3 سال پیش / خواندن دقیقه

اشعار کودکانه قدیمی + مجموعه شعر کودکانه قدیمی و خاطره انگیز |مجموعه شعر کودکانه قدیمی و زیبا

مجموعه شعر کودکانه قدیمی و زیبا

در این مطلب مجموعه اشعار کودکانه قدیمی و معروف که در قدیم بسیار شنیده می شد و خوانده میشد را گردآوری کرده ایم. افراد متود دهه 60 و 70 این چند شعر کودکانه را حتما به خاطر دارند و با این اشعار زیبا بسیار خاطره سازی کرده اند.

شعر مداد رنگی

سلام مداد زردم
بازم نقاشی کردم
آهای مداد آبی
بیداری یا که خوابی

آسمونو آبی کن
روزشو آفتابی کن
می خوام چمن بکارم
مدادشو ندارم

چمن که آبی رنگ نیست
زرد که باشه قشنگ نیست
مداد آبی و زرد
باید بهم کمک کرد

رنگ شما دوهر تا
میشه یه سبز زیبا
رنگو رو هم بذارید
اینجا چمن بکارید

***


***

زنبور طلایی

ای زنبور طلایی نیش می زنی بلایی
پاشو پاشو بهاره عسل بساز دوباره

***

اشعار کودکانه قدیمی + مجموعه شعر کودکانه قدیمی و خاطره انگیز |مجموعه شعر کودکانه قدیمی و زیبا

جوجه جوجه طلایی
نوکت سرخ و حنایی
تخم خود را شکستی
چگونه بیرون جستی؟
گفتا جایم تنگ بود
دیوارش از سنگ بود
نه پنجره نه در داشت
نه کس ز من خبر داشت
گفتم چنین جای تنگ
نیاورد به جز ننگ
به خود دادم یک تکان
مثل رستم پهلوان
تخم خود را شکستم
یکباره بیرون جستم

شبا که ما می‌ خوابیم
آقا پلیسه بیداره

ما خواب خوش میبینیم
اون دنبال شکاره

آقا پلیس زرنگه
با دزدا خوب میجنگه

ما هم اونو دوست داریم
بهش احترام می‌ذاریم!

***

چراغ راهنماییم
کنار این خیابونم

توی خیابون شما
سال های سال مهمونم

چشمای من سبز و زرد و قرمزه
گوشای من پر از صدای بوق و ترمزه

وقتی که قرمزم به تو میگم ایست
که حالا نوبتت نیست

سبز که میشم به رنگ سبز برگ ها میگم بفرما
موقع ایست ماشینا یواش برو یواش بیا

***

اتل متل

اتل متل حسنی تو خواب راه می رفت
داشت دوباره به خونه ماه می رفت

پیاده بود او؟ نه بابا سواره
سوار چی؟ قایق ابر پاره

تند و سریع به خونه ماه رسید
ستاره شد صورت ماه رو بوسید

حسنی حالا تو باغ آسمونه
دلش می خواد کنار ماه بمونه

***

دویدمو دویدم
سر کوهی رسیدم
دو تا خاتونو دیدم
یکیش به من آب داد
یکیش به من نون داد
نونو خودم خوردم
آبو دادم به زمین
زمین به من علف داد
علفو دادم به بزی
بزی به من شیر داد
شیرو دادم به نونوا
نونوا به من آتیش داد
آتیشو دادم آهنگر
آهنگر به من قیچی داد
قیچیو دادم به خیاط
خیاط به من عبا داد
عبا رو دادم به بابا
بابا به من خرما داد
یکیشو خوردم تلخ بود
یکیشو خوردم شیرین
بود قصه ما همین بود

***

دکتر چه مهربونه درد منو میدونه
زخم منو میبنده با شوخی و با خنده
میگه مریض کوچولو کوچولو و کوچولو
برو بخواب تو خونه دوای تو همینه
تا که بشی سلامت خوشحال و شاد و راحت

***

گل همه رنگش خوبه
بچه زرنگش خوبه
تو کتاب ها نوشته
تنبلی کار زشته
تنبل همیشه خوابه
جاش توی رختخوابه
پاشو پاشو صداش کن
از رختخواب جداش کن
بشور دست و رویش
شانه بزن به مویش

***

اشعار کودکانه قدیمی + مجموعه شعر کودکانه قدیمی و خاطره انگیز |مجموعه شعر کودکانه قدیمی و زیبا

توپولویم توپولو

توپولویم توپولو
صورتم مثل هلو
قد و بالام کوتاهه
چشم و ابروم سیاهه
مامانه خوبی دارم
میشینه توی خونه
می دوزه دونه دونه
می پوشم خوشگل می شم
مثل دسته گل می شم

بارون میاد جرجر
گم شده راه بندر
ساحل شب چه دوره
آبش سیاه و شوره
ای خدا کشتی بفرست
آتیش بهشتی بفرست
جاده کهکشون کو
زهره آسمون کو
چراغ زهره سرده
تو سیاهی یا می گرده
ای خدا روشنش کن
فانوس راه منش کن
گم شده راه بندر
بارون میاد جرجر

***

بارون میاد جرجر
رو گنبد و رو منبر
لک لک پیر خسته
بالای منار نشسته
لک لک ناز قندی
یه چیزی بگم نخندی؟
تو این هوای تاریک
دالون تنگ و باریک
وقتی که می پریدی
تو زهره رو ندیدی؟

***

عجب بلائی بچه
از کجا میایی بچه؟
نمی بینی خوابه جوجه م
حالش خرابه جوجه م
از بس که خورده غوره
تب داره مثل کوره
تو این بارو شرشر
هوا سیاه زمین تر
زهره چکار داره ؟

***

بارون میاد جرجر
رو پشت بوم هاجر
هاجر عروسی داره
تاج خروسی داره
هاجر ناز قندی
یه چیزی بگم نخندی
وقتی حنا میذاشتی
ابروهاتو برمی داشتی
زلفاتو وا می کردی
خالتو سیاه می کردی
زهره نیومد تماشا
نکن اگه دیدی حاشا

***

حوصله داری بچه؟
نکنه بیکاری بچه
نمی دونی کار دارم من
دل بیقرار دارم من
الان دومادو میارن
دستمو میدن به دستش
باید درارو بستش
تو این هوای گریون
شرشر لوس بارون
که شب سحر نمیشه
زهره به در نمیشه

***

بارون میاد جرجر
رو خونه های بی در
چهار تا مرد بیدار
نشسته تنگ دیوار
دیوار کنده کاری
نه فرش و نه بخاری
مردا سلام علیکم
زهره خانم شده گم
نه لک لک اونو دیده
نه هاجر ورپریده
اگه دیگه برنگرده
اوهو اوهو چه درده
بارون ریشه ریشه
شب دیگه صبح نمیشه

***

بچه خسته مونده
چیزی به صبح نمونده
غصه نخور دیونه
کی دیده شب بمونه
زهره تابون اینجاست
تو گره مشت مرداست
وقتی که مردا پاشن
ابرا زهم می پاشن
خروس سحر می خونه
خورشید خانم می دونه
که وقت شب گذشته
موقع کار و کشته
خورشید بالا بالا
گوشش به زنگه حالا

***

بارون میاد جرجر
رو گنبد و رو منبر
رو پشت بوم هاجر
رو خونه های بی در
ساحل شب چه دوره
آبش سیاه و شوره
جاده کهکشون کو؟
زهره آسمون کو؟
آفتاب و روشنش کن
فانوس راه منش کن
گم شده راه بندر
بارون میاد جرجر

” شاعر : احمد شاملو “

عینک مادر بزرگ
چند روزيه شكسته
انگار يه عالمه غم
توي دلش نشسته
هرجا كه ميخواد بره
منو صدا ميكنه
اونوقت با مهربوني
منو دعا ميكنه
خدا كنه كه چشماش
دوباره خوب ببينه
چون كه دلم نميخواد
غم تو دلش بشينه

****شعرهای کودکانه قدیمی****


عروسک قشنگم هنوز تو رختخوابه
نمی دونه که بیرون آفتاب داره می تابه
عروسک کوچولو خواب و دیگه رها کن
ببین آفتاب در اومد پاشو چشماتو وا کن
پرنده های روی بوم دارن آواز می خونن
خوب صداشونو گوش کن ببین چه ناز می خونن
به من بگو که وقتی همه جا غرق نوره
با چشمای شیشه ایی دنیای ما چه جوره

****شعر کودکانه****

لی لی، لی لی، حوضک
گنجشکه اومد آب بخوره افتاد تو حوضک
این دوید و درش کرد
این ماچی بر سرش کرد
این نازی بر پرش کرد
این کله گنده اومد
گفتش بده ببینم
تا که دادن ببینه
گنجشکه پرید تو لونه

****شعرهای قدیمی کودکانه****

یک مال من
دو مال تو
سه مال آبجیش
آهای کوفته برنجیش
آهای مادر گنجیش
آهای کفگیر ملاقه
آهای قابلمه داغه
آهای آش رو چراغه
بیا گشنه نباشیم
با هم بخوریم و پاشیم
 

****شعرهای ناب و قدیمی****


دویدمو دویدم
سر کوهی رسیدم
دو تا خاتونو دیدم
یکیش به من آب داد
یکیش به من نون داد
نونو خودم خوردم
آبو دادم به زمین
زمین به من علف داد
علفو دادم به بزی
بزی به من شیر داد
شیرو دادم به نونوا
نونوا به من آتیش داد
آتیشو دادم آهنگر
آهنگر به من قیچی داد
قیچیو دادم به خیاط
خیاط به من عبا داد
عبا رو دادم به بابا
بابا به من خرما داد
یکیشو خوردم تلخ بود
یکیشو خوردم شیرین
بود قصه ما همین بود

 

اشعار کودکانه قدیمی + مجموعه شعر کودکانه قدیمی و خاطره انگیز |مجموعه شعر کودکانه قدیمی و زیبا

شعرهای خاطره انگیز و قدیمی کودکانه

 
عروسک قشنگ من قرمز پوشیده
تورختخواب مخمل آبیش خوابیده
یه روز مامان رفته بازار اونو خریده
قشنگ تر از عروسکم هیچکس ندیده
عروسک من، چشماتو وا کن
وقتی که شب شد
اون وقت لالا کن
حالا بریم توی حیاط با من بازی کن
توپ بازی و شن بازی و طناب بازی کن

****شعرهای قدیمی مخصوص کودکان****


حاجی لک لک
کجا رفتی؟
-رو بلندی
چی چی خوردی؟
-نون قندی
مال من کو؟
-گربه خورده
اگر گربه رو ببینم
سر دمشو می چینم

****اشعار قدیمی کودکانه****


جوجه جوجه طلایی
نوکت سرخ و حنایی
تخم خود را شکستی
چگونه بیرون جستی؟
گفتا جایم تنگ بود
دیوارش از سنگ بود
نه پنجره نه در داشت
نه کس ز من خبر داشت
گفتم چنین جای تنگ
نیاورد به جز ننگ
به خود دادم یک تکان
مثل رستم پهلوان
تخم خود را شکستم
یکباره بیرون جستم

****شعرهای قدیمی کودکانه****


گل همه رنگش خوبه
بچه زرنگش خوبه
تو کتابها نوشته
تنبلی کار زشته
تنبل همیشه خوابه
جاش توی رختخوابه
پاشو پاشو صداش کن
از رختخواب جداش کن
بشور دست و رویش
شانه بزن به مویش

 

شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع