مفهوم ضرب المثل جالب خاک بر سر
بسیاری از ضرب المثل ها، حکایاتی از بزرگان و گذشتگان ما هستند که می توان از آن ها درس های بزرگی گرفت چرا که این ضرب المثل ها گونه ای از بیان هستند که معمولاً پند و موعظه ای پشت آن نهفته است. قابل درک بودن این مثل ها باعث شده است که ما در زندگی روزمره مان به فراوانی از آن ها استفاده کنیم. در این بخش از پلاس وی قصد داریم به ریشه ضرب المثل خاک بر سر بپردازیم پس با ما همراه باشید.
داستان و ریشه تاریخی ضرب المثل خاک بر سر
قطری، رئیس خوارج در دوران خلافت عبدالملک از ترس «حجاج بن یوسف» والی عراق اقدام به فرار به طبرستان کرد و در نهایت به «اسپهبد فرخان» که حاکم گیلان است پناه آورد. فرخان دستور داده بود که کسی هیچ آزاری به قطری که در دماوند اقامت کرده است نرساند و تمام نیازمندی های او را پاسخ دهند. اما بعد از زمستان قطری حق نمک به جا نیاورد و پیغامی به اسپهبد فرخان رساند که چنانچه به آیین ما درنیایی پس آماده جنگ با ما باش.
بعد از آن هم قدرت بسیاری به واسطه دستبرد زدن به روستاها و آبادی ها کسب کرد. زمانی که حجاج بن یوسف از قدرت پیدا کردن قطری اطلاع یافت با لشکری بزرگ «سفیان کلبی» را فرستاد و در نامه ای به سفیان پیشنهاد داد که یاری رسان او در جنگ با قطری باشد و چون قطری از این جریان باخبر شد بی درنگ از دماوند به سمنان عقب نشینی کرد اما اسپهبد او را دنبال کرد و با چیره شدن به او در یک نبرد سرش را از تن جدا نمود و دو دستی تقدیم سفیان کلبی کرد.
در کمال ناباوری سفیان نیز بدون اینکه نامی از دلیری و رشادت استخر بیاورد همراه با غنایم به نام خود برای حجاج بن یوسف ارسال کرد و پس از مدتی که حجاج بن یوسف متوجه شد که این کار در حقیقت به دست اسپهبد به سرانجام رسیده است به شدت از سفیان کلبی خشمگین شد.
سپس یک خروار زر و یک خروار خاک از رسولی به وی فرستاد و دستور داد که چنانچه این پیروزی بدون کمک اسپهبد انجام گرفته است زرها به سفیان تعلق بگیرد و چنانچه به دست اسپهبد پایان رسیده است زرها را به اسپهبد بدهند و آن خاک را در وسط شهر بر سر سفیان بریزند و زمانی که رسول آمد و واقعیت را آشکار کرد اقدام به اجرای دستور حجاج بن یوسف کردند و زر را به اسپهبد داده و سفیان در وسط بازار شهر خاک بر سر شد.