آهنگ زیر نخل ها به همراه ریمیکس
ریمکس آهنگ زیر نخلا
متن کامل آهنگ زیر نخلا
داستان واقعی آهنگ نخلا
♬ پخش آنلاین و دانلود ♬ :
دانلود آهنگ اصلی :
دانلود ریمیکس :
متن آهنگ زیر نخلا
متن آهنگ نخلا:
زیر نخلا
رقصیدیم تو جزیره اما
دیگه فردا
نیستی منو تنها میذاری
پیش سنگا
میبینمت اونور دریا
رفتی چرا اونور دریاتو چشات معجزه میکرد
حالا شدی موجب این درد
مشکلاتو جرات دارم
مثل تو نه، پشتت نمیگم
مهم نیست که رد بدی یا نه
بگی مث بچگیامم
ازت دیگه خسته شدم
قرارمون، رفت تا قیامتزیر نخلا
رقصیدیم تو جزیره اما
دیگه فردا
نیستی منو تنها میذاری
پیش سنگا
میبینمت اونور دریا
رفتی چرا اونور دریابا همه سگ ولیات
موندم من دلی پات
حتی رو سنگ زیاد
قبل اینکه نخ شه سیگار
بدون بحث زیاد
گرفتمت که بیای
چقدر بچهای فاک
Psych یه دندهای
آخرم بگایی شد با اون سَق سیات
همه درختای این جزیره خشکید
دیگه غروب کردیم مثِ مسیر خورشید
این خونه دیگه زندونه، اسیر گنجیشک
میخوام نخلا رو چی کار، تنها اخبارو نیگا
میکنم، برا اشکامم سطلا رو بیار
بودیم عاشقِ بد؛ معاشرِ هم
تا بهمون صاعقه زد
خدایی تو رابطه بودیم ماها صاحب سَبک
دیگه قایقا سوخته، دلا زا به راه مونده
با این دو میل فالوئر نمیشه کامنتا خونده
کو روز خوب، دیگه شدیم رابینسون
لغزیدیم رفت، تمومیم پارکینسونزیر نخلا
رقصیدیم تو جزیره اما
دیگه فردا
نیستی منو تنها میذاری
پیش سنگا
میبینمت اونور دریا
رفتی چرا اونور دریاتو هم شدی مث اونا
قلبتو دادی تو راه
زنگ میزنی تو تنهایی
وقتی که رفتن مهمونا
منم شدم مث خلا
گم شدم لای گلا
هر کی میبینتم بد نگاه میکنه
و میگه پسر داشتی گناه
شدی مث اونا
دلو دادی تو راه
بهم زنگ بزن وقتی که رفتن مهمونا
تنهایی فقط خودتی و خدا
وقتی پاک شدن خطا
همه خالی شدن بطا
آخرین دیدارمون یادته؟ من یادمه
گریه کردم، التماست کردم من یه عالمه
یادمه که نگات بودش تو اون لحظه سرد
ولی همون ساخت منو، پَ نکنه دستت درد
قصد برگشتنم نداریم، هیچ کدوم
یه پایان قشنگ و خوب، باید گذاشت بیشروع
لحظههای پیشِ رو، بیتو زیر نخلا
فکر اینکه یکی دیگه پاشه توی تخت بام
خب سخته، نمیفهمن مث تو خوب منو
ندارمم دیگه حس دور و برو
الآن دنیای من جزیرهست و
دورم برم اقیانوس هست
بدترین ترس وزیر نخلا
رقصیدیم تو جزیره اما
دیگه فردا
نیستی منو تنها میذاری
پیش سنگا
میبینمت اونور دریا
رفتی چرا اونور دریازیر نخلا رقصیدیم تو جزیره
داستان واقعی آهنگ زیر نخلا
یه دختر و پسر تو جزیره کیش زندگی میکردن. از بچگی باهم بزرگ شده بودن و خیلی همو دوست داشتن.دختره روحیه ماجراجویی داشته و عاشق این بوده که بیرون جزیره رو ببینه، اما خانوادش اجازه خروج از اون جزیره رو نمیدن.
تو یه روز شلوغ تو جزیره یه توریست به طور اتفاقی دختره رو میبینه و ظاهر زیبای دختر و لباس محلیش پسره رو مجذوب میکنه و ازش میخواد که جزیره رو بهش نشون بده.
بعد از یه پیاده روی طولانی توریسته خسته میشه و زیر یکی از نخل های کیش میشینن و شروع به درد و دل با دختره میکنه. دختره از توریسته میخواد که از دنیای بیرون جزیره براش تعریف کنه و بهش بگه که بیرون جزیره چه شکلیه. پسر با کلی ذوق تمام جاهایی که رفته رو برای دختر تعریف میکنه و دختر تمام مدت با دقت به حرفای پسره گوش میده و پیش خودش تصویر سازی میکنه که دنیای بیرون از جزیره چقدر قشنگه که یهو پسر توریست به دختر پیشنهاد میده اگه دوست داری بیا باهم دنیا رو بگردیم. بهش میگه من همیشه دنبال کسی بودم که مثل من دنبال ماجراجویی داشته باشه و بخواد کل دنیا رو سفر کنه. دختره به پسر توریست گفت که من نمیتونم از جزیره خارج بشم چون خانوادم اجازه نمیده. پسر توریست بهش گفت نیازی نیست بهشون بگی فقط با من بیا، اونا حتما درک میکنند.
برای دختر جزیره حکم یه زندان بزرگ رو داشت و همیشه دوست داشت از اون جا بره بخاطر همین پیشنهاد پسر توریست رو قبول میکنه. یه شب پسر توریست به دختره میگه من امشب دارم از این جزیره میرم و خیلی خوشحالم که تو هم با من میای
دختر میره با پسری که از بچگی باهاش دوست بوده خداحافظی کنه فقط بخاطر این که دوست داشته یه نفر بدونه که قراره کجا بره...
به دوست بچگیش میگه و پسر خیلی شوکه میشه و به دختر میگه چرا داری میری؟ دختره به پسر میگه من میخوام بیرون از اینجا رو ببینم دیگه نمیتونم تحمل کنم این جزیره رو برام مثل یه زندان شده.
پسر بخاطر علاقه زیادی که به دختر داشته نمیره به کسی بگه. فقط دوست داشته که دختره خوشحال باشه و خوشبخت بشه بخاطر همین فقط به دختره میگه یه درخواست ازت دارم، امشب بیا همو ببینیم. دختره میپرسه کجا؟ پسره میگه بیا امشب زیر بزرگ ترین درخت نخل داخل ساحل اونجا منتطرتم.
شب میشه و دختر میره که پسر رو ببینه. پسر رو در حال درست کردن آتیش میبینه و کنارش میشینه و ازش میپرسه چرا گفتی بیام اینجا؟ پسره به دختر میگه من هیچ وقت فکر نمیکردم از این جزیره بری. فکر میکردم همیشه پیشم میمونی. تو بین همه تکراری بودن جزیره برای من تازه بودی. دختره چشماش پر از اشک میشه. پسره به دختره میگه چرا الان بهم میگی اینا رو؟ پسره به دختره میگه من فکر میکردم همیشه وقت دارم.
دختره با توریسته میره و دوست بچگیش رفتنشو نگاه میکنه.