تاریخ سینمای وحشت توسط افسانههای نام آشنایی به نگارش درآمده است. فیلمسازانی مانند آلفرد هیچکاک و وس کریون، فیلم ترسناک را به ژانری متنوع و قدرتمند ارتقا دادند که علیرغم شهرت بحث برانگیزش، طرفدارانی شبیه به یک فرقه را به خود جلب کرد. نیازی به گفتن نیست که کارگردانان آثار ترسناک کار دشواری در انتقال عمیقترین و تاریکترین ترسهای ما به مخاطبان جهانی دارند. اما در میان تولید برخی از فیلمهای واقعاً وحشتناک، قرن بیست و یکم شاهد ظهور برخی از تأثیرگذارترین کارگردانهای جوان بوده است که همچون اساتید این ژانر، ترسهای جدیدی را به نمایش گذاشتهاند. از عذاب روانی گرفته تا اسلشرهای ترسناک، این کارگردانان اثر ماندگار خود را در این ژانر گذاشتهاند.
Eli Roth
الی راث یک متخصص برجسته در زمینه آثار ترسناک اسلشر است. این کارگردان که به خاطر بازگرداندن زیرژانر «وحشت جسمی» با فیلمهای ترسناک مانند «Cabin Fever» و «Hostel» شناخته میشود، صادقانه همه زیر و بمهای آثار وحشتناک را دوست دارد و به آن اتکا میکند. هوای منحصربهفردی از شادی و اشتیاق از دل فیلمهای الی راث نشات میگیرد که طرفداران اختصاصی برای او ایجاد کرده است. شاید هیچ کارگردان فیلم ترسناک دیگری وجود نداشته باشد که اینقدر در مورد رشته خود بداند. فیلمهای او اغلب از آثار قدیمیتر این ژانر الهام میگیرند، مانند فیلم «The Green Inferno» او در سال ۲۰۱۴ که ادای احترامی به «Cannibal Holocaust» است و فیلمهای آدمخوار ایتالیایی اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 80 میلادی.
پیشنهاد من برای طرفداران پرشور ژانر وحشت این است که حتماً سریال خاص و مستندگونه «تاریخچه وحشت» از الی راث را ببینید، این اثر با غوطهوری عمیق در همه چیزهای مربوط به آثار ترسناک با مصاحبههای چهرههای نمادین، مانند استیون کینگ و کوئنتین تارانتینو، محتوایی جذاب برای دوست داران ژانر وحشت است. راث درک نادری از این دارد که چگونه بیگناه ترین ماجراجوییهای ما مثل یک تعطیلات آخر هفته یا فعالیتهای اجتماعی در فضای مجازی میتواند به کابوس تبدیل شود. اما دلیل واقعی این که فیلمهای راث زیر پوست ما فرو میروند این است که شما را به یک نوع ساخت عالی می کشانند. مشکلاتی که شما را مجبور میکند به این فکر کنید که چگونه ممکن است زنده بمانید، و پاسخها هرگز به آن آسانی که ممکن است انتظار دارید به دست نمیآیند.
Adam Wingard
در دهه گذشته، فیلمهای ترسناک از استعداد تعدادی از فیلمسازان جوان و جاه طلب بهره بردهاند که به طور یکپارچه احساسات هنری را با عناصر سنتی این ژانر ترکیب کردهاند. یکی از برجستههای اخیر در این زمینه، آدام وینگارد است که فیلم هیجانانگیز تهاجم به خانهاش You’re Next و فیلم الگو برداری شده اش از جان کارپنتر، The Guest، او را به عنوان استعدادی برای تماشا تقویت کردهاند. عشق او به سینما از زمانی شروع شد که سن بسیار کمی داشت. او علاقه خاصی به فیلمهای ترسناک داشت و وینگارد در اواخر نوجوانیاش در حال ساخت فیلمهای ترسناک خودش بود. وینگارد در 19 سالگی اولین فیلم بلند خود را کارگردانی کرد، کمدی اسلشر «بیمار در خانه» که تقریباً برای هیچ ساخته شده بود.
وینگارد در حین هدایت فیلم چیزهای زیادی در مورد اصول فیلمسازی یاد گرفت و بنابراین با نزدیک شدن به پروژههای بعدی خود، به دانش فیلمسازی مجهزتر شد. در سال 2016 وینگارد با ساخت «جادوگر بلر» وارد جریان اصلی شد. آن فیلم، که توسط لاینزگیت تولید شد، دنبالهای بر فیلم کلاسیک بسیار محبوب «The Blair With Project» بود و در گیشه موفقیتآمیز بود، بنابراین جذابیت وینگارد را برای مخاطبان اصلی فیلم گسترش داد. با موفقیت «جادوگر بلر»، وینگارد ظاهراً یک شبه به یک کالای کارگردانی داغ تبدیل شد و متعاقباً توسط برادران وارنر برای کارگردانی فیلم هیولایی «گودزیلا علیه کونگ» استخدام شد. این فیلمساز کماکان نیز بر روی نسخه بازسازی فیلم تغییر چهره ساخته جان وو کار میکند.
Mike Flanagan
مایک فلانگان سریالها و فیلمهای ترسناک باکیفیتی را برای سینما و مدیوم کوچکتر یعنی تلویزیون کارگردانی و تولید کرده است. تخصص فلانگان از توانایی قابل توجه او در ارائه وحشتهای روانی که از طریق شخصیتهای با دقت ساخته شده در محیطهای ترسناک و جوی سنگین بیان میشود، نشأت میگیرد. فلانگان در طی این سالها با اقتباسهای سینمایی خود از آثار استفن کینگ، «بازی جرالد» و «دکتر اسلیپ» به محتوای ترسناک کلاسیک پرداخته است. اما فلانگان نه تنها در هنر ساخت فیلمهای ترسناک تسلط پیدا کرده است، بلکه با سریالهای «The Haunting of Hill House»، «تسخیرشدگی عمارت بلای» و «Midnight Mass» توانسته کار دشوار ساخت سریالهای تلویزیونی در ژانر وحشت را نیز بر عهده بگیرد.
فلانگان دوست دارد ما را به داستانهای وحشتناک خود با موجودات عمیقاً تحقیقشده و خیرهکننده بر اساس افسانههای کهن بکشاند، اما نکته مهم آثار او این است که با استفاده جذاب از تصاویر و قدمهای دقیقش در هدایت اثر ما را در آن محیط سرد و وحشتناک نگه میدارد. مایک فلانگان علاوه بر کیفیت، کمیت را نیز ارائه میکند، زیرا در مدت زمان کوتاهی آثار کلاسیک ترسناک متعددی ساخته است.
برای مثال او تمام انتظارات را با دنباله جاه طلبانه Doctor Sleep که داستان فیلم The Shining استنلی کوبریک را ادامه می دهد، پشت سر گذاشت. ساختن ادامه چنین فیلم نمادینی یک کار بزرگ بود زیرا نویسنده اصلی رمان، استیون کینگ، خود هرگز طرفدار اجرای کوبریک نبود. اما با دکتر اسلیپ، فلانگان با موفقیت نه تنها طرفداران نسخه اصلی، بلکه دل خود نویسنده را نیز به دست آورد.
Karyn Kusama
کارین کوساما، فارغالتحصیل دانشکده فیلم نیویورک، با تواناییاش در کارگردانی آثار معمایی، هیجانانگیز، ترسناک، اکشن و درام، حرفهای متنوع در فیلمسازی داشته است. ایده اولین فیلم کوساما به نام «Girlfight» زمانی در ذهن او ریشه گرفت که او مدتی را در رینگ بوکس گذراند و مجذوب پویایی قدرت و رابطه بین لطف و خشونت شد. از آن زمان، کوساما با فیلمهایی مانند «Jennifer’s Body» و «The Invitation» خود را به عنوان یک کارگردان با استعداد آثار ترسناک تثبیت کرد.
فیلمهای او به ماهیت روابط اجتماعی به شیوهای خرابکارانه میپردازد، جایی که زنان دیگر آسیبپذیر نیستند، بلکه خود به تهدید تبدیل میشوند. کوساما علیرغم مشارکت آشکارش در سینمای ترسناک، اما از تعریف شدن با این برچسب فراری است؛ بنابراین در تولید فیلمهایی با ترکیب ژانری تلاش فراوانی میکند که جدیدترین فیلم اکشن/جنایی وی «Destroyer» از همین دسته آثار است.
Jordan Peele
جردن پیل، کارگردان و کمدین آمریکایی، پس از تولید اولین فیلمش «برو بیرون»، ژانر وحشت روانشناختی مدرن را دوباره از نو زنده کرد. این فیلم، یک اثر هیجانانگیز روانشناختی است که به سیاستهای نژادی و «نخبگان لیبرال» میپردازد. این اثر با کسب چهار نامزدی اسکار و برنده شدن بهترین فیلمنامه اصلی، موفقیت بزرگی در گیشه کسب کرد. اما بعد از اینکه دومین فیلم او یعنی «Us» نیز محبوبیت یکسانی در بین مخاطبان جهانی پیدا کرد، بدون شک اکنون جردن پیل یک نابغه جذاب در ژانر وحشت به حساب میآید.
تنها در 6 سال، حرفه کارگردانی پیل با موجی از دستاوردها مشخص شد که باعث شد او را «هیچکاک این نسل» لقب دهند. با بازآوری مجدد کلاسیک جاودانه، The Twilight Zone، تا نوشتن و تولید نسخه بازسازی شده Candyman افسانهای، جردن پیل به یک نماد واقعی آثار ترسناک تبدیل شده است. اخیراً پوستر و تریلر فیلم آینده جردن پیل به نام «Nope» که برای سال 2022 در نظر گرفته شده است، منتشر شده است. اگر دو فیلم اول او نشانهای از این موضوع باشند که فردی توانا در این ژانر است، مطمئناً این یکی نیز از نظر بصری بسیار جذاب و دیدنی خواهد بود.
Robert Eggers
رابرت اگرز یک رویاپرداز واقعی است که بیشتر به خاطر تواناییاش در آمیختن یکپارچه سبک هنری تاریخی خود با وحشت شناخته میشود. اگرز با واین فیلم بلند خود «جادوگر»، یک فیلم مستقل کمهزینه که پس از نمایش در جشنواره فیلم ساندنس در سال 2015 با تحسین منتقدان مواجه شد، وارد صحنه رقابت در این ژانر جذاب شد. اما شگفتی برای مخاطب زمانی رخ داد که آثاری بعدی او چون «The Lighthouse» و اخیراً «The Northman» به نمایش درآمدند. اگرز که در نیوانگلند آمریکا بزرگ شده، از همان کودکی شیفتگی شدیدی به افسانههای فولکلور و داستانهای ترسناک پیدا کرده، علاقهای که به شدت به متن فیلم سازی او تبدیل شد.
اگرز تنها با تولید سه فیلم در سبد آثارش، خود را به عنوان یک صنعتگر حرفهای سینما معرفی کرده است. این کارگردان که به دلیل توجه خاص خود به جزئیات و مهارت در ساخت فضاهای بسیار وهم انگیز مشهور است، به عنوان فردی که آغازگر دوران حکومت وحشت هنری است شناخته میشود.
Ari Aster
آری استر یک فیلمساز متولد شده با وسواس اولیه به فیلمهای ترسناک و سابقه اختصاصی فیلمنامه نویسی است. بنابراین دو فیلم بلند اول او – Hereditary و Midsommar – لحظات شاخصی برای ژانر ترسناک مدرن بودند. استعداد آری استر برای آوردن ترسهای بی امان به پرده بزرگ با اصالتی تازه و بکر مشخص شده است، که عملا تأثیراتی از سینمای افرادی مانند «جوزف لوزی» و«آلن رنه» در آن وجود دارد. آری استر را اغلب با فیلمساز همکار و هم عصر خودش یعنی رابرت اگرز مقایسه میکنند، زیرا آنها تقریباً همزمان به صحنه آثار ژانر وحشت رسیدند و در کانون توجه موج جدید فیلمهای ترسناک قرار گرفتند.
جالب است بدانید آنها نه تنها برای یک استودیو کار می کنند – A24، بلکه دوستان خوبی هستند و با تحسین متقابل برای یکدیگر، هر دو عاشق فیلمساز سوئدی اینگمار برگمان هستند. از همین امروز در ذهن داشته باشید که باید فیلم اضافه شده بعدی به فیلمشناسی آری استر، یعنی فیلم کمدی-ترسناک آینده او به نام «Disappointment Blvd» را در کانون توجه خود قرار دهید.
James Wan
تصور سینمای ترسناک مدرن بدون جیمز وان غیرممکن است. کارگردان، تهیهکننده و فیلمنامهنویس استرالیایی متولد مالزی، میراثی نمادین بهعنوان مغزی دارد که فرانچایز Saw (در کنار Leigh Whanell)، مجموعه فیلم Insidious و The Conjuring Universe را آغاز کرد. در حالی که اولین بازی ژانری او Saw معیار جدیدی برای خشونت ایجاد کرد، دو فرنچایز آخر بر اساس عناصر ترسناک کلاسیک مانند خانه خالی از سکنه، تحقیقات ماوراء الطبیعه و جنگیریهای مسیحی بودند. اغراق نیست اگر بگوییم وان وس کریون فیلم ترسناک قرن بیست و یکم است، زیرا او در پشت چند فرنچایز ترسناک، از جمله مجموعه احضار بوده است، که همچنان در حال گسترش است و باکس آفیس عظیمی را شاهد است.
از راهبههای خزنده گرفته تا عروسکهای شوم، جیمز وان دقیقاً میداند چه چیزی باعث میشود که چه زمانی که چراغها روشن هستند و چه زمانی که خاموش میشوند، بترسیم. وان به طور مداوم سبکهای مختلفی را تجربه کرده است و به طور گسترده به عنوان یکی از بزرگترین فیلمسازان ترسناک در تمام دوران شناخته میشود. در دوران 18 ساله حرفهای وان، او هرگز از ارائه فیلمهای ترسناک با ظرفیت ترساندن تماشاگران در سراسر جهان کوتاهی نکرده است. این کارگردان با استعداد، با تسلط بر مجموعهای از زیرژانرهای ترسناک، از فضای خشونتبار متکی به اسلشر شکنجه محور گرفته تا عناصر شیطانی، توانایی گفتن داستانهای واقعاً مهیج، قدرتمند و ماندگار را دارد.
Jeremy Saulnier
جرمی سالنییر نامی است که میخواهید با چاقوی بووی روی میز خود حک کنید؛ چرا که نام او یک عنصر کمیاب و خاص در فیلمهای ترسناک است. فیلمشناسی سالنییر در قالبهای مختلف تعریف میشود که فیلمهای هیجانانگیز و بقا نمونهای از آنها هستند، اما این فیلمساز همیشه پای خود را در بخش ترسناک نگه میدارد. او از زمان اولین فیلم خود ریشهاش را در ژانر وحشت جستجو کرده و آثاری چون فیلم Blue Ruin و Green Room را تحویل مخاطب این ژانر داده است. دو اثر پر پیچ و تاب وحشیانه که بر اساس قرارداد ژانری، خشونت و داستان سرایی بصری را در اولویت قرار میدهد.
جرمی سالنییر در سال 2013 با تریلر انتقامی پرتنش خود «Blue Ruin» به عنوان یک استعداد ژانر جدید هیجانانگیز شناخته شد، اما او برای اولین بار یک دهه پیش با اولین فیلم سینمایی خود «Murder Party» به بخشهای ترسناک این طیف تبدیل شد. جرمی سالنییر برای افراط در ژانرها تلاش فراوانی میکند، اما همه آثار او وحشتناک و تنش زا هستند به گونهای که خود او در فیلمهایش مهارت قابل توجهی را نشان میدهد. این فیلمساز اساساً تصورات قبلی ما را در مورد آنچه این نوع فیلمها میتوانند انجام دهند تغییر داده و این نکته جذاب فیلمهای اوست.
Fede Alvarez
فده آلوارز در فیلمهای ترسناک نام جذابی برای خود دست و پا کرده است. این فیلمساز در خانه خود در مونته ویدئو، اروگوئه روی پروژههای کوچک کار میکرد تا اینکه سم ریمی بازسازی فیلم مردگان شیطانی را در سال 2013 به او سپرد. چیزی که میتوانست یک ماموریت انتحاری برای بازسازی یکی از دوستداشتنیترین فیلمهای ترسناک تمام دوران باشد، دقیقاً برعکس شد. در واقع، بسیاری اکنون مردگان شیطانی او را به عنوان یکی از بهترین بازسازیها در تمام فیلمهای ترسناک مدرن می دانند. رابطه قوی او با ریمی منجر به ساخت دومین اثر محبوبش، Don’t Breathe شد.
فده آلوارز ممکن است بیشتر به خاطر کارهای ترسناکش شناخته شود، بالاخره بزرگترین فیلم او تا به امروز بازسازی Evil Dead بود، اما نمیتوان انکار کرد که او تمایلات علمی تخیلی دارد. او زمانی که فیلم کوتاهی به نام «حمله وحشت» درباره رباتهای خشمگین ساخت، توجه سم ریمی را به خود جلب کرد، درست زمانی که او به دنبال شخصی برای کارگردانی یک فیلم مردگان شیطانی بود. آلوارز فیلمسازی است که مشتاق است مخاطبانش را به مرزهای آستانه وحشتشان برساند. او سرگرمیهای ترسناکی برای قهقهه نوجوانان نمیسازد. هر فریم فیلمهای او باید احساس خطر تولید کند، و این نکته جذابی است.
سبک بصری تاریک او بر هسته روح شما تأثیر میگذارد. این فیلمساز میداند که چگونه به طور همزمان همه را شوکه کند، هیجان زده کند و بکشد و بازیهایی که از بازیگرانش میگیرد عالی است. بنابراین او میداند که چگونه در نیمههای شب شما را تعقیب کند و من نمیتوانم منتظر بمانم تا ببینم او قرار است بعداً چه کاری انجام دهد.
Jaume Collet-Serra
ژاومه کویت-سرا کارگردان اسپانیایی است که به خاطر تولید فیلمهای ترسناک و تریلرهای روانشناختیاش شهرت دارد. او در 23 مارس 1974 در Sant Iscle de Vallalta، اسپانیا به دنیا آمد. در سن 18 سالگی به لس آنجلس نقل مکان کرد، علیرغم اینکه زبان انگلیسی کمی میدانست، به مدرسه فیلم کالج کلمبیا هالیوود رفت و در ادامه شروع به فیلمسازی کرد. او کار سینمایی خود را به عنوان یک کارگردان تجاری با فیلمبرداری تبلیغات برای شرکت هایی مانند Budweiser و PlayStation آغاز کرد.
جوئل سیلور تهیه کننده/کارگردان آمریکایی برای کارگردانی بازسازی فیلم ترسناک «خانه مومی» محصول 1953 به کولت سرا مراجعه کرد. او نیز این بازسازی را در سال 2005 کارگردانی کرد که در آن چاد مایکل موری و الیشا کاتبرت نقش آفرینی کردند و به موفقیت عمومی رسید. در واقع این فیلم کلید حضور او در ژانر وحشت و هالیوود بود. او در ادامه فیلمهای هیجانانگیز «یتیم» (2009) با بازی پیتر سارسگارد و ورا فارمیگا و «ناشناس» (2011) با بازی لیام نیسون و دایان کروگر را کارگردانی کرد. در سال 2010، او شرکت تولیدی خود Ombra Films را تأسیس کرد، پلتفرمی برای راهاندازی کارگردانان اسپانیایی به صنعت فیلمهای ترسناک. به طور کلی این کارگردان انتخاب مناسبی برای تولید فیلمهای جذاب مبتنی بر ژانر ترسناک و اکشن است.
Andy Muschietti
اندی موشیتی در سینمای امروز به عنوان سازنده فیلمهای پرفروش بلاکباستری شناخته میشود. اما در نگاهی عمیق متوجه خواهیم شد که اندی موشیتی فیلمهای ترسناک قرن بیست و یکم را با یک هسته سرگرمکننده ترکیب کرد. اولین فیلم او، «ماما»، با بازی جسیکا چستین و تهیه کنندگی اجرایی گیرمو دل تورو، موفقیتآمیز بود، اما هیچ شباهتی به اقتباس او از کتاب استیون کینگ نداشت. دومین فیلم موشیتی با عنوان «It» بسیار بزرگ بود و بیش از 700 میلیون دلار در سرتاسر جهان فروخت و به هفتمین فیلم پرفروش سال 2017 رسید. این امر باعث شد تا او از حماسه وحشتناک دلقک از استفن کینگ، قسمت دومی بسازد که حتی بزرگتر از فیلم اول بود.
قسمت دوم ستارگان سینما مانند چستین و بیل هدر را اضافه کرد و تقریباً سه ساعت طول کشید. او میگوید: «من سعی نمیکردم آن را در طبقهبندی بلاکباستر قرار دهم؛ برای من، فقط وفادار ماندن به اندازه، دامنه و مقیاس داستان در کتاب مهم بود. موشیتی در کودکی در آرژانتین هر شنبه شب را به تماشای فیلمهای ترسناک کلاسیک مانند «The Omega Man» یا «The Illustrated Man» از تلویزیون میگذراند. بنابراین او بارها گفته است: «تولید فیلم ترسناک به نوعی مانند یک اعتیاد بود که من تا آخر عمر دنبالش میروم.
موشیتی اکنون با برادران وارنر همراه شده تا تا «فلش» را تولید کند، و این شرکت همچنین او را برای اقتباس از یک مانگای ژاپنی حمله به تایتان درگیر کرده است. اما او برای برگشتن به تابلوی نقاشی آثار ترسناک مستقلش چون مثل «ماما» احساس و میل عجیبی دارد. او در مصاحبهای میگوید: «در واقع به تابلوی نقاشی آثار ترسناک برمیگردم و دوباره شروع به ساختن داستانهای اورجینال خواهم کرد.
Alexandre Aja
شاید بتوان گفت کارگردان فرانسوی الکساندر آجا فیلمسازی را در خون خود داشت. اولین تلاش آجا در سینما زمانی رخ داد که پدرش او را برای یک نقش کوچک در فیلم خودش انتخاب کرد. آجا جوان قبل از اینکه به پروژههای خودش برود در سه فیلم دیگر پدرش ظاهر شد، اما در نهایت در سن 18 سالگی پشت دوربین رفت تا فیلم کوتاه «بر فراز رنگین کمان» (1997) را بنویسد، کارگردانی و تهیه کند. این فیلم نامزد جایزه نخل طلایی بهترین فیلم کوتاه در جشنواره فیلم کن شد. آجا اولین فیلم بلند خود به نام «فوریا» را در سال 1999 کارگردانی کرد که در آن زمان بازیگر مطرح فرانسوی ماریون کوتیار در آن بازی کرد. اما فیلم بعدی آجا، یک فیلم ترسناک انفجاری به نام «High Tension» بود که تاثیرگذاری خاصی داشت.
منتقدان سینما شروع به پیوند آجا با جنبش «فرانسوی افراطی جدید» در سینما کردند و او را در زمره کادری از کارگردانان فرانسوی مانند فرانسوا اوزون و گاسپار نوئه به حساب میآورند که پوشش فیلمسازی متجاوزانه را الگو خود قرار دادند. اما شاید مهمتر از همه برای شخص آجا، دیده شدن فیلم «تنش بالا» توسط کارگردان افسانهای آثار ترسناک، وس کریون باشد، او چنان تحت تاثیر قرار گرفت که با آجا تماس گرفت و پیشنهادی را برای کارگردانی نسخهای از فیلم کلاسیک هولناک خود در سال 1977 به نام «تپهها چشم دارند» به او داد. آجا پیشنهاد کریون را پذیرفت و بازسازی فیلم او در سال 2006 بسیار موفق بود و بیش از 40 میلیون دلار در ایالات متحده به دست آورد.
پروژههای بعدی آجا چون Mirrors و Piranha 3D و همچنین Horns و حتی Crawl به بررسی موضوعات مختلف در ژانر وحشت ادامه دادند. با نگاهی به کارنامه این فیلمساز فرانسوی، به راحتی میتوان گفت او یکی از جذابترین فیلمسازان آثار ترسناک در قرن بیست و یکم است.
M. Night Shyamalan
ام نایت شیاملان یک کارگردان هندی آمریکایی است که بیشتر به خاطر کارگردانی چندین فیلم جذاب که به خاطر توطئههای ماوراء طبیعی و پایانهای پیچشی پیشبینینشدهشان شناخته میشوند، شهرت دارد. شیمالان در هند به دنیا آمد. او در شش سالگی به همراه والدینش به ایالات متحده نقل مکان کرد و در حومه مرفه شهر پن ولی، پنسیلوانیا ساکن شد. هر دو والدین شیمالان پزشک بودند و زمانی که او پسر جوانی بود، پدر شیمالان فقط تصور میکرد که روزی پسرش با ادامه تحصیل در رشته پزشکی راه او را دنبال خواهد کرد.
ام. نایت شیمالان جوان اما برنامه های متفاوتی داشت. در 8 سالگی به او یک دوربین Super 8 داده شد و تقریباً بلافاصله شروع به ساخت فیلمهای خود کرد. شیمالان با الهام از قهرمان دوران کودکی خود، استیون اسپیلبرگ، در نوجوانی خود دهها فیلم ساخت (براساس شمارش او در 17 سالگی 45 فیلم) و به سرعت مصمم شد که فیلمسازی را به حرفه خود تبدیل کند. اگرچه پدر شیمالان میخواست که او پزشک شود، اما این مادرش بود که او را تشویق کرد که به دنبال اشتیاق خود برود. بنابراین، زمانی که زمان حضور در کالج فرا رسید، شیامالان در مدرسه فیلم و هنر دانشگاه نیویورک ثبت نام کرد.
از نظر فنی، تحسینشدهترین فیلم ام. نایت شیامالان «حس ششم» که نامزد شش جایزه اسکار نیز شده در قرن قبل تولید و نمایش داده شده است، اما این اثر او معیاری برای اندازهگیری همه پیچشهای بعدی او در آثار ترسناک و علمی تخیلیاش در قرن 21 باقی میماند. شیامالان کارگردانی است که میتواند داستان سرایی ظریف و جسورانه را در یک فیلمنامه ترکیب کنید. او علامت تجاری خود را به بیبیسی چنین توصیف میکند: «من چیزی را که شما میتوانید آن را یک داستان B-movie بنامید، انتخاب میکنم، به موضوعات فیلم B میپردازم، و از نظر رویکرد با آن بهگونهای رفتار میکنم که انگار یک فیلم A است.
به نظر میرسد این فلسفهای است که او به برادران دافر («چیزهای عجیب») منتقل کرده است، که اولین کار تلویزیونی خود را به واسطه همراهی با شیامالان از طریق سریال «Wayward Pines» دریافت کردند.
Guillermo del Toro
به عنوان بخشی از موج فیلمسازان مکزیکی که در دهه 1990 اثری فراموش نشدنی بر سینمای آمریکا گذاشتند، کارگردان گیلرمو دل تورو – همراه با هموطنانش الخاندرو گونزالس ایناریتو و آلفونسو کوارون – به سطح قابل توجهی از موفقیت در بین منتقدان و گیشه دست یافتند. با این حال، دل تورو بر خلاف همتایان خود از ساختن فیلمهای هنری درباره زادگاهش مکزیک دوری کرد و در عوض بر ساخت فیلمهای ترسناک قدیمی تمرکز کرد. دل تورو که با اولین تلاش خود، «کرونوس» (1993) وارد صحنه شد، با اولین تلاش استودیویی خود، «Mimic» یاد گرفت که چگونه با هالیوود کار کند. دل تورو چه بهعنوان نویسنده، کارگردان، تهیهکننده و حتی رماننویس، از ترکیبی التقاطی از ترسناک، علمی تخیلی و فانتزی استفاده کرد تا فیلمهای منحصربهفرد و گاه عجیبی خلق کند که طرفداران وفاداری برای او به ارمغان آورد.
صحبت از گیرمو دل تورو، دشوار است؛ چرا که شاید اغراق کنیم که این کارگردان رویایی چقدر برای آثار ترسناک قرن 21 مهم و تاثیر گذار بوده است، اما دل تورو سالها قبل از اینکه دوباره به مد فیلم ترسناک بازگردد، مسیرهای جدیدی را برای آثار ترسناک پیشگام مطرح کرده بود. از Cronos و The Devil’s Backbone گرفته تا Labyrinth Pan و Crimson Peak، مجموعه آثار دل تورو آنقدر در فرهنگ عامه ژانر وحشت و سینما دوستان جا افتاده است که تقریباً آسان است که او را یک فیلمساز بدیهی در این ژانر تلقی کنیم. ناگفته نماند که او زمان زیادی را صرف دفاع از نسل جدیدتر کارگردانان ترسناک مانند عیسی لوپز، اسکات کوپر و آندره اووردال نروژی کرده است و تعداد فیلمهایی را که خودش کارگردانی نمیکند را دو برابر ساخته است. او بدون شک برای همه مقاصد فیلمسازی عصر جدید، پدرخوانده استادان نسل تازه سینمای وحشت است.