وی فور یو
یک سال پیش / خواندن دقیقه

مهاجرت فریبرز عرب نیا و پسرش از ایران؟!

مهاجرت فریبرز عرب نیا و پسرش از ایران؟!

این روزها زمزمه هایی مبنی بر مهاجرت فریبرز عرب نیا و خداحافظی اش از سینما شنیده می شود، در ادامه گفتگویی با فریبرز عرب نیا درباره علت مهاجرتش از ایران را میخوانید.

فریبرز عرب نیا که به تازگی در نمایش عاشقانه های ناآرام حضور داشت این روزها مشغول جابه جایی و فراهم کردن مقدمات سفر به خارج از کشور است.

درلا به لای دغدغه های این روزهای عرب نیا با او گفت وگویی داشته که بسیار شفاف پاسخ داده است.
 
آقای عرب نیا چه شد که بر این شدید به تئاتر برگردید و چه چیز در این نمایشنامه شما را به روی صحنه آمدن مجاب کرد؟
لازم می دانم قبل از هرچیزی توضیحی بدهم که امیدوارم این توضیح سوءتفاهم برای کسی به وجود نیاورد. حقیقت این است که عاشقانه های ناآرام یک تئاتر کامل در پرونده کاری ام محسوب نمی شود؛ برای اینکه در برنامه ریزی بسیار ضعیف بود و کار بدون تمرین روی صحنه رفت. نتیجه خوشبختانه خوشایند بود و برای تماشاگر، دلچسب. هدف من هم از حضور در این کار همین رضایت مخاطب بود. این یک تجربه صحنه ای و شاید یک نمایش تجاری به حساب بیاید که حداقل تماشاگر را در این تب و تاب سیاسی و اجتماعی آرام کند. خوشبختانه این خوراک برای مخاطب هم اصلاً مبتذل و بد نبود. اتفاقاً رویداد خجسته ای شد که مردم از آن استقبال کردند. درواقع اگر مخاطب از کاری لذت نبرد کائنات را هم تکان بدهیم فایده ای ندارد و من این شانس را داشتم که پایان هر اجرا مخاطب عاشقانه های نا آرام را راضی ببینم. امیدوارم گروه این نمایش اگر اجراهای بیشتری دارند موفق باشند.
 
با این اوصاف، رجوع شما به صحنه و تئاتر بعد از چندسال بیشتر به خاطر این نفس به نفس شدن با مخاطب بوده است؟
خیلی صادقانه بخواهم بگویم، چون دارم از ایران می روم، این تجربه برای من آغوش گیری تماشاچی ها، هم شهری ها و هم وطنانم بود که برای ما یک خاطره مشترک باقی بگذارد و اینکه هر دو این خاطره را به یاد بیاوریم و از آن به نیکی یاد کنیم. این یادگاری برای تماشاچی برای من از همه چیز مهم تر بود؛ حتی مهم تر از اینکه با این نقش می توانم در کارنامه ام یک نقطه عطف بگذارم یا نه، حقیقت این است که اولویت من ملاقات با مردمم بود در روزهای آخری که در ایران هستم.

مهاجرت فریبرز عرب نیا

فریبرز عرب نیا

شما از یادگاری صحبت می کنید و خاطره ای که مردم بخواهند با شما آن را در ذهنشان ثبت کنند و شنیدن این جملات از زبان شما این مفهوم را به ذهن متبادر می کند که شما قصد مهاجرت از ایران دارید. البته مدتی هم هست که این شایعه شنیده می شود که شما قرار است از سینما خداحافظی کنید و برای همیشه از ایران بروید. این موضوع چقدر صحت دارد؟
به هیچ عنوان صحت ندارد. سینما و از آن مهم تر فرهنگ کشورم از زندگی من نه تنها حذف شدنی نیست، که حتی تضعیف هم نمی شود. خوشایندتر برایم این است که روز به روز این حس میهن دوستی و علاقه به فرهنگ کشورم در من تقویت می شود. هرچه سنم بیشتر می شود به مکاشفه در فرهنگ و غوطه ور شدن در آن فکر می کنم و طالب فراگیری هستم. هم وطنانم را با تمام ضعف ها، قوت ها و کشورم را با تمام اوج ها و فرودها و حتی پلشتی هایی که در دوره هایی به آن تحمیل می شود دوست دارم. موج ها و حماسه ها، بالا و پایین رفتن های وطنم در تمام سال هایی که زندگی کردم حالا دیگر بیشتر شناخته شده و هیچ وقت نمی توانم آن را فراموش کنم یا بگذارمش اینجا و بروم کشوری دیگر. قاطعانه می گویم، هرگز قصد مهاجرت دائمی از ایران را ندارم و دلیل من از سفر طولانی مدت، شرایط زندگی شخصی ام است و اینکه می خواهم در کنار پسرم باشم که قرار است تحصیلش را در کشور دیگری ادامه بدهد. چندسالی را مجبور می شوم زمان کار کردن و استراحتم را تغییر بدهم. پیش از این تابستان ها استراحت می کردم و در طول سال کار، اما حالا باید همزمان با تحصیل جانیار کنار او باشم، آشپزی کنم و در کشوری که فقط من را دارد، مثل یک رفیق برای پسرم باشم و در طول تابستان کار کنم.
پس فعالیت های سینمایی تان در طول این مدت چه می شود؟
این به معنای این نیست که فعالیت های سنیمایی، ادبیاتی و تصویری ام در طول سال متوقف می شود. نه در آن زمان ها بیشتر ذهنم را درگیر نوشتن می کنم و برای رسیدن به آن پروژه هایی که در ذهنم هست تصویربرداری های تجربی و مستند خواهم داشت. می خواهم برنامه هایی را که عقب ماندند، به سرانجام برسانم و هم آنهایی که قرار است به نتیجه برسند را با یک چارچوب و طرح مشخصی آماده اش کنم. اینها یعنی در طول سال خیلی شاغل خواهم بود، اما تصویری از من دیده نخواهد شد مگر در تابستان ها.
اهالی سینما و همکاران شما در طول این مدت برای ارائه پیشنهادات همکاری چطور می توانند با شما ارتباط برقرار کنند؟
چندسالی است که با بعضی از دوستان یک سری قرارهایی داریم که به خاطر لطفی که به من دارند و قواره سینمایی ام طرح های مشترکی وجود دارد که در حد قول و همکاری است و در بعضی از موارد حتی تا سیناپس هم پیش رفته ایم. این کارها را باید موکول به تابستان آینده کنم، اما به طور کل ارتباط من با همکارانم از طریق آدرس ایمیلم خواهد بود که دوستان می توانند در صورت نیاز از انجمن بازیگران خانه سینمای ایران بگیرند.
 
آیا بنا ندارید که در خارج از ایران فعالیتتان را ادامه بدهید؟ آیا برای همکاری با آنها پیشنهاد یا طرحی دارید؟
هم پیشنهاد دارم و هم به آن فکر کرده و می کنم. بحث گسترده ای است، اما ترجیحم این است که در پاسخ به سوالتان بگویم فعلاً در عرصه بازیگری و کارگردانی حرفه ای خارج از ایران به جهت اینکه در طول سال امکانش را ندارم، متوقف خواهد بود، اما در طول تابستان به پیشنهاداتم چه در آمریکا و چه در اروپا فکر می کنم.
از اروپا هم پیشنهاد دارید؟
بله من از یکی دو کشور اروپایی چند پیشنهاد ساخت فیلم در زمینه مهاجرت دارم که باید به آن بیشتر فکر کنم و احتمال دارد این همکاری اتفاق بیفتد. اما همه چیز الان برای من در سایه پسرم هست و تمام ذهنم را معطوف به او کرده ام و نمی توانم درباره برنامه های آینده کاملاً شفاف صحبت کنم.
در حوزه ادبیات چطور، شما سال هاست دستی به قلم دارید و شاید خیلی از مخاطبانتان منتظر به سرانجام رسیدن آن باشند.
مجموعه قصه های من احتمالا به زودی چاپ می شوند، الان در مرحله ویراستاری و بازنویسی نهایی هستند.
فریبرز عرب نیا و پسرش
اوضاع بد سینما تصمیم گیری را برای شما راحت تر کرد؟
اگر نخواهم دروغ بگویم اوضاع نابسامان فرهنگی این درد را برایم تحمل پذیرتر کرد. امیدوارم از حرفم سوء برداشت نشود اما به نظرم می آید که ما ضربات فرهنگی عمیقی در طول چند سال گذشته دیدیم که هنوز از پس جبرانش برنیامده ایم و ضربات دیگری هم در کنارش دارد می خورد. این به من و خیلی ها اثبات می کند که در زمینه فرهنگی به اندازه سیاست همه چیز برای ما جدی نیست. البته از یک جهت باید خداراشکر کنیم، چون هرچیزی را که به اندازه سیاست جدی گرفتیم نابودش کردیم. امیدوارم از این بابت هیچ وقت فرهنگ را اینقدر جدی نگیریم. و در آخر آرزوی عمیقی که برای کشورم دارم این است که فرهنگ به جایگاه مستحقش در زندگی روزمره دست پیدا کند؛ نه در شعار و رسانه، بلکه در تاکسی ها، خانه ها، مطب دکتر، مقر تحقیقات اتمی و خیابان ها و... به فرهنگ واقعی در ارتباط با یکدیگر برسیم.
ناگفته ای مانده که بخواهید آن را مطرح کنید؟
«حرفی که برایم خیلی مهم است، این است که من هیچ زمانی به صراحت نگفتم که چقدر مردم سرزمینم را دوست دارم و به آن ها دلبسته ام یا درصدد این نبودم که القاب تصنعی درباره شان به کار ببرم که آن ها را وادار به پذیرش من کند ؛ چیزی که متاسفانه در جامعه ما به یک اپیدمی تبدیل شده است، اما الان که مجبورم زمان کمی در ایران و کنارشان باشم می خواهم بگویم که قلبم به اندازه تک تک شان می تپد. در طول این سال ها انرژی خیلی خوبی به من دادند و اینقدر این حس برایم خوشایند بوده و هست که فکر می کنم با شیرینی اش سختی این مرحله از زندگی ام کم می شود. من 30 سال است که از مردمم محبت های پررنگی دیده ام که تحمل این بی مهری ها را سبک کرده بود، زبانم برای تشکر از آنها قاصر است و امیدوارم ملتم به عرش برسند به امید حق.»

هر آنچه میخواهید در اینجا بخوانید
شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع