عبدالله ـ نیک سیرت
(استادیاردانشگاه شهید چمران)
محّمد ـ امیرخنافره
(دانشجوی کارشناسی ارشد رشته فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه شهید چمران اهواز )
چکیده
این مقاله بر آن است که به تبیین اهمّیت مسأله زمان و ارتباطش با انسان را در آرای آگوستین مورد مداقه قرار دهد. آگوستین ، دلیل تبیین و بررسی بحث زمان را شبهه ها و ایرادهایی می داند که در ارتباط با مسئله خلقت عالم و خداوند می داند . او با تکیه بر اصول و مبادی فلسفه خود، روش تازه و جالبی را برای حل این مسئله ارائه کرده است. آگوستین ، نظریۀ موهوم بودن زمان را ردّ می کند و زمان را در درون حالات درونی می جوید. خاطره بیانگر گذشته است و حضور بیانگر زمان حال و انتظار نشان آینده . وی زمان را به عنوان واقعیت خارجی مستقل از جهان رد می کند و به تعبیری منکر جنبه آفای زمان است. بنابراین آگوستین در مبحث زمان، افقی تازه گشوده و راهی نو آغازیده است.
کلید واژه: زمان، آگوستین، انسان
۱ـ۱ـ مقدمه
در اینجا به بیان چند نکته ذیل مبحث زمان و ذکر مختصری شرح حالی از آگوستین و صدرالدین شیرازی می پردازیم؛
الف. بیان مسأله
زمان از جمله مسائل اصلی و اساسی است که در تاریخ فرهنگ و تمدن بشری مهم محسوب می شود. چرا که بحث از زمان همیشه همراه و هم پایه خلقت جهان و عالم طبیعت مطرح بوده است و هر گاه هم بحث از این عالم خاکی و تمام اشیای حاضر در آن به میان می آید ، نا خودآگاه بحث از مسأله زمان هم پیش می آید؛ این امر بیانگر آن است که زمان همیشه در اذهان بشری و متفکران و بنیان گذران فرهنگ بوده است. اگر بخواهیم از اهمیت بحث زمان صحبت کنیم اهمیت آن هنگامی تشدید می شود که می بینیم علاوه بر اینکه بحث زمان در افکار و توجهات پیشینیان و فیلسوفان باستان خود نمایی کرده بود، در فلسفه های نوین و نو پا نیز ، بحث از این مسأله جایگاه والا ی خویش را حفظ کرده است که این خود نشانه بزرگی و وسعت بحث زمان است.
ب. زندگینامه مارکوس آگوستین
مارکوس آگوستین در ۱۳ نوامبر سال ۳۵۴ م در تاگاست، ناحیۀ رومی نومیدیا ـ الجزایر کنونی ـ متولد شد . مفروض است که خانواده ی وی ریشه بربر داشته اند. پدرش پاتریسیوس ، بی ایمان بود و مادرش مونیکا،یک مسیحی معتقد بود . البته پدر، به رغم بی ایمانیش ، بر تفوق مهر مادری واقف بود و لاجرم هم هرگز در شیوۀ تربیتی مادر نسبت به فرزند، چون و چرا روا نداشت. در آغاز تحت تعلیم و تربیت یونانی ـ رومی قرار داشت و روش زندگی او مطابق قواعد اخلاق نبود. در نوزده سالگی به فلسفه علاقمند شد و به آیین مانویت معتقد گشت ، اما پس از مدتی از عقیده خویش منصرف شد و به فن بلاغت و سخنوری پرداخت. سرانجام نیز به آموختن اصول و مبانی دینی مسیح پرداخت و پس از چندی غسل تعمید یافت و رسماً مسیحی شد. در میان آثار بسیار متعدد آگوستین، شاید هیچ یک به اندازۀ کتاب اعترافات، دلنشین نیست، به نحوی که کمتر خواننده ای را می توان پیدا کرد که در مورد صداقت و خاصّه خضوع مؤلف آن ، شک کند و یا به هر طریق از لحاظی تحت تأثیر قرار نگیرد (آگوستین، اعترافات، ترجمه افسانه نجاتی، ص ۳) .
۲ـ۲ـ تاریخچه مسأله زمان
تا آنجا که تاریخ فلسفه نشان می دهد، اندیشۀ فیلسوفان همواره بین ثبات و تغییر در تردید بوده است. برخی به کلی منکر ثبات اند و برخی به کلی منکر تغییر و از جمله منکر حرکت اند و برخی هم به هر دو قائل اند؛
ـ پارمنیدس از فیلسوفانی است که منکر هر گونه تغییر و دگرگونی است و همه چیز را ثابت می انگارد.(کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج۱، ص ۷۰)
ـ هراکلیت از فیلسوفانی است که منکر ثبات است و هر چیزی را در تغییر و دگرگونی می بیند و به امر ثابتی در جهان قائل نیست.(کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج۱، ص ۷۱)
در میان فیلسوفان یونان ارسطو بیشتر توجه به مسالۀ زمان دارد. وی بر این باور است که نمی توان حرکت و زمان را یکی دانست، زیرا در عالم خلقت حرکت های فراوانی یافت می شود در صورتی که زمان یکی است. اما اگر دقت نظر خویش را به این دو مسالۀ (حرکت و زمان) بیشتر کنیم، خواهیم دریافت که ارتباط نزدیک میان حرکت و زمان وجود دارد. حرکت در زمان روی می دهد و اگر حرکت را درک نکنیم، زمان را نیز درک نخواهیم کرد. ارسطو زمان را این گونه تعریف کرده است: «زمان عبارت است از شمارش حرکات بر حسب قبل و بعد.» (گمپرتس، تاریخ فلسفه، ج۲، ص ۱۱۵۳ـ ۱۱۵) در این تعریف مراد از حرکت صرفاً حرکت مکانی نیست، بلکه بر اساس بیانات ارسطو، حتی هنگامی که ما در سیاهی مطلق به سر ببریم و هیچ صحبتی از ما انجام نشود و هیچ گونه درک حسی از خارج نداشته باشیم، هر حرکتی که در نفس ما روی بدهد، یعنی هر گونه دگرگونی روانی یا تغییر حالتی در ذهن ما رخ بدهد، فوراً احساس گذشت زمان در ما پیدا می شود. به این ترتیب مراد از این قبلیت و بعدیت در این تعریف تعاقب زمانی نیست، زیرا اگر این گونه باشد تعریف حاصل شده یک تعریف دوری خواهد بود چرا که در تعریف زمان از مفهوم زمان استفاده شده است. بلکه منظور از قبلیت و بعدیت در اینجا تعاقب مکانی به معنی جلوتر و عقب تر است. در واقع ارسطو صریحاً می گوید که معنی مکانی «قبل و بعد» معنی اولیه آن اصطلاح است که بعدا ًبه جهت ارتباط بین حرکت و زمان، به معنی زمانی تسری پیدا کرده است.
۲ـ۲ـ بررسی حرکت در فلسفۀ آگوستن
آگوستین در کتاب اعترافات رابطۀ حرکت و زمان را با این گونه جملات آغاز کرده است:
«از قول فرهیخته ای شنیدم که می گفت زمان، به طور خاص، حرکت خورشید و ماه و ستارگان است. من بر این باور نیستم. با این حساب، از چه رو زمان، حرکتِ تمامی اجسام نیست؟ اگر ستارگان آسمان از حرکت باز ایستادند، اما چرخ کوزه گر هم چنان به چرخش ادامه می داد، آیا دیگر زمانی برای اندازه گیری دورهای آن نمی بود تا نشان مان دهد که آیا چرخ با فواصلی مساوی می گردد و یا این که گاه کند و گاه تند می شود و یکی با دور بیشتر و دیگری با دور کمتر می گردد؟ و با ایراد این سخنان، آیا در زمان نبود که حرف می زدیم؟ آیا در در آن صورت، کلام ما شامل الفاظی نمی بود که برخی بلند تر و بر خی کوتاه تر بودد، زیرا تواتر آنها در پاره ای مواقع بیشتر و در سایر زمان ها کم تر بوده است؟»(آگوستین، اعترافات، ترجمه افسانه نجاتی، ص ۲۴۲)
وی در ادامه این عبارات این گونه ادامه می دهد: «آرزویم این است که سرشت زمان و آنچه که برای سنجش حرکات به کار ما می آید و ما را برا آن می دارد که برای مثال بگوییم حرکتی دو برابر حرکت دیگر به طول می انجامد، بشناسم. آنچه را که روز می نامیم، صرفاً زمانی نیست که خورشید، بر بلندای آسمان پیداست و آنچه که روز را از شب جدا می کند، حرکت کامل [در مسیری] است که در ان خورشید از شرق تا شرق ره می سپارد و این ما را وا می دارد که بگوییم «چند روز گذشته است»، که البته شب ها را هم در آن منظور کرده ایم. بنابراین از آن جا که روز بر اثر نوسان خورشید و مداری بوده است که همواره خورشید از مشرق تا مشرق می پیماید، از خود می پرسم آیا این خود حرکت است که روز را شامل می شود و یا آن که زمانی که این حرکت به طول می انجامد، روز را تشکیل می دهد و یا که هر دو به موازات هم سبب به وجود آمدن روز می شوند. در فرضی که حرکت خورشید مبنای روز قرار گرفته، حتی اگر خورشید در یک حرکت یک ساعته به انتهای مسیراش برسد، باز هم ما یک «روز» داریم. بنابراین در نگاه من، زمان نوعی فاصله است. لیک آیا زمان، آنچه می بینم است یا آن که چیزی است که تصور دیدن آن را دارم؟ این تو (خدا) هستی می آموزی، ای روشنایی، ای حقیقت». ( همان، اعترافات، ترجمه افسانه نجاتی، ص ۳۴۲)
آگوستین نمی پذیرد که زمان همان حرکت ماه و خورشید و ستارگان است و نیز یکی بودن زمان با حرکت این سیارات را رد می کند. او زمان را امری اساسی تر از حرکت اجرام آسمانی می داند.
اما وی در تحلیل اجزای زمان (گذشته، حال و آینده) بر این نکته تأکید می کند که زمان بودنِ زمان، به سپری شدن آن است. بنابراین زمان، مستقل از تغییر و دگرگونی برای او معنا ندارد.
در نزد آگوستین زمان تنها یک امر درونی نیست بلکه دارای یک بعُد فیزیکی و خارج از ذهن است. واقعیت برون ذهنی زمان بر حرکت استوار است. وی بر این باور است که در طبیعت و در جهان بشری تکثری از حرکت ها وجود دارد. هر تغییر و دگرگونی مدت زمان مخصوص خود را دارد یعنی دارای شروع، تداوم و پایانی است. به طور عینی در طبیعت چیزهایی هستند که در حال تغییر و حرکت هستند زمان حرکت نیست بلکه کمیت و معیار طول حرکت است. در اینجاست که ارتباط میان امر درونی و امر خارجی ایجاد می شود. این طبیعت نیست که خود را اندازه می گیرد، بلکه این کار نیاز به یک ذهن دارد، ذهنی که قادر به اندازه گیری حرکت باشد. به این ترتیب، برای آگوستین زمان را نه عین حرکت و نه کاملاً مستقل از آن (زمان) است.
3ـ۳ـ آرای آگوستین درباره مسأله زمان
آگوستین نسبت به مسائل فلسفی توجه خاصی نداشته است، بلکه رکن اصلی نظرات او اندیشه خداست. ولی به مسئله زمان که بحثی فلسفی است در دفتر یازدهم از کتاب اعترافات خودش پرداخته است. او در ابتدا به مساله چیستی زمان و در گام بعدی به بحث ِ از وجود زمان می پردازد. در باب وجود زمان به پرسش از چگونگی وجود یا عدم گذشته و آینده آغاز می کند. زمان گذشته و آینده ظاهراً وجود بالفعل ندارند و زمان حال اگر از آن رو زمان است که به گذشته و آینده پیوند دارد، پس چگونه امکان دارد از وجود و هستی آن صحبت به میان آورد، در صورتی که جهتِ بودنش، درست عین نبودن آن است. از سوی دیگر، ما در زندگی روزه مرۀ خود از طولانی و عدم طولانی بودن زمان سخن می گوییم، در حالی که چیزی که اصلاً وجود ندارد چگونه می توان بلندی و کوتاهی در مورد آن صادق باشد؟! (آگوستین، اعترافات، ترجمه سایه میثمی، ص ۳۲۱)
آگوستین در پاسخ به این دشواری ها می گوید که زمان گذشته و آینده، حقیقتاً وجود ندارد و در توضیح و تبیین این تقسیمات زمان می گوید: «اینک آنچه که به روشنی یقین بر من ظاهر می شود، این است که نه آینده و نه گذشته، هیچ کدام موجود نیستند. این که سه زمانِ گذشته، حال و آینده را بر می شماریم، بهره گیری از اسامی خاص نیست. شاید صحیح تر است که بگوییم: “سه زمان وجود دارد: حضور گذشته، حضور حال و حضور آینده” ؛ زیرا که این سه زمان در ذهن ما وجود دارند و من در جاهای دیگر آنها را نمی یابیم. حضور گذشته، همان “حافظه” است، حضور حال، همان “شهود بی واسطه” و حضور آینده نیز ، همان انتظار است. اگر رخصت چنین توضیحی را داشته باشم، می بینم و اقرا می کنم که سه زمان هست. آری؛ سه زمان وجود دارد» (آگوستین، اعترافات، ترجمه افسانه نجاتی، ص ۲۴۶) .
با توجه به بیانات آگوستین در تبیین امور سه گانه زمان ، یعنی گذشته، حال و آینده، وی بر این باور است که امور مربوط به گذشته هیچ وجود بالفعلی ندارند اما این حافظه است که رخداد های سابق را در زمان فعلی برای ذهن آماده می کند و ذهن آنها را زمان سابق و گذشته تلقی می کند. همچنین امور مربوط به آینده و مستقبل در واقع وجود ندارد ، بلکه این ذهن است که با بررسی یک سری علائم در زمان حال، تصوری از مفاهیمی که هنوز هستی نیافته اند به دست می دهد و آنها را ناظر به زمان آینده می انگارد، در صورتی که رویدادهای زمانی که هنوز وجود ندارد، محال خواهد بود.به این ترتیب ، آگوستین تقسیم زمان به گذشته، حال و آینده را نادرست می داند و بر این امر واقف است که این تقسیم سه گانه زمان را بایستی به صورت صحیح تر ارائه نمود و از اصطلاحات «حضور امور گذشته»، «حضور امور فعلی» و «حضور امور آینده» بهره جست. وی معتقد است که فقط با استناد به این اصطلاحات سه گانه است که می توان از امور سه گانه زمان سخن به میان آورد.
از بیانات فوق چنین حاصل می شود که آگوستین برای زمان ، وجودی قائل است اما آیا وجود ارائه شده توسط او برای زمان، وجود خارجی یا وجود ذهنی و ادراکی است. طبق بیان وی در کتاب اعترافات ، وجودی که برای زمان متصور است یک وجود ادراکی است: «… آنچه که ما هنگام سنجش زمان اندازه گیری می کنیم، در واقع برداشت ها یا حافظه های ذهنی ما دربارۀ زمان است».به این ترتیب، آگوستین به این امر پایبند است که زمان یک وجود ذهنی و ادراکی دارد.
آگوستین در کتاب اعترافات بعد از بیان وجود زمان به طرح پرسش هایی که از طرف تردیدکنندگان به مسألۀ وجود زمان شده بود، پرداخته است. یکی از مهّم ترین این ایرادها ، ربط و ارتباط بین خلقت جهان و زمان است؛ اینکه ابتدا زمان بوده و بعد خلقت جهان حاصل شده است؟ یا اینکه ابتدا خلقت عالم رخ داده است ، سپس زمان به وجود آمده است؟
آگوستین بر این باور است که تمام مشکلات و مسائل پیش آمده حول مسأله زمان و عالم ، ناشی از تلقی نادرستی است که ما از مساله زمان داریم . او ابتدا گفتار مخالفان خود و منکران خلقت را شرح می دهد و می گوید قرار گرفتن فعل خداوند در زمان معین و مقرر برای خلقت جهان، معنی و جهت درستی نمی تواند داشته باشد. چرا که ارادۀ خلاق، نمی تواند وجود داشته باشد. پس آنجا که ارادۀ خداوند متعلق به ذات اوست، چطور می توان پذیرفت که در ذات خداوند چیز جدیدی پدید آمده باشد و بر زمانیات و تغییر دلالت می کند. زیرا این ادعا با این گفتار که خداوند متعال ازلی و ابدی است و هیچ گونه تغییر و تبدلی در آن راه ندارد و از هر گونه دگرگونی مبرا است، منافات دارد (مجتهدی، کریم، تاریخ فلسفه قرون وسطا، ص ۴۳) .
آگوستین سعی دارد که به این پرسش پاسخ دهد. تلاش او در جهت نفی زمان به عنوان واقعیت ذاتی است. یعنی در واقع او زمان را هم مخلوق و هم همراه و همزاد با خلقت می داند و حدوث زمان را از طریق نفی ذاتیت ماتقدم زمان و نفی واقعیت ذاتی زمان اثبات می کند. او در تحلیل مطالب ، برخی وقت ها به نگاه علم نفسی زمان می پردازد و برخی وقت ها به استدلال های فلسفی می پردازد . وی در خطاب به خداوند، می نویسد: «سال ها در نزد تو فقط یک روز است و امروز تو، جای خود را به فردا نمی دهد و جای دیروز را هم نمی گیرد، امروز تو، همان سرمدیت توست» (آگوستین، اعترافات، افسانه نجاتی، ص ۳۴۳)
آگوستین این سئوال را که خداوند جهان را از کی آفریده است ، سئوالی بی معنا و مفهوم قلمداد می کند. دلیل او این است که زمان جزئی از عالم است و چون خارج از عالم خلقت زمان وجود ندارد، بنابراین ، از کی هم خبری نیست. آگوستین وقتی زمان را جزو جهان می داند به این معنا است که وقتی می گوییم که خدا جهان را پدید آورد، یعنی همه مخلوقات را ابداع کرده است و یکی از این ابداعات عالم هم خود زمان است. به این ترتیب پرسش از خلقت زمان پیش از دنیا بی اساس و پایه است و همچنین این سئوال که ابتدا عالم بود و سپس زمان حاصل شد هم نادرست است ؛ زیرا که این دو ( یعنی زمان و جهان) توأم با هم حاصل شده اند.
۴ـ۴ـ حقیقت زمان در اندیشۀ آگوستین
درست است که مسأله مهم اندیشه آگوستین رابطۀ نفس انسان با خدا است ، اما او به مسائل مربوط به جهان مادی نیز از جهت اعتقاد به خداوند بی توجه نیست. مهم ترین مسئله پیرامون جهان در اندیشه کسانی که تعهد دینی و دلبستگی کلامی داشته اند ، مسئله حدوث و قدم عالم است. به عقیدۀ آگوستین ، جهان حادث و مسبوق به عدم است. جهان به وسیله خدا از عدم به وجود آمده و تابع ارادۀ اوست. آگوستین به عنوان یک متکلم قائل به خلق جهان است، اما خلق و ایجاد جهان منشأ پرسش هایی شده است که او آن ها را خطا تلقی می کند.زیرا آنان که این سوال ها را می پرسند که : ” چرا خداوند جهان را در زمان معین خلق کرده و نه دیرتر یا زودتر ؟ ،” چه چیزی باعث گردید تا خداوند جهان را بیافریند؟و” خداوند پیش از خلق و ایجاد جهان چه می کرد؟” ،تصور اشتباه آن ها از زمان موجب ایجاد چنین سئوالاتی شده است . او در نخستین گام به خود مفهوم ” زمان ” بر می گردد و عملی ترین و عینی ترین وجه این مفهوم را که همان مفهوم ” اندازه گیری ” است مورد بررسی قرار می دهد . تعریفی که وی از طول زمان به دست می دهد، این است که “… طول مدت زمان از تعداد بسیاری از حرکات به دست می آید که مدام یکدیگر را در گذشته پشت سر می گذارند؛ چرا که آن ها یک جا نمی توانند ادامه پیدا کنند…” . با چنین مقدماتی است که نخستین پاسخ آگوستین به این موضوع، نفی “زمان” پیش از خلقت است: از این رو می گوید که «حق آن است که بگوییم آن گاه که چیزی را نیافریده بودی، زمان نیز وجود نداشت؛ زیرا زمان نیز نیز آفریده تو بود و هیچ زمانی شریک در ابدیت تو نیست؛ زیرا تو هرگز تغییر را نمی پذیری و حال آن که ذات زمان تغیر است. پس زمان چیست؟…» (یاسپرس، آگوستین، ترجمه محمد حسن لطفی، ص ۵۴)
به نظر می رسد که اولین جواب او را قانع نکرده است ؛ به نحوی که با موشکافی بیش تر در این موضوع به آرامی حتی در عینیت خارجی مفهوم زمان نیز تردید می کند. منشأ این تردید، دقت در مفاهیم بنیادی زمان است که مشتمل بر سه جزء گذشته، حال و آینده است که وی به هنگام بررسی، آن ها را مفاهیمی گنگ و مبهم می یابد و می پرسد که : ” در میان این سه شق زمان، چگونه است که گذشته و آینده می توانند باشند ، در حالی که گذشته دیگر وجود ندارد و آینده نیز هنوز به وجود نیامده است؟ و زمان حال هم اگر همواره حال بود و هرگز به گذشته نمی پیوست، دیگر نه زمان، بلکه ابدیت بود و اگر حال از آن روی زمان است که به گذشته می پیوندد، اصلاً چگونه می توان گفت که حال وجود دارد آن گاه که جهت بودنش، نبودن آن است؟ به عبارت دیگر، نمی توان به درستی گفت که زمان هست، مگر از جهت وضعیت قریب الوقوع نبودنش” (آگوستین، اعترافات، ترجمه افسانه نجاتی، ص ۳۶۳)
بنابراین ، او میان سه جزء اسرار آمیز که آنها را گذشته، حال و آینده می نامیم، بر حال متمرکز می شود. از آن رو که گذشته از بین رفته است و موجود نیست و آینده نیز هنوز محقق نشده است، ولی حال موجودیت دارد. بر همین اساس سعی می کند که حال را بشناسد. اینجاست که اگوستین با ملاحظۀ عصر خود در صدد یافتن حال بر می آید. بی تردید از قرن او فقط یک سال می تواند متعلق به زمان حال باشد. باقی همه یا رفته اند یا در شرف آمدنند، ولی این امر در مورد خود همین یک سال نیز صادق است. چون سال هم از ماه هایی تشکیل شده است و او قطعاً در یکی از این ماه ها قرار گرفته است. به طریق اولی ماه ها از روزها، روزها از ساعت ها، ساعت ها از دقیقه ها و حتی دقیقه ها هم از زمان هایی کوچک تر تشکیل شده اند. پس بالاخره زمان حال چیست؟ پاسخ آگوستین به این سئوال چنین است: «… تنها زمانی که می تواند حال خوانده شود، یک لحظه است؛ اگر بتوان درکی از آن لحظه داشت که قابل انقسام به ریزترین برهه ها نباشد و نقطه ای به این اندازه کوچک در زمان، چنان به سرعت از آینده به گذشته می پیوندد که کشند[استمرار] آن اصلاً طولی ندارد؛ چه اگر کشند آن طولی می داشت، به گذشته و آینده قابل انقسام بود. وقتی که حال است استمراری ندارد.» (آگوستین، اعترافات، ترجمه افسانه نجاتی، ص ۳۶۶)
آگوستین پس از این سیر فکری ، نظر نهایی خود را در باب زمان اعلام می کند و به طور صریح آن را مفهومی ذهنی می داند که اجزای سه گانه آن مشتمل بر گذشته، حال و آینده تنها کیفیاتی ذهنی اند که به این ترتیب چنین اطلاق می شوند: حال امور گذشته، حال امور حاضر و حال امور آینده که تنها به سبب تقسیمی صرفاً ذهنی از هم جدا می شوند. به این ترتیب ، معمای اندازه گیری زمان هم حل می شود. چون «… هر آن چه رخ می دهد، تأثیر بر ذهن باقی می گذارد و این تأثیر پس از نابود شدن منشأ اثر همچنان باقی می ماند. من اثر شیء را اندازه می گیرم که خود هنوز حاضر است و نه خود شیء را که در حال گذر، اثری به جای می گذارد و سپس رهسپار گذشته می شود. آنگاه که زمان را می سنجم همین اثر است که اندازه گرفته می شود. زمان یا همین است و یا من اصلاً آن را اندازه نمی گیرم» (علیزاده ممقانی، رضا، معرفت شناسی زمان در آرای آگوستین، ص ۵)
در نهایت آگوستین با رجوع به پرسش کلامی آغازین، بحث را جمع بندی می کند و حاصل این کار بی تردید چیزی جز سلب عینیت از زمان نیست.
نتیجه گیری
آگوستین بعُدی از زمان را که بُعدی روانی است به کار می بندد و این بُعد ناشی از روح بشری است. وی زمان را “انبساط روح” می داند: با اینکه ما واقعیت انکارناپذیر زمان را از طریق طرحی سه گانه میان گذشته، حال و آینده می دانیم، اما به نظر می رسد زمان دارای وجود نیست، به این معنا که آینده، قبل از این که به حال درآید، وجود ندارد، در حالی که گذشته، بعد از این که حال بوده، دیگر وجود ندارد و در مورد زمان حال، وقتی به آن آگاهی می یابیم، دیگر زمان حال نیست. بدیهی است که واقعیتی وجود دارد که ما آن را تجربه می کنیم، و می توانیم به این تجربه به عنوان توالی لحظات گذشته، حال و آینده نگاه کنیم، با این حال به نظر می رسد که زمان وجود ندارد: زمان آینده ای است که دیگر نیست و حالی است که به محض اینکه بخواهیم به آن آگاهی یابیم از ما فرار می کند و گریزان است. به نظر آگوستین می توان از این تناقض فراتر رفت: نه تنها ما حضور (حال بودن) حال را تجربه می کنیم، بلکه ما حضور گذشته را نیز تجربه می کنیم، در واقع گذشته میل ندارد عبور کند و بگذرد. در اینجاست که روانکاوان وارد عمل می شوند. و ما شاهد حضور آینده نیز هستیم. اما اصل سوبژکتیوی که شرایط امکان تجربه بشری را فراهم می کند، چیست؟ دقیقاً این مسئله است که روح بشری می تواند خود را از زمان حال همزمان به سوی آنچه که گذشته و آنچه که خواهد آمد، بسط دهد. اما این چگونه رخ می دهد؟ از طریق یک عمل سه گانه در روح؛ نباید این را در معنای ترتیب زمانی فهمید، بلکه باید از لحاظ روانی درک کرد: الف) توجه به زمان حال، زیرا روح همیشه متوجه است، حتی اگر درکی کامل از واقعیت نداشته باشد. ب) حفظ و به خاطر سپاری گذشته پ) میل و انتظار به آینده. این به روح اجازه می دهد تا آگاهانه زمان را زندگی کند و آن را اندازه گیری کند. به رغم ماهیت گذاری زمان، روح می تواند آن را اندازه گیری کند. روح از حافظه استفاده می کند و تصاویری از آینده بر پایه تصاویر به خاطره سپرده شده از گذشته ایجاد می کند. روح برای انجام این عملیات سه گانه، روح از حافظه استفاده می کند که توانایی روح است. در حالی که روح همیشه به آنچه که در زمان حال رخ می دهد توجه دارد، حافظه در خود تصاویری از چیزهایی که می گذرند حفظ می کند، و بر پایه آنچه که حافظه ذخیره می کند، حافظه در کل مفاهیمی چندگانه دارد: این حافظه در معنای توانایی به یاد آوری چیزها نیست. سخن از حافظه ای است که آگوستین آن را حافظه زنده و حاضر می تامد، حافظه ای که فعال می شود و آنچه که در زمان حال قرار دارد را حفظ می کند. حافظه تصاویر چیزهایی گذشته را دوباره فعال می کند و این چیزها ضرورتاً تصورات یا شباهت های تصویری نیستند. این تصاویر می توانند تصاویر چیزهایی انتزاعی باشند و در این معنا تصویر مفهومی گسترده تر به خود می گیرد. البته تصاویر بینایی وجود دارند، اما ما تصاویر بویایی، شنوایی و لامسه هم داریم. در هنگامی که به یک شعر گوش می سپاریم، حافظه ریتم های شنیداری را در خود ذخیره می کند.
۱. آگوستین، اعترافات، ترجمه افسانه نجاتی، چاپ اول، تهران، انتشارات پیام امروز، ۱۳۸۲، ج۱٫
۲٫ ـــــــ، اعترافات، ترجمه سایه میثمی، چاپ اول، تهران، انتشارات دفتر پژوهش و نشر سهروردی،۱۳۸۲ .
۳٫ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه غرب، چاپ اول، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲، ج۱٫
۴٫ گمپرتس، تئودور، متفکران یونانی، ترجمه محمد حسن لطفی، چاپ اول، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۷۵، ج۱٫
۵٫ مجتهدی، کریم، فلسفه در قرون وسطا، چاپ دوم، تهران، انتشارات، امیرکبیر، ۱۳۷۹٫
۶٫ یاسپرس،آگوستین، ترجمه محمد حسن لطفی، چاپ اول، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۶
۷٫ علیزاده ممقانی، رضا، «معرفت شناسی زمان در آرای آگوستین»، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، شماره بیست ونهم، بهار ۱۳۸۶٫