تعریف تفکر
جریانی است که در آن فرد کوشش می کند مشکلی را که با آن روبرو شده مشخص سازد و با استفاده از تجربیات قبلی خویش به حل آن اقدام کند .
در تعریف دیگر تفکر را توانایی عمومی بشر برای حل مساله عنوان کرده اند.
مراحل تفکر
جان دیوئی جریان تفکر را شامل مراحل ابتدایی ، انتهایی و میانی می داند که عبارتند از :
الف : مرحله ابتدایی
ب : مرحله انتهایی
ج : مرحله میانی : فرد برای رسیدن به پاسخ باید مراحل اساسی تفکر را طی میکند که عبارتند از:
۱- پیشنهاد
۲- تعقل
۳- فرضیه سازی
۴- استدلال
۵- کاربرد
اهمیت و ضرورت فکر
یاد گیری زمانی ارزشمند است که از طریق درک و فهم و بصیرت که بر محور تفکر قرار دارد، صورت گیرد، تفکر پایه ادراک و یادگیری است، فهم و ادراک اساسی هر چیزی نتیجه تفکر در باره آن چیز است.
پیشرفت انسان در زمینه های علمی ، ادبی ، هنری و اخلاقی و معنوی و … نتیجه تفکر است.
انواع و ابعاد تفکر
۱- تفکر قیاسی : نتیجه گیری جزئی از کلیات
۲- تفکر استقرایی : نتیجه گیری کلی از جزئیات
۳- تفکر همگرا : فرد به دنبال یک جواب صحیح است. اطلاعات به یک جواب درست و یا به بهترین جواب شناخته شده و قراردادی منتهی می شود .
۴- تفکر واگرا: فرد به راه حل های مختلف یک مساله توجه میکند. در جهات متفاوت تفکر میکند، گاهی به تفحص میپردازد و گاهی در جستجوی تنوع است.
۵- تفکر انتقادی : ملازم با ارزیابی است
۵-۱ : توانایی تحلیل اطلاعات و تجارب
۵-۲ : بررسی آگاهانه و روشمند هر گونه رویکرد و پدیده اجتماعی
۶- تفکر خلاق
تفکر خلاق= تفکر واگرا+ تفکر همگرا
تفکر در سطح برتر= تفکر انتقادی+ تفکر خلاق
تفکر انتقادی
هنر اندیشیدن درباره افکار ، روشها راههای بهتر ، روشن تر ، دقیق تر مطمئن تر وکاملا فرایندی هدفمند است که با قضاوت وشناخت در راستای حل مسائل و تصمیم گیری همراه است .
توانایی تفکر انتقادی مهارتی است که باید آموخته شود و به معنی تفکر صحیح برای ارزیابی مسائل است. تفکر انتقادی در واقع روشی است که با بررسی اطلاعات داده شده به قضاوت در خصوص درست یا غلط بودن آنها می پردازیم.
بهترین شیوه آموزش تفکر انتقادی به کودکان ، این است که به آنها کمک کنیم علت و معلول ها را بشناسند، آنها باید یاد بگیرند چگونه اطلاعات لازم را بدست آورند و از این اطلاعات استفاده کنند.
برای یاد گرفتن تفکر انتقادی نیاز به تمرین و تجربه است.
تفکرانتقادی برپایه اطلاعات به تقسیم بندی ، تجزیه و تحلیـل و کاربرد اطلاعات می پردازد و برهمین اساس باکشف قوانین علمی و ارائه نظریه های جدید به روند تولید علم شـدت می بخشد .
تاریخچه تفکر انتقادی
علا قه به توسعه توانائیهای تفکّر انتقادی درمحافل آموزشی پدیده جدیدی نیست . چت مایرز مؤلف کتاب آموزش تفکّر انتقادی معتـقد است منشأ چنین علاقه ای به آ کادمی افلاطون بر می گردد .
ریشه های خردمندانه تفکّر انتقادی قدمتی دیرینه دارد ، روش تدریس ودیدگاه سقراط در ۲۵۰۰ سـال قبل مؤید این مطلب است .
سقراط این حقیقت را بیان کردکه شخص نمی تواند برای دستیابی به دانش وبصیرت عقلی به کسانی که دارای اقتـدار هستند متکی باشد .او نشان داد که افراد ممکن است دارای قـدرت و موقعیـت بالایی باشند امّـا عمیقـاً سرگردان وگمراه و غیرمنطقی باشند .
سقراط اهمیت پرسش سؤالات عمیق را که موجب میشوند انسان قبل از پذیرش ایـده ای به تفکّر درآن بپـردازد و نیز اهمیت جستجوی شواهد ، آزمایش دقیـق ، استـدلال ، فرضیـه ها وتحلیل مفاهیم اساسی را نشان داد .
روش او که به پرسش و پاسخ سقراطی معروف اسـت بهترین راهبرد آموزش تفکّر انتقـادی می باشد ،که در آن سقراط نیــاز به تفکر را برای روشنی و استحکام منطق به طورمشخص نشان می دهد . روش سقراط به وسیله افلاطون و ارسطو دنبال شد .
در قرون وسطی سنّت تفکّر انتقادی نظام دار درنوشته ها وآموزشهای متفکرانی همچون توماس اکیناس ظاهر شد .
در دوران رنسانس ( قرون ۱۵و۱۶ ) در اثرجریان عظیـم سکولاری دراروپا تفکّر انتقـادی در مورد مذهب ، هنر ، جـامعه طبیـعت انسـانی ، قـانون و آزادی آغـاز شد . سکولارها با این فرضیه پیش رفتـند که بیشتر حوزه های زندگی انسـان نیازمنـد بررسی و تحقیق تحلیـلی و انتقادی می باشد .
فرانسیس بیکن در انگلستان به معرفی بت های طایفه یعنی شیوه هایی که ذهن ما بـه طور طبیعی تمایل به خود فریبی دارد ، پرداخت .
کتـاب او (پیشرفت در یادگیری) یکی از اولین متون در مورد تفکّر انتقـادی است . از دیگر دانشمندانی که تفـکّر انتقادی را در قرون ۱۶و۱۷ مورد توجـه قراردادنـد،می توان ازدکـارت نـام برد .
دکارت درکتابش قواعدی برای هدایـت فکر در مورد نیاز به جهت دهنـده ای نظام دار برای واداشتن ذهن به تفکّر ، بحث می کند.
وایتهد با کلام معروف خود :
یادگیری شاگردان بی فـایده است مگر اینـکه کتابهای خود را گم کنند، جزوات خود را بسوزانند و … تلویحاً به این معنا اشاره دارد که ثمره واقعی تعلیم و تربیت باید یک فرایند فکری باشد که از مطالعه یک رشته بوجود می آید نه از طریق اطلاعات جمع آوری شده .
کانـت معتقد بود :
اساس معرفت عبـارتست از نظم بخشیـدن به اطلاعاتی که از راه حواس گردآوری می شوند ، پس منظور از تدریس تنها ارائه اطلاعات به شاگرد نیست ؛ بلکه مقصود از آن یاری به شاگرد است تا اطلاعـات راکلیـت بخشیـده و با معنـا سازد .
معـلم باید ذهن شاگرد را برانگیزد تا تصورات موجود در ذهن وی زنده شود .
دیوئی درکتاب چگونه فکر می کنیم ، ماهیت تفکر انتقـادی را مورد بررسی قرار داده است . به عقیـده او تفکّر منطقی شامل دو مرحله است :
- مرحله اول آن حالت شک ،تردید ،پیچیدگی و مشکل دماغی است که درآغاز تفکّر بـه کار می رود و عمـل کنجکاوی ، تحقیق و پیـدا کردن مطالب و مواد جهـت بیرون آمدن از آن حالت تردید و پیچیدگی .
- مرحله دوم آن می باشد که مراحل پنجگانه حل مسـأله را در این ارتباط پیشنهاد می کند .وی ماهیت تفکرانتقادی را تردید سالم معرفی می کند .
پائـولـو فـریـره از متفکران انتـقادی معاصر تفکّر انتقادی را هدف آموزش و پرورش تلقّی می کند وی به جای واژه تـفکــر از تـعـمـق استفاده کرده و از آموزش وپرورش متداول انتقاد نموده و می گوید :
آموزش و پـرورش تبدیل به نوعی عمل ذخیـره سازی شده است که در آن دانش آمـوز ذخیـره کننـده و معلّم ذخیره سپـار است و بـه جای برقـراری ارتبـاط دو جانبـه ، معلّم اعلامیه هایی ارائه می کند که دانش آموز صبـورانه آنها را دریافت حفـظ وتکرار می کنـد .
اصول پنجگانه تفکر انتقادی براساس آرای واتسون – گلیزر
۱ )استنبـاط :
استنباط نتیجه ای است که فرد ازپدیده های به وقوع پیوسته به دست می آورد . مثلاً اگرچراغ های خانه ای روشـن باشد و ازداخـل خـانه صدای موسیـقـی شنیده شود ، شخص می تـواند استنباط کند احتـمالاً کسی درخانه است . البته این استنباط می تواند درست یا نادرسـت باشد ، مثلاً ممکن است اهـل خـانه هنـگام بیرون رفتن چراغها و رادیو را خاموش نکرده باشند . استنباط توانایی تشخیـص داده های درست ازنادرست از میـان اطلاعات داده شده می باشد .
۲ ) شناسایی مفروضـات:
مفـروض عبارتی است که ازپیش درنظـرگرفتـه می شود ، بدیهـی فـرض شده و یا بـرای پذیرفتـه شـدن پیشنهاد میگردد . وقتی می گویید من درمـرداد ماه فـارغ التحصیل خواهم شد ، فرض می کنید تا مـرداد ماه زنده خواهیـد بود و یا دانشکده ، فارغ التحصیـلی شما را درمـرداد اعلام خواهد کرد و مواردی ازاین قبیــل . شنـاسایی مفروضـات درحـقیقت تـوانایی تشخــیص مـفروضات پیشنـهـادی ازعبارات بیانـی می باشد .
۳) استنـتـاج :
دراستنتاج ازمقدماتی منطقی نتیجه و یا نتایجی گرفته می شود . دراستنتاج پیش داوریهای ذهنی نبایستی برقضاوت و نتیجه گیری تأثیربگذارد چرا که این فرآیند را ازشیوه منطقی خـود خارج می کند و باعث نتیجه گیری نادرست می شود .
دراستنتـاج حرکت ذهنی ازجزء به سوی کل می باشد بـدین ترتیب که ازمقدمـاتی جزئی نتیجه کلی گرفته می شود . همچنین دراستنتـاج توانایی تفکیک مقدمات و داده ها ازنتیجه کلی حائــز اهمیت است .
۴) تعبیرو تفسیر :
تعبیرو تفسیرتوانایی پردازش اطلاعات و تعیین اعتبارآنها می باشد . دراین فرآیند بـایستی قضاوت شــود که آیا نتــایج به طورمنطـقی ازداده و مقدمـه های خود گرفتـه شده است یا خیـر؟ بنـا براین درتعبیــرو تفسیـر استنتاجی صورت نمی گیرد بلکه نتایج دردسترس ما می باشد و موضوع مهم این است که داده ها و مقدمه ها مـورد تجـزیه و تحلیـل قــراربگیرند و برآورد شود که آیا نتایج گرفته شده ازآنها درست است یا نا درست ؟
۵) ارزشیـابی استدلالهای منطقی :
درموارد مهم تصمیم گیری درباره انتخـاب استدلالهای قــوی و ضعیـف ، مطلوبتـرآن است که بتـوانیـم استدلالهای قوی و ضعیف را تشخیص دهیم .
یک استدلال منطقی وقتی قوی است که هم مهم وهم درارتباط مستقیم با سؤال باشد و یک استدلال وقتی ضعیف است که مستقیماًدرارتباط با سؤال نباشد(حتی اگراز اهمیت زیادی برخوردارباشد ) یا کم اهمیـت باشد و یا تنها با جنبه های علمی و کم اهمیـت سـؤال درارتبــاط باشد.
خصوصیات افراد با تفکر انتقادی
- در باره عقاید جدید فکر می کنند.
- در پی کسب اطلاعات بیشتر هستند
- اطلاعاتشان را از منابع معتبر بدست می آورند.
- سوال می کنند ( از سوال کردن نمی ترسند)
- سعی می کنند بین اطلاعاتی که دارند ارتباط برقرار کنند.
- واقعیت را از عقیده شخصی جدا می کنند.
- درباره چیزی که نمی دانند بحث (اظهار نظر) نمی کنند.
- سعی می کنند حرف دیگران را بفهمند و حرفشان را به دیگران بفهمانند.
- بر اساس اطلاعات قضاوت می کنند.
- افراد با تفکر نقاد می توانند مستقل فکر کنند .
- مشکلات را شناسایی کنند ، اطلاعات مربوط را جمع آوری و تجزیه تحلیلکرده و نتیجه بگیرند.
- افراد با تفکر نقاد می توانند بدون تکیه کردن به نظرات و ایده های دیگران فکر کنند و تصمیم بگیرند
شیوه های تقویت تفکر انتقادی
- تقویت تیز بینی : می توان از کودکان خواست به اطراف نگاه کنند و هر چه می بینند نام ببرند.
- تقویت حافظه :می توان در شرایط مختلف از کودکان خواست چیزهایی را به یاد بیاورند مثلاً صبحانه چه خورده اند و …
- حدس زدن :از کودک بخواهید در باره اندازه ها حدس بزند ، بعد با کمک خودش آن را با ابزارهای اندازه گیری مجدد بسنجید و با حدس کودک مقایسه کنید.
- بررسی کردن : به عنوان مثال بررسی کالا هنگام خرید با کمک سوالاتی مثل آیا آنچه می خریم مفید است ؟ آیا قیمت آن مناسب است ؟ و …..
- استفاده از نشانه ها : می توان از کودک خواست تا مشخصات شی مورد نظر ما را گوش دهد و با توجه به مشخصات ، نام آن چیز را بیان نماید.
سوالات و استفاده از نشانه ها بیانگر تواناییهای کودک در جمع آوری و درک اطلاعات است و در نهایت به کودک مهارت و اعتماد به نفس می دهد تا در زندگی روزمره اطلاعات کسب نماید و در باره آن فکر کند.
گفتگو با کودک در باره شنیده ها و ارزیابی سخنان سایرین بر اساس اطلاعات موجود به کودک کمک می کند تا بیاموزد که شنیده هایش را نیز باید ارزیابی کند.
تفکر واگرا
تعریف تفکر واگرا و تفکر همگرا
همگرا: ازنقاط مختلف شروع ولی به یک نقطه ختم میشود.
واگرا: از یک نقطه شروع ولی به نقطه مختلف ختم میشود.
-گیلفورد خلاقیت را مجموعهی ویژگیها و تواناییهای فردی میداند. در واقع، خلاقیت از دیدگاه گیلفورد عبارت از تفکر واگراست، یعنی تفکر از جهات مختلف و ابعاد گوناگون(آذرنیاکمال، ۱۳۸۵، ص ۲۶).
ویژگیهای تفکر واگرا از نظر گیلفورد
الف) اصالت (تولید راه حلهای نو و بدیع، تأکید بر تازگی و منحصر به فرد بودن پاسخها)
ب)انعطاف پذیری (تولید ایدهها و اندیشههای متنوع، تأکید بر تنوع پاسخها)
ج)سیالی یا روانی (تولید ایدهها و اندیشههای فراوان، تأکید بر کمیت پاسخها)
د)بسط(تولید جزئیات، تأکید بر گسترش و پرداخت پاسخها) (لاندشیر[۱]، ۱۹۶۳، نقل از آذرنیاکمال، ۱۳۸۵، ص ۲۹).
«در برابر مسألهای که باید حل شود، فکر همگرا با دقت و ملاحظه بسیار خود را در چارچوب دادههای مقدماتی محدود و مقید میسازد. این فکر همگرا با احتیاط و دقت و موشکافی نتیجه گیری میکند و بدون اینکه خود را به خطر اندازد در مسیر اولیه خود باقی میماند و به راه حلی منجر میشود که غالباً اصیل نیست. در حالی که جوهر تفکر واگرا در تولید اشکال جدید واتصال عواملی که طبق عادت مستقل و جدا از هم فرض شده اند، نهفته است. اگر متوجه باشیم این همان مسیر ذوق، تخیل و آفرینندگی است».
برخی از محققان و صاحبنظران برای دو واژه تفکر همگرا و تفکر واگرا از اصطلاحات متفاوتی استفاده کردهاند.
-دوبونو[۲] (۱۹۹۴) به نقل از آذرنیاکمال (۱۳۸۵) دو اصطلاح تفکر عمودی و تفکر جانبی را به کار میبرد. به عقیده وی در تفکر عمودی در مقایسه با تفکر جانبی، وسعت عمل محدود و مسیر و جهت آن مشخص است.
-هاچینسون[۳] (۱۹۴۹)به نقل از آذرنیاکمال (۱۳۸۵) نیز به دو نوع تفکر متفاوت اشاره کرده است نوعی تفکر که در آن فرد گام به گام براساس اطلاعات موجود و قواعد منطق برای حل مسأله پیش میرود و نوعی دیگر از تفکر که مبتنی بر بینش است. در این اخیر تفکر گرچه ذهن از اطلاعات موجود و منطق متعارف آغاز میکند ولی خود را به این چارچوب محدود نمیسازد، بلکه فراتر میرود و به کمک تخیل و بینش دست به ترکبیهای نو و بدیع میزند.
-بارتلت[۴](۱۹۵۹) تفکر همگرا را تفکر «در حلقه بسته» و تفکر واگرا را تفکر «تهورآمیز» نامیده است. از رهگذر تفکر تهور آمیز عناصربه ظاهر نامربوط در هم در میآمیزند تا هسته یک اثر هنری، نظریه علمی یا یک اختراع تشکیل گردد.
تورنسو دوبونو[۵] نیز با نگاهی شناختی به خلاقیت ، نظریهی تفکر جانبی یا افقی را در تبیین خلاقیت ذکر کرده است که مشابه تفکر واگرا در نظریهی گیلفورد و تورنس است. دوبونو در کنار تفکر جانبی، تفکر عمودی را نیز مطرح کرده است. وی معتقد است که تفکر عمودی موجب ایجاد قالبهای ذهنی و توسعهی آن میشود در حالی که تفکر جانبی یا خلاق، ساختار این قالبها را تغییر میدهد و قالبهای جدیدی را ایجاد میکند. در تفکر عمودی، افراد برای حل مسئله پس از کندن چاه به حفر آن ادامه میدهند، اما در تفکر جانبی پس از کندن چاه به محل دیگری حرکت کرده چاه دیگری میکنند (شفیعی، ۱۳۷۹، ص ۵۵).
تفکر خلاق
تفکر خلاق به آن نوع فعالیت فکری که گفته میشود که به حل مشکلات و مسائل سخت و حل نشده میپردازد، و یا برای مسائل حل نشده گذشته راه حلهایی جدید کشف میکند. این گونه، تفکر، معمولاً به ابداع و اختراع منجر میشود، خلاقیتهای علمی، هنری، صنعتی، کشاورزی و داشتن بینشهای نو در مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی همگی نتیجه این نوع تفکر میباشند.
مراحل تفکر خلاق
والاس[۶] در جریان تفکر خلاق چهار مرحله را مشخص میسازد:
۱- مرحله آمادگی: در این مرحله فرد به جمع آوری حقایق ومدارک میپردازد و مسأله را از جهات مختلف مورد بررسی قرار میدهد. پس از اینکه مدارک مزبور را جمع آوری نمود آنها را سازمان میدهد و رابطه حقایق را با مسئله مورد بحث در نظر میگیرد.
۲-رشد غیرمحسوس: در این مرحله فرد ظاهراً فعالیتی برای حل مسئله مورد بحث یا نیل به هدف معین از خود ظاهر نمیسازد و در این جهت پیشرفتی نصیب دانشمند نمیشود. اما ممکن است به طور ضمنی فرضیه یا راه حل خاصی را رد یا قبول کند.
۳-کشف: این مرحله را «الهام» نیز گویند. در این مرحله فکر تازه ظاهر میشود و مانند نورافکنی زمینه یا موقعیتی را که مسئله درآن قرار دارد روشن میسازد، فکر واندیشه تازه در این مرحله شکل میگیرد ومشخص میشود.
۴-بررسی و آزمایش: در این مرحله متفکر کمتر تحت تاثیر عواطف قرار دارد و با خونسردی آنچه را که کشف و اختراع کرده مورد توجه قرار میدهد. حالت انتقادی به خود میگیرد و مانند یک قاضی بی طرف جنبههای مثبت و منفی اختراع خود را در نر مجسم میسازد(الوندی، ۱۳۷۹، ص ۵۲).
ویژگیهای افراد خلاق
- افراد خلاق علاقمند به نوآوری، پیچیدگی و اتخاذ تصمیم مستقل هستند.
- برای افراد خلاق پدیدهها و اشیاء پیچیده به اشیاء و پدیدههای ساده ارجحیت دارد.
- افراد خلاق مایلاند خود تصمیمی مستقل اتخاذ کرده از پیروی و اطاعت از دیگران تا حدی دوری میکنند.
- افراد خلاق میتوانند میان جنبههای مختلف پدیدهها وحدت ایجاد کنند.
- میان افکار مختلف و جنبههای کلامی و غیرکلامی و نیز جنبههای عینی و ذهنی ارتباط و هماهنگی برقرار کنند.
- افراد خلاق میتوانند از یک پدیده جزئی یک قاعده استخراج کرده از یک قاعده یک راه حل جزئی و عینی استنتاج کنند.
- افراد خلاق میتوانند میان تفکر منطقی و تفکر غیرمنطقی یا پدیدههای خیالی و پدیدههای عینی نیز هماهنگی ایجاد کنند.
- افراد خلاق با انگیزههای درونی بیشتر سروکاردارند تا با محرکهای بیرونی مثل شهرت، پول، مقام و تحسین !
شرایط ابراز تفکر خلاق
۱-داشتن آزادی در ابراز عقیده : فرد باید بتواند به راحتی و بدون هیچ اضطراب و ترسی عقاید خود را بیان کند.
۲-داشتن اعتماد به دانش و مهارتهای شخصی : شخص بتواند با تکیه و اعتماد به آموخته های خود چیزهای منحصر به فرد بیافریند ولی نباید انتظار کشف عجیب و بزرگ را داشته باشد.
۳-داشتن فرصت و زمان کافی : محدودیت زمانی می تواند فشاری ایجاد کند که مانع از تقویت تفکر خلاق شود. چرا که زمان فقط برای یادگیری اهداف از قبل تعیین شده ، مشخص گردیده است.
۴-مهم دانستن اشتباهات : خود اشتباهات نیز مهمند . چرا که تفکر را به جلو هدایت می کنند و برای پرورش فکر ، حیاتی هستند.
۵-کسب موفقیت : بدست آوردن موفقیتهای جدید باعث یادگیری راههای تازه شده و به پرورش اعتماد به نفس شخص و بروز احساس توانائی (من می توانم) کمک می کند.
[۱].Landeshir
[۲].Dbono
[۳].Hachinston
[۴].Bartelet
[۵].Torans & Dobono
[۶]. wallas