فردی با هوش و تحصیلکرده دانشگاههای امریکا پیش از انقلاب. از نظر بسیاری او می توانست، به جای یک عمر کارمندی زندگی کردن، شرکت خودش را می داشت و وضعیت اقتصادیش به مراتب بهتر از این می بود و حتی با انجام پروژههای عمرانی که شرکتش انجام میداد برای کشور هم سودمندتر میبود. اما او تا آخر کارمند باقی ماند.
در اقتصاد آن چه از دست می دهیم تا وضعیت فعلی را داشته باشیم، هزینه فرصت وضعیت موجود خوانده میشود. از نظر راوی، هزینه فرصت زندگی کارمندی همکارش، از دست دادن مالکیت و مدیرعاملی شرکت موفق عمرانی بود.
مفهوم هزینه فرصت ساده است: آن چه ما برای انتخابهای خود از دست میدهیم. اما صدها تحلیل روزانه در رسانهها میخوانید که از این مفهوم کلیدی چشم پوشیدهاند و از این رو نتیجهگیریهای آنان غلط است. خبری را در نظر بگیرید که از آغاز به کار فلان کارخانه تولیدی سخن به میان میآورد که فرضا 500 نفر اشتغال ایجاد کرده است. برای بسیاری، همین بودن این کارخانه یعنی کمک به تولید ملی و اشتغال. اما یک اقتصاددان میپرسد اگر این کارخانه نبود، با سرمایه آن چه چیز دیگری میتوانست وجود داشته باشد؟ صرف وجود تولید، به معنی کمک به اقتصاد و رفاه مردم نیست. اگر این کارخانه به میزان هزینه فرصت بودنش منفعت اقتصادی ایجاد نکند بدین معنا که امکان وجود کارخانه دیگری در صنعتی دیگر با اشتغالی بسی بیشتر با سرمایه آن وجود داشته باشد، نبود این کارخانه بهتر از بودنش است. زیرا تخصیص منابع برای راه اندازی این کارخانه ناکارآمد بوده است.
این که چگونه میتوان فهمید یک کارخانه و کارگاه تولیدی باید وجود داشته باشد یا نه؛ و چه راه و معیاری برای تعیین هزینه و فایده راه اندازی یک بنگاه تولیدی در سطح ملی وجود دارد موضوع قسمتهای آتی الفبای اقتصاد است. اما تا اینجا باید بر این نکته اشاره کنیم که هر کنش و تصمیمی دارای هزینه فرصت است و از این دریچه باید در مورد پدیدهها به قضاوت بنشینیم و در نتیجه، صرف وجود یک بنگاه تولیدی و اشتغال به معنی سودمند بودن آن برای اقتصاد ملی نیست و یک اقتصاددان همواره از دریچه هزینه فرصت به سودمند بودن این بنگاه مینگرد.