حسن صبّاح، بنیانگذار دولت اسماعیلیه در ایران و بانی دعوت مستقل اسماعیلیه نزاری که ابتدا شیعه امامی بود و تحت تاثیر برخی از داعیان اسماعیلی به این گروه پیوست و یکی از داعیان مهم اسماعیلی شد. او سفرهای زیادی برای تبلیغ اسماعیلیه به مناطق مختلف ایران انجام داد. صباح مرکز قیام خود را الموت قرار داد و از آنجا نقشههایی را برای ترویج آیین خویش و گسترش قلمرو اسماعیلی و ضربه زدن به حکومت سلجوقی طراحی کرد. او پس از درگذشت مستنصر باللّه حاکم فاطمیان از جانشینی نزار (فرزند مستنصر) حمایت کرد لذا حکومت اسماعیلیه در ایران با عنوان نزاری شهرت یافت. حسن صباح برای ترویج آیین اسماعیلی از روش جدیدی که همان تعلیم یا آموزش موثق از طریق معلمی صادق بود، بهره گرفت.
نگارهای خیالی از حسن صباح
تولد ونسب
حسن صباح در حدود سال ۴۴۵ هجری قمری در قم، در خانوادهای از شیعیان امامی، به دنیا آمد. پدرش، علی بن محمدبن جعفر صبّاح حِمیری، اصلش از کوفه بود ولی ادعا میکرد که نسبش حمیری یمنی است.
کودکی و جوانی
درباره آغاز زندگی و دوره جوانی او اطلاعات کمی وجود دارد. اینکه حسن صباح و خواجه نظام الملک و عمر خیام در کودکی باهم در مکتبی در نیشابور به تحصیل مشغول بودند[۱] افسانه است و سند تاریخی ندارد.
مهاجرت به ری
او که از کوفه به قم مهاجرت کرده بود، به شهر ری نقل مکان کرد که مرکز مهم دیگری برای تعالیم شیعه و فعالیتهای داعیان اسماعیلی بود. حسن در ری به عنوان شیعه دوازده امامی تعلیم و تربیت یافت، اما در هفده سالگی از طریق یکی از داعیان اسماعیلی، به نام امیره ضَراب، با تعالیم اسماعیلیه آشنایی پیدا کرد. سپس از داعی دیگری، بهنام ابونصر سراج، اطلاعات بیشتری کسب کرد و سرانجام به مذهب اسماعیلی گروید و نسبت به امام اسماعیلی زمان، یعنی خلیفه فاطمی، مستنصرباللّه، سوگند عهد به جای آورد.
اعطاء منصب به حسن
اندکی بعد در ۴۶۴، حسن صباح توجه ابنعطّاش (رهبر اسماعیلیانِ سرزمینهای سلجوقی) را که به ری آمده بود، جلب کرد. ابنعطّاش که متوجه استعداد و کفایت او شده بود، در سلسله مراتب دعوت اسماعیلیه، مقامی به وی داد. در ۴۶۷، حسن صباح همراه ابنعطّاش به اصفهان (مرکز مخفی دعوت اسماعیلیه ایران) رفت.
سفر به قاهره
حسن صباح در ۴۶۹ق، به توصیه ابن عطّاش، عازم قاهره، پایتخت فاطمیان، شد تا در آنجا تعلیم بیشتری ببیند. وی در صفر ۴۷۱ به قاهره وارد شد. در آن زمان، بدرالجمالی، امیر سپاه و وزیر فاطمیان، به عنوان داعی الدعاة، جانشین مؤید فی الدین شیرازی شده بود. درباره اقامت سه ساله حسن در مصر اطلاعات چندانی در دست نیست. وی ابتدا در قاهره و سپس در اسکندریه به سر برد و مستنصر باللّه را ندید.
به نظر میرسد که حسن در مصر با بدرالجمالی درگیری پیدا کرد و از قاهره به اسکندریه، که پایگاه مخالفان بدرالجمالی بود، رفت.[۲] بنابر قول منابع نزاری که مورخان ایرانی نقل کردهاند، منازعه حسن با بدرالجمالی بر سر جانشینی مستنصر باللّه بود و اینکه حسن حمایت خود را از ولیعهد او، یعنی نزار، اظهار کرده بود.[۳] طبق روایت دیگری[۴] مستنصر باللّه شخصاً به حسن گفته بود که جانشین وی نزار خواهد بود. در هر صورت، حسن سرانجام از مصر اخراج شد و در ذی حجه ۴۷۳ق به اصفهان بازگشت.[۵]
سفرهای صباح به عنوان داعی
حسن، پس از بازگشت به ایران، نُه سال به عنوان داعی اسماعیلی، در ایران سفر کرد و در همین دوره، سیاست انقلابی خود را طرح نمود و قدرت نظامی سلجوقیان را در مناطق گوناگون ارزیابی کرد[۶] تا حدود ۴۸۰ق، او توجه خود را به ایالات سواحل دریای مازندران، به خصوص به منطقه کوهستانی دیلم، معطوف کرده بود. این منطقه از قدیم پناهگاهی برای علویان و شیعیان به شمار میآمد و از مراکز قدرت سلجوقیان در مرکز و مغرب ایران، دور بود.
علاوه بر این، دعوت اسماعیلیه در دیلم، که عمدتاً سنگر شیعیان زیدی بود، تا حدودی اشاعه پیدا کرده بود. در این زمان، حسن صباح برای شورش برضد سلجوقیان نقشه میکشید و در جستجوی محل مناسبی بود که بتواند پایگاه عملیاتی خود را در آنجا مستقر کند. به این منظور، سرانجام قلعه الموت را در منطقه رودبار انتخاب کرد.
الموت، مرکز قیام
در آن زمان، دعوت اسماعیلی ایران کماکان تحت رهبری عبدالملک بن عطّاش بود، ولی حسن که سرانجام داعی دیلم شده بود، سیاست مستقلی در پیش گرفت و به تحکیم دعوت در شمال ایران پرداخت[۷] حسن برای به دست آوردن الموت، در نزدیکی قزوین، که در آن هنگام در دست عُمال سلجوقیان بود، شماری از داعیان زیردست خود را به آن ناحیه فرستاد تا اهالی آنجا را به کیش اسماعیلی درآورند. در همان حال، وی اسماعیلیان را از جاهای دیگر فراخواند و در الموت مستقر ساخت. حسن صباح در رجب ۴۸۳ق مخفیانه وارد قلعه الموت شد.
وی تا مدتی هویت خود را پنهان میکرد و بهعنوان معلمی به نام دهخدا، به کودکانِ محافظان قلعه درس میداد و بسیاری از محافظان نیز به کیش اسماعیلی در آمدند. چون پیروان حسن در داخل و خارج قلعه الموت به تعداد لازم رسیدند، قلعه به آسانی در اواخر پاییز سال ۴۸۳ هجری قمری به دست او افتاد[۸] تسخیر قلعه الموت سرآغاز مرحله قیام مسلحانه اسماعیلیان ایران برضد سلجوقیان بود و ضمناً تأسیس آنچه را که بعداً به دولت مستقل اسماعیلیه نزاری مشهور شد، نوید میداد.
بقایای بازمانده از قلعه الموت
تجهیز قلعه الموت
حسن صباح برای قیام خود برضد سلجوقیان، مجموعه پیچیدهای از انگیزههای مذهبی سیاسی داشت. وی که شیعه اسماعیلی بود، با سیاستهای ضد شیعی سلجوقیان که به مثابه حامیان جدید اهل سنت، سوگند خورده بودند دولت اسماعیلی فاطمیان را براندازند اصولاً مخالف بود و از ظلم عمال ملکشاه سلجوقی و نظام الملک وزیر شکایت داشت.[۹]
حسن صباح بلافاصله پس از استقرار در الموت، به اصلاح و توسعه استحکامات و انبارهای آذوقه آنجا پرداخت، بهطوریکه از لحاظ دفاعی و مایحتاج، الموت را چنان قلعه تسخیرناپذیری کرد که میتوانست در برابر محاصرههای طولانی مقاومت کند.
سپس حسن نفوذ خود را در سراسر رودبار و نواحی مجاور آن در دیلم گسترش داد، مردم بیشتری را به مذهب اسماعیلی درآورد و قلعههای دیگری را تسخیر کرد یا ساخت.او در الموت کتابخانه مهمی ایجاد کرد که مجموعه کتابها و ادوات علمی آن تا هنگام حمله مغول و تخریب الموت در سال ۶۵۴ هجری قمری، گسترش یافت.
حمله سلجوقیان به الموت
دیری نگذشت که قوای سلجوقی محلی، به سرکردگی امیر یورنتاش که نواحی الموت در اقطاع او بود، به الموت حمله کردند و از این زمان اسماعیلیان ایران وارد منازعات نظامی طولانی مدتی با سلجوقیان شدند.[۱۰]
ایجاد دولت در قهستان
در ۴۸۴ق حسن، یکی از داعیان به نام حسین قائنی را به قهستان (کوهستان)، در جنوب شرقی خراسان، گسیل داشت تا در آنجا برای جنبش کمک فراهم آورد. مردم قهستان، که تحت حکومت امیر سلجوقی بودند، بلافاصله و بهطور گسترده به قیام عمومی برضد سلجوقیان دست زدند و چند شهر عمده (مانند قائن، طبس، تون و زوزن) را گرفتند. بدین ترتیب، اسماعیلیان در قهستان هم، مانند رودبار، موفق به تثبیت استقلال خود از سلجوقیان شدند و آن منطقه، دومین سرزمین عمده اسماعیلیان ایران شد که آن را رهبری اداره میکرد که از الموت منصوب میشد و او را مُحتَشَم مینامیدند.[۱۱]
دژ لمسر
تحکیم و بسط موقعیت
در ۴۸۵، ملکشاه به صلاحدید نظام الملک، لشکریانی به جنگ اسماعیلیان در رودبار و قهستان فرستاد اما این عملیات، با مرگ ملکشاه و نظام الملک در همان سال، نافرجام ماند.با این اتفاق و رقابت پسران ملکشاه برای جانشینی، حسن فرصت مناسبی برای تحکیم و بسط موقعیت خود یافت. اسماعیلیان قلعه گردکوه و قلعههای دیگری را در اطراف دامغان و قسمتهای شرقی کوههای البرز (در منطقه قومس)، و چند قلعه را در ناحیه اَرَّجان، منطقه مرزی بین ایالات خوزستان و فارس، تصاحب کردند.
در رودبار نیز اسماعیلیان قلعههای بیشتری را گرفتند که از همه مهمتر لَمَسَر/ لَنبَسر در ناحیه علیای شاهرود و در مغرب الموت بود.[۱۲]
کیابزرگ امید، جانشین بعدی حسن، لَمسر را در ۴۸۹[۱۳] یا به قول جوینی[۱۴] در ۴۹۵، تسخیر کرد و حکمران آن بود تا زمانی که به الموت احضار گردید تا جانشین حسن شود.
اسماعیلیان در اصفهان
اسماعیلیان توجه خود را به نواحی نزدیکتر به مقرّ سلجوقیان در اصفهان نیز معطوف کرده بودند. در این منطقه، رهبری اسماعیلیه با احمد، فرزند عبدالملک بن عطّاش، بود و وی با تصاحب قلعه شاه دز/ دژ در ۴۹۴، پیروزی مهمی در حومه اصفهان کسب کرد، بهطوریکه حدود سی هزار نفر را در ناحیه اصفهان به کیش اسماعیلی درآورد.[۱۵]
حسن صباح از ابتدا و به خوبی میدانست که پس از ملکشاه دیگر سلطان قدرتمندی نیست که لازم باشد وی را با سپاهی بزرگ براندازد. قدرت سیاسی و نظامی سلجوقیان عمدتاً میان امیران بسیاری تقسیم شده بود که هر یک از آنان ناحیهای را به اقطاع در اختیار داشتند.[۱۶]
بنابراین، حسن صباح کوشید تا ناحیه به ناحیه، از طریق قلعههای نفوذناپذیر بسیار بر سلجوقیان غلبه کند. فرماندهان این قلعهها دستورهای کلی خود را از الموت میگرفتند ولی در محل خود، آزادی عمل داشتند.
اسماعیلیان نزاری و مُستَعلوی
در همان حال که قیام اسماعیلیان ایران به رهبری حسن صباح گسترش مییافت، مستنصر باللّه (خلیفه فاطمی و امام اسماعیلی) در سال ۴۸۷ هجری قمری در قاهره درگذشت و نزاع بر سرجانشینی او اسماعیلیه را به دو شاخه نزاریه و مستعلویه تقسیم کرد.
قلعه الموت (مینیاتور سده ۱۵ م)
حسن صباح حامی نزار
چند سالی بود که حسن صباح سیاست انقلابی مستقلی اتخاذ کرده و رهبری اسماعیلیان سرزمینهای سلجوقی را نیز برعهده گرفته بود. وی در مورد جانشینی مستنصر باللّه، از دعوی و حقوق نزار حمایت کرد. نزار ولیعهد مستنصر بود ولی وزیر قدرتمند فاطمی، افضل، او را از حقوق جانشینی محروم کرده بود. نزار در ۴۸۸ به قتل رسید.[۱۷]
حسن صباح بلافاصله مناسبات خود را با دولت فاطمی و دستگاه مرکزی دعوت اسماعیلیه در قاهره که اینک در خدمت دعوت مستعلوی درآمده بود، قطع کرد و بدین ترتیب، مستعلی را که بر تخت فاطمی نشانده شده بود، به عنوان جانشین مستنصر باللّه در امامت نشناخت. با این تصمیم، حسن صباح دعوت مستقل نزاریه را بنیان نهاد ولی در حیات خودش هیچگاه نام جانشین نزار را در امامت فاش نساخت. از این به بعد، اسماعیلیان ایران با نام نزاریه نیز شهرت پیدا کردند.
صباح، نماینده امام غائب
در این زمان، اسماعیلیان نزاری، امامی در دسترس نداشتند و مانند دوره پیش از فاطمی، بار دیگر دوره سَتر (دوره غیبت امامشان) را تجربه میکردند. در چنین وضعی، حجت نماینده تامالاختیار امام بود.
نزاریان در این دوره سَتر، حسن صباح را بهعنوان حجت امام غایبشان پذیرفتند. حسن نیز، که ظهور قریبالوقوع امام را پیشگویی میکرد، خود را حجت او میدانست.[۱۸]
تا حدود هفتاد سال بعد از مرگ نزار، روی سکههایی که در الموت ضرب میشد، نام او حک میگردید و به ذریه وی، بدون آنکه اسمی از آنها ذکر شود، دعا و سلام فرستاده میشد.[۱۹]
ویژگیهای اسماعیلیه نزاری
تعلیم آموزههای اسماعیلی
بیرون از جماعت اسماعیلیه ایران، با شروع فعالیتهای انقلابی حسن صباح، این احساس بهوجود آمده بود که اسماعیلیه ایران دعوت جدیدی در قیاس با دعوت قدیم اسماعیلیان دوره فاطمی آغاز کردهاند. حال آنکه در دعوت جدید عقاید تازهای تبلیغ نمیشد، بلکه آن اساساً مبین عقیدهای کهن بود که در بین اسماعیلیه نیز سابقهای طولانی داشت، یعنی تعلیم یا آموزش موثق از طریق معلمی صادق، که در آن زمان بهصورت تازهای عرضه میشد.
این عقیده به حسن صباح که متکلمی دانشمند و به سنّتهای فلسفی نیز آگاه بود، نسبت داده شده است. او این نظریه را بهصورت جدّی در رسالهای کلامی، به فارسی، به نام چهار فصل (فصول اربعه) از نو بیان کرد. این رساله باقی نمانده است، اما مورخان ایرانی آن را دیده و شرح کردهاند.[۲۰]
سیاست ترور
اتخاذ سیاست کشتن اشخاص مهمِ نظامی و سیاسی مذهبی نیز واکنشی به متمرکز نبودن قدرت سلجوقیان بود. حسن صباح در این امر به روشی متوسل شده بود که قبلاً و در همان زمان نیز گروههای مختلف، از جمله غُلات و خوارج و خود سلجوقیان، بهکار گرفته بودند، اما این سیاست بهگونهای اغراقآمیز به اسماعیلیه ایران و شام انتساب پیدا کرد و بههمین دلیل، هر قتل مهمی که در دوره الموت در سرزمینهای مرکزی دنیای اسلام رخ میداد، به فداییان اسماعیلی نسبت داده میشد.[۲۱]
واکنش اهل سنت به عقیده تعلیم
حسن صباح در رساله ذکر شده، نظریه شیعی تعلیم را از نو شرح داده که در آن مبنایی منطقی برای تبیین مرجعیت یک معلم صادق بهعنوان راهنمای روحانی افراد بشر، بهجای علمای متعدد اهل سنت، بنیان نهاده است که بنابر آن، این معلم صادق شخصی غیر از امام اسماعیلی زمان نمیتوانست باشد.
ترویج این عقیده واکنش دستگاه اهل سنّت و خلافت عباسی را برانگیخت و در این میان، غزالی از طرف خلیفه عباسی، مأموریت یافت که رساله جامعی در رد باطنیه (اسماعیلیه) بنویسد.[۲۲]
او در رسالهای کهاندک زمانی قبل از ۴۸۸ نوشت و بعداً به المستظهری شهرت یافت، عقیده تعلیم را رد کرد. از این به بعد، اسماعیلیه ایران به تعلیمیه نیز شهرت یافت.[۲۳]
تلاش بیثمر حاکم سلجوقی
در دوره سلطنت برکیارق، اسماعیلیه ایران همچنان رو به گسترش بود و تا نزدیکی اصفهان، پایتخت سلجوقیان، نیز اشاعه پیدا کرد. در چنین اوضاعی، برکیارق در مغرب ایران و سلطان سنجر در مشرق کشور از قدرت روزافزون اسماعیلیه هراسان شده بودند.
آنان در ۴۹۴ به توافق رسیدند که هریک در قلمرو خود به نحوی مؤثرتر با اسماعیلیان به مقابله بپردازد ولی تا مرگ برکیارق در سال ۴۹۸، حسن صباح توانسته بود فعالیتهای خود را با گسیل داشتن داعیان ایرانی، در شام نیز بسط دهد.[۲۴]
پایان نفوذ اسماعیلیه در اصفهان
سلطان محمدبن ملکشاه سلجوقی، جانشین برکیارق، قاطعانهتر برضد اسماعیلیه اقدام کرد. وی لشکرهای بزرگی به مقابله با الموت فرستاد و شخصً نیز با سپاهیانش قلعه شاه دز را محاصره کرد و عاقبت آنجا را در سال ۵۰۰ از اسماعیلیه گرفت و به نفوذ آنان در منطقه اصفهان پایان داد.[۲۵]
دوران وقفه
با مرگ سلطان محمدبن ملکشاه در ۵۱۱، سلجوقیان بار دیگر بر سر جانشینی سلطان دچار منازعات داخلی شدند و این به نزاریان ایران فرصت داد تا حدودی شکستهای قبلی خود را جبران نمایند. تا سالهای پایان عمر حسن صباح، قیام ضد سلجوقی اسماعیلیان ایران قوّت اولیه خود را از دست داده بود.
از طرفی، لشکرکشیهای طولانی سلجوقیان برای راندن اسماعیلیه از قلعههایشان بدون نتیجه مانده بود و اسماعیلیان ایران توانسته بودند قلعههای زیادی را همچنان در رودبار، قومس و قهستان حفظ کنند. بنابراین، اینک مرحله جدیدی آغاز شده بود که میتوان آن را دوران وقفه نامید.[۲۶]
ویژگیها
حسن صباح که متکلم، فیلسوف و منجم بود، در مدیریت و تدابیر سیاسی و جنگی نیز تبحر داشت. وی زندگی زاهدانهای داشت و شیوه زندگی او سرمشق دیگر نزاریان شده بود. وی بیش از سی سال در الموت مانده بود و گفته شده است که هرگز از آن بیرون نیامد و همیشه در حجره کوچک خود ماند و خود را وقف مطالعه کتاب و انشای تعالیم دعوت اسماعیلیه نزاری و اداره امور دولت اسماعیلی کرد.
وی در مراعات دستورهای شریعت بسیار دقیق بود و با دوست و دشمن یکسان سختگیری میکرد. حسن صباح دو پسر داشت که با هر دو برخورد کرد، یکی را به جرم نوشیدن شراب و دیگری را به اتهام دخالت در قتل داعی حسین قائنی که بعداً معلوم شد اتهامی باطل بوده است.[۲۷]
درگذشت
حسن صباح چون پایان عمرش را نزدیک دید، کیابزرگ امید را از لَمسر فراخواند و او را داعی دیلم و جانشین خود در الموت کرد. حسن صباح در پی بیماری کوتاهی، در ۶ ربیعالثانی ۵۱۸ درگذشت. او را در نزدیکی قلعه الموت به خاک سپردند. مقبره او، که بعداً کیابزرگ امید و دیگر رهبران نزاریه ایران نیز در آنجا دفن شدند، تا هنگامی که به دست مغولان ویران گشت، زیارتگاه اسماعیلیان نزاری بود.[۲۸]
منابع
- ابناثیر.
- ابن قلانسی، تاریخ دمشق، چاپ سهیل زکار، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
- جوینی؛ عبداللّه بن لطف اللّه حافظ ابرو، مجمع التواریخ السلطانیه، چاپ محمد مدرسی زنجانی، تهران، ۱۳۶۴ش.
- محمدبن زین العابدین خراسانی فدائی، کتاب تاریخ اسمعیلیه، یا، هدایت المؤمنین الطالبین، چاپ آلکساندر سمیونوف، تهران، ۱۳۶۲ش.
- خواندمیر.
- فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، ۱۳۷۵ش.
- محمدبن علی راوندی، راحةالصدور و آیةالسرور، چاپ محمد اقبال، لندن، ۱۹۲۱.
- رشیدالدین فضل اللّه، جامع التواریخ: قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان، چاپ محمدتقی دانش پژوه و محمد مدرسیزنجانی، تهران، ۱۳۵۶ش.
- محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۸؛ ظهیرالدین ظهیری نیشابوری، سلجوقنامه، تهران، ۱۳۳۲ش.
- محمدبن محمد غزالی، فضائح الباطنیة، چاپ عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۳۸۳/۱۹۶۴.
- عبداللّه بن علی کاشانی، زبدة التواریخ: بخش فاطمیان و نزاریان، چاپ محمدتقی دانش پژوه، تهران، ۱۳۶۶ش.
- احمدبن علی مقریزی، اتّعاظ الحنفا باخبار الائمة الفاطمیین الخلفا، ج۲، چاپ محمد حلمی محمد احمد، قاهره، ۱۴۱۶/۱۹۹۶، ج۳، چاپ محمد حلمی محمد احمد، قاهره، ۱۳۹۳/۱۹۷۳.
- عثمان بن محمد منهاج سراج، طبقات ناصری، یا، تاریخ ایران و اسلام، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
- میرخواند؛ هفت باب بابا سیدنا، در دو رساله مختصر در حقیقت مذهب اسمعیلیه، یعنی هفت باب بابا سیدنا، و مطلوب المؤمنین، چاپ و. ایوانوف، بمبئی، ۱۹۳۳م.
منبع : ویکی شیعه