تعریف های زیادی از مارکتینگ وجود دارد, ما اینجا نیامدیم که به شما تعاریفی از بزرگان صنعت بازاریابی ارائه دهیم. ما قصد داریم به زبان کاملا ساده شما را با بازاریابی و مارکتینگ آشنا کنیم و ببینیم که چطور می توانیم از آن استفاده کنیم تا در کسب و کارمان موفقتر باشیم. البته این بدین مفهوم نیست که مطالب زیر به درد افراد تازه کار می خورد. در همین تعاریف و اصول ساده ی تعریف شده نکات بزرگی است که بسیاری از کارشناسان مارکتینگ از آن غافل هستند. پس پیشنهاد می کنم حتما تا پایان مقاله مارکتینگ را بشناسیم با ما همراه باشید.
مارکتینگ چیست؟
Marketing یعنی بازاریابی! بازاریابی یعنی نیازسنجی بازارهای هدف و تعریف چگونگی حضور در بازارها. چرا گفتیم بازارهای هدف؟ چون از نظر علم بازاریابی یک محصول می تواند به بازارهای مختلفی تعلق داشته باشد. در ادامه این مقاله حتما با مثالی این موضوع را بصورت کامل شرح خواهیم داد.
وقتی اولین بار به واژه بازاریابی فکر کنید احتمالا به فروش می رسید. بله فروش بخشی از بازاریابی است اما همه ی آن را شامل نمی شود! برخی از افراد هم بازاریابی را با تبلیغات اشتباه می گیرند. تبلیغات هم بخش دیگری از بازاریابی است اما کل آن را شامل نمی شود. پس این بازاریابی چیه؟!
تعریف های زیادی از بازاریابی وجود دارد اما ما قول دادیم که همه چیز را ساده بیان کنیم. در اینجا به تعاریف علمی کاری نداریم. اگر مارکتینگ را یک چتر بر روی برند در نظر بگیریم مواردی که در ادامه عنوان می کنیم همگی زیر این چتر قرار خواهند داشت:
مارکتینگ شامل چه مواردی است:
- انتخاب بخش هایی از بازار که برند برای فروش باید در آنجا تمرکز کند را شامل می شود.
- موقعیت برند در بین رقیبان را شناسایی می کند.
- تعریف مزیت های رقابتی برند از نگاه مشتریان را انجام می دهد.
- و در آخر به این فکر می کند که از چه رسانه ای با مخاطبین برند در ارتباط باشد.
وقتی بخواهیم بازاریابی را شروع کنیم باید در اولین قدم بخش های خاص بازار برای حضور در آن را شناسایی نماییم. اما همیشه یک مشکل بزرگ با کارفرماها داریم! اینکه اکثریت افراد جامعه برند ما را بشناسند عالی است اما با این رویکرد, در اولین مرحله, آنچنان هزینه های بازاریابی را بالا می بریم که برند توانایی پرداخت آن را ندارد. پس برای شروع بازاریابی می بایست با شناخت برند و صنعتی که در آن حضور دارد نقاطی از بازار را انتخاب کنیم که براحتی بتوانیم در آن فروش را انجام دهیم. میدانم سوالی در ذهنتان شکل گرفته : چطور این شناسایی را انجام دهیم؟ عجله نکنید. در ادامه به این موضوع خواهیم رسید.
رابطه شناخت و بازاریابی
بازاریابی همواره با شناخت بوجود می آید. شناخت نسبت به بازار و صنعت, نسبت به رقیبان, نسبت به مشتریان و ارزشهایی که آنها به دنبالش هستند. مهمترین بخشی که شما باید از آن شناخت داشته باشید مشتریان است. البته این به این مفهوم نیست که دیگر بخش ها اهمیت ندارند. اما شناسایی درست نیاز مخاطبین می تواند منجر به پیروزی شما شود.
اگر مخاطبین خود را بهتر بشناسیم می توانیم نواحی خاص بازار را به درستی انتخاب کنیم. با شناخت کاملتر از مخاطبین برند, می توانیم پیام های تبلیغاتی خود را ایجاد کنیم. و در آخر با پیدا کردن محل حضور مخاطبین, رسانه های مناسب برای نمایش برندمان را انتخاب نماییم.
پس با توجه به این موارد باید درک کنیم که بازاریابی بیشتر از فروش و تبلیغات است. مارکتینگ راهی است که بتواند کل تجارت یک برند را در بازار جستجو کند. شما می توانید با انتخاب صحیح روشها و ابزارهای مارکتینگ به موفقیت برسید. برای دستیابی به موفقیت باید از همه ی جوانب بازاریابی به طرز صحیح استفاده کنیم. در زیر به برخی از مهمترین جنبه های مارکتینگ نگاهی می اندازیم:
- استراتژی بازاریابی (Strategic Marketing)
- تجزیه و تحلیل رقبا (Competitor Analysis)
- موقعیت یابی بازار (Market Positioning)
- تحقیقات بازار (Market Research)
- پیام های بازاریابی (Marketing Messages)
بیایید با این موارد بیشتر آشنا شویم تا بتوانیم برندمان را موفقتر و بزرگتر کنیم.
استراتژی در مارکتینگ
یک استراتژی مارکتینگ یک فرم منحصر به فرد برای هر برند است که به منظور پیشبرد اهداف برند برنامه ریزی شده تا موقعیت برند را در بازار گسترده دهد. غافل نشویم که این استراتژی از شناسایی دقیق بازار, رقبا و مشتریان بدست می آید.
همانطور که در بالا گفتیم بازاریابی فروش و تبلیغات را در بر می گیرد. اینجا هم باید بگیم, برنامه ی فعالیت در بازار هم جزئی از بازاریابی و مارکتینگ است. استراتژی وظیفه ی جهت دهی برند در بازار را بر عهده دارد. معمولا استراتژی های بازاریابی با توجه به لهن, صدا و شخصیت یک برند تدوین می شوند. پس قبل از اینکه شعار های بازاریابی خود را تدوین کنید باید ببینید برند شما چه شخصیت و ارزش آفرینی ای دارد.
نکته دیگری که در طراحی و تدوین استراتژی مارکتینگ وجود دارد این است که این استراتژی باید با اهداف برند هم مسیر باشد. اینکار با پیدا کردن ماموریت, چشم انداز و ارزشهای برند آشکار می شود. سپس این اصول مبنای کاملی برای تصمیم گیری در مورد استراتژی بازاریابی فراهم می کند.
در مرحله بعد باید قبول کنیم که بازارها بسیار رقابتی هستند. برخی از رقیبان با برخورد درست در نواحی مختلف بازار, و همچنین شناسایی مشتریان هدف, بهتر از ما عمل کرده اند. در این حالت, دو مسیر پیش روی برند ماست:
- با رقبای خود وارد رقابت شویم.
- می توانیم از آنها غافل شویم و فقط روی مراکزی توجه کنیم که از رقیبان خود بهتر هستیم.
برای حضور درست در عرصه بازاریابی ما نباید بپرسیم که چه کاری را به بهترین شکل انجام می دهیم؟! ما باید بپرسیم که نسبت به رقبایمان چه کارهایی را بهتر انجام می دهیم؟! جوابهای این دو سوال با هم متفاوت است و این تفاوت باعث صرفه جویی در هزینه های بازاریابی خواهد شد. مسئله ی اصلی شناسایی مزیت های برند نسبت به سایر رقبا است.
در مرحله بعد باید بخش های خاص بازار را پیدا کنیم. بخش هایی از بازار که به محصول یا خدمات برند ما نیاز دارند و ما در آن از همه بهتر هستیم. این مهم نیست که شما ۱۰۰ درصد مخاطبین در یک ناحیه بازار را جذب کنید. این یک رویکرد اشتباه است. تمرکز برند باید بر روی مشتریان اصلی باشد. مشتریانی که حس خوبی نسبت به استفاده از محصولات یا سرویسهای برند ما دارند. باید بیخیال بقیه شوید!
برای تدوین یک استراتژی درست در مارکتینگ باید سه اصل مهم را همیشه در نظر داشته باشیم:
- مامویت برند
- مزیت رقابتی برند
- نواحی منتخب بازار که در آن برند می تواند مشتریان اصلی اش را جذب کند.
تحقیقات بازار یا گوش دادن به مشتریان!
بازاریابی یعنی صحبت و ارتباط با مشتریان. برای ایجاد یک ارتباط مناسب نیازمند شناسایی درست مشتریان و مکانهای حضور آنها هستیم. تحقیقات بازار می تواند در اینجا به ما کمک کند. این تحقیقات هم به صورت گسترده می تواند انجام شود و هم به صورت ساده یا غیر منتظره! من با روشهای ساده بیشتر موافقم. تحقیقات بازار می تواند بسیار ساده باشد, فقط با گوش دادن به مشتریان.
ما ترجیح می دهیم برای بسیاری از شرکتها, از اصطلاح گوش دادن به مشتریان به جای تحقیقات بازار استفاده کنیم. زیرا وقتی مدیران اصلی شرکتها و کسب و کارهای کوچک یا متوسط, اسم تحقیقات بازار را می شنوند, به فکر هزینه های زیاد آن می افتند و بی خیال این مقوله می شوند. این رفتار احساسی باعث می شود همه چیز از پایه غلط پیریزی شود. زیرا بدون شناخت بازار و مشتریان و رقبا, رسانه ها انتخاب می شوند و این مثل ریختن پول در جوی آب است.
پس بیایید از اینجا به بعد به تحقیقات بازار کمی ساده تر نگاه کنیم و آن را گوش دادن به مشتریان بنامیم. این عمل برای بنگاه های کوچک بسیار ساده تر به نظر می رسد و برای برند های بزرگ بسیار کم هزینه تر. پس هر دوی آنها می توانند از این روش ساده استفاده کنند. مهم کارایی روش است که ما مطمئنیم این روش برای هر برندی جواب می دهد.
یکی از موانع اصلی که ما در این بخش به آن برخوردیم تکبر صاحبان کسب و کار است. زیرا وقتی مدعی باشیم که همه چیز را راجع به تجارت برند خود می دانیم و نمی توانیم چیزی از مشتریان بیاموزیم, هیچ وقت به صدای آنها گوش نخواهیم داد. اگر در ذهن خود به این باور برسید که میدانید مشتریانتان چه می خواهند و چقدر حاضرند به محصول یا سرویس شما پول بدهند, هیچ وقت گوش شما, صدای مشتری را نخواهد شنید!
بیایید مشتریانمان را با یک نگاه متفاوت ببینیم. اگر مشتریان ما شریک زندگی ما باشند آن وقت چقدر میل به شناخت رفتار و کردارشان داریم؟ مسلما بسیار زیاد. پس کنجکاو خواهیم شد تا دیدگاه های مختلف آنان را درک کنیم. و حالا وقتی آنها را شریک خود بدانیم احمقانه نیست که در خصوص سبک زندگی مان (برند, محصول و خدماتش) از آنها سوال کنیم. تبریک میگم. شما با تغییر طرز فکر با مشتریانتون وارد رابطه شدید:))
برای گوش دادن به مشتریان باید خلاق باشید. می توانید از روشهای مقرون به صرفه و ساده استفاده کنید. مثلا اگر رستوران دارید روی هر میزی به جز سس ها و بشقاب و … یک فرم ارزیابی و یک خودکار هم قرار دهید. این یک شروع خوب برای مارکتینگ به حساب می آید. اینکه در هر کسب و کاری چطور نظرات مشتریان را به سادگی و کمترین هزینه جمع کنیم سوالی است که با کمی فکر می توانید پاسخهای مناسبی برایش پیدا کنید. این پاسخ ها می تواند نقطه عطفی باشد برای شروع یک بازاریابی جذاب و نتیجه گرا.
سوال مهم این است که چه چیزی از مشتریان درخواست کنیم؟ مسلما اولین چیز بازخورد است. بازخورد از محصول یا سرویس. می توانیم از آنها دعوت کنیم که برای توسعه محصول و پیشرفت آن نظراتی را ارائه دهند. می توانیم در خصوص مهمترین فاکتورهای انتخابشان بپرسیم.
انجام کلیه این کارها بسیار ساده است. می توانیم از پرسش نامه های آنلاین استفاده کنیم. می توانیم سر یک میز با برخی از شاخص ترین مشتریان بشینیم و به حرف آنها گوش دهیم. می توانیم یک انجمن یا پرتال مشتریان برای گفتگو درست کنیم. می توانید همانند مثال بالا از فرم های نظرسنجی استفاده کنید. این برمیگردد به میزان خلاقیت و نظر شما تا از چه طریقی به صدای مشتری گوش دهید.
به طور خلاصه، ما می توانیم با گوش دادن به بخش های منتخب بازار و با توجه به ارزشمندترین مشتریان خود به عنوان شریک، برند خود را بصورت کاملا خلاقانه و با هزینه کم بهبود ببخشیم.
مزایای مشتری
اینکه محصول یا برند شما چه ویژگی هایی دارد از دیدگاه مشتری مهم نیست! ارزش آفرینی است که اهمیت دارد. مشتریان ارزشی که برند شما ایجاد می کند را خریداری می کنند نه محصول یا سرویس شما را! حال برای اینکه به این ارزش برسیم باید چکار کنیم؟ باید ببینیم که محصول یا سرویس ما برای مشتری چه ارزشی را به وجود می آورد.
سرمایه گذاری روی مزایایی که در ذهن مشتریان است مطمئن تر از سرمایه گذاری روی ویژگی هایی است که ما به عنوان صاحب برند از محصول و کسب و کارمان می دانیم.
اگر به دنبال توسعه برند یا کسب و کار خود هستید باید و باید بر اساس درک عمیق از آنچه که مشتریان واقعاً از ما خریداری می کنند، بر مزایای مشتری تأکید کنیم. ما می توانیم به دو صورت به برندمان نگاه بیاندازیم:
- از دیدگاه خودمان
- از دیدگاه مشتری
بازاریابی بیشتر به دنبال بررسی موضوعات مختلف از دیدگاه مشتری است. بازاریابی یک بخش جدا از یک تجارت نیست, بلکه بازاریابی همان شغلی است که از دیدگاه مشتریان تعریف می شود! مشتریانتان برند شما را چگونه می بینند؟ جواب این سوال مسیر طراحی پلن بازاریابی (Marketing Plan) را بسیار هموار می کند.
مشکل اینجاست که معمولا ما درون سازمان هستیم و تمام ویژگیها, خصوصیات و رفتارهای سازمانی مان را از درون مشاهده می کنیم. در حالی که مشتریان آنها را از بیرون سازمان نگاه می کنند و این دیدی کاملا متفاوت است. برای رسیدن به اینکه از نظر مشتریان برند, ما چه مزایایی داریم مجبوریم که از بیرون به کسب و کار خود نگاه کنیم.
مشتری فقط به آنچیزی که ما می توانیم برای وی انجام دهیم علاقه مند است! ما فقط از ویژگی های محصولات صحبت می کنیم اما مشتری به دنبال مزایای محصول ما می گردد. مثلا اگر شما طراح سایت باشید و مشتری شما بپرسد که چرا باید از سرویس شما استفاده کنم می توانید به دو شکل مختلف پاسخ بدهید:
- شروع کنید از توانایی هایتان بگویید. اینکه طرح اختصاصی می زنید. اینکه سایت را واکنش گرا طراحی می کنید و خلاقیت بالایی در طراحی دارید.
- می توانید بگوییید من سایتی برای شما طراحی می کنم که از نظر رقابتی شما را بهتر نشان دهد, از نظر جذب مشتری بهتر عمل کند و نرخ تبدیل مخاطب به مشتری بهتری داشته باشد.
در هر دو پاسخ بالا به نکات مهمی اشاره شد. اما در پاسخ اول فقط ویژگی های محصول تعریف شد و در پاسخ دوم مزیت های محصول برای مشتری شرح داده شد. مزیت هایی که مشتری به دنبال آن است. اگر پاسخ اول را به مشتری بدهیم وی احتمالا در ذهنش می گوید: “خب که چی! فلان شرکت قیمت پایین تری نسبت به شما داده!!” اما اگر پاسخ دوم را بدهید نصف راه فروش را رفته اید.
برای اینکه در این راه موفق شوید باید از بیرون به تجارت خود نگاه کنید. بله باید کفش مشتری را بپوشید و از نگاه وی بسنجید که این سرویس یا محصول چقدر برای من کارآمد است. پس قبل از ارائه هر پیشنهادی به آنها گوش دهید که چه می خواهند و دنبال چه مزایایی می گردند. در مارکتینگ شناسایی مزایایی که مشتریان به دنبال آن هستند از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
وقتی از دید مشتری به تجارت برند نگاه کنید می توانید دیدگاه ها، نیازهای آنها، ترجیح آنها و همه ی چیزهایی که به آنها اهمیت می دهند را کاملتر درک کنید. به این ترتیب می توانیم عمیق تر دلایل آنچه مشتری از ما خریداری می کند را بفهمیم. ممکن است این دقیقاً همان چیزی نباشد که فکر می کنیم می فروشیم زیرا بعضی اوقات مشتریان مزایای نامشهود را می خرند: به عنوان مثال احساس برتری در اجتماع با استفاده از آن محصول یا “عامل احساس خوب” برای داشتن آن.
تنها هنگامی که ما از دید مشتریان به کسب و کار خود نگاه کنیم می فهمیم چه ارزشهایی برای مشتریان در خرید محصول مهم هستند.
در ادامه یک روش بسیار ساده اما بی نهایت تاثیر گذار را به شما معرفی خواهیم کرد تا در مارکتینگ به شما کمک کند.
روش 3M در مارکتینگ
ما یک روش ساده برای بازاریابی به شما معرفی می کنیم و آن روش 3M است. مهم نیست برند شما چقدر بزرگ یا کوچک باشد. این روش بسیار جذاب, ساده و شیوا و روان می تواند به شما کمک کند که از کجا شروع کنید و به کجا بروید. همچنین این یک تکنیک بسیار قدرتمند اما ساده برای ارتباط گرفتن با مشتریان است. بریم ببینیم این 3M چیه!
- Market
- Message
- Media
منظور از Market انتخاب صحیح بازار است. شما با شناسایی بازار, مشتریان و رقبا, می توانید حضوری هوشمندانه داشته باشید. برای اینکار در نظر داشته باشید که برای هر محصول, بازار هدف مختص به آن را مشخص کنید. پس اگر شما چند محصول با بازارهای مختلف دارید یعنی باید در چند بازار وارد شوید. این شد M1.
منظور از Message انتخاب پیام های تبلیغاتی است. این پیامها همانطور که گفتیم با شناختی که از مشتریان بدست آمده تدوین می شود. برای حضور در هر بازار باید پیام تبلیغاتی مناسب ایجاد کنید. برخی مواقع برای حضور در یک بازار هم باید پیام های متفاوتی ایجاد کرد. فقط در خصوص ایجاد پیام تبلیغاتی در نظر داشته باشید که این پیام باید بر مزایای مشتری تاکید کند نه ویژگی های محصول. این هم M2.
منظور از Media هم انتخاب رسانه هایی است که می تواند برند را به مخاطبانش معرفی کند. مدیا یا رسانه وسیله ی نقلیه است که ما برای انتقال پیام به هر رسانه از آن استفاده می کنیم. رسانه ای که انتخاب می شود تا یک پیام خاص را به طیفی از مخاطبین خاص برساند. در اینجا منظور از خاص منحصر به فرد برای آن کسب و کار است.
پس اگر این روش اینقدر ساده است چرا بسیاری از کسب و کارها در تبلیغاتشان به بن بست می خورند؟
نکته بسیار مهم : برای انجام این روش حتما باید اولویت های بررسی و اجرا را از گزینه ۱ تا ۳ به ترتیب رعایت کنیم.
می بینیم که روش ساده ای است اما با این حال اکثر کسب و کارها با عدم شناخت وارد می شوند که منجر به هدر رفتن بودجه و زمان می گردد. مشکل اینجاست که با 3M به صورت اشتباه برخورد می شود. به جای اینکه اول بازار و مشتریان بررسی شوند, ابتدا یک رساانه انتخاب می شود تا در آن حضور داشته باشند. می توانیم بگوییم آنها توسط یک رسانه خاص افسون می شوند و قبل از بررسی مشتریان و بازار وارد تبلیغ کردن برند در آن رسانه می شوند. اصلا هم به این توجه نمی کنند که دارند چه محتوایی تولید می کنند. فکر می کنند فقط با صرف فعل حضور در آن رسانه به موفقیت می رسند. اما اینطور نیست.
بسیاری از مخاطبین را دیده ام که می گویند ما در اینستاگرام فعالیت کردیم اما نتیجه نگرفتیم! یا وب سایت زدیم و بدردمان نخورد. آنها چرا اینستاگرام را انتخاب کردند؟ چون شنیده بودند می توان از این طریق مشتری جذب کرد! چرا رفته بودند و سایت طراحی کرده بودند؟ چون شنیده اند که الان خیلی از کسب و کارها وب سایت دارند پس ما هم باید داشته باشیم. تصمیماتی کاملا احساسی و بدون تحقیق و بررسی.
البته این موضوع را باید بدانیم که هر کدام از این رسانه ها به خودی خود خوب هستند. اما دقت کنیم که ابتدا بازار هدف و مشتریان و پیام تبلیغاتی را آماده کنیم و بعد ببینیم کدام رسانه برای رساندن پیام ما به مخاطبین مناسب هستند. بنابراین مراقب باشید که از 3M به ترتیب استفاده کنید. با استفاده از این روش شما بازاریابی کاملا راهبردی و مناسب خواهید داشت.
خب حالا که با مارکتینگ و روش 3M آشنا شدید پیشنهاد می کنم چک لیست زیر را برای تدوین یک استراتژی درست مارکتینگ در نظر بگیرید.
چک لیست برای اطمینان از استراتژی بازاریابی کارآمد
- درک کنید که بازاریابی فقط تبلیغات نیست بلکه جهت گیری کل شرکت در خصوص حضور در بازار و رقابت با رقیبان در جاهایی که بهتر هستید و اطلاع رسانی صحیح به مخاطبان هدفش است.
- قبل از تحقیق روی رسانه ها و انتخاب آنها و پیدا کردن راه های تبلیغاتی باید بر روی استراتژی بازاریابی تمرکز کنید.
- اطمینان حاصل کنید که تمام اعضای تصمیم گیرنده ی برند تصویر بزرگ و درستی از بازاریابی داشته باشند و مراحل انجام آن را به ترتیب بدانند.
- به یاد داشته باشید که انتخاب رسانه ها در گرو پیدا کردن بازار هدف است.
- باید به مشتریان گوش دهید نه فقط یک نظر ساده بپرسید. راه های مختلفی برای انتقال نظرات آنها ایجاد کنید.
- مزیت رقابتی خود را مشخص کنید. نپرسید ما در چی بهتریم؟ بپرسید ما در چه چیزهایی از رقبا بهتریم؟ جواب این سوال را هر چند بار یکبار چک کنید چون با گذشت زمان امکان دارد پاسخ ها تغییر کند.
- برای هر محصول یا سرویس بصورت منحصر به فرد از 3M استفاده کنید.
- با هر بخش از بازار ارتباط درستی توسط پیام های تبلیغاتی برقرار کنید و از رسانه درست برای انتقال پیام استفاده کنید.
- رسانه های اجتماعی افسون کننده هستند. فقط در صورتی آنها را به عنوان رسانه انتخاب کنید که از 3M به درستی استفاده کرده باشید و در انتخاب رسانه به شبکه های اجتماعی رسیده باشید.
- در تمام ارتباطات بازاریابی بر مزایای مشتری تاکید کنید و نه ویژگی های محصول. این تنها در صورتی امکان پذیر است که دیدگاه مشتریان را درک کرده باشید.
- نکته مهم و آخر هم این است که همه اجزای مجموعه شما بازاریاب شما هستند. از کسی که هنگام جلسه با مشتری چای می آورد, تیم فروش, تیم اجرایی, مدیران میانه و اصلی همه در بازاریابی نقش دارند و این کار فقط بر عهده تیم بازاریابی نیست. این را گفتم که بدانید بازاریابی بدون ارائه خدمات یا محصولات به بهترین شکل بی اثر است. اگر بدنبال پیشرفت و توسعه کل برند هستید این نیازمند کار کردن کل سیستم به بهترین شکل ممکن است.
مثالی از بازاریابی به روش 3M
آقای مدیر روستا یک نقره فروشی دارد. ایشان از ما مشاوره بازاریابی خواسته بود. او نمی خواست بی گدار به آب بزند. قبلا مطالعاتی کرده بود و با یک سری شرکتها و افراد وارد مذاکره شده بود. وقتی در جلسه مشاوره حضور یافت از ما خواست بررسی کنیم ببینم که طراحی سایت و حضور در شبکه های اجتماعی برای او مناسب تر است یا تهیه بروشور و کاتالوگ.
ما این سوال را همیشه در جلسه های آموزشی می پرسیم که فردی با این مشخصات چنین سوالی می پرسد. باید چه پاسخ دهیم؟ برخی از دانشجویان بر روی وب سایت پا فشاری می کنند برخی ها هم روی تبلیغ با بروشور و کاتالوگ و برخی ها هم هر دو. اما همه یادشان رفته که انتخاب رسانه بعد از انجام مراحل Market و Message است. مشکل اینجاست که سوال آقای مدیر روستا از ابتدا مشکل دارد!
سوال آقای مدیر روستا بر پایه انتخاب رسانه بود در حالی که هنوز بازار مشخص نشده و پیام تبلیغاتی انتخاب نشده بود. ولی کار ما به عنوان مشاور همین است که مشکل را ببینیم و راهکارهایی را برای رفع آن ارائه دهیم. پس قبل از پاسخگویی به سوال ایشان ابتدا سوالات خودمان را پرسیدیم. در رابطه با صنعت نقره سازی و فروش آن, انواع محصولاتی که دارند, نوع مشتریانشان, میزان فروش فعلی, سیاست های قیمت گذاری و سایر جنبه های دیگر سوالاتی پرسیدم.
تجارت آقای مدیر روستا ساده بود. او دو نوع محصول داشت. زیورآلات نقره گران قیمت و زیورآلات ظریف و مدرن. ایشان هر دو محصول را به زیبایی تولید می کردند و مشتریان زیادی در هر دسته بندی داشتند. خیلی راحت با آنالیز مخاطبین هر محصولش دریافتیم که زیورآلات نقره گران قیمت را اغلب خانم های مسن تر (بین ۴۵ تا ۶۰ سال) و از نظر مالی در شرایط بسیار خوب خرید می کنند. زیورآلات ظریف نقره را هم اغلب خانم های جوان (بین ۲۰ تا ۳۰) سال انتخاب می کنند.
از نگاه آقای مدیر روستا او یک تجارت داشت. یک شماره حساب. یک مغازه و یک نوع محصول. ولی از نگاه بازاریابی او دو تجارت داشت. این تمایز میان نگاه از دید صاحب برند و از دید مشتریان است. ما با آقای مدیر روستا در این خصوص از طریق روش مارکتینگ 3M کار کردیم:
برای دسته اول
- زیورآلات زیبا و گرانقیمت برای خانم های مسن و با میزان درآمد بالا مناسب بود.
- بعد به پیام بازارایابی فکر کردیم که کلمات کلیدی آن شامل : دست ساز, گران, کلاسیک, زیبا و منحصر به فرد می شد.
- بعد به رسانه فکر کردیم که بهترین راه برای انتقال پیام به مخاطبین چیست؟
برای تصمیم گیری در مورد این ، ما باید مشتری را بفهمیم. باید از دیدگاه آنها به جهان نگاه کنیم. عادات آنها چیست؟ آنها چگونه رفتار می کنند؟ ترجیحات آنها چیست؟ دوستان آنها چه کسانی هستند؟ چه کسی اعتماد آنها را دارد؟ آنها به چه کسی اعتقاد دارند؟ بیایید برویم و از آنها بپرسیم … در نتیجه ، به این نتیجه رسیدیم که شاید مناسب ترین وسیله برای انتقال این پیام ، ویژگی یا تبلیغات در یکی از مجلات براق شیوه زندگی است که این خانمها می خوانند. این مجلات با تصویر و ترجیحات خاص خود متناسب هستند. و بنابراین ، پس از در نظر گرفتن این محصول ، شناسایی بازارهای آن و ایجاد یک پیام ، به این نتیجه رسیدیم که بهترین وسیله برای انتقال پیام ، تبلیغ یا ویژگی سرمقاله در یکی از این مجلات است.
برای دسته دوم
- زیورآلات نقره ظریف و مدرن مناسب برای خانم های جوان با درآمد متوسط بود.
- در پیام بازاریابی باید از کلماتی مثل ارزان, شیک, با قیمت مناسب, طراحی مدرن صحبت کرد.
- حالا با توجه به این موارد باید رسانه را انتخاب کنیم.
مناسب ترین وسیله برای انتقال این پیام به خانم های جوان چیست؟ ما مجبور هستیم که سبک زندگی آنها و رسانه هایی که از آنها استفاده می کنند و به آنها اعتماد دارند را پیدا کنیم، رفتار آنها را بررسی کنیم که با چه رسانه هایی بیشتر در ارتباطند. با طرح این سوال، نتیجه می گیریم که رسانه های اجتماعی مانند اینستاگرام و پیام های متنی مناسب ترین رسانه برای استفاده هستند.
این یک مثال ساده و کاربردی از اثر پذیری یک برند در استفاده از روش 3M بود. می بینید که در این روش چقدر راحت می توان برای کسب و کارها برنامه بازاریابی داد. فقط باید توجه کنید که در استفاده از این روش اولویت ها را به خاطر بسپارید تا اشتباه مسیری را انتخاب نکنید.
اگر سوالی در این خصوص دارید حتما در بخش کامنت ها مطرح نمایید. همچنین اگر تجربه ی استفاده از تبلیغات کورکورانه بدون در نظر گرفتن بازار هدف و پیام تبلیغاتی را دارید در بخش کامنت اعلامش کنید. منتظر پیام های شما در خصوص مارکتینگ و تبلیغات هستیم.