در این مطلب مجموعه ای از شعرهای عاشقانه زیبا ، متن های زیبای ابراز عشق، عکس نوشته های عاشقانه، شعر و متن های غمگین، شعرهای عاشقانه غمگین، عکس های عاشقانه، متنهای رمانتیک ، شعرهای دلتنگی ، متن و شعر غمگین ، شعر تنهایی، اشعار عاشقانه را گردآوری کرده ایم که امیدواریم مورد پسند شما قرار گیرد.
جملات و شعرهای عاشقانه زیبا
می شود امشب میان ِ لحظه های عاشقی
دست در دستان ِ من ، دعوت به یک رقصم کنی
امشب از لبهای خود جای شراب ِ قرمزی
مرده ام ، شاید که شد با بوسه ای “هستم” کنی!
عشق یعنی در تو من معنا شوم
عشق یعنی با تو من دریا شوم
عشق یعنی قطره ای بر گل نشست
عشق یعنی مهر تو بر دل نشست
عشق یعنی سیب سرخ انتظار
عشق یعنی بی تو ، من امری محال
عشق یعنی یک سبد بوی بهار
عشق یعنی بیقرار بیقرار
دلتنگ شده ام
نمیدانم ! شاید برای تو
یا شاید برای دیروزهایی که باتو گذشت
از ایـــــنجا
صدایت میـــــکنم !
تو از آنــــــجا بغلم کن !
دلــــم گرفــــته
صدایم کن،نگاهم کن، که عشقت کرده ویرانم
دو چشمان قشنگت ، آتشی افکنده بر جانم
تو ای مه روی زیبایم ، بکش دست نوازش را
که همچون بره آهویی ، دوچشمت کرده حیرانم
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
از هرچه زندگیست دلت سیر می شود
گویی به خواب بود جوانیمان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
نکند صبح شود جای تو خالی باشد؟
بوی عطر تو فقط بر تن قالی باشد؟
انقدر دلهره دارم که جناب حافظ
گفته بیدار شوم،کاش که فالی باشد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادی
کاش که اخر این فال هم عالی باشد
سالهایی که در آن نیستی از بس شب بود
کاش امشب که تو هستی قد سالی باشد
با نگاهت عاشقم کردی، دلم دیوانه شد
خنده بر لب شاعرم کردی دلم دیوانه شد
گفتم آیا میشود با یک نگاه عاشق شوم ؟؟
خنده بر این پرسشم کردی دلم ، دیوانه شد
من نگاه آخرت را عشق معنا میکنم
ای زلیخا یوسفم کردی دلم دیوانه شد
با نگاهت چشم من مشتاق باران میشود
ای تو باران نرگسم کردی دلم دیوانه شد
من بهارم یک ب یک از بودنم کم میشود
بگذر از این، عاقلم کردی دلم دیوانه شد
دوستت دارم
به زیبایی شکوفه ای
به لطافت باران
فصلهارا با تو قدم میزنم
به بهار میرسم
کنارش میمانم
باتو پرواز را میاموزم
مرا به اغوشت ببر
به پهنای ابرها
به شاخه درختان بهار
امید را به من بده
بی قرارتم تنها قرار من
زمستان باشد و…
برف باشد و…
سوز باشد و…
نیمکت
پارک
یخ زده باشد و…
تو
در کنارم…
با وجوده اینهمه گرما
بزرگترین دروغی که
می توان به آن خندید
سرد بودن هواست !!!
شیرین تر از آنی که بگویم عسل هستی
در صحبت عشاق تو ضرب المثل هستی
در کار جهان خیر ندیدم ، به همه عمر
دیدم ز دو چشمت که تو خیرالعمل هستی
عاشق کشی تو همه جا شهرهء شهر است
مبهوت ازآنم، که توشاید اجل هستی
ابروی تو انگیزه شده، شعر بگویم
در صفحهء قلبم، توچه زیبا غزل هستی
چشمانت را
می بوسم
که گریسته اند برای عشق
لبانت را
که سکوت کرده اند برای عشق
وگونه هایت را
که از عشق داغ است
برای دل بی تابت اما
چه می توانم کرد
جز دوست داشتن تو..
عکس نوشته عاشقانه قلب من مال تو
برایت
هر شب
عاشقانه تر می نویسم
تا همه تب کنند
در حسرت داشتن
معشوقه ای
شبیه تو ….
کاش “خیالت ”
هر “شب” مهمانم نبود
این پریشان حالی و
دیوانگی با ” من” نبود …!
دلتنگ شدن حس نبودن کسی ایست که . . .
تمام وجودت به یکباره تمنای بودنش را می کند . . .
خسته ام… از تـــــو نوشتن…!
کمی از خود می نویسم
این “منم” که،
دوستت دارم…!
ﺩﻟﻢ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ
ﺗﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﭼﯿﺴﺖ ؟!
ﺑﻬﺎﻧﻪ
ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻫﺎ
ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﯿﺲ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺯﺩﺩ
ﺑﻬﺎﻧﻪ
ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻧﺒﻮﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ
ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﭘﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﺮﺩﺍﻧﺪ
ﺑﻬﺎﻧﻪ
ﻫﻤﺎﻥ ﺻﺒﺮﯾﺴﺖ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﻧﻢ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
ﺗﺎ ﮔﻼﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﮑﻨﻢ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ …
دوستت دارم ،
ای شکوه موج ، ای خروشان بر دل ساحل خاموش ،
ای بهار دل دلتنگ من …
دوستت دارم ،
بی بهانه ،
با شوقی کودکانه ، ساده تر از سکوت ، عاشقانه …
دوستت دارم ،
قدر احساس دل پروانه ها ، قدر دلتنگی گل ، وقت آغاز خزان ،
دوستت دارم … دوستت دارم …
عکس عاشقانه دختر و پسر
کاش همسرم بودی
و در آشپزخانهی کوچکمان
غذا کمی میسوخت
شیر سر میرفت
یک بشقاب چینی میشکست
یک لیوان کریستال هم
از همان فرانسویهای اصل !
من
مثل مردهای قدیم
داد میزدم:
حواست کجاست خانوم؟!
و تو
آرام و با لبخند میگفتی
به تو آقا …
خوشبخت ترینم که
تو یارم هستی ،
هر لحظه و همواره
کنارم هستی….
ای علت خنده های
مستانه ی من…..
تورونق بستان بهارم
هستی…!!!
ﺩﻭﺳــﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺣﺮﻣﺖ ﺍﺳﺖ
ﻣﻨﻔﻌﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻠﻮﺹ ﺍﺳﺖ رﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﺻﻔﺎﯼ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﻭﺑﻼﻫﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﯾﻢ
بی ﺭﯾﺎ ﭘﺎﮎ ﻭﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭجـود
دوســــت شــدنـ من و تـو
شایـد تصــادفی باشــہ
امــــا
جــــدا کـــردنمـــــون
کـار هیچکســی نیــست
تمـامِ دلخوشے هایم
تو هستے
همانےکہ
بہ قلبِ من نشستے
همانے کہ شدے
“دار و ندارم”
تورا با جان و قلبـــــم
“دوست دارم
عقربہ ها
بہ سرعت برق و باد در گذرند
عجلہ کن
وقت تنگ است
همین حالا بہ آنکہ دوستت دارد
بگو
دوستت دارم
بگو
دلم برایت مے تپد
بگو
مے خواهمت
دارد دیر مےشود
عجلہ کن
تو اگر رویای من باشی…
هر زمان بیایی…
ساعت عاشقی ست…
من…هر شب
ساعت را
رأس رویای آمدن تو کوک می کنم!!!
از «تو» ممنونم
که دوستت دارم!
تو، میتوانستی جورِ دیگری باشی،
جوری که…
هرگز نتوانم دوستت بدارم…!
ما در منطقههای مختلف زندگی نمیکنیم،
حتی روی کُرهی خاکی هم زندگی نمیکنیم.
مکان حقیقیِ زندگی ما
قلب کسانیست که دوستشان داریم…
صبح یعنی
منِ دیوانه
در آغوش تو بیدار شوم
تو بخندی به منو
میخِ همین
خنده کِشدار شوم
ڪم باش !
اصلا هم نگرانِ
ڪم شــدنت نباش
آنڪــس ڪـــه اگـــــر
ڪم باشی گُمــــت کنــــد
همانیست ڪه اگر زیاد باشی
حیفـــت می ڪــند
شعرهای عاشقانه زیبا و جدید
آنقدر مرا از رفتنت
نترسان قرار نیست
همیشه بمانیم !
روزی همه رفتنی اند
ماندن به پای کسی
معرفت می خواد نه بهانه
در خیالم با خیالت
عشق بازی میکنم
عشق من بین تا کجا ها
صحنه سازی میکنم
دوستت دارم چه
بیداری چه خواب
روز و شب از خاطرت
مهمان نوازی میکنم.
غریبانه شکستم
من اینجا تک و تنها…
دل خسته ترینم…
در این گوشه دنیا…
ای بی خبر از عشق…
که نداری خبر از من…
روزی تو آیی…
که نمانده اثر از من..
زیباترین شعرهای عاشقانه
نگات حسّی به من میده
یه حسّی که جنون داره
یه تصویرِ قشنگی که
زمین از آسمون داره
یه حالی که فقط از تو
دلم می خواد و می گیره
چه خوبه پای عشق من
فقط پای تو درگیره
برای با تو بودن
نه مهلت میخواهم نه بهانه
توهمیشه درقلبم ماندگاری
من وتو وقتی کنار همیم
قشنگترین ترکیب دنیاییم.
عشقت را از دورترین
فاصله هم نظاره گر باش..
شاید کنارش نباشی
ولی او کماکان چشم انتظار
توست..
باور کن عشق را..
تعهد داشته باش..
هرچند فاصله میان
شما باشد..
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم…!
《دعــۅا》 میـڪنیم
《بحـــث》 میـڪنیم
《قـــــهر》 میـڪنیم
《ݪــــج》 میـڪنیم
امـا با دنیـا همـــۅ 《عــۅض》 نمیـڪنیم
امشب برایت مینویسم
“دوستت دارم” با تمام “احساسم”
“دوستت دارم”
به اندازه ی “دلتنگی های” عاشقانه ام
“دوستت دارم”
عمیق تر از بی قراری هایم
تو زیباترین اتفاق زندگیمی
تو دلیله خنده هامی
تو روز و شب و
هفته وسالهامی
تو تموم لحظه هامی
عشق گاهی زخم و گاهی مثل مرهم
میشود
عشق گاهی ننگ و گاهی، رقص پرچم
میشود
عشق گاهی شوکران تلخ و گاهی چون
عــــــــــسل
گاه شیرین می شود ، گاهی پر از غم
میشود……
روحم را
با تداوم نگاهت
به شبانه هایم
بند می کنم
حریم چشمانت
سکوت مخملین شب را
می شکند
و….عشق….
هزار و یکشب خاطراتت را
آغاز می کند
انتهای صفر
یعنی بی نهایت
پس بدان
عشق من مرز نمی شناسد
فراتر از هر خیالی
سوگنـد به نامت که تـو آرام منی
در نهانخانه جانم گل بی خار منی
سوگنـد به نامت که تـو آرام منی
زیر رگبـار زمانه تـو فقط یار منی
یک شب به تمام مردم شهر
ثابت میکنم…
با خیالِ تو تا صبح
من در خواب
بیدارم…
شعر و عکس نوشته عاشقانه جدید
هنوز
ازمن روزتولدم رامی پرسی
پس آن چه راڪه نمی دانی
بنویس؛
روزعاشق شدنم به تو
روزمیلادِمن است …
چشمانت چه خوش
آرام می کند
بی قراری های
بی تاب شده ی
دلتنگ تنهایم را
در انتهای نگاهت
کلبه ای خواهم ساخت
تا نگویی :
“از دل برود هر آنکه از دیده برفت
با نگاهت غزلی پایه گذاری کردم
با لبت بر غزل آرایه گذاری کردم
غزلم را پس از این عشق نمی سوزاند
به غزل با مژه ات سایه گذاری کردم
مــی دانـــی
اگـــر هنوز هم
تورا آرزو می کنم
برای ِ بـی آرزو
بودن ِ من نیست
شــایـــــد…
آرزویــی زیبـــاتــر از
تــو ســراغ ندارم
با اسمِ کسی
اگر دلی می لرزد
حالیست که بر
همه جهان می ارزد
این حرفِ مرا
فقط کسی می فهمد
که عشق به
نازِ دلبری می ورزد
سودای تو از سرم به در مینرود
نقشت ز برابر نظر مینرود
افسوس که در پای تو ای سرو روان
سر می رود و بیتو به سر مینرود
مرا آتش بزن من
سوختن رادوست مى دارم
من ازققنوسهاآموختن
رادوست مى دارم
به شب آویختم فانوس
زرین خیالم را
غزل در نیمه شب افروختن
رادوست مى دارم
دستــــــــــم نقاشی بلد نیست
امــــــــــا
دلــــــــــم برایت پر میکشـــــد
گل شوی در باغ عشقم ، باغبانت
می شوم
در کویر داغ و سوزان ، سایبانت
می شوم
رخ نمایی بر من عاشق میان گل رخان
عمر نوحی را بگیرم جاودانت می شوم
وقتی تو باشی ؛ زندگی برایم زیباست ؛ عاشقی برایم با معناست !
وقتی تو باشی ؛ قلبم بی آرزوست ، ای تنها آرزوی من در لحظه های تنهایی !
وقتی تو عزیز دلم باشی ؛ همدمم باشی ؛ سر پناهم باشی ؛ طلوع آفتاب برایم آغاز یک روز پر خاطره دیگر با تو است !
تو هستی ، برای من هستی ، تا آخرش همه هستی ام هستی !!!
حالا من هستم و یک عشق پاک در قلبم !
وقتی تو باشی ؛ عشق در وجودم همیشه زنده است ، میتپد قلبم تنها برای تو و می گذرد لحظه ها به یاد تو و می ماند برای همیشه یک عشق جاودانه در قلب هایمان !
وقتی تو گل من باشی ؛ باغچه خشگ قلبم بهاری می شود ، این دل از عطر و بوی تو پر از محبت و صفا می شود !
وقتی تو عشق من باشی ؛ این چشمها برای دیدن تو بی قرار و بی تاب می شود ، حضور تو در کنارم تنها آرزو می شود !
وقتی تو همدمم باشی ؛ دیگر تنهایی با من بیگانه می شود ، غم و غصه های دنیا در قلبم فراری می شوند !
تو باشی ؛ عزیز دلم باشی ؛ عشقم باشی ؛ دنیا برایمان بهشت همیشگی می شود !
وقتی تو باشی ؛ وقتی تو همه زندگیم باشی ، این دل فدای قلب مهربانت می شود ، چشمهایم همیشه منتظر دیدن چهره ماهت می شود !
وقتی تو باشی ؛ من نیز هستم ، زیرا تو درون قلبم هستی !
پس با من باش ای عشق جاودانه ام ؛ بیا تا با هم بخوانیم ترانه عاشقانه ام را که برای تو سروده ام !
ای تو که بی تو بودن برایم خواب همیشگی است !
می ترسم ….
اگر روزی باد دفتر شعرهایم
را با خود ببرد
تمام مردمان این شهر عاشقت بشوند
یک لحظه اگر چشم تو
جادویم کرد
تا روز ابد اسیر
آهویم کرد
من ، شاعر یک مشت
رباعــی بودم
چشمان تو عاقبت
غــــزل گویم کرد
خیلی ها
دوست دارند
جایِ آدم معروف ها
سیاستمدار ها
و یا دکتر، مهندس ها باشند
من اما
دلم می خواهد
جایِ کسی باشم
که تو
عزیزم صدایش می زنی…
مرا جواب می کند
سکوت چشمهای تو
و باز تنگی نفس
و باز هم هوای تو …
دوباره
می زند به این سر جنون گرفته ام
دوباره انقلاب من…
دوباره کودتای تو…
اعتبار آدمها بہ حضورشان نیست .
بہ دلهرہ اے است ڪہ در نبودنشان
احساس مے شود ..
بعضے از نبودن ها را
هیچ بودنے پُر نمے ڪند…
چنان مشتاقم ای دلبر
به دیدارت که از دوری
برآید از دلم آهی
بسوزد هفت دریا را….
عاشقانه ها
.وقتی کنارمی
جـایی بـرای هیچ شتابی نیست !
مقصد همین حضور من و توست
قسمت این بود
که من با تو معاصر باشم
تا در این
قصــه پر حادثــه
حاضــر باشم
حکم پیشانی ام این بود
که تو گم شوی و
من بـه دنبال تو یک
عمر مسافـر باشــم
خوشبختی یعنی:
همیشه آدمایی تو زندگیت باشن
که افسوس بخورے چرا زودتر باهاشون آشنا نشدے
غیر از تو بر این دل اثر رهگذری نیست
جز یاد تو بر صفحه ذهنم خبری نیست
بی فکر تو و نام تو و حال و هوایت
بر قامت این مرغ دلم بال و پری نیست
بسکه آن دلبر عاشق کش ما هست حسود
بر خیابان دلم کاشت دو تا تیر عمود
زده بر یک سر آن تابلوی یکطرفه
بر سر دیگر آن تابلوی ممنوع ورود
نشانی قلبت را هرگز از یاد نبرده ام
فرسنگها هم دور باشی
هوایت که به سرم بزند
می نشانمت…
کنار رویا هایم
دستهای دلواپسی ام را
قفل میکنم به بودنت…
تو…
همان جان منی…
که گاهی می رسی به لبهایم….
مثل یک کودک لجباز ؛
فقط میگویم
من تورا
باز تورا
باز تورا می خواهم
خوشبختی یعنی
یه نفر باشه که بخاطر تو
ضربان قلبش بره رو هزار
همانگونه که خورشید
هرگز از تابش باز نمی ایستد
قلب من نیز هرگز از دوست داشتنت
دست نخواهد کشید
آخر چه کند با دل من علم پزشکی
وقتی که به دیدار تو بسته ضــربانم
تمام دلخوشی هایم تویی
دارو ندارم
تو را با جان و قلبم
دوستت دارم
براے رسیدن بہ تو
هر چقدرم سخت باشہ و طول بڪشہ
صبر میڪنم چون این عشق
ارزش موندن و داره…
چون من فقط با تو خوشبختترینم…
تو را با پنج حسم میخواهمت
بو میکنم موهایت را
لمس میکنم دستهایت را
چشم میدوزم به چشمهایت
گوش میدهم به صدای نفسهایت
و مزه میکنم لبهایت را
ممنوع الخروج کرده ام …!
خود را ….
از شهری که هـوایـش …؟
پُر از عطرِ ….
“نفَـس”های توست ……..!!!
دوستت دارم
تو همیشه با من بمون
این حس و از نگام بخون
تو رویای عشق منی
دوستت دارم اینو بدون
برای لمس خوشبختی
داشتن
دستهایت
کافیست
منتخبی از شعرهای عاشقانه غمگین
گزیده شعرهای عاشقانه
بعد مدت ها که آمد مثل من عاشق نبود
گرچه عاشق بود اما عاشق سابق نبود
یا برایش مثل یک بازیچه بودم یا که این
مرد شاعر، دختر چون ماه را لایق نبود
دوستش دارم هنوز و دوستش دارد ولی
حیف با من هیچ گاهی نازنین صادق نبود
از همان اول اگر می گفت حالا یحتمل
مرد شاعر این همه وارونه و دل دق نبود
از همان اول اگر می گفت عاشق هست حال
شاعر این عاشقانه همدم هق هق نبود
از همان اول اگر می گفت عشق اش نیستم
قلب من هم احتمالن مثل الآن شق نبود
از همان اول اگر می گفت میرفتم کنار
گرچه عاشق بود شاعر، لیک بی منطق نبود
حال من مثل کسی می ماند آن گاهی که در
بین اقیانوس ماند و پیش او قایق نبود
عشق دزدی را بلد بودم ولی افسوس که
مثل مرد ایده آل اش نام من سارق نبود
هارون بهیار
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
گزیده شعرهای عاشقانه
پروانه ها در من دوباره گرم پروازند
آوریل و فروردین و می در حال آغازند
کاج و صنوبرهای عاشق در کنار باغ
با سروها و تاک های مست و طنازند
ارکیده های گوش ماهی و شقایق ها
دارند در باغ کناری عشق می بازند
درنای قطبی و پرستوهای دریایی
با سارهای صورتی سرگرم آوازند
گنجشک ها و یاکریمان و قناری ها
مشغول تمرین روی یک سمفونی جازند
بر سقف ایوانم پرستوهای عاشق باز
با عشق با خار و خسک ها لانه می سازند
بر ساحل روحم هـزاران قـو روانند و
گردن کشان تا قلب دریا پیش می تازند
حس می کنم تو، باز اینجایی که اینگونه
کون و مکان عاشق شده اند و نغمه پردازند
حس می کنم رد نفس های بلندت را
بر گردنم پروانه ها در حال پروازند
حمیده غلامی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
گزیده شعرهای عاشقانه
کفشهای سیاه من
با لکههای کهنهگی شان
با سوراخهایی که باران را
به جورابهای من پیوند میدادند
چهقدر دنبال تو آمدند
چهقدر صبورانه منتظر ماندند
برای شنیدن صدای کفشهایت
بر سنگفرش پارک پرت کنار بزرگراه
چهقدر رج زدند آن خیابان خاطرهخیز را
برای تلاقیِ کوتاه نگاههامان
که همیشه ختم میشد به اخمِ تو
و من چه ظالمانه از یاد بردمشان
با خریدن کفشی نو
کفشی که قشنگ بود
اما نمیتوانست تازیوار ردت را بو بکشد
و گم شدم با کفشهای تازهام
در خیابانهایی که به تو نمیرسیدند
بلکه هنوز
در کنج انبار آن خانهی قدیمی
جفتی کفش سیاه کهنه مانده باشد
که نمکیها هم
روی خوش به آنها نشان نمیدهند
باید دوباره بپوشمشان!
شاید آن کفشها همچنان
راه رسیدن به تو را بلد باشند
یغما گلرویی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
گزیده شعرهای عاشقانه
یک روز،
بلکه پنجاه سال دیگر
موهای نوه ات را نوازش می کنی
در ایوان پاییز
و به شعرهای شاعری می اندیشی
که در جوانی ات عاشق تو بود
شاعری که اگر زنده بود
هنوز هم می توانست
موهای سپیدت را
به نخستین برف زمستان تشبیه کند
و در چین دور چشمانت
حروف مقدس نقش شده
بر کتیبه های کهن را بیابد…
یک روز
بلکه پنجاه سال دیگر
ترانه ی من را از رادیو خواهی شنید
در برنامه ی “مروری بر ترانه های کهن” شاید
و بار دیگر به یاد خواهی آورد
سطر هایی را
که به صله ی یک لبخند تو نوشته شدند
تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک
و این شعر
در آن روز
تازه ترین شعرم
برای تو خواهد بود…
یغما گلرویی، کتاب باران برای تو می بارد
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
گزیده شعرهای عاشقانه
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما …
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت
در محفل شعر آمدم و رفتم و … گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت …
محمد سلمانی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
گزیده شعرهای عاشقانه
مادرم شاعر نیست
در عوض نصف غزل های جهان را گفته
شعر را میفهمد
مادرم قافیهی لبخند است
وزنِ احساس
ردیفِ بودن
مادرم مثنوی معنوی است
حافظ و سعدی و خیام و نظامی …
اصلاً
مادرم شعرترین منزوی است
من رباعی هستم
خواهرانم غزلاند
پدرم شعر سپید
خانهی ما شب شعر
صبح، بیدل داریم
با کمی نان و پنیر
ظهر، سهراب و عطر ریحان
شب، رهی یا قیصر
مادرم شاعر نیست
در عوض نصف غزلهای جهان را گفته
دفتر شعرش: آب
ناشرش: آیینه
و محل توزیع: خانهی کوچک ما …
رضا احسان پور
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
گزیده شعرهای عاشقانه
روی پیشانی ام سیاه شده
دستمال ِ سپید مرطوبم
دارم از دست می روم اما
نگرانم نباش ، من خوبم !
هیچ حسی ندارم از بودن
تیغ حس میکند جنونم را
دارم از دست می دهم کم کم
آخرین قطره های خونم را
در صف ِ جبر خاک منتظرم
اختیار زمان تمام شود
زندگی مثل فحش ارزان بود
مرگ باید گران تمام شود !
از سرم مثل آب می گذرد
خاطراتی که تلخ و شیرین است
زندگی را به خواب می بینم
مرگ ، تعبیر ابن سیرین است !
در سرت کل ّ ِ خانه چرخیدن
توی تقدیر در به در گشتن
هیچ راهی برای رفتن نیست
هیچ راهی برای برگشتن
خودکشی بر چهار پایه ی عشق
مثل اثبات دال و مدلولی است
نگرانم نباش ، من خوبم
« مرگ یک اتفاق معمولی است ! » *
*محمد سعید میرزایی