فیلم سینمایی «آرآرآر» ساختهی «اس. اس. راجامولی»، پرهزینهترین فیلم تاریخ کشور هند است؛ اثری اکشن-ماجراجویی که سریعا به یک پدیدهی جهانی تبدیل شد و همانطور که طرفدارانش اعتقاد دارند، میتواند با بلاکباسترهای بزرگ مارولی رقابت کند.
در این اثر، «راما رائو جونیور» و «رام چاران» نقش دو انقلابی به نامهای «کومارام بیم» و «راما راجو» را برعهده دارند که علیه حکومت «راج بریتانیا» قیام میکنند. فیلم با اینکه پیرامون شخصیتهای تاریخی واقعی اتفاق میافتد اما قصهاش تا حد زیادی ساختگی است و برگ برندهی آن را باید سکانسهای اکشن اغراقآمیز و بخشهای موزیکال دیوانهواری بدانیم که مخاطب را غافلگیر میکنند. آرآرآر حالا پرفروشترین فیلم هندی تاریخ است، به اعتقاد برخی، شانس نامزدی اسکار را هم دارد و اگر سختگیر نباشید، اثر سرگرمکنندهای به حساب میآید اما بیگمان برای هر سلیقهای مناسب نیست.
پیش از آنکه تیتراژ آغازین از راه برسد، ما در دو سکانس اکشن جذاب، با دو شخصیت دلیر قصه آشنا میشویم؛ ناگفته نماند که برای مشاهدهی تیتراژ آغازین باید نزدیک به ۴۰ دقیقه منتظر بمانید که البته برای یک فیلم سه ساعته، چندان غیرمنطقی نیست. کومارام بیم، رهبر تنومند قبیلهی «گوند»، پس از دستوپنجه نرم کردن با یک گرگ، ناگهان وارد مبارزهی تنبهتن با یک ببر میشود، او که از هوش بالا و فیزیک ابَرانسانی بهره میبرد، از این نبرد سربلند بیرون میآید.
در سوی دیگر، راجو را داریم، او برای «پلیس سلطنتی هند» کار میکند و همانند کومارام یک ابَرانسان است. راجو در همان بخشهای آغازین، در مبارزهای نابرابر با هزاران معترض، همهی آنها را شکست میدهد (این سکانس در فیلمهای دیگر، معمولا در نقطهی اوج قصه به نمایش درمیآید اما در آرآرآر، در مقایسه با چیزهایی که در ادامه مشاهده خواهید کرد، یک رویداد معمولی جلوه میکند).
هنگامی که یکی از دختران قبیلهی کومارام توسط فرماندهی شیطانی انگلیسی، «اسکات پاکستون» ربوده میشود (با بازی «ری استیونسون» که در تلاش است این شخصیت را به کارتونیترین شکل ممکن عرضه نماید)، کومارام سفری را برای نجات دخترک آغاز میکند. او در این مسیر با راجو آشنا میشود؛ آنها پس از نجات پسرکی از یک سانحهی ریلی، متحد میشوند (در سکانس اکشنی که با ساختههای «جیمز کامرون» یا «استیون اسپیلبرگ» برابری میکند، چه بسا از آنها پیشی بگیرد).
آنها که حالا به دوستان خوبی تبدیل شدهاند، در مسیر تحقق آرمانهای آزادیخواهانهی خود قدم برمیدارند اما کومارام نمیداند که راجو در واقع یک پلیس مخفی است. داستان بهتدریج گستردهتر میشود و خردهپیرنگهای مختلفی در اثر وجود دارد اما شخصیتها چنان سریع و خشمگین پیش میروند که اهمیت چندانی به قصههای فرعی نمیدهید. برای مثال، یک داستان فرعی پیرامون علاقهی کومارام به «جنی»، برادرزادهی اسکات پاکستون وجود دارد که برخلاف عمویش که هندیها را «زبالهی قهوهای» میداند (و همسرش «کاترین» نیز با او همعقیده است)، نژادپرست نیست. اس اس راجامولی بهواسطهی جنی، تعدادی موقعیت طنز خلق کرده است تا احتمالا «فضای جدی» اثر را تلطیف کند (که شاید نیاز چندانی هم به آنها نبود، فیلم درمجموع از آن آثاری نیست که بتوانید جدیاش بگیرید).
طبیعتاً، سکانسهای موزیکال که از اجزای جداییناپذیر فیلمهای هندی هستند، در فیلم آرآرآر حضور پررنگی دارند. در یکی از بخشهای تماشایی فیلم، کومارام و راجو یک نمایش رقص پرانرژی را به نمایش میگذارند و انگلیسیها را به چالش میکشند؛ اگر موسیقیدان و تهیهکنندهی مشهور آمریکایی، «آرتور فرید» زنده بود، به این فیلم افتخار میکرد (تماشای بخشهای رقص فیلم روی تلویزیون یا مانیتور هیجانانگیز است اما تصور کنید که تماشای آن روی پردهی بزرگ سینما چه حسی به شما منتقل میکند). همچنین در مقایسه با آثار مشابه، حداقل سازندگان تلاش کردهاند تا این سکانسها در بطن قصه، معنادار باشد و احساس نکنید که ربطی به باقی ماجراها ندارند.
اس اس راجامولی که در هفت سال اخیر، سه فیلم پرفروش تاریخ سینمای هند را ساخته است، اینجا اوج مهارتهای خود را به نمایش میگذارد، او بیگمان درک درستی از سینمای عامهپسند دارد و با استفاده از رنگها و سکانسهای شلوغ، فیلم پرحرارتی خلق کرده است. اهمیتی ندارد که جلوههای ویژه مصنوعی به نظر میرسند یا سکانسهای اسلوموشن فیلم شبیه آثار پارودی درجهدو است، آرآرآر چشمان شما را بهاندازهی کافی نوازش میدهد تا مغزتان اعتراضی به ضعفهایش نداشته باشد. از طرف دیگر، دو قهرمان قصه چنان فرهمند و شکوهمند هستند که چارهای نداریم جز اینکه آنها را تشویق کنیم، ضمن اینکه رفاقتشان دستکمی از «بوچ کسیدی» و «ساندنس کید» ندارد.