ماجرای مرد جوانی که برای پسرش هم پدر شد هم مادر
این مرد قلبی از جنس طلا دارد. پدری از کشور روسیه که به تنهایی و بدون مادر، فرزند مبتلا به سندروم داون خود را بزرگ می کند و از او مراقبت می کند. این مرد 33 ساله، میشا پسرش را که مبتلا به سندروم داون است، به تنهایی به دوش می کشد و همسر او به دلیل مشکلات و سختی های این بیماری، این دو نفر را ترک کرده است. اگر چه اوگنی تنها کسی نیست که در برابر مشکلات تسلیم نشده است. این پدر جوان گفته است که می خواهد به همه خانواده ها با شرایط یکسان با او، این انگیزه را بدهد که هرگز تسلیم نشوند.
مصاحبه و صحبت های پدری که فرزند مبتلا به سندروم داون را به تنهایی نگهداری می کند
اوگنی در مصاحبه این چنین گفت:
"زمانی که متوجه شدم فرزندم مشکوک به سندروم داون شده، نمی دانستم باید چیکار کنم. فکر می کردم که اکنون باید احساساتم را از یاد ببرم و منطق خود را به کار بگیرم. از طرفی می خواستم از همسرم هم حمایت کنم زیرا می دانستم که شرایط برای او سخت تر است اما آن کلنجار رفتن ها در آن چند روز باعث شد که تصمیم بگیرم به او چیزی نگویم. به یاد دارم زمانی که متوجه شدم پسرم سندروم داون دارد، بیمارستان را ترک کردم و گریه می کردم اما این قضیه زیاد طول نکشید.
بعد ها به دلیل اشک هایی که ریختم شرمنده شدم. در واقع تغییر خاصی در زندگی من اتفاق نیفتاده است. الان هم مانند گذشته دو دست و دو پا دارم و ذهنی دارم که به من کمک می کند. تصمیم من، فعالیتم، کنجکاوی ام و همه این ها همراه من است. همه چیز آن طور که برنامه ریزی کرده بودم، اتفاق افتاد و پسرم به دنیا آمد اما پسری که کمی خاص بود. زندگی و آینده او برای من بسیار مهم است.
آن روز فریاد زدم که این خودخواهی است و این عادلانه نیست. اما نه! این مسئولیت من بود. زمانی که بچه می خواهی، باید مسئولیت آن را هم بپذیری. گزینه های زیادی در آن زمان وجود داشت. مثلاً اوتیسم، فلج مغزی، جهش ژنتیکی و غیره. در نتیجه سندروم داون بین گزینه ها بدترین گزینه نبود و من بعدا این موضوع را فهمیدم. "
این پدر نمی خواهد پسرش را تنها بگذارد و او را ترک کند. پس تصمیم گرفته است در مورد کودکانی که با سندروم داون متولد می شوند، تحقیقاتی به عمل بیاورد. " اونگی انیسیمو" تحقیقاتی را در اینترنت انجام داده و به این نتیجه رسیده است کودکانی که مبتلا به سندروم داون هستند، می توانند از لحاظ اجتماعی فعال باشند، تنها زندگی کنند یا حتی کارهایشان را کاملاً مستقل انجام دهند و در نتیجه او اعلام کرد که برای زندگی بخشیدن به پسرش بسیار مشتاق است و می تواند او را شاد کند.
همچنین اضافه کرد :" او می تواند از غروب آفتاب لذت ببرد، من می توانم او را به باربیکیو ببرم. او می تواند زندگی خودش را تشکیل بدهد بله! او زندگی خودش را خواهد داشت اما اگر او را ترک می کردم، قطعاً کار انسانی انجام نداده بودم. "
این پدر حتی در مورد سختی های زندگی کردن با چنین کودکانی هم تحقیق کرده است و سپس این تصمیم سخت را اتخاذ کرد.
او گفت :من و همسرم همیشه یک رابطه خوب و پر از اعتماد داشتیم. دوره های سخت، تفاوت ها، کمبود پول یا حتی جدایی را هم پشت سر گذاشتیم اما من یک تیپ شخصیتی مهربان دارم و دوست دارم که همیشه همه چیز را ببخشم و منظم کنم. دوستانم من را یک فرد مسلط به زندگی می دانند اما من همیشه آماده یک سختی و کشمکش هستم و سعی کردم او را متقاعد کنم که ما می توانیم به این شرایط غلبه کنیم اما این سختی، این دفعه ما را از هم جدا کرد.
می فهمم که او از این شرایط ترسیده بود و طبق سناریو های غلط ذهنی اش رفتار کرد و سپس ما را ترک کرد و من و پسرم را تنها گذاشت درست از همان روز به بعد سعی کردم برای پسرم در قدم اول مادر باشم و بعد پدر چون جای خالی را قبل از جای خودم باید پر میکردم. زمانی که مطمئن شدم کودکم به سندروم داون مبتلا شده، از جهان اطراف پرسیدم که آیا او به من نیاز دارد؟ سپس به خودم گفتم :پسر! او به تو نیاز داره ! کنار او باش.
در واقع کاری که من انجام می دهم، یک کار معمولی برای یک فرد معمولی است. تاکید می کنم من یک فرد معمولی هستم و اصلا نمی توانم به خودم قهرمان بگویم.