تا وقتی تنها یک نفر را در زمین تصور کنیم نیازی به محدودیت نخواهیم داشت زیرا این یک نفر خودش است و خودش اما وقتی زندگی، جمعی می شود چون ممکن است حقوق یک فرد با حقوق فردی دیگر برخورد کند لذا اینجا جای آن است که اعمال محدودیت بشود.
لذا قانون در جایی به وجود ی آید که حقوق فردی با فرد دیگر اصطکاک پیدا کند.
در واقع قانون به این معنا است که درجات حقوق هر فرد تعیین شود به عبارتی تعیین حدود حقوق یعنی وظایف افراد در جامعه نسبت به افراد جامعه.
قانون در معنی خاص قواعدی است که با رعایت تشریفات مشخصی از طریق پارلمان یا مجلس وضع می شود.
اما در معنی عام شامل آیین نامه و مصوبات دولت یا قوه مجریه نیز می باشد.
چیستی و چرایی قانون به زبان ساده
در فلسفه حقوق هم بحث می شود از چیستی قانون، یعنی چه اتفاقی می افتد که یک قانون قانون است، چه چیزی قانون را به عنوان ابزار کنترل اجتماعی مبدل کرده است.
در این زمینه پرسش های متعددی شده و گروه های مختلف پاسخ های مختلفی درباره چیستی قانون داده اند.
گروهی معتقدند که قانون محصول وقایع اجتماعی است و اینکه حقوق محصول تصویب پارلمان و مجلس است.
گروهی دیگر معتقدند که حقوق و قانون تنها محصول وقایع اجتماعی نیست؛ باید گفت که قانونی قانون است که اخلاقی باشد.
به عبارتی هر چیزی که بخواهد قانون باشد باید از جهت و جنبه اخلاقی مقبولیت اخلاقی داشته باشد. حتی اندک.
گروهی دیگر معتقدند که شرط لازم برای حقوق این است که به مصلحت جامعه باشد.
قانون در واقع یک ابزار اساسی برای تنظیم روابط افراد در جامعه است. در قانون قانون حقوق افراد را تعیین می کند از طرفی محدودیت هایی وضع می کند. قانون اصلا زمانی لازم می آید که حقوق دو فرد با هم برخورد کند.
در اینجاست که قانون با گذاشتن محدودیت روابط افراد را تعیین می کند. قانون از هرج و مرج جلوگیری می کند.
برای مثال خطاب قانون گذار این است که تو حق ازدواج داری اما اگر ازدواج کردی در این قالب که گفته ام ممکن است.
لذا قانون حق اشخاص را مقرر می کند اما محدوده آن را هم تعیین می کند به این معنا که برای ازدواج حق هر زن و مرد است اما اگر قرار بر ازدواج باشد برای جلوگیری از هرج و مرج در قالبی که قانون تعیین کرده باید انجام شود.
در قانون به حساب آمدن برخی مفاهیم میان دانشمندان اختلاف است در غرب برخی معتقدند که قانون همین مواد قانونی است که به تصویب رسیده است و لا غیر اما برخی دیگر معتقدند که قانون به جز مواد یا قواعد حقوقی شامل اصول حقوقی نیز می شود مانند اصلا لاضرر، مانند اصل برائت، اصل صحت.
برخی معتقدند که اگر چه این اصول به تصویب نرسیده اما جزو قانون محسوب می شوند به نظر می رسد سخن این عده منطقی تر است.
وقتی در قانون آمده است که اگر مال شخصی را تلف کنی باید آن را جبران کنی در ذیل بحث اتلاف و مسئولیت مدنی این ماده گوشه ای و مشتقی از اصل لاضرر است به این معنا که تو حق نداری به فردی ضرر بزنی و الا محکوم به جبران خواهی بود.
همانطور که گفتیم قانون محدودیت حقوق افراد را مشخص می کند می گوید آزادی و اصل اباحه هست و وجود دارد اما این آزادی مطلق نیست این آزادی تا حدی است که به دیگران صدمه وارد نشود آنچنان که در بحث اتلاف و تسبیب فرد با صدمه وارد کردن به دیگران الزام به جبران می شود.
اما چیستی قانون بیشتر با مکان و زمان ارتباط پیدا می کند.
برای مثال: قانون کدام کشور مد نظر است و کدام زمان، چیستی قانون را می توان در اینجا هم جستجو کرد. هر کشوری بر اساس هنجار های موجود در آن کشور قانون تنظیم می کند.
به عبارتی قوانین هر کشور نمودی از هنجار ها و ارزش های آن جامعه است.
اما برخی موارد هستند که جهانی به حساب می آیند یعنی تمام افراد بشر آن را قبول دارند و قانون هم آن را مورد حکم قرار می دهد.
مثل دزدی، آدم کشی و موارد دیگر که تمام افراد بشر مخالف آن هستند اما موارد دیگر معمولا بر اساس هنجارهای موجود در آن جامعه تعیین می شود.
- اما وجهه دیگری که قانون دارد اقتداری است که دارا می باشد به این معنا که این اقتدار قانون از کجا آمده است؟
- چرا باید به قانون عمل کنیم؟
- دلیل پذیرش ضمانت اجرا چیست؟
در واقع قانون ضمانت اجرا دارد که به صورت نسبی می توان گفت جزای عدم پیروی از قانون است.
تفاوت قانون با اخلاق
همانطور که گفتیم برخی فلاسفه غربی قانون را به اخلاق گره زده اند یعنی قانون اگر اخلاقی نباشد در واقع قانون نیست اما برخی دیگر معتقدند که قانون لزوما نباید اخلاقی باشد همین که تصویب پارلمان باشد، قانون است.
اما در واقع می دانیم که قانون صرفا اخلاق نیست و تفاوت هایی بین قانون و اخلاق وجود دارد.
برای مثال قانون همیشه دارای اقتدار خاصی است و اگر انجام نشود فرد با این اقتدار روبرو خواهد شد. گاهی این اقتدار ناشی از قدرت است زیرا بین اقتدار و قدرت تفاوت وجود دارد.
اقتدار جنبه معنوی دارد اما قدرت جنبه فیزیکی دارد می توان گفت قانون هر دو را دارد فرض کنید که مرد از مادرش سال خورده اش حرف شنوی دارد این حرف شنوی داشتن یعنی اقتدار که لزوما با قدرت جمع نشده.
گفتیم که قانون اقتدار دارد اما اخلاق دارای چنین اقتداری نیست. لذا بسیار تفاوت است بین هنجار قانونی با هنجار اخلاقی.
تفاوت دیگر این است که در قانون مرجعی وجود دارد برای پاسخ به عدم تمکین یا عدم پیروی کردن و این مرجع مانند دادگاه پاسخ فرد را در قالب بیان حکم می دهد.
اما چنین مرجعی در اخلاق، وجدان فرد است به این معنا که اگر فردی اصول اخلاقی را نادیده بگیرد در اینجا وجدان فرد، مرجع سرزنش وی است نه دادگاه.
نتیجه گیری
همانطور که گفته شد تا زمانی که یک نفر در زمین باشد نیازی به وضع قانون نیست.
اما وقتی زندگی جمعی باشد برای حفظ حقوق دیگران لازم است تا قوانینی وضع بشود.
برای اینکه افراد با حقوق خود و حدود آن آشنا بشوند.
لذا قانون در موردی به وجود می آید که حقوق افراد با هم اصطکاک داشته باشد.
از طرفی قانون به جز محدودیت، حقوق طرفین را هم مشخص می کند. حقوقی را که قانون اساسی مشخص کرده و در قوانین عادی به جزئیات آن اشاره شده است.
ضمانت اجرا از ارکان مهم قانون است در واقع ضمانت اجرا، پیش بینی قانون گذار از تخطی از مواد قانونی است.