روزی سعدی از محلی عبور می کرد فرد شروری به ایشان جسارت نمود سعدی دو درهم به او بخشید حضار اعتراض کردند که در قبال توهین جایزه به او می دهی ؟ سعدی گفت : بگذار از ما نخورده باشد…چند روز گذشت یکی ازسرهنگان لشکر از همان محل عبور می کرد. شرور پیش خود گفت : سعدی که فردی تهیدست بود دو درهم به من داد این سرهنگ است قطعا” جایزه بهتری خواهم گرفت . پیش رفت وهمین جسازت وتوهین را به سرهنگ نمود سرهگ دستور داد صد تازیانه بر وی نواخته و او را راهی دارالمجانین کنند.
منبع : داستانهای کوتاه