مرضیه برومند کارگردان مدرسه موشها که طرفداران زیادی از رده های سنی متفاوت را به خود جلب کرد و یک حس نوستالوژی در ده شصتی ها ایجاد کرد در کارنامه خود آثاری همچون زی زی گولو ، خانه مادربزرگه و آرایش گاه زیبا را دارد که در ادامه به بررسی آنها پرداخته ایم.
فراموش نکنیم در سال های اولیه ی بعد از انقلاب و دورانِ جنگ که هنوز فضا برای برنامه های شاد و خوش آب و رنگ چندان فراهم نبود، این مرضیه برومند و نسل آقایانی مثل شاه محمدلو، طهماسب و جبلی بودند که در قالبِ فیلم کودک - شاید به ناچار - توانستند برنامه هایی محرک و همراه با رنگ و ساز و آواز را به خانه های مردم بیاورند و دورانِ طلایی سینمای کودک را به نام خودشان ثبت کنند.
مخمل: راستش حالا که به آن دوران نگاه می کنم حضور شخصیتی مثل مخمل که خاکستری باشد (البته جدا از شخصیت حاشیه ای و محبوبِ من یعنی هاپوکومار که در مرتبه ای پایین تر قرار داشت) آن هم در سریالی عروسکی برای خودش غنیمتی بود. درست است که تیم سازنده ی خونه ی مادربزرگه همه از گردن کلفت های تلویزیون بوده و هستند اما خب... دهه ی شصت بود و دور دورِ خطابه های به اصطلاح معناگرا. مخمل خیلی جاها به وضوح منبع شر بود و در مقابلِ خانواده ی آقا حنایی و گل باقالی خانوم درمی آمد؛ برای مادربزرگه حکمِ نوکرِ خانه زادی را داشت که چشم دیدنِ ساکنینِ جدید را نداشت اما گاه گاهی می شد آن کشمکش بین سویه های خیر و شرش را دید و کیف کرد، به خصوص بعد از ورودِ نبات، جوجه ی خانواده ی مرغی. گربه ی خانه زاد با آن جلیقه و سبیل نازکش و صدای خاطره انگیزِ جنابِ بهرام شاه محمدلوی همیشه دوست داشتنی که برای نسلِ من مساوی است با آقای حکایتی، برای خیلی ها انگیزه ی اصلی تماشای سریال بود و من را که حالا به یادِ غلامِ میان سالِ سریالِ پس از باران می اندازد!
زی زی گولو: نمونه ای از رسوخِ - هرچند نه چندان شدید - شخصیت های عروسکی در فرهنگِ عامه ی ایرانی ها. زی زی گولو سر و کله اش از سیاره ی دیگری پیدا شده بود و با آن طرز حرف زدنِ مؤدبانه اش که مادرش را مادرخانونی و پدرش را آقای پدر خطاب می کرد و ورد معروفش یعنی زی زی گولو آسی پاسی دراکوتا تا به تا، دست به کارهای محیر العقولی می زد. عروسکش در اسباب بازی فروشی ها خوب فروش می رفت و سر مدادی هایش محبوبِ بچه مدرسه ای ها شده بود. زی زی گولو یک جورهایی رویای برومند بود، رویایی که دوست داشت وجود داشته باشد و خیلی متمدنانه آیینه ای برای اصلاحِ ناهنجاری های رفتاری آن روزِ مردمِ ما باشد، که مثلن آشغا ل ها را در خیابان نریزیم! همان طور که سال ها بعد این رویا را با آب پریا ادامه داد و البته به محبوبیت و همه گیریِ عروسکِ صورتیِ تابه تا نزدیک هم نشد. صدای آزاده پورمختار هنوز هم به گوش آشناست وقنی که پسر همسایه را صدا می زد:امیر آقای جمالی!
آرایشگاه زیبا: این یکی از آن خوب هاست! نقطه ی آغازِ پرداختن به درام در سایه ی یک حرفه که سال ها بعد با مهدی مظلومی در مجموعه های بدونِ شرح، کمربندها را ببیندیم و بانکی ها جدی تر پیگیری شد، شاید همین آرایشگاه زیبای اسدخمارلو (رضا بابک) بود. مکانی که به علتِ ماهیت ش، هر مشتریِ معمولی هم زمانِ قابل توجهی را در آن می گذراند و همان طور که شاید همه تجربه اش را داشته باشیم کار می رسید به گپ و گفتی با آرایشگرِ قصه که یک مرد میانسالِ عزبِ مرتب و شیک پوش بود و هر روز با ظرفِ غذای دست پختِ مادرش، سر کار می آمد. علاوه بر این گپ و گفت های گذری، آرایشگاه مشتریان ثابتی هم داشت که از کسبه و ساکنین محل بودند، برای خودشان تیپ و مرام خاصی داشتند و هرکدام به بهانه ای، یکی برای مرتب کردن سبیل هایش و آن یکی برای استفاده از تلفن آرایشگاه، پای ثابتِ آن جا بودند. از مرتضی احمدیِ فرش فروش و حسن پورشیرازیِ دلال گرفته تا محمود بصیری، مردِ قزوینیِ عیال واری که دکه ای کوچک داشت و دم دربِ آرایشگاه سیگار و خوراکی می فروخت. این بود که آرایشگاه خیلی وقت ها تبدیل می شد به پاتوقی برای گعده شخصیت های فرعی سریال که در سایه ی صدای قیچی زدن های آرایشگرِ ماجرا، عصری را در کنار هم، روی آن کاناپه و دورِ آن چراغ علاءالدین و در یک کلام فضای خالص دهه شصتی بگذرانند، هرچند که سریال در اوایل هفتاد پخش شده باشد.
کارآگاه شمسی و مادام:انگار قرار بوده نمونه ی بومی شده و یک جورهایی هجوِ مخلوقِ پیرِ آگاتا کریستی یعنی خانم مارپل باشد با این تفاوت های اساسی که این جا انگار رگه هایی از پوآرو و شرلوک هلمز را هم داریم و لوریک میناسیان نماینده ی این رگه هاست که انگار بدلِ هیستینگ و واتسون است و قرار است با هوشِ متوسطش و نزدیک کردنِ مخاطب به قصه، برتری و تمایزِ کارآگاه قهرمان را با تأکید بیشتری نشانِ ما دهد. از همین که نقش های شمسی و مادام به ترتیب به پری امیرحمزه و لوریک میناسیان سپرده شده اند پیداست داستان کارآگاهی، چندان هم کارآگاهی نیست و به سیاقِ کارهای مرضیه برومند قرار است این جا هم به این بهانه به مخاطب خوش بگذرد. این سریال اما یک امیرحسین صدیق هم داشت که خواهرزاده ی شمسی بود و جورکشِ کنجکاوی ها و سرک کشیدن های گاه و بی گاه خاله شمسی و متعاقبِ آن صاحب خانه اش مادام.