدی تاجر، عباس جدیدی سیاستمدار و ... شما کدام یک از این عباس جدیدی ها را بیشتر دوست دارید؟
- من اعتبارهای مختلفی دارم. به یک اعتبار قهرمان جهان و المپیک هستم. به اعتبار دیگر کسی هستم که کار اقتصادی را خوب بلد است، به یک اعتبار پدر یک خانواده هستم و به یک اعتبار دیگر عباس جدیدی هستم با مدرک رشته حقوق در جامعه حقوقی. در نهایت به یک اعتبار هم عضو شورای شهر هستم.
خب نگفتید، بیشتر دوست دارید کدام یک از اینها باشید؟
- من چندگانه سوز هستم. (می خندد)
بعد برای کدامش بیشتر وقت می گذارید؟
- اگر دوباره به دنیا بیایم، باز کشتی گیر می شوم چون دنیای پهلوانی و عیاری را خیلی دوست دارم. اصلا ورزش یکی از مهم ترین محورهای توسعه شهری است. ورزش چهره شهر را شاداب می کند و متخصص این ماجرا هم ما ورزشکاران شورا هستیم. همه فکر می کنند شورای شهر فقط ساختمان و برج است اما این طور نیست . شورای شهر شش کمیسیون دارد و کمیسیون فرهنگی ورزشی هم یکی از آنهاست.
اگر دوباره به دنیا بیایید با توجه به سختی هایی که گذرانده اید باز هم عضو شورای شهر می شوید؟
- بله. البته سختی خاصی هم نگذراندم. به قول معروف «یار دوست می دارد این آشفتگی/ کوشش بیهوده به از خفتگی». حتی زمانی که در شورای شهر نبودم روزی 15-10 نفر به من مراجعه می کردند. در خانه من به عنوان یک پهلوان همیشه باز است. مردمی که به خانه من می آمدند مریض داشتند، زندانی داشتند، آشتی کنان داشتند، گل ریزان داشتند، جهزیه جمع می کردند و ... خب اصل مدیریت شهری یعنی همین؛ باز کردن گره از مشکلات مردم.البته بخش دیگر مدیریت شهری کارهایی مانند تهیه طرح و لوایح و ... است. ضمن این که رشته تحصیلی من حقوق است و این رشته کاملا به کارهایم در شورا مرتبط است. بالاخره حق و حقوق این مردم را ما باید زنده کنیم. البته من ادعا نمی کنم حقوقدان هستم اما همیشه می گویم و افتخار می کنم که شاگرد کوچک و ته کلاسی این مکتب هستم.
روی تابلوی ورودی شورای شهر دنبال نامش می گردیم؛ طبقه هفتم:مرتضی طلایی، اقبال شاکری، احمد حکیمی پور، محمد حقانی. طبقه ششم:علیرضا دبیر، مهدی چمران و ... طبقه پنجم:هادی ساعی، حسین رضازاده، معصومه آباد و ... همین می شود بهانه آغاز مصاحبه ای که سعی کردیم تا جایی که می شود به سبک پرسش ها و پاسخ ها وفادار بمانیم.
آقا چرا طبقه دوم؟ چرا اینجا؟ آن بالاها دنبال شما می گشتیم...
- ای بابا چه کنیم دیگه (می خندد). تازه این بهترین اتاق ساختمان شوراست. باقی اتاق ها دوازده متری هستند اما اتاق من نزدیک 20 متر مساحت دارد.
عباس جدیدی چطور عصبانی می شود؟ چطور این عصبانیت را خالی می کند؟
- باورتان می شود؟ من به کسی که بتواند عصبانی ام کند جایزه می دهم. هر کس موفق شود، یک پراید به او هدیه می دهم.
این را در مجله چاپ کنیم؟ احتمالا از فردا همه می خواهند شما را عصبانی کنندها!
- اصلا این را بزرگ چاپ کنید. من از خدا صبر حضرت ایوب گرفته ام و اصلا عصبانی نمی شوم. آدم ها فقط وقتی عصبانی می شوند که برای یک حرف پاسخی نداشته باشند. آن زمان است که خشم بر آنها غلبه می کند و عصبی می شوند. البته من خودم قبول دارم که تُن صدایم زیادی بلند است و این یک نقص به حساب می آید اما چاره چیست. نمی توانم این عیب را رفع کنم. آقای کواکبیان هم بنده خدا مثل من است. صدای هر دو نفر ما به طور خدادادی بلند است و بعضی ها فکر می کنند با عصبانیت حرف می زنیم.
شما به این که دورتان شلوغ باشد، علاقه خاصی دارید، نه؟
- از قدیم گفته اند «بری تو آب خیس می شی». واقعیت این است که نمی شود کسی کار مدیریت شهری انجام دهد و خودش را از مردم پنهان کند. از طرفی من بچه جنوب شهر هستم و در شلوغی کوچه و پس کوچه بزرگ شده ام. من خودم بچه خزانه هستم. بچه های آنجا از همان سن پایین این مدلی بزرگ می شوند. به قول معروف این فلز و آلیاژ من است.
عباس جدیدی پهلوان، عباس جدیدی تاجر، عباس جدیدی سیاستمدار و ... شما کدام یک از این عباس جدیدی ها را بیشتر دوست دارید؟
- من اعتبارهای مختلفی دارم. به یک اعتبار قهرمان جهان و المپیک هستم. به اعتبار دیگر کسی هستم که کار اقتصادی را خوب بلد است، به یک اعتبار پدر یک خانواده هستم و به یک اعتبار دیگر عباس جدیدی هستم با مدرک رشته حقوق در جامعه حقوقی. در نهایت به یک اعتبار هم عضو شورای شهر هستم.
خب نگفتید، بیشتر دوست دارید کدام یک از اینها باشید؟
- من چندگانه سوز هستم. (می خندد)
بعد برای کدامش بیشتر وقت می گذارید؟
- اگر دوباره به دنیا بیایم، باز کشتی گیر می شوم چون دنیای پهلوانی و عیاری را خیلی دوست دارم. اصلا ورزش یکی از مهم ترین محورهای توسعه شهری است. ورزش چهره شهر را شاداب می کند و متخصص این ماجرا هم ما ورزشکاران شورا هستیم. همه فکر می کنند شورای شهر فقط ساختمان و برج است اما این طور نیست . شورای شهر شش کمیسیون دارد و کمیسیون فرهنگی ورزشی هم یکی از آنهاست.
اگر دوباره به دنیا بیایید با توجه به سختی هایی که گذرانده اید باز هم عضو شورای شهر می شوید؟
- بله. البته سختی خاصی هم نگذراندم. به قول معروف «یار دوست می دارد این آشفتگی/ کوشش بیهوده به از خفتگی». حتی زمانی که در شورای شهر نبودم روزی 15-10 نفر به من مراجعه می کردند. در خانه من به عنوان یک پهلوان همیشه باز است. مردمی که به خانه من می آمدند مریض داشتند، زندانی داشتند، آشتی کنان داشتند، گل ریزان داشتند، جهزیه جمع می کردند و ... خب اصل مدیریت شهری یعنی همین؛ باز کردن گره از مشکلات مردم.البته بخش دیگر مدیریت شهری کارهایی مانند تهیه طرح و لوایح و ... است. ضمن این که رشته تحصیلی من حقوق است و این رشته کاملا به کارهایم در شورا مرتبط است. بالاخره حق و حقوق این مردم را ما باید زنده کنیم. البته من ادعا نمی کنم حقوقدان هستم اما همیشه می گویم و افتخار می کنم که شاگرد کوچک و ته کلاسی این مکتب هستم.
عباس جدیدی و حسین رضا زاده
پس شما دقیقا همین مسیر را ادامه می دهید.
- بعضی وقت ها برای خدمت به مردم اصلا نیاز نیست عضو شورای شهر باشید. آدم باید وجدان کاری و وطن پرستی داشته باشد و دلش برای مردم بسوزد. من هم با توجه به ظرفیتی که داشتم، احساس کردم باید پتانسیلم را در جایی خرج کنم که بازدهی بیشتری دارد. ضمن این که همه ما باید به رأی مردم احترام بگذاریم. دموکراسی یعنی آزادی و مردم به کسی رأی می دهند که دوستش داشته باشند. من هم نوکر مردم هستم و مردم به من رأی دادند و الان در حال نوکری و خدمت به مردم هستم.
اگر روزی بین عضویت در شورای شهر و ریاست فدراسیون کشتی بخواهید انتخاب کنید کدام مسئولیت را می پذیرید؟
- (بعد از مکث بسیار) جفتش را!
شدنی است؟
- اینها نمی گذارند اما می شود. فدراسیون کشتی مثل باقی فدراسیون ها یک NGO است. ریاستش شغل به حساب نمی آید. مضاف بر این مطالب، عضویت در شورای شهر هم شغل نیست.
پس در واقع الان شما یک فرد بیکار به حساب می آیید.
- (می خندد) دقیقا! اصلا به اشتباه شورا را شغل حساب می کنند. قرارداد ما ساعتی است و ردیف استخدامی کل کشور در آن لحاظ نمی شود اما به خاطر بعضی لجبازی های سیاسی نگذاشتند ما وارد انتخابات فدراسیون شویم.
اصلا این دو مسئولیت را که وقت زیادی از آدم می گیرد، می شود با هم داشت؟
- اتفاقا اگر بخواهم جواب بدهم می گویم قبولی هم زمان این مسئولیت مستلزم آن است که خیلی از خودت مایه بگذاری و خرج کنی.
اگر بخواهید فقط یکی را انتخاب کنید چطور؟
- به زمانش بستگی دارد. دیگر ادامه ندهیم...
چرا رابطه شما با رسانه های مجازی و شبکه های اجتماعی این قدر خوب است؟ این قدر عکس از شما همه جا هست.
- چون دوست شان دارم. تا به حال هم از هیچ رسانه ای شکایت نکرده ام و معتقدم رسانه ها زبان گویای مردم هستند. رسانه یعنی رسالت. رسانه یعنی عبادت. خدا در قرآن به تنها چیزی که قسم خورده قلم است. متاسفانه رسانه های معاند و ضد انقلاب در خارج از مرزها چیزهایی می نویسند و بعضی از سایت های داخلی ما هم به نقل از آنها مطالب را منتشر می کنند.
این که از شما زیاد عکس می گیرند و دستمایه شوخی می شود، اذیت تان نمی کند؟
- خدا را شکر که عکس می گیرند و شوخی می کنند. زمانی که عکس نگیرند آدم باید ناراحت شود. این یعنی یک حس خوب در دل مردم به وجود آمده و دوستت دارند. مردم خودشان می دانند چه کسی را تخریب می کنند، چه کسی را دوست دارند و در حق چه کسی ظلم می کنند. مردم ما باهوش هستند. مردم از کسی که بدشان می آید، عکس نمی گیرند و با او شوخی نمی کنند. اینها همگی آلارم هستند و نباید به آنها نگاه بدی داشته باشیم. خدا هم می فرماید:«و تُعز من تشاء و تُذل من تشاء، به یده الخیر.» همانطور هم که می دانید عرب به دست می گوید ید. منظور از دست خیر هم خداست.
اصلا بیایید از من عکس بگیرید و برایم شاخ بگذارید! من خراب می شوم؟ نه اصلا اینطور نیستم گل آقا در نشریه اش کاریکاتور کلی آدم مهم را کشید و چاپ کرد، آنها کوچک شدند؟ خیر. اتفاقا برعکس شد و اینها اصلا بد نیست. یک عده هستند که به نیت بد و تخریب من این کارها را انجام می دهند که – خدا را شکر – نتیجه اش کاملا برعکس می شود. وقتی ذاتت با خدا باشد و تکلیفت را انجام داده باشی، می توانی سرت را 10 متر بالا بگیری.
عکس جنجالی عباس جدیدی
گفتید سر بالا گرفتن، تبلیغ کار خیر را جزء وظایف خودتان می دانید؟
- من تبلیغ خاصی نکردم اما یک چیزی می گویم؛ چرا برای مسجد مناره درست می کنند؟ برای تبلیغ مسجد است. اگر این طور نبود، می گفتند چه کاری است. مسجد بسازیم، هر کس می خواهد نماز بخواند در خانه اش می خواند. الان فلان مسئول که من نامش را نمی برم و همه او را می شناسند، می خواهد یک کارخانه کوچک در یک شهرستان را افتتاح کند، یک هواپیما تیم رسانه ای با خودش می برد که «میرزا حسن آقا خیار کاشته!» خب این «ریا» است اما زمانی که یک کار خیر فضا ایجاد می کند و باعث تشویق مردم به کار خیر می شود، اصلا ریا محسوب نمی شود.
اما وقتی عکس شما هنگام کارت کشیدن منتشر می شود، می گویند عباس جدیدی ریا می کند.
- آنها می گویند اما نیت من این نیست. مگر از نیت من خبر دارند؟ اصلا عیب ندارد. شما دست تان نلرزد بروید به خیریه ها کمک کنید و عکس بگیرید.
چقدر کارت کشیدید؟
- 10 تومان بود.
خب خیلی زیاد هم نبوده که بخواهید ریا کنید!
- نه. همه جا این کار را می کنم. ولش کنید. مبلغش خیلی مهم نیست. اینها همه ترس و فضاسازی است.
خیلی از هم نسلان شما در کشتی به لحاظ مالی وضعیت خوبی ندارند. تا به حال به این فکر کرده اید که به آنها کمک کنید.
- اینها سوالات خوبی نیستند؛ الان من بخواهم کمک کنم خیلی ها می گویند «بیا بازم ریا کرد». از قدیم گفته اند:«دوست به سر می بیند و دشمن به پا». این بهترین جوابی است که می توانم به شما بدهم.
متوجه نشدیم، بیشتر توضیح می دهید یعنی چی؟
- یعنی اگر کسی دوست تو باشد زمانی که کار خوبی انجام دهی می گوید دمت گرم اما اگر دشمن تو باشد با صد کار خوب باز هم تو را تخریب می کند. اینها آسیب های جامعه است و اشکال است. من کار خوبی می کنم و می روم به یک خیریه کمک می کنم. حالا اگر هنگام انجام این کار خوب سرم پایین بود، کارم عالی می شد اما الان که سرم بالاست، کار درستی انجام نمی دهم؟! این شد منطق آخر؟ الان شما 100 عکس از من گرفتید. از بین این همه عکس بالاخره تعدادی خراب در می آید و مثلا پای من در آن بد فرم می افتد. اینجا گناه من چیست؟ هر جا می روم از من 200 عکس می گیرند و از هر عکسی می شود یک نوع بهره برداری کرد.
منظور شما از «افق زاویه بدن» همین بود؟
- بله. هنوز هم می گویدم زاویه دید من باید رو به دیوار باشد؟ خب ببخشید از این به بعد آن طرفی می ایستم. این زشت است. جوک است. فکاهی است. الان با همین 100 عکسی که شما از من گرفتید، می شود کلی سوژه برای من درست کرد. این اسمش مردی است یا نامردی؟ می گویند:«نکته بیابند در این دنیا بسی/ واقفند بر حال و احوال کسی» نکته بین در این دنیا زیاد است. بعضی ها تا می بینند کسی در بحث مدیریت شهری رو می آید، می خواهند تخریبش کنند. از زمین و تا آسمان هم دنبال وسیله تخریب هستند. من به عنوان یک پهلوان و انسان به انتقال خون می روم، وظیفه من هم همین است اما از همین برای تخریب من استفاده می کنند.
البته این قضیه بیشتر در زمان بیماری مرحوم پورحیدری رخ داد.
- من 100 بار گفتم که عکسی نینداختم. آقای پورحیدری استاد، پیشکسوت و رفیق من است. منی که ورزشکار هستم باید به عیادت منصور پورحیدری بروم. به همین شکل من هم دوست دارم اگر روزی سرطان گرفتم، همه به عیادتم بیایند اما بیشتر دوست دارم ورزشکارها بیایند تا دلم بیشتر قرص شود.
اگر زمان به عقب برگردد عکاس ها را بیرون می کنید؟
- نمی توانم این کار را بکنم. اگر بگویم عکس نگیرید، می گویند «عباس جدیدی داره خودش رو می گیره» اگر هم چیزی نگویم، عکس می گیرند و برای خودشان کلی تفسیر و نیت خوانی انجام می دهند. اصلا شما جای من. چه کار باید کرد؟ هر جا می روم 30 تا دوربین دور و برم است. مردم هم که هر کدام یک موبایل با دوربین خوب دارند.
شاید 1000 نفر به عیادت آقای منصور پورحیدری رفتند، 600، 500 نفرشان هم عکس گرفتند و در صفحه شخصی شان در اینستاگرام منتشر کردند اما در مورد من یک نقشه ای از پیش تنظیم شده بود و می خواستند من را خراب کنند. می خواهید نام ببرم چه کسانی رفتند بالای سر مرحوم و عکس گرفتند؟ حالا اگر من خودم عکس گرفته بودم و در صفحه ام منتشرش کرده بودم، حرف شما درست بود اما وقتی 10 نفر عکس می گیرند و یک عکس این سمتی می شود و یک عکس آن سمتی، تقصیر من نیست. مخصوصا که از هر زاویه ای می شود یک مدل بهره برداری کرد. من وظیفه انسانی ام بود که به پیشکسوتم سر بزنم و این کار را کردم.
در سال اخیر کاری انجام داده اید که از انجامش پشیمان شده باشید؟
- پشیمان؟ چرا آدم باید پشیمان شود؟
مثلا پیش خودتان بگویید ای کاش به جای شورای شهر به فدراسیون می رفتم.
- نه. اصلا! قطعا برای کارهایی که انجام می دهم فکر می کنم و جوری تصمیم نمی گیرم که بعدا پشیمان شوم.
در طول مصاحبه بارها با شعر و ضرب المثل جواب سوالات را دادید. به شعر هم علاقه دارید؟
- به قول شاعر «دوشینه یکی وصف جمال تو ادا کرد/ نادیده رخت مهر تو جا در دل ما کرد».
در حوزه ادبیات هم مطالعه دارید؟
- بله. حدود دو تا سه هزار کتاب در کتابخانه خانه ام دارم. شاعر می گوید «عاشقم بر لطف و بر قهرت به جد/ ای عجب من عاشق این هر دو ضد» من جز رضای خدای متعال هیچ چیزی نمی خواهم و اگر آدم کارش را با خدا حساب کند و خوشحالی مردم، گرفتاری هایشان و ... اولویتش باشد سربلند می شود. در تیم ملی 11 سال مردم را شاد کردم، 11 سال پرچم این مملکت را در دنیا، در آمریکا بالا بردم، 11 سال مردم با من عشق کردند، اصلا کسی که سال ها دل مردم را شاد کرده، این کار برایش عادی شده و اگر نتواند بعد از این همه تجربه دل مردم را شاد کند، مریض است. من هم با یک عکس نیامدم که با یک عکس خراب شوم. من خدمتگزاری به مردم و شاد کردن دل شان را برای خودم افتخار می دانم.
سخت ترین روزهای سال 95 چه روزهایی بود؟
- راستش را بخواهید زمانی که عکس من با مرحوم پورحیدری منتشر شد و برایم فضاسازی کردند، خیلی ناراحت نشدم اما ناراحتی و سختی من زمانی اتفاق افتاد که به خاطر این کارها نتوانستم به مراسم تدفینش بروم و زیر جنازه اش را بگیرم. این برایم خیلی سخت بود و به خاطرش هفت هشت روز ناراحت بودم. پورحیدری رفیق من بود و به هیئت من می آمد. در آن زمان اصلا نمی دانستم چه کنم. من نه عکسی گرفته بودم نه با خودم کسی را برده بودم و نه هیچ چیز دیگر، فقط دوست داشتم در مراسمش حاضر باشم که نشد چون نمی دانستم در جواب آن هجمه ها چه حرفی باید بزنم.
در سال اخیر کاری انجام داده اید که از انجامش پشیمان شده باشید؟
- پشیمان؟ چرا آدم باید پشیمان شود؟
مثلا پیش خودتان بگویید ای کاش به جای شورای شهر به فدراسیون می رفتم.
- نه. اصلا! قطعا برای کارهایی که انجام می دهم فکر می کنم و جوری تصمیم نمی گیرم که بعدا پشیمان شوم.
در طول مصاحبه بارها با شعر و ضرب المثل جواب سوالات را دادید. به شعر هم علاقه دارید؟
- به قول شاعر «دوشینه یکی وصف جمال تو ادا کرد/ نادیده رخت مهر تو جا در دل ما کرد».
در حوزه ادبیات هم مطالعه دارید؟
- بله. حدود دو تا سه هزار کتاب در کتابخانه خانه ام دارم. شاعر می گوید «عاشقم بر لطف و بر قهرت به جد/ ای عجب من عاشق این هر دو ضد» من جز رضای خدای متعال هیچ چیزی نمی خواهم و اگر آدم کارش را با خدا حساب کند و خوشحالی مردم، گرفتاری هایشان و ... اولویتش باشد سربلند می شود. در تیم ملی 11 سال مردم را شاد کردم، 11 سال پرچم این مملکت را در دنیا، در آمریکا بالا بردم، 11 سال مردم با من عشق کردند، اصلا کسی که سال ها دل مردم را شاد کرده، این کار برایش عادی شده و اگر نتواند بعد از این همه تجربه دل مردم را شاد کند، مریض است. من هم با یک عکس نیامدم که با یک عکس خراب شوم. من خدمتگزاری به مردم و شاد کردن دل شان را برای خودم افتخار می دانم.
سخت ترین روزهای سال 95 چه روزهایی بود؟
- راستش را بخواهید زمانی که عکس من با مرحوم پورحیدری منتشر شد و برایم فضاسازی کردند، خیلی ناراحت نشدم اما ناراحتی و سختی من زمانی اتفاق افتاد که به خاطر این کارها نتوانستم به مراسم تدفینش بروم و زیر جنازه اش را بگیرم. این برایم خیلی سخت بود و به خاطرش هفت هشت روز ناراحت بودم. پورحیدری رفیق من بود و به هیئت من می آمد. در آن زمان اصلا نمی دانستم چه کنم. من نه عکسی گرفته بودم نه با خودم کسی را برده بودم و نه هیچ چیز دیگر، فقط دوست داشتم در مراسمش حاضر باشم که نشد چون نمی دانستم در جواب آن هجمه ها چه حرفی باید بزنم.
عباس جدیدی خبرساز ترین چهره سال
از خوشحال ترین روزهای سال تان هم بگویید.
- خدا را شکر همه روزهای سال خوشحالم و مشکلی وجود ندارد.
روز فاجعه پلاسکو چی؟
- بله. روزهای فاجعه پلاسکو هم روزهای سختی بود و عده ای از عزیزان ما مظلومانه شهید شدند و داغ شان در دل ما تا ابد خواهد ماند. راست می گویید آن روزها هم برای من خیلی سخت بود.
امسال سال شما بود آقای جدیدی! قبول دارید؟ خیلی دیده شدید؟
- (می خندد) عه؟ خوب بود؟
آن که بله! اتفاقا اگر اجازه دهید می خواهیم چند دقیقه از وسط مصاحبه لایو استوری بگیریم.
- لایو استوری چیست؟
یک بخش زنده کوتاه که توسط اینستاگرام برای مخاطبان مجله پخش می شود.
- نه! نه! نه! اصلا! باز برای من داستان می شود. لایک خور شما می رود بالا ولی من حوصله داستان جدید ندارم.
نگران نباشید، این جایی آرشیو نمی شود و درجا از بین می رود.
- بالاغیرتا بی خیال این کارها شوید. بگذارید بی سروصدا صحبت کنیم. بعدش برای من دو سه پیام می آید و دردسر می شود. می افتد دست بهانه گیرها که از هر حرکت من یک داستان درست می کنند.
پس حسابی از اتفاقات و حواشی سال گذشته چشمتان ترسیده.
- نه! اتفاقا اینها باعث گنده تر شدن من می شود اما الان خسته شده ام. به خدا حوصله این چیزها را ندارم. حتی نمی توانم دست روی سرم بگذارم. زندگی برایم سخت شده است. البته مردم عشق هستند و زمانی که با من عکس می گیرند نشان می دهند که دوستم دارند. این مهم است. خود خدا می گوید «حول حالنا الی احسن الحال». خدا را شکر مردم با دیدن من حال شان خوب می شود. بعضی ها برای خودشان کسی هستند اما مردم از آن طرف با آنها برخورد می کنند. این که مردم با من عکس می گیرند خوب است.
از این که مردم اینقدر با شما عکس می گیرند ناراحت نمی شوید؟
- نه. من فقط عاشق مردم هستم، نوکری شان را می کنم. نوکری هم جرزنی ندارد.
شوخی با عکس های شما در فضای مجازی هم اذیت تان نمی کند؟
- نه. خود مردم می دانند داستان چیست. مثل عکس های من را دو هزار نفر دیگر هم می اندازند ولی برای من داستان درست می کنند.
عباس جدیدی چهره پرحاشیه
راستی شما عکاس اختصاصی هم دارید که همه جا با شما باشد؟
- نه بابا! باور کنید من هنوز نمی توانم به خوبی با تلگرام کار کنم و زیاد با این فضاها آشنا نیستم.
پس این کانال عباس جدیدی که در تلگرام فعال است، برای شما نیست؟
- چه می دانم. اسمم را می زنند و می شود کانال من! لابد تا الان برای من صدتا کانال زده اند.
جدی اگر برای شما نیست در مجله اعلام کنیم تا کسی سوءاستفاده نکند؟
- نه. برای خودم است اما کارهایش را دوستان انجام می دهند، مثل بچه محل هایم.
رمزگشایی از شاخ بز!
یکی از اتفاقاتی که باعث شد عباس جدیدی در همین سه ماه آخر سال تبدیل به چهره اول رسانه ها شود، جوابیه معروفش به رضا کیانیان و ماجرای شکستن شاخ بز است. البته عباس جدیدی معتقد است پشت حرفش تحلیل عمیقی وجود دارد که به خاطر فضای خبری آن روزها کسی متوجهش نشد و همه فکر کردند او قصد توهین به کیانیان را دارد.
رابطه شما با بازیگران خوب شد؟
- شکر خدا آن هم خوب است. بازیگرهای ما واقعا با استعداد هستند و حامی واقعی این افراد ما هستیم. ما احساس می کنیم هنر و ورزش در یک راستا هستند. به خدا بودجه های خانه سینما، پردیس ها و مراکز فرهنگی از طرف ماست.
البته ماجرای شاخ بز خیلی واکنش به دنبال داشت.
- حالا هنرمندان با من شوخی کردند و من هم گفتم با آنها یک شوخی کنم.
فروشنده را هم دیدید؟
- فروشنده کیه؟
فیلم فروشنده که اصغر فرهادی کارگردانش است اسکار گرفته.
- چقدر خوب این اتفاقات واقعا مهم هستند.
ماجرای شاخ بز چه بود؟
- این بنده خدا فردای روز حادثه پلاسکو در اینستاگرامش بیانیه داد و ناگهان جامعه را سمت ورزشکاران برگرداند. کسی هم نبود که به او بگوید این ورزشکاران مظلوم هستند و روی تخصص خودشان کار می کنند.
آخر مثال عجیب شاخ بز از کجا آمد؟
- عده ای به قدری از آن حرف من ذوق زده شدند که اصلا حرفم را نگرفتند. باید از آن صحبت من رمزگشایی می شد تا همه متوجه شوند اصل ماجرا چیست اما متاسفانه اصل حرفم بین خبرها گم شد.
خب شما برای مان رمزگشایی کنید.
- این یک ضرب المثل قدیمی ایرانی است. من گفتم شاخ دو بز را نمی توانند سوا کنند. پشت این حرف من تحلیل سیاسی بود. فصل بهار فصل جفتگیری بزهاست و به خاطر همین بزهای نر با هم مبارزه می کنند. در این مبارزات شاخ بزها به هم گیر می کند و کسی باید باشد تا شاخ این ها را از هم جدا کنند. حرف منم دقیقا این بود که آقای کیانیان نمی تواند شاخ بز را سوا کند نه این که شاخ را بشکند.
پشت این حرف کلی تحلیل وجود دارد که متاسفانه کسی متوجهش نشد و همه فکر کردند قصد توهین به ایشان را دارم. منظور من از فصل جفتگیری بزها فصل انتخابات بود. در فصل انتخابات دو جناح اصلی کشورمان با هم دعوا می کنند و جداسازی این دو گروه از هم کار آقای کیانیان نیست. من با این حرف به آقایانی که سیاست باز هستند تکه انداختم که در فصل انتخابات شروع به تخریب دیگران می کنند.
اما برداشت مردم این بود که شما به آقای کیانیان پاسخ دادید.
- بله، چون حرف آقای کیانیان مال خودش نبود. آقایان سیاسی این حرف را به او گفته بودند تا بزند.
الان رابطه تان با ایشان خوب است؟
- آره بابا! من خیلی این عزیزان را دوست دارم. این حرف ها هم برای دنیای سیاست است و صرفا می خواستم بگویم آقای کیانیان شما نمی توانید وضعیت دو جناح سیاسی را درست کنید. این حرف ها هم جریان سیاسی دارد و شما دارید بزرگش می کنید. متاسفانه اصل حرف را کسی متوجه نشد و همه گفتند من به آقای کیانیان توهین کردم. بازیگرهای ما هم این وسط فکر کردند بهشان توهین شده اما واقعا این طور نبود. سر ماجرای پلاسکو جو علیه ما ورزشکاران شد. کار ما اینجا معلوم است و این همه مراکز ورزشی و فضای سبز و ... ایجاد کردیم. منتها فضای سیاسی این گونه است که همیشه به دنبال کوتاه ترین دیوار هستند.