اولین بار
که بخواهم بگویم دوستت دارم خیلی سخت است
تب میکنم، عرق میکنم، میلرزم
جان میدهم هزار بار
میمیرم و زنده میشوم پیش چشمهای تو
تا بگویم دوستت دارم
اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم
خیلی سخت است.
اما آخرین بار آن از همیشه سختتر است
و امروز میخواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم
و بعد راهم را بگیرم و بروم.
چون تازه فهمیدم
تو هرگز دوستم نداشتی!شل سیلور استاین
***
فریاد میکشم:
«تو را دوست دارم»
تمام کبوتران
سقف کلیساها را
رها میکنند
تا دوباره در لابلای گیسوان من
لانه بسازندسعاد الصباح
***
مرا به اسم صدا کن
تا بیایم ای جان منمرا به اسم صدا کن
نپرس
آیا اسمم
اسم پرندهای ست در حال پرواز؟
یا بوتهای
که ریشهاش در خاک فرو رفته است؟
و آسمان را با رنگ خون
آغشته میکندو نپرس
که اسمم چیست
خودم نمیدانم
میجویم
اسمم را میجویم
و میدانم که اگر بشنومش
از هر جای جهان که باشد
حتی از ته جهنم
میآیمجلویت زانو میزنم
و سَر خسته خود را
به دستهای تو میسپارمهالینا پوشویاتوسکا
***
تو را دوست دارم
چون نان و نمک
چون لبان گر گرفته از تب
که نیمه شبان در التهاب قطرهای آب
بر شیر آبی بچسبد!
تو را دوست دارم
چون دقایق شک
انتظار و دلواپسی
هنگام گشودن بستهای بزرگ
که از درون آن بیخبری!
تو را دوست دارم
چون اولین سفر با هواپیما
بر فراز اقیانوس
چون هیاهوی درونم
لرزش دل و دستم
در آستانه دیداری در استانبول!
تو را دوست دارم، چون گفتن: «شکر خدا زندهام»ناظم حکمت
***
هر شب در رویاهایم تو را میبینم و احساست میکنم
و احساس میکنم تو هم همین احساس را داری
دوری، فاصله و فضا بین ماست
و تو این را نشان دادی و ثابت کردی
نزدیک، دور، هر جایی که هستی
و من باور میکنم قلب میتواند برای این بتپد
یک بار دیگر در را باز کن
و دوباره در قلب من باش
و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد
ما میتوانیم یک بار دیگر عاشق باشیم
و این عشق میتواند برای همیشه باشد
و تا زمانی که نمردیم نمیگذاریم بمیرد
عشق زمانی بود که من تو را دوست داشتم
دوران صداقت، و من تو را داشتم
در زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید
نزدیک، دور، هرجایی که هستی
من باور دارم که قلبهایمان خواهد تپید
یک بار دیگر در را باز کن
و تو در قلب من هستی
و من از ته قلب خوشحال خواهم شد
تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم
میدانم قلبم برای این خواهد تپید
ما برای همیشه با هم خواهیم بود
تو در قلب من در پناه خواهی بود
و قلب من برای تو خواهد تپید
و خواهد تپیدمارگوت بیکل
***
تو را
عاشقانه تر دوست خواهم داشت
چه بمیرم، چه بمانم
قلب تو آشیانه من است
و قلب من باغ و بهار تو
مرا چهار کبوتر است
چهار کبوتر کوچک
قلب من آشیانه توست
و قلب تو باغ و بهاران منفدریکو گارسیا لورکا
***
ازمیان تمام چیزهایی که دیدهام
تنها تویی که میخواهم به دیدناش ادامه دهم
از میان تمام چیزهایی که لمس کردهام
تنها تویی که میخواهم به لمس کردنش ادامه دهم
خنده نارنج طعمات را دوست دارم
چه باید کنم ای عشق؟
هیچ خبرم نیست که رسم عاشقی چگونه بوده است
هیچ نمیدانم عشقهای دیگر چه ساناند؟
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زندهام
عاشق بودن، ذات من استپابلو نرودا
***
من زخمهای بینظیری به تن دارماما تو مهربانترینشان بودی
عمیقترینشان
عزیزترینشان
بعد از تو آدمها
تنها خراشهای کوچکی بودند بر پوستم
که هیچ کدامشان
به پای تو نرسیدند
به قلبم نرسیدند
بعد از تو آدمها
تنها خراشهای کوچکی بودند
که تو را از یادم ببرند، اما نبردند
تو بعد از هر زخم تازهای دوباره باز میگردی
و هر بار
عزیزتر از پیش
هر بار عمیقترغادة السمان
***
جوابی برایم ننویس
حرفی نزن
به آغوشت باز خواهم گشت
همچون یتیمی که به تنها سرپناهش باز میگردد
باز خواهم گشت
و موهای خیسم را
که راه رفتن زیر ناودانها را انتخاب کرده بود
به دستان تو میسپارم
تا خشکشان کنیغسان کنفانی
***
آن روزها هر وقت موهایت را باز میکردی
باد وزیدن میگرفت!
این خشکسالی بی دلیل نیست.
و جز من هیچکس دلیلش را نمیداند!
باد دل باخته بود.
و تو
موهایت را کوتاه کردهای!نزار قبانی
***
شعر نو عاشقانه
باید صحبت کنیم
خیلی جدی
چشم توی چشم!
باید بگویم دوستت دارم
دستهایت را بگیرم
و طوری نگاهت کنم که انگار توی لعنتی باید..
چیزی غیر از ممنونم بگویی!حامد نیازی
***
قهرمان
گاهی زنیست که
پای همه حرفهای پشت سرش ایستاده
و برای عشقش میجنگد
گاهی مردیست که
تنها و یک تنه با همه میجنگد
تا به معشوقهاش برسد
برای عشقتان بجنگید
قبل از اینکه دیر بشود
اگر ادعای دوست داشتن دارید
برای تصرف مساحت پیراهنش
برای مرز حلقه آغوشش بجنگید
دفاع از حقتان برای عشق
دفاع مقدسیستسحر رستگار
***
دستم نه
اما دلم به هنگام نوشتن نام تو میلرزد!
نمیدانم چرا
وقتی به عکس سیاه و سفید این قاب طاقچهنشین
نگاه میکنم.
پرده لرزانی از باران و نمک
چهره تو را هاشور میزند
همخانهها میپرسند:
این عکس کوچک کدام کبوتر است
که در بام تمام ترانههای تو
رد پای پریدنش پیداست؟
من نگاهشان میکنم.
لبخند میزنم
و میبارمیغما گلرویی
***
به کسی که عاشق توست
بگو
هر روز
با زیباترین تعابیر جهان
بیدارت کند
من اینجا هر شب
تو را
با زیباترین تعابیر جهان
به خواب میسپارمکامران رسول زاده
***
این که شمعدانی را «جانم» صدا میزنم
دست خودم نیست
همیشه فکر میکنم که گلها را
تو به دنیا آوردهای…
نگاه کن
زیباییشان به تو رفته
تنهاییشان به منحمید جدیدی
***
تو رفتهای
و بحران نوشیدن چای بی تو، در این خانه
مهمترین بحران خاورمیانه است
و این احمقها هنوز سر نفت میجنگندپوریا عالمی
***
اگر عشق
آخرین عبادت ما نیست
پس آمدهایم اینجا
برای کدام درد بیشفا
شعر بخوانیم و
باز به خانه برگردیم؟!سیدعلی صالحی
***
برایم کتابی بخوان
کتابی که هر واژهاش عطر مخصوص دارد
و هر صفحهاش ابتدای بهار است
و هر فصل آن، شاخهای از رسیدن
کتابی که بوسیدنت را
به باران بدل میکند
و خندیدنت را
به دریای آرام…
برایم کتابی بخوان با سرانگشتهایتسیدعلی میرافضلی
***
نامت را بر زبان میآورم
دریا بر من گستردهتر میشود
دریایی که ادامه گیسوان توست
کلامت را سرمه چشم میکنم
آفتاب و ماه و ستارگان را
در آبها میبینم
میخوانمت
موجی بلند به ساحل میدود و دست میگشاید
صدفی پلک میزند
و تو در گیسوانت میتابیعمران صلاحی
***
کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بیدغدغه بیابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت وهامون
با تو بیپرده بگویم
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنونمحمدرضا شفیعی کدکنی
***
تک بیتی عاشقانه زیبا
گیسوانت زیر باران، عطر گندمزار… فکرش را بکن!
با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار… فکرش را بکن!غلامرضا سلیمانی
***
قلب من و تو گنبد سرخی است که در آن
روح رحیم حضرت عشق آرمیده استغلامرضا طریقی
***
سینهام از عشقت ای جان، جز دل ویران ندارد
این دل ویرانه گنجی، جز تو در پنهان نداردحمید منتخبی
***
دعا کن مرگ من را از غم عشقت رها سازد
وگرنه تا قیامت روی آزادی نمیبینممژگان عباسلو
***
دوستت دارم و نمیگویم تا غرورم کشد به بیماری
زانکه میدانم این حقیقت را که دگر دوستم نمیداریسیمین بهبهانی
***
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهامرهی معیری
***
گفتی چه کسی؟ در چه خیالی؟ به کجایی؟
بی تاب توام، محو توام، خانه خرابمبیدل دهلوی
***
بتی کز حسن در عالم نمیگنجد عجب دارم
که دایم در دل تنگم چگونه خان و مان سازد؟عراقی
***
در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکریحافظ
***
عشق چو کار دل است دیده دل باز کن
جان عزیزان نگر مست تماشای عشقعطار
***
دو بیتی و رباعیات عاشقانه
ای دل به خدا قسم، ضرر دارد عشق
صد درد و هزار دردسر دارد عشقهشدار مرا از این رباعی بشنو
از حادثه دور شو، خطر دارد عشقجمیله موسوی
***
اشعار کوتاه عاشقانه از شاعران ایرانی
یک شب برایش تا سحر «گلپونهها» خواندم
تنها به لبخندی مرا دیوانه میدانستفردای آن شب رفت فهمیدم که معنای
«من ماندهام تنهای تنها» را نمیدانستبهروز آورزمان
***
تو میبخشی دوباره جان به گلدان
شبیه بارش باران به گلدانهمیشه چشم در راه تو هستند
تمام غنچهها، گلدان به گلدانسیدحبیب نظاری
***
دو چشمت باغ باداماند انگار
دو صبح خفته در شاماند انگاردو کافر کیش در ظاهر مسلمان
رباعیهای خیاماند انگارسعید بیابانکی
***
با هر که دلم ز عشق تو راز کند
اول سخن از هجر تو آغاز کنداز ناز دو چشم خود چنان باز کنی
کهآن دم زده لب به خندهای باز کندمهستی گنجوی
***
بتی کز ناز پا بر دل گذارد
ستم باشد که پا بر گل گذاردتمنایی که دارد یار فایز
به چشم ما قدم مشکل گذاردفایز دشتستانی
***
دیدار به دل فروخت، نفروخت گران
بوسه به روان فروشد و هست ارزانآری، که چو آن ماه بود بازرگان
دیدار به دل فروشد و بوسه به جانرودکی
***
در آرزوی بوس و کنارت مردم
وز حسرت لعل آبدارت مردمقصه نکنم دراز کوتاه کنم
بازآ بازآ کز انتظارت مردمحافظ
***
نگارینا دل و جانم ته داری
همه پیدا و پنهانم ته دارینمیدونم که این درد از که دارم
همی دونم که درمانم ته داریباباطاهر
***
تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شدعقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد
شعر و غزل دوبیتی آموخته شدمولانا
***
غزل عاشقانه
من را نگاه کن که دلم شعلهور شود
بگذار در من این هیجان بیشتر شودقلبم هنوز زیر غزل لرزههای توست
بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شودمن سعدیام اگر تو گلستان من شوی
من مولوی سماع تو برپا اگر شودمن حافظم اگر تو نگاهم کنی اگر
شیراز چشمهای تو پر شور و شر شود«ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود»آنقدر واضح است غم بی تو بودنم
اصلا بعید نیست که دنیا خبر شوددیگر سپردهام به تو خود را که زندگی
هرگونه که تو خواستی آنگونه سر شودنجمه زارع
عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد
لیلی و مجنون قصه شیرینتری دارددیوان حافظ را شبی صد دفعه میبوسی
هر دفعه از آن دفعه فال بهتری داردحتی سؤالات کتاب تست کنکورت
عاشق که باشی بیتهای محشری داردبا خواندن بعضی غزلها تازه میفهمی
هر شاعری در سینهاش پیغمبری داردحرف دلت را با غزل حالی کنی سخت است
شاعر که باشی عشق زجر دیگری داردبهمن صباغزاده
***
من بیبهانه و هوسی عاشقت شدم
با هر تپیدن و نفسی عاشقت شدمچتری شدی! همیشه به دنبال سایهام
در سر نمانده یاد کسی عاشقت شدموقتی خدا رقم زده تصویر تازهات
با یاد کهنه عکس کسی عاشقت شدمدرگیر با تو شد همه ذرات هستیام
یک شهر شاهدند بسی عاشقت شدمدیدم تو را که بال کشیدی به آسمان
از پشت میله قفسی عاشقت شدمحالا من و خیال تو هر شب نشستهایم
چشم انتظار تا برسی عاشقت شدمپگاه عامری
***
لبت، تنت، سخنت، چهرهات تماشایی
آهای دختر رعنا چقدر زیباییبه زعم من تو میان تمام مردم شهر
سرآمد همه دختران و زنهاییبه زیر پیرهن تو بهشت گمشده ایست
حرارت بدنت دوزخیست رویاییبگو که مادر تو کیست که این چنین زادست
دو چشم شرقی و یک صورت اروپاییجنوب داغ لبت سرخی غروب خزر
شمال خیس نگاهت خلیج تنهاییتنت روایتی از برفهای قطب جنوب
خودت روایتی از یک پری دریاییپر از حکایت ناگفتهای و میدانم
که تو نخواندهترین داستان دنیاییمحمود غریبی
***
تکه یخی که عاشق ابر عذاب میشود
سر قرار عاشقی همیشه آب میشودبه چشم فرش زیر پا، سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانه خراب میشودکنار قلههای غم نخوان برای سنگها
کوه که بغض میکند سنگ مذاب میشودباغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند
صبح به دیگ میرود، غنچه گلاب میشودچه کردهای تو با دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که میکنم شعر حساب میشودکاظم بهمنی
***
از خانه بیرون میزنم، اما کجا امشب
شاید تو میخواهی مرا در کوچهها امشبپشت ستون سایهها روی درخت شب
میجویم، اما نیستی در هیچ جا امشبمیدانم آری نیستی، اما نمیدانم
بیهوده میگردم به دنبالت چرا امشب؟هر شب تو را بی جستجو مییافتم، امانگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب
ها… سایهای دیدم شبیهت نیست، اما حیف
ای کاش میدیدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صدای پای تو میآمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمیآید صدا امشبامشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشبگشتم تمام کوچهها را یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشبطاقت نمیآرم تو که میدانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشبای ماجرای شعر و شبهای جنون من
آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشبمحمدعلی بهمنی
***
ای نگاهت از شب باغ نظر، شیرازتر
دیگران نازند و تو از نازنینان، نازترچنگ بردار و شب ما را چراغان کن که نیست
چنگی از تو چنگتر، یا سازی از تو سازترقصه گیسویت از امواج تحریر قمر
هم بلند آوازهتر شد، هم بلند آوازترگشتهام دیوان حافظ را، ولی بیتی نداشت
چون دو ابروی تو از ایجاز، با ایجازترچشم در چشمت نشستم، حیرتم از هوش رفت
چشم وا کردم به چشم اندازی از این بازتراز شب جادو عبورم دادی و دیدم نبود
جادویی از سحر چشمان تو پُر اعجازترآن که چشمان مراتر کرد، اندوه تو بود
گر چه چشم عاشقان بوده ست از آغاز، تَرعلیرضا قزوه
***
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانمتو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانمشادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانمبا پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوار
گامی از سر کوی تو رفتن نتوانمدور از تو من سوخته در دامن شبها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانمفریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانمای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانممحمدرضا شفیعی کدکنی
***
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غم خوش به جهان ازا ین چه خوشتر
تو چه دادیَم که گویم که از آن بهاَم ندادیچه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به از این در تماشا که به روی من گشادیتویی آن که خیزد از وی همه خرمی و سبزی
نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی
همه رنگی و نگاری مگر از بهار زادیز کدام ره رسیدی ز. کدام در گذشتی
که ندیده دیده رویت به درون دل فتادیبه سر بلندتای سرو که در شب زمینکن
نفس سپیده داند که چه راست ایستادیبه کرانههای معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دل سایه چه در میان نهادیهوشنگ ابتهاج
***
عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهیست که اول من مسکین کردمتو که از صورت حال دل ما بیخبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردمای که پندم دهی از عشق و ملامت گویی
تو نبودی که من این جام محبت خوردمتو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردمعهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
و گر این عهد به پایان نبرم نامردممن که روی از همه عالم به وصالت کردم
شرط انصاف نباشد که بمانی فردمراست خواهی تو مرا شیفته میگردانی
گرد عالم به چنین روز نه من میگردمخاک نعلین توای دوست نمییارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردمروز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردمسعدی