2 سال پیش / خواندن دقیقه

فیلم کاپیتان آمریکا ۳۰ ساله شد | بدترین اثر مارول |انتقام جویی که باید فراموش شود!

ابرقهرمانی معمولی‌تر از مردم

سی سال پیش در چنین روزی ما صاحب اثری سینمایی از ابرقهرمانی اصلی در آغاز دهه‌ی نود میلادی شدیم: فیلم کاپیتان آمریکا


از نظر فنی این فیلم نخستین نمایشش را در بریتانیا و در همان سالِ اولِ دهه‌ی نود میلادی تجربه کرد. با این همه در آمریکا تا دوسال بعد فرصت اکران نیافت.

کاپیتان آمریکا: انتقام‌جویی که باید فراموش شود!

«کاپیتان آمریکا» با بازی مت سلینجر (پسر جی.دی سلینجرِ نویسنده) در نقش استیو راجرز، پیرنگش ملغمه‌ای است از منشأ داستان کامیکِ‌ کاپیتان آمریکا در جنگ جهانی دوم علیه کله‌سرخ، به همراه یک داستان منطبق با روح زمانه که با پایان عصر مافیا و پیامی زیست محیطی، شکلی معماگونه به خود گرفته بود.


طرفداران کامیک‌بوک‌ها، دهه‌ی نود میلادی را با فیلم‌های ابرقهرمانی‌اش به یاد نمی‌آورند. فیلم‌های ابرقهرمانی آن دوران به‌طور معمول در بهترین حالت‌، آثاری کم‌مایه و بی‌ارزش و در بدترین حالت آثاری حوصله‌سربر و خسته‌کننده‌اند که از کنار هم قرار گرفتن فیلم‌نامه‌های بد و تصاویر کم‌ارزش به وجود آمده بودند.

کاپیتان آمریکا شاید اولین انتقام‌‌جو (اونجر) باشد اما کاپیتان آمریکای تصویرشده در دهه‌ی نود،  یک‌راست باید در کوره‌ی آشغال‌سوزی متعلق به همان دوره بسوزد. ما راه زیادی را طی کردیم تا به فیلم «مردان ایکس» (۲۰۰۰) رسیدیم. بیایید از خیر کاپیتان آمریکا، اولین انتقام‌جو، بگذریم!

کله‌سرخ: نازی یا فاشیست مسأله این است؟

اولین صحنه‌ی فیلم در ایتالیاست؛ جایی که ما شاهد خلق دشمن کاپیتان آمریکا،‌ کله‌سرخ، هستیم. در یک چرخش گیج‌کننده، فیلم تصمیم‌ گرفته کله‌سرخ را یک ایتالیایی معرفی کند؛ نه یک آلمانی. تغییری که در هیچ‌یک از رسانه‌های مارول به آن اشاره نشده. کاپیتان آمریکا بارها به‌ عنوان یک پروپاگاندای ضدنازی هویت‌ش تعریف شده و کله‌سرخ نیز به‌عنوان نمادی از کشتار نازی‌ها و توتالیتاریانیسم به مخاطب شناسانده شده است و این تغییر ملیت از آلمانی به ایتالیایی از اساس بی‌معنی‌ است. از منظر تاریخی ایتالیا را می‌توان سرزمین مادری فاشیست‌ها نامید؛ اما نازی‌ها همیشه به‌عنوان عامل اصلی ویرانی جنگ جهانی دوم شناخته شده‌اند. اگر کله‌سرخ اصالتی ایتالیایی می‌داشت، احتمالأ باید درگیر تجاوز به یونان و یافتن راهی برای تحلیل رفتن منابع بود (رجوع کنید به جنگ میان ایتالیا و یونان در سال ۱۹۴۳).

فیلم کاپیتان آمریکا ۳۰ ساله شد | بدترین اثر مارول |انتقام جویی که باید فراموش شود!

تنها توضیح ممکن در این‌جا می‌‌تواند ارجاعی باشد به روبه‌زوال نهادن قدرت مافیا (که بسیاری‌شان ایتالیایی‌های مهاجر بودند) در آمریکا به واسطه‌ی قانون مصوب کنگره‌ی ایالات متحده موسوم به RICO که برای نابودسازی کسب‌وکارهای مافیایی/ جنایی در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی حیاتی بود. به نظر می‌آید کاپیتان آمریکا از خود می‌پرسد: اگر به‌جای مافیا، یک ایتالیایی فوق‌العاده قدرتمند و نامیرا با پوستی شبیه به پیتزای بدون پنیر، تحت عنوان یک عضو از سندیکای جهانی جرم برای حفظ فاشیسم کار می‌کرد، چه می‌شد؟

شکست در هم‌ذات‌پنداری

فیلم آشکارا سعی دارد تا به کله سرخ، پیش‌داستانی تراژیک دهد و او را به‌ عنوان یک قربانی فاشیسم تصویر کند؛ اما این اتفاق وقتی  رخ می‌دهد که عمق روانی مناسبی برای شریر/ویلن فراهم شده باشد. مای بیننده در صحنه‌ی ابتدایی فیلم، تنها تبدیل تراژیک کله‌سرخ را به‌عنوان یک کودکِ آزمایشگاهی می‌بینیم و به‌طور‌ خلاصه، شاهد و نشانه‌‌ی آن اتفاق دوران کودکی، اختلال اضطراب پس از فاجعه (PTSD) اوست که قبل از ضربه‌ی نهایی منتهی به مرگش به ضررش عمل می‌کند.

بدون پرورش کاراکتر، تلاش در جلب هم‌‌ذات‌پنداری (سمپاتی) برای یک شریر/بَدمن راه به جایی نمی‌برد و شکست می‌خورد. به خصوص وقتی ویلن قصه‌ی ما از اساس یک باورمند به عقاید نازی‌هاست. در مورد فیلم کاپیتان آمریکا هم می‌شود گفت مت سلینجر به‌طور واضحی تنها نمایانگر بخشی از شخصیت کاپیتان آمریکاست. مشکل آن‌جاست که او همیشه شبیه به نسخه‌ی نهایی کاپیتان آمریکاست. هیچ تغاوت محسوسی میان استیو راجرز پیش از روند درمانی در ارتش و استیو راجرز پس از آن دیده نمی‌شود. او در هر دو موقعیت شبیه چندلر بینگ است. انتظار داریم که استیو راجرز معلولیت ناشی از فلج اطفال داشته باشد؛ اما این مسأله به راحتی فراموش می‌شود وقتی تمام کاری که سلینجر می‌کند بی‌اعتنایی به این لنگیدن اجباری است. در مورد درونیات کاراکتر، استیو شخصیتی آرام دارد؛ یک میهن‌پرست که به‌واسطه‌ی فلج اطفال ناتوان است و مادر و دوست‌دخترش را دوست دارد؛ این چیزهایی‌ است که می‌توانیم در موردش بگوییم. در حالی که این کاپیتان آمریکا می‌توانست در موضع قدرت و دارای نگاه از بالا به پایین باشد؛ او حتی در صحنه‌های اکشن هم بیننده را تخت تأثیر قرار نمی‌دهد.

فیلم کاپیتان آمریکا ۳۰ ساله شد | بدترین اثر مارول |انتقام جویی که باید فراموش شود!

باید این کاپیتان آمریکا را باور کنیم؟

کاپیتان آمریکای دنیای مارول قبل از آماده‌شدن برای حمله به نازی‌ها تمرینات بسیار سفت و سختی را تجربه می‌کرد. این استیو راجرز، پیش از پوشیدن لباس مخصوص و ورود به مخفی‌گاه نازی‌ها، کم‌تر از یک ساعت ابرقهرمان فیلم کاپیتان آمریکا بوده. این آدم در تمام زندگی‌اش (جز سی دقیقه‌ی پایانی آن) فلج اطفال داشته است. و به شکل ناامیدکننده‌ای هم آسیبِ شدیدی می‌بیند.

در کم‌تر از پنج دقیقه، کاپیتان آمریکا به یک موشک بسته می‌شود. کله‌سرخ شبیه به یک گوجه‌فرنگی فاسد است اما برای پروسه‌ی آماده‌سازی او هفت سال زمان صرف شده. لباس شیک و میهن‌پرستانه با تم پرچم آمریکا نمی‌تواند خلأ تمرین برای مبارزه را پر کند. کاپیتان آمریکا تنها می‌‌تواند مانع برخورد موشک با کاخ سفید شود. چه‌گونه؟ با یک ضربه‌ی شانسی(!) که به جای درستی از موشک می‌خورد و به نحوی مسیر حرکت موشک را عوض کرده و به آلاسکا اصابت می‌کند؛ جایی که او در لابه‌لای یخ‌های آلاسکا باقی خواهد ماند تا این یخ‌ها در دهه‌ی ۹۰ میلادی ذوب شوند(ارجاع به مساله‌ی زیست محیطی گرمایش زمین!)

کاراکتر فرعی ‌جذاب‌تر از ابرقهرمان؟

دیگر مساله‌ی غم‌انگیز فیلم کاپیتان آمریکا آن‌جاست که جذاب‌ترین کاراکتر برای تماشا، قهرمانی نیست که فیلم هم به نام اوست؛ بلکه کاراکتری است فرعی به نام رییس‌جمهور تام کیمبال. کسی که بر تمام چیزها تمرکز دارد.

کیمبال یک رهبر صادق و پیش‌رو است که می‌خواهد قوانینی جهانی را برای تلاش‌هایی جدی در حوزه‌ی‌ محیط زیست و حفظ سیاره تصویب کند.

وقتی کله‌سرخ توطئه‌ای می‌چیند تا کیمبال را برباید و در سرش سیستمی کنترل‌گر جای‌گذاری کند تا اختیار ذهنش را در دست بگیرد؛ کیمبال با استفاده از نبوغش برای فرار استفاده می‌کند و تصمیم می‌گیرد دست به خودکشی بزند جای آن‌که دیوانه‌ای مانند کله‌سرخ از او برای تصرف کل آمریکا سؤاستفاده کند.

بله، کاپیتان آمریکا پیش از این‌که خودکشی رخ بدهد سر می‌رسد اما چنددقیقه بعد کیمبال هم کسی است که جانِ استیو راجرز را نجات می‌دهد؛ آن هم وقتی سپرش را از دست داده است. زمانی که کله سرخِ زخمی به آرامی به سمت سلاحش می‌خزد، کاپیتان آمریکا ناتوان از انجام هرکاری تنها ایستاده و نظاره‌گر ماجراست تا آن‌وقت که کیمبال سپر را به سمتش پرت می‌کند.

این نشانه‌ی خوبی برای یک فیلم ابرقهرمانی نیست که کاراکتر فرعی در نسبت به ابرقهرمان برای ما جالب‌تر است. فیلم کاپیتان آمریکا ناامیدانه به حرفی برای گفتن می‌رسد که در این خلاصه می‌شود: وطن‌پرستی کن تا یک قهرمان واقعی باشی‌. جمله‌ای که حداقل در مقیاس جامعه‌ی آمریکایی صدق می‌کند.

ببینیم یا نه؟

کاپیتان آمریکا به روشنی یک یادگار از فیلم‌های ابرقهرمانی دهه‌ی نود میلادی‌ است. فیلمی که احتمالاً طرفداران را از نظرگاه تاریخی جلب می‌کند نه از جنبه‌ی شاخص‌های سینمایی. اگر شما نسبت به این فیلم کنجکاوید؛ به چشم یک اثر هیجان‌انگیز و حماسی به سراغش نروید. انتظار یک داستان حوصله‌سربر به همراه کاراکترهای پرورش‌نیافته را بکشید که هدف اصلی‌شان نشان دادن این مثال است که چه‌گونه قبل از رنسانس مارول، فیلم‌های ابرقهرمانی به شکل ضعیفی ساخته می‌شدند.

شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع