چیزهایی که کودک شما را شاد میکند، میتواند برایتان عجیب و غافلگیرکننده باشد. کارشناسان رشد و تکامل کودک که روی این موضوع کار میکنند میگویند شادی چیزی نیست که شما به کودکتان بدهید، بلکه چیزی است که به او میآموزید. بچههایی که خیلی نازپرورده شدهاند، چه غرق اسباببازی شده باشند و چه در مقابل ناراحتیهای عاطفی سپر محافظ آنها شده باشند، احتمال بیشتری دارند که در نوجوانی غمگین، بدبین و بدون نشاط باشند، چون مهمترین فاکتورهای خوشبختی، درونی هستند نه بیرونی و کارشناسان روی اهمیت کمک به بچهها در ایجاد مجموعهای از ابزارهای درونی که بتوانند در طول زندگی به آنها تکیه کنند، تأکید میکنند. خوشبختانه لازم نیست روانشناس کودک باشید تا بتوانید قدرت درونی و خردمندی لازم برای تحمل فراز و نشیبهای زندگی را به فرزندتان انتقال دهید. با صبر و انعطافپذیری، هر پدر و مادری میتواند پایه و بنیان یک زندگی شاد را برای کودکش فراهم کند. در این مطلب با راهکارهایی برای شاد بودن بچهها آشنا شوید.
احساسات کودک را از روی رفتارش بخوانید
وقتی فرزندتان کودک شیرخوار یا نوپایی بود احتمالاً به خوبی میتوانستید بفهمید که الان خوشحال است یا ناراحت. وقتی به خانه میرفتید صورتش با لبخندی به پهنای صورت روشن میشد یا وقتی سگتان پتوی محبوبش را پاره کرده بود، زار زار گریه میکرد.
حالا که بزرگتر است، احساساتش هم پیچیدهتر هستند. اما خوشبختانه، توانایی او برای کنترل آنها بیشتر میشود. با این حال، دیدن نشانههای ظاهری شادی یا ناراحتی در او دشوار نیست. یک بچهٔ شاد لبخند میزند، بازی میکند، کنجکاوی نشان میدهد، با بچههای دیگر معاشرت میکند و به تحریک و تهییج مداوم نیاز ندارد. علائم یک بچهٔ ناشاد واضحتر هستند. کودک کنارهگیر و ساکت است، زیاد غذا نمیخورد، به طور خودجوش با بچههای دیگر تعامل نمیکند، بازی نمیکند، سؤال نمیپرسد، نمیخندد، لبخند نمیزند، و به ندرت صحبت میکند.
اما اگر بچهای ذاتاً خجالتی یا درونگرا دارید که زیاد نمیخندد یا زیاد با دیگران تعامل نمیکند، بدان معنا نیست که او ناشاد است. کمرویی با غم و ناراحتی یکی نیست، اما برای فهمیدن سرنخهای رفتاری این بچه باید بیشتر تلاش کنید و باید نسبت به هر گونه تغییر عمده در رفتار او-مثل منزوی یا ترسو شدن هشیار باشید، زیرا این شاید حاکی از مشکلی باشد که نیازمند توجه شماست.
کارشناسان ۹ «سیگنال» ذاتی را که بچهها برای ابراز احساساتشان استفاده میکنند، شناسایی کردهاند. شما میتوانید این سیگنالها را در یک کودک پیشدبستانی نیز تشخیص دهید. از میان این سیگنالها، دو نشانهٔ «علاقه» و «لذت» احساسات مثبت هستند، اما سیگنالهای منفی به ویژه «پریشانی»، «خشم» و «ترس» از یک بچهٔ ناشاد خبر میدهند.
بیشتر والدین به راحتی تشخیص میدهند که یک بچهٔ ترسو که زود ناراحت میشود بچهٔ شادی نیست، اما بسیاری از والدین تشخیص نمیدهند که یک بچهٔ عصبانی معمولاً غم و ناراحتی خود را از طریق عصبانیت ابراز میکند. صرفنظر از سن کودک، «خشم، به معنای پریشانی بیش از حد است». هنگامی که فرزندتان برادرش را میزند یا فریاد میزند: «ازت متنفرم»، به معنای این است که او مضطربتر و پریشانتر از آن است که بتواند غم یا عصبانیتش را بیان کند یا به شکلی انتقال دهد.
فرزندتان احتمالاً روش خاص خود را برای فهماندن ناراحت بودنش به شما دارد. برخی از بچهها ممکن است کنارهگیر شوند، برخی المشنگه به پا میکنند و برخی دیگر به شما میچسبند. وقتی کمکم خلقوخوی کودک خود را میشناسید در فهمیدن این که در دنیای او مشکلی وجود دارد مهارت بیشتری پیدا میکنید.
بهترین توصیه در مورد چگونگی فهمیدن خوشحالی یا ناراحتی کودکتان، در واقع سادهترین توصیه است؛ «به او گوش دهید».
با کودکتان خوش بگذرانید
اگر فرزندتان چند لحظه در مود شادترین اوقات عمرش فکر کند، احتمالاً میفهمد که آنچه او را بیش از هر چیز دیگری شاد میکند، خود شما هستید و این اولین کلید پرورش بچهای شاد است. با کودکان ارتباط و پیوند درونی برقرار و با آنها بازی کنید. اگر شما از بودن در کنار کودکانتان لذت میبرید، آنها هم از آن لذت میبرند. اگر بتوانید یک «دوران کودکی متصل» که به معنای ارتباط و اتصال عمیق با والدین است ایجاد کنید، قطعاً بهترین کار ممکن را برای تضمین شادمانی فرزندتان انجام دادهاید.
بازی کردن ایجاد شادی و نشاط میکند و همچنین از طریق بازی است که فرزندتان مهارتهای ضروری برای شادی و خوشبختی آیندهٔ خود را میآموزد. بازی بدون چارچوب و ساختنیافته به او امکان میدهد که بفهمد چه کارهایی را دوست دارد انجام دهد، مثل ساخت شهرهایی از لگو، یاد دادن شمارش به عروسکهایش و این خود به او کمک کند علایقی پیدا کند که تا پایان عمرش باقی میمانند. همچنین یاد گرفتن شاد بودن به کودکان امکان میدهد تا بهتر میتوانند زندگیشان را مدیریت کنند که خود این باعث شادی درونی میشود.
با این حال، مطمئن هم شوید که به نیاز فرزندتان به داشتن چارچوب و نظم توجه میکنید، حتی در مورد بازی ساختنیافته! اگرچه بعضی از بچهها بسیار آسانگیر و سازگار هستند اما بیشتر آنها وقتی برنامهٔ روزمرهٔ مشخصی دارند که به آنها امکان پیشبینی اتفاقات پیش رو را میدهد، رشد و شکوفایی بیشتری دارند و شادترند.
در کسب مهارتهای جدید کمکش کنید
آدمهای شاد اغلب آنهایی هستند که مهارتی را آموختهاند. برای مثال، وقتی فرزندتان پرتاب توپ را تمرین میکند، از اشتباهاتش یاد میگیرد، پشتکار و انضباط را میآموزد و سپس شادی موفق شدن به خاطر تلاشهای خود را تجربه میکند.
او همچنین با تشویقهای دیگران برای دستاوردها و موفقیتهایش پاداش میگیرد. از همه مهمتر، کودک میفهمد که روی زندگیاش تا حدی کنترل دارد؛ یعنی اگر برای انجام کاری تلاش کند، با رضایت خاطر کشف میکند که با پشتکار بالاخره موفق به انجام آن میشود. این احساس «کنترل داشتن» از طریق داشتن مهارت و استادی در کاری، عامل مهمی در تعیین شادمانی در بزرگسالی است.
همچنین بچهها نیز مانند بزرگسالان نیاز دارند که علائق خودشان را دنبال کنند، وگرنه هیچ لذتی از موفقیتشان نخواهند برد. این باعث میشود که احساس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند. پس سعی کنید به کودکانتان کمک کنید روی چیزی که در آن استعدادی طبیعی دارد، تمرکز کنند، یعنی همان چیزی که میبینید واقعاً از آن لذت میبرد.
عادتهای سالمی در کودک پرورش دهید
خواب و ورزش زیاد و رژیم غذایی سالم در خوشبختی و آسایش هر کسی، به ویژه بچهها اهمیت دارد. برای ورزش، لازم نیست کودکتان عضو یک تیم رسمی فوتبال باشد، بلکه همان دویدن در بیرون از خانه به بهبود خلقوخوی بچهها کمک میکند.
همچنین خوشبختانه که به وجود هر نوع ارتباطی بین خلقوخوی فرزندتان و غذاهای خاص توجه کنید. برخی والدین متوجه شدهاند که گرچه شکر و چیزهای شیرین میتواند باعث افزایش انرژی فرزندشان شود، اما وقتی اثر شکر از بین برود میتواند سبب افت انرژی شود. حساسیت و آلرژی غذایی نیز ممکن است در رفتار و خلق فرزند شما نقش داشته باشد.
مهمترین فاکتورهای خوشبختی، درونی هستند نه بیرونی و کارشناسان روی اهمیت کمک به بچهها در ایجاد مجموعهای از ابزارهای درونی که بتوانند در طول زندگی به آنها تکیه کنند، تأکید میکنند.
بگذارید خود کودک راهحل مشکل را پیدا کند
گاهی اوقات والدین فکر میکنند پرورش یک کودک شاد به معنای این است که هر وقت مشکل یا مسئلهای غیرقابل پیشبینی برایش پیش میآید فوراً شیرجه بزنند و همه چیز را برای کودک درست کنند. اما روانشناسان این را اشتباه بزرگی میدانند که بسیاری از والدین دلسوز و خیرخواه انجام میدهند.
والدین همیشه سعی میکنند زندگی را برای فرزندانشان راحتتر کنند، تا آنها همیشه خوشحال باشند ولی این واقعبینانه نیست. همیشه برای حل مشکل مداخله نکنید. بچهها باید بیاموزند که مقداری پریشانی، مقداری ناشادمانی را تحمل کنند. اجازه دهید تلاش و تقلا کنند و مسائل را به تنهایی حل کنند، زیرا این به آنها امکان میدهد که نحوهٔ مقابله با مشکلات را یاد بگیرند.
اجازه دادن به بچهها برای داشتن طیفی از تجربیات، حتی تجربیات دشوار یا ناامیدکننده، به آنها کمک میکند که آن گنجینهٔ نیروی درونی را که به خوشبختی منتهی میشود در خود ایجاد کنند. خواه یک کودک هفت ماهه باشد که سعی میکند بخزد و خواه بچهٔ هفت سالهای که سعی میکند جمع و تفریق را یاد بگیرد، تنها با گلاویز شدن مکرر با سختیها و ناملایمات است که در مواجهه با آنها موفق میشود.
یادگیری مقابله با درماندگیها و شکستهای ناگزیر زندگی، برای خوشبختی آیندهٔ فرزندتان بسیار حیاتی است. به مرور زمان فرزندتان یاد میگیرد که هر اتفاقی هم که بیفتد، او میتواند راهحلی پیدا کند. این به معنای آن نیست که فرزندتان در صورت نیاز هم نباید درخواست کمک کند، اما نقش شما این است که کودک خود را به سمت راهحل سوق دهید، نه اینکه آن را حاضر و آماده به او بدهید.
اجازه دهید غمگین یا عصبانی باشد
هنگامی که کودکتان در طول یک جشن تولد در گوشهای کز میکند، ممکن است واکنش طبیعی شما این باشد که بگویید: «پاشو مثل بقیه خوشحال باش و برقص»! اما مهم است که اجازه دهید او ناراحت باشد. بعضی والدین هر زمان که فرزندانشان از طرف کسی پس زده میشوند، به جشن تولد دوستی دعوت نمیشوند، یا گریه میکنند، چون چیزی را که میخواستند به دست نیاوردهاند، دلواپس میشوند. اما بچهها باید بدانند که ایرادی ندارد گاهی اوقات ناشاد باشند؛ این هم صرفاً بخشی از زندگی است و اگر شما تلاش کنید هر گونه حس نارضایتی را سرکوب کنید، ممکن است این پیام را به فرزندتان بدهید که ناراحت بودن کار اشتباهی است. بگذارید فرزندتان احساساتی که دارد، از جمله غم و اندوه را تجربه کند.
فرزند خود را تشویق کنید تا کلمات و برچسبهایی برای احساساتش پیدا کند و آنها را به صورت کلامی بیان کند. سعی نکنید مشکلاتش را حل کنید. به جایش، به او گوش کنید و کمکش کنید که در موردشان صحبت کند. برای بچهها مهم است که یاد بگیرند احساسات خود را بیان کنند، نه اینکه آنها را مخفی کنند. وقتی کودکتان یاد میگیرد بگوید: «مامان من خیلی از دستت عصبانیام» سعی کنید به احساساتش اعتبار و ارزش بدهید و مثلاً بگویید: «متأسفم که عصبانی هستی»! و بعد دلیلش را بپرسید و در موردش صحبت کنید تا مشکل را حل و فصل کنید.
به کودکتان گوش بدهید
بهترین توصیه در مورد چگونگی فهمیدن خوشحالی یا ناراحتی کودکتان، سادهترین توصیه است، یعنی «به او گوش کنید». داشتن ارتباط باز و پذیرا در درک خلق و روحیهٔ کودک ضروری است. به عنوان مثال، به فرزندتان بگویید: «ناراحت به نظر میای. چیزی هست که بخوای به من بگی؟ چیزی که ناراحتت کرده؟» سپس بگذارید او صحبت کند و اگر شما را دست به سر کرد، روز بعد دوباره امتحان کنید.
کودک شما ممکن است وقتی اصلاً انتظارش را ندارید، عنان اختیار خود را از دست بدهد. مثلاً وقتی در یک فروشگاه مشغول خرید هستید و ناگهان کودکتان دربارهٔ چیزی که اوایل هفته اتفاق افتاده است، بزند زیر گریه! اگر نگرانید که کودک شما دوران سختی را میگذراند ولی چیزی به شما نمیگوید، سعی کنید با پرستار یا معلم و والدین دوستانش صحبت کنید تا ببینید آیا آنها چیزی دیدهاند. شاید اگر بفهمید در کلاس یا موقع بازی چه اتفاقی میافتد، بتوانید مشکل را حل یا تغییراتی مثل شروع رفتن به پیشدبستانی یا مدرسه را برای او راحتتر کنید.
بیشتر اوقات، بچهها به دلیل وجود چیزی استرسزا در محیط زندگیشان ناشاد یا ناراحت هستند. مثلاً دعوایی با یک دوست، مشکل با خواهر و برادر یا تنش در خانه. اما گاهی منشا نارضایتی آنها جدیتر است. اگر نشانههای ناشادی پایداری در فرزندتان میبینید، مثل چسبندگی بیش از حد به شما، بیعلاقگی و تمایل نداشتن برای رفتن به مدرسه یا مهدکودک، نگرانی از اینکه پدر یا مادری بمیرد، وانمود کردن به بیماری، احساسات غم و اندوهی که از بین نمیرود و مشکل در خوابیدن یا غذا خوردن، با پزشک کودکتان صحبت کنید یا برای ارزیابی با یک متخصص بهداشت روان مشورت کنید.
خواه به یک درمانگر مراجعه میکنید و خواه به روانپزشک یا روانشناس، شخصی با تخصص کار با کودکان را انتخاب کنید و شجاع باشید. همچنین این را بدانید که افسردگی در کودکان خردسال و پیشدبستانی غیرمعمول است.
تقسیم کردن و مراقبت را یاد بدهید
پژوهشها نشان میدهد افرادی که در زندگیشان معنایی دارند کمتر احساس افسردگی میکنند، حتی بچههای کوچک نیز میتوانند از این معنا بهره ببرند. برای مثال، کمک به کارهای خانگی ساده، مانند بیرون آوردن لباسها از ماشین لباسشویی میتواند به کودک پیشدبستانی شما کمک تا احساس کند که او هم نقش و مشارکتی دارد.
کارهای خیریه و کمک کردن به دیگران نیز میتواند بخش بزرگی از زندگی خانوادگی شما باشد. به عنوان مثال، جمعآوری اقلام مورد نیاز مدرسه برای اهدا به بچههایی که وسایلشان را در یک فاجعهٔ طبیعی مثل زلزله یا سیل از دست دادهاند، یک تمرین خوب است.
برای کودک الگوی خوبی باشید
طبق گفتهٔ روانپزشکان اطفال، تحقیقات نشان میدهد که شما میتوانید خلقوخوی خود را، نه لزوماً از طریق ژنهایتان، بلکه از طریق رفتار خودتان و سبک فرزندپروری خود به فرزندانتان منتقل کنید.
خواهی نخواهی، بچهها خلق و روحیهٔ والدین خود را فرا میگیرند. حتی کودکان شیرخوار از سبک عاطفی والدین خود تقلید میکنند و این «مسیرهای عصبی» خاصی را در مغزشان فعال میکند. وقتی لبخند میزنید، کودک شما لبخند میزند و مغز او برای لبخند زدن «سیمکشی» میشود، یعنی ظرفیت آن را پیدا میکند.
اگر شما از چیزهای کوچک لذت میبرید و چیزهایی را که برایشان شکرگزار هستید بیان میکنید، الگوی مثبتی برای فرزندتان خواهید بود. مثلاً اگر هوای بارانی باعث شده است فعالیت همیشگی شما در فضای باز کنسل شود، یادآوری کنید که این فرصت خوبی برای رفتن به سینما یا تئاتر است. به بچهها یاد بدهید به جای اینکه برای چیزهایی که ندارند ناراحت باشند، برای چیزهایی که دارند، خوشحال باشند.
حتماً شما هم متوجه شدهاید که وقتی خیلی استرس دارید، بچههایتان فوراً واکنش نشان میدهند. مثلاً خودشان را ساکت میکنند و یک گوشه کز میکنند. مادری میگوید: «یک بار وقتی ناراحت بودم، پسرم گفت: «بیایید دوباره گرگم به هوا بازی کنیم، مثل وقتی که تو خوشحال بودی». این باعث شد او متوجه شود که پسرش چقدر نسبت به خلق و روحیهٔ او حساس است.
اما احساسات منفی خود را نیز مخفی نکنید. شما میتوانید به فرزندتان نشان دهید که از مهاجرت بهترین دوستتان به یک کشور دیگر ناراحتید و اگر اضافه کنید که چطور ارتباطتان با او را حفظ میکنید، با او حرف میزنید و تصویرش را میبینید، به فرزندتان میآموزید که غم و اندوه بخشی از زندگی است و همچنین به او نشان میدهید که چگونه جنبههای مثبت و امیدوارانه را در اتفاقات زندگی پیدا کند.