داستان عشق مادر شبی، پسری نزد مادرش که در آشپزخانه در حال پختن شام بود، رفت و یک برگه کاغذ را به او داد. مادر دست هایش را با حوله ای تمیز کرد و نوشته ها را با صدای بلند خواند. پسرش با خط بچه گانه نوشت
خواندن 11 دقیقه
برای دسترسی به تمامی امکانات به اکانت خود وارد شوید