نخستن زنی که در ایران بر تخت پادشاهی تکیه زد مدت پادشاهی اش را یک سال و چهار ماه آورده اند که با مرگ او در پاییز سال 631 به پایان رسیده است.
پوران دخت، اولین پادشاه زن در ایران باستان
در ایران باستان زنان از حقوق زیادی برخوردار بودند و حق ارث و مالکیت داشتند. بر اساس گل نوشته های تخت جمشید زنان ایران در دوران باستانی می توانستند درآمد بالاتری و اندازه مردان داشته باشند و می توانستند در ارتش حضور داشته باشند.
در دوره ساسانیان نیز زنان حضور پر ثمری در جامعه داشته و حتی حقوق بسیار بالاتری نسبت به زنان در روم داشتند.
پوران دخت که بود؟
پوران دخت به معنای دختری با چهره گلگون، نخستین زن ایرانی است که به مقام سلطنت رسید. پوراندخت اولین پادشاه زن ایرانی است که به مقام سلطنت رسید. او پس از اردشیر شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست و فرمانروایی نمود.
دوران سلطنت او مصادف با اواخر خلافت ابوبکر و اوایل خلافت عمر بود. پوراندخت زنی قد بلند و خوش رو بود. او درباریان و مردم را فراخواد و خطاب به آنها گفت:«نیت خیر دارم و به عدالت فرمان می دهم.»
داستان و ماجرای بر تخت نشستن پوران دخت
پوراندخت حاصل ازدواج «خسروپرویز» ساسانی و شیرین است. شیرین مادر پوراندخت زنی اهل ارمنستان و مسیحی بود که نفوذ زیادی بر شاه داشت. درباره عشق خسرو و شیرین ادیبان و شاعران منظومه «خسرو و شیرین» را سرودند.
برخی افراد می گویند که خسروپرویز 3 هزار زن داشت اما او سه زن رسمی بیشتر نداشت. یکی مادرپوراندخت، شیرین و دیگری گردیه و یکی مریم دختر «موریکیوس» امپراتور روم بود.
به دلیل ازدواج خسرو پرویز با مریم دختر امپراطور روم در ابتدای دوره سلطنت «خسروپرویز» اوضاع ایران و روم آرام بود و جنگی در میان نبود اما دوره آرامش ایران 10 سالی بیشتر از زمان تاجگذاری «خسروپرویز» پایدار نماند.
زمانی که پوراندخت 10 ساله بود، مردی به نام «فوکاس» علیه امپراتور روم شورید و «موریکیوس» را به قتل رساند و خود را امپراتور نامید. شاه ایران که متحد «موریکیوس» بود، سفیر فرستاده شده از جانب فوکاس را به رسمیت نشناخت بنابراین در سال 602 جنگی 20 ساله آغاز شد.
هنگامی که جنگ بین ایران و روم آغاز شد، ایرانیان دست آورد خوبی را در جنگ ها داشتند و فتوحات زیادی توسط سرداران خسرو پرویز حاصل شد. «فوکاس» نتوانست در مقابل فتوحات خسرو کاری بکند و در ممالک روم شرقی رعب و وحشت زیادی ایجاد شد ،در نتیجه «هراکلیوس» معروف به هرقل از «کارتاز» با کشتی هایی به «قسطنطنیه» آمد و در سال 610 میلادی زمام امور را به دست گرفت.
پیشروی های «خسروپرویز» ادامه داشت. او در سال 611 میلادی به شامات تاخت و دمشق را گرفته و غارت کرد. در سال 614 میلادی، بیت المقدس را تسخیر نمود و با فرستادن سردار ایرانی به نام «شهر براز» به طرف مصر در سال 616 میلادی، اسکندریه را تصرف نمود که شهری نامی و تجارتی بود.
این پیروزی ها سبب شد «خسروپرویز» مغرور شود و تصور نماید که هیچگاه پایانی در کار نیست.
در سال 627 میلادی «هراکلیوس» به ایران حمله کرد و به سمت کاخ دستگرد لشگر کشید( خسروپرویز فردی خرافاتی بود پس به حرف پیشگویانش که به او گفتند که تیسفون» برایش بدیمن است گوش کرد و از طاق کسری خارج شد و در جایی به نام «دستگرد» ساکن شد) و در نزدیکی نینوای قدیم( بغدادامروزی ) جنگی به نام «نینوا» درگرفت.
در این جنگ فرماندهان زیادی کشته شدند و خسرو پرویز نیز فرار را بر قرار ترجیح داد اما سربازان ایرانی مقاومت نمودند و حاضر نشدند جنگ را به سربازان رومی وانهند. به سبب این مقاومت «هراکلیوس» عقب نشست و راهی تخت سلیمان شد. همان زمان با طغیان دجله و فرات قسمتی از ایوان کسری خراب شد.
شاه به ترمیم ویرانی ها توجه نکرد و با همسر محبوبش شیرین و دو پسر او «مردانشاه» و «شهریار»، به قسمت غربی دجله«ویه اردشیر» رفت و تصمیم گرفت به جای پسر بزرگش «شیرویه» معروف به «قباد دوم