وی فور یو
2 سال پیش / خواندن دقیقه

گفتگو با سید علی صالحی شاعر و نویسنده

گفتگو با سید علی صالحی شاعر و نویسنده

سید علی صالحی شاعر و نویسنده اهل خوزستان در گفتگویی از زندگی شخصی و تهمت ها سخن گفت.

 گفتگو با سید علی صالحی

سید علی صالحی شاعر و نویسنده 60ساله ایرانی اهل خوزستان میباشد، او پایه گذار جریان موج ناب و شعر گفتار در شعر معاصر ایران و یکی از دبیران اصلی کانون نویسندگان ایران بود. صالحی یکی از چهره های مطرح و شناخته شده در شعر معاصر فارسی است.

نکته سنجی در کنار جدیت و طنز شفاهی سیدعلی صالحی تلاقی عجیبی است که دوستان قدیم را آرامش می بخشد و جدیدترها را به تفکر وا می دارد. در آثارش نشانی ها از طنز تلخ بسیار است و اصولا همانگونه که خواستگاه جامعه کنونی ست، نگاهی طنز آمیز به مسائل و معضلات پیرامونش دارد. من که با طنز شفاهی او آشنا هستم دوباره انگشت بر زنگ شعر می گذارم. با مهربانی ویژه ای برای اولین بار در گفت و گویی متفاوت نظرش را درباره طنز جویا می شوم. او اگرچه لحنی طناز دارد اما اصلا اهل شوخی نیست! در نتیجه جدی ترین نحوه ممکن گفت و گو را در مورد طنز شروع می کنیم...

ما با طنز شفاهی شما آشنا هستیم، طنز را در رسانه های متفاوت امروز چگونه تعریف می کنید؟

در این جهات عجیب و غریب، به ویژه در عصر ما ابتدا باید پرسید واقعا چیزی هست که طنز محض نباشد. هرچه واقعی تر، طنزتر و طنازتر!

تراژدی زاده معناهای مسخره است. از آن میان یکی هم مرگ است. اگر دقت کنید همه زندگی از تولد تا نقطه نهایی، دویدن در پی مرگ است. این مرگ نیست که پی ما می گردد، این ما هستیم که لحظه به لحظه مرگ را زندگی می کنیم:این چهره تقدیری است که تو را در نوعی خودزنی، مختار می کند. اندوه خود شادمانی است و شادمانی خود اندوه است.

در بازتاب و نماگذاری این دو صفت در زبا فارس دقت کرده اید؟! «هق هق» همان «قه قه» یا قهقهه است. دوقولوی مرگ و زندگی! انسان برای درک این رخسار دوگانه، هنوز درمانده پرسش بی جواب خویش است:«که چه...!؟» هرچه واقعیت محض است، طنز محض است! حیرتا که ابتلا به اندوه نوعی کشف است، اما شادمانی حتما اختراع است. آنجا که این دو پدیده به هم می رسند طنز به دنیا می آید.

به نظر شما طنز زاده مدنیت است؟ طنز را متعلق به چه قشری می دانید؟ می توان طنز را به مثابه ابزار تنفس جامعه بیان کرد؟

طنز یعنی چهره شاخص در تکلم طبقه متوسط، کاربرد و مصرفی شفاهی دارد... که گاهی به جای هزل و مسخرگی، اوقات جمع را به قیمت فرار از «زهر شکست» مثله می کند. طبقه فرودست به ندرت به سمت خندیدن می رود. ستمدیده تنها درک روشنی از رنج دارد که هیچ دارویی نمی تواند او را جاکن کند. آنجا که طنز تا حضیض جوک و لطیفه سقوط می کند و تعریف فرهنگی خود را از دست می دهد، ما با نشخوار طبقات مرفه رو به رو می شویم. «طنز» البته با باور من زاده جهان مدرن و مدنی نیست، اما در عصر شهری گری، وسعت و توسعه عجیبی یافته است. ما در قفای تاریخ، نامه های شمس تبریزی و کلام هوشمندانه سعدی را داریم که لااقل در طنز، هنوز چون این دو بزرگ به دنیا نیامده است.

سید علی صالحی

در چه جوامعی طنز به یک اصل روزمره و مرورگر زندگی بدل می شود؟

هر کجا آزادی بیان نباشد، رد هر سرزمینی که سانسور دست بالا را داشته باشد، در هر جامعه آزاردیده ای که تحت ستم و استبداد و دیکتاتوری نفس می کشد، طنز تا مراتب دون گفتاری چون جوک و رکاکت (که اتفافا ریشه در سرکوب های جنسی دارد)، به نقل و نبات رایگان (مثل رشد شایعه در مبارزه با آماده دروغ و نبود رسانه های آزاد) بدل می شود. اما در جوامع افسرده و نومید، خنداندن دیگری به هر قیمتی توجهی پذیر نیست، زیرا این نوع «شبه شادی» فریب توده هاست.

دیده اید در جوامع جهان سومی تا چه میزان فرافکنی موقت از طریق طنز اتفاق می افتد:پوشی گذرا و پانسمانی سیاسی که رد شلاق ظالمان را نهان می کند و این البته طنز نیست. اجازه دویدن با پای برهنه است تا کف پا سیاه نشود! این آزادی شادمانی نیست، همه به شادی آزادی نیاز داریم و نه غثیان قهقهه از سر بی پناهی! ستم و دیکتاتوری، طنز فرهنگی و عمیق را نابود و جوک و مسخرگی کریم شیره ای را جانشین آن می کند.

سمت طنز در شعر برویم. در شعر شما چگونه طنزی را می پسندید؟

شما پی کدام سطح از طنز هستید؟ طنز برنارد شاو، طنز چخوف، طنز غلامحسین ساعدی، طنز شفاهی گلشیری، طنز شفاهی احمدرضا احمدی، طنز موقعیت اکبر اکسیر، طنز ژورنالیستیک از نوع عمران صالحی نازنین، یا طنز فلان فلان شده و قدر شاملو؟

بله بهتر است. در این گفت و گوها به دنبال پسر شایسته نرویم! شما طنز شفاهی سیمین بهبهانی و محمد حقوقی و سپانلو و مفتون امینی را شنیده اید؟

کمابیش تا آنجا که امکان و فرصت بوده است شنیده ام. نظر شما چیست؟

اصلا همه چیز در جهان ما- از شدت اندوه- مهیای خندیدن است، خندیدنی از جنس زهر مار!

طنز تلخ نهفته در سه مصرع شعر شما را تصویر جامعه کنونی می دانم:«از نو می نویسم/ حال همه ما خوب است/ اما تو باور نکن!»، چطور به خلق یک ضرب المثل ملی رسیدید؟

ریشه و علت این یادآوری اندوهبار و کاملا سیاسی هم خود نوعی طنز است؛ باورش دشوار است، من این شعر را در سی و هشت سالگی سرودم.

جرقه نخست و کلید آن کی زده شد و چه بود؟

در دوره پیش از دبستان، در روستای مرغاب پدرم مکتبخانه داشت. تنها باسواد منطقه بود. مردم و از طوایف همسایه گاه می آمدند تا برای عزیز دورمانده و غریب خود در بلادی دیگر (مهاجرین کار) نامه بنویسند. پدرم مرجع آنها بود، مرتب و مکرر من کنار دستش بودم؛ علی پناه کاغذ بیاور، علی پناه قلم، علی پناه زیردستی! و با دقت گوش می دادم. متقاضی غرق فلاکت بود، نه به دروغ بلکه محض ملاحظه می گفت:«حال همه ما خوب است/ اما تو باور نکن» و من به خودم قول دادم اگر روزی مثل پدرم صاحب سواد شوم، حقیقت را بنویسم! اما برای نوشتن این حکمت 30 سال صبر کردم تا سرآغاز «نامه ها» با صدای زخمی خسرو شکیبایی...

در سینمای خودمان، آنجا که طنز و تراژدی کنار هم می ایستند چه فیلم هایی را معرفی می کنید؟

طعم گیلاس کیارستمی.

سید علی صالحی

چرا طنز خوب در رسانه اکثرا به محض شکوفایی خاموش می شود؟

مقصر طنزآوران دیگری به نام «گروه های فشار» هستند. سانسور که خود منبع طنز است به طنز اجازه ابراز وجود نمی دهد.

کنایات و طنز قوی در شعر شما بارز و موثر است. چه پیشنهادی برای نسل های بعد که می خواهند به این امکان دست پیدا کنند دارید؟

نیاز به زحمت نیست. کار سختی نیست. کافی است لا به لای مردم با دقت به حرف های ظاهرا بیهوده آنها دقت کنند. گنج بزرگ و هوده و گرامی و خلاق آنجاست، یعنی برآمد شعور مردم ماه من.

چگونه می شود هم زبانی طناز و قدرتمند داشت و هم خطوط قرمز را رعایت کرد؟

جان طنز... عاشق همین خطوط قرمز است.

خروجی طنز در جامعه، در میان رجال سیاسی چیست و چگونه است؟

آستانه تحمل را بالا می برد، نقدپذیری و انتقاد عالی ترین دستاورد این نوع سخن است. طنز نوعی مبارزه کم هزینه با استبداد است.

اگر کاریکاتور شما منتشر شود و یا طنزی درباره خود بشنوید، حتی شوخی، چه واکنشی نشان خواهیدداد؟

بدم می آید! من حرف های زیبایی درباره آزادی و تحمل و مدارا و تسامح و وسعت نظر دارم، اما واقعا روستازاده ام، خودم را هلاک کرده ام تا اندکی رفتارم مدنی شود، سلوکم شهری شود و هنوز به آن درجه از دانایی یا درک دموکراسی نرسیده ام که بتوانم بعضی امور قشنگ و شیک و دلپذیر را هضم کنم. هنوز هم در کمال بی ادبی وسط حرف مخاطبم می پرم.

چه صادقانه! سخن با شما بسیار است اما برویم سر سوال آخر؛ یقینا می توانید خاطره ای برای ما تعریف کنید که با طنز همراه بوده؟

چه جالب! برای خودم این وقایع اتفاقیه خیلی جدی بوده، اما گذر زمان، آلودگی آور است؛ آلوده طنز! حرف کم نیست از این دست. اما یکی دو سال اخیر بلاهایی بر سر شعرم می آورند که نمی دانم بخندم یا گریه کنم. گاهی در این شبکه های حیرت آور، شعرهای مرا به نام مردگان می آورند. اخیرا شعر مرا به نام دکتر شریعتی پخش و پلا کرده اند. در گوشی های هوشمند و هزار اولاد آن و بعد شعرها و حرف های عجیب که از من نیست اما به نام من منتشر می شوند. از جمله دکلمه شعرهایی که شعر نیستند اما نوشته اند:شعر از سیدعلی صالحی و اضافه می کنند شاعر نامه ها، آن هم با صدایی خام!

از کابل به من زنگ زده اند:آیا این شعر از شماست؟ نگاه می کنم می بینم عمدی در کار است، چون از نظر مومنین این کلام عین کفر است. من کی شارح گناه بوده ام!؟ در برنامه آپارات اینترنت یک آقای سانتی مانتال محشری، شعرهایی از من دکلمه کرده که من روحم ازشان بی خبر است. اصلا آه و ناله و دردند. احساسات غلیظ مکش مرگ ما! چه روزگار مسخره بی قانونی! چه طنز تاریکی! اگر این کاروبار همان «تروریسم فرهنگی» نیست پس چیست؟

مگر باید ریش بلند و جامه سیاه و دشنه نیز داشت تا داعش بود؟ داعش های ادبی در این روزگار دردبار، گلوی کلمات ما را می برند و هیچ قانونی برای دفاع وجود ندارد. این یعنی طنز مرگ در تاریکی! من به شدت از این شرایط پرکدورت بیزارم، اما این تلخی ها هیچ کدام از این مردم شریف را نسبت به آینده ناامید نخواهدکرد. خوب که بنگرید طنز و تهمت مقابل هم سه قاپ می زنند!


هر آنچه میخواهید در اینجا بخوانید
شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع