حتماً برای شما هم پیش آمده است که هنگام خواندن یک کتاب، با جمله یا جملاتی مواجه شوید که گویی از عمق جان شما برآمده و آنچه را در پسِ ذهنتان میگذرد، به بهترین نحو بیان میکند؛ در این لحظه چه میکنید؟ آن را به حافظه میسپارید؟ زیرش خط میکشید یا گوشهای یادداشتش میکنید؟ اگر به خواندن تکه هایی از کتاب های معروف علاقهمندید و یا برای انتخاب یک کتاب، بیش از هر چیز دیگری، به متن آن اعتماد میکنید، این یادداشت را از دست ندهید.
یادداشت کردن برشی از کتابها خاصیتی چندگانه دارد و ماحصل آن، گاه بسیار درونی است و گاه قابل تعمیم. این یادداشتها برای بعضی افراد حکم گنجینهای شخصی را دارد که رجوع به آن میتواند تداعیکنندۀ حسوحالشان هنگام خواندن یک کتاب باشد؛ برای برخی نقش مؤثری در انسجامبخشی به افکار و بیان احساساتشان دارد؛ و برای عدهای دیگر نیز شیوهای است جهت معرفی یک کتاب به دیگران. این شکل از معرفی، فرصتی است که میتواند مخاطبان را به خواندن یک کتاب ترغیب کند یا به آنها که مرددند کمک کند تا تصمیم قطعی خود را برای مطالعۀ کتاب بگیرند.
برشی از کتابهای برگزیده دنیا
گتسبی بزرگ
گتسبی بزرگ
نویسنده: اسکات فیتز جرالد
مترجم: رضا رضایی
نشر ماهی
گتسبی بزرگ یکی از شاخصترین آثار ادبی امریکا است که شخصیت اصلی آن را میتوان نماد جاهطلبی و تلاش بیهوده برای بازسازی «آنچه از دست رفته است» دانست.
هروقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری، یادت باشه که تو این دنیا، همۀ مردم مزایای تو رو نداشتهن.
برشی از کتاب معروف «گتسبی بزرگ»
گتسبی بزرگ اسکات فیتز جرالد
رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید
رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید
نویسنده: آبتین گلکار
نشر چشمه
این مجموعه شامل ۹ داستان کوتاه از ۷ نویسنده است که توسط آبتین گلکار و با هدف معرفی نویسندگان معاصر روس به مخاطب فارسیزبان گردآوری و ترجمه شده است.
اشیاء کهنه و بیمصرف تسلطی عجیب بر انسان دارند. دور انداختن عینکی که شیشههایش ترک خورده است یعنی اعتراف کنی تمام دنیایی که تابهحال از پشت این عینک دیدهای برای همیشه پشت سرت بر جا میماند، یا برعکس، از جلوت سر در میآورد، در آن قلمرو نیستی که بهسرعت به سمت تو در حرکت است… خردهریزههای گذشته مثل لنگری هستند که روح را به چیزی بند میکنند که دیگر وجود ندارد.
بخشی از کتاب «رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید»
۱۹۸۴
۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول
مترجم: کاوه میرعباسی
نشر چشمه
جورج اورول این کتاب را در آستانۀ شروع جنگ سرد نوشته است و در آن با توصیف یک پادآرمانشهر (دیستوپیا) در سال ۱۹۸۴، آیندۀ غرب را در صورت استمرار گسترش تفکر کمونیستی در آن، پیشبینی میکند.
شاید آدم ترجیح میداد درکش کنند تا دوستش بدارند.
تکه ای از کتاب معروف «۱۹۸۴»
۱۹۸۴ جورج اورول
شهرهای بینشان
شهرهای بینشان
نویسنده: ایتالو کالوینو
مترجم: فرزام پروا
انتشارات نگاه
این کتاب که باعنوان «شهرهای ناپیدا» نیز به فارسی ترجمه شده، شرح دیدهها و شنیدههای یک مارکوپولوی خیالی از سفر به مجموعهای از شهرهای تحت سیطرۀ خانِ مغول، است؛ شهرهایی که گرچه نامی غیرواقعی دارند، اما در گوشه و کنار جهان میتوان مصادیقی برای هرکدام پیدا کرد.
دوزخ موجودات زنده چیزی نیست که آمدنی باشد؛ اگر دوزخی باشد، هماکنون آمده است، دوزخی که ما هر روز آن را زندگی میکنیم، دوزخی که ما از با هم بودن میسازیم. دو راه برای گریز از رنج دوزخ هست؛ اولی برای بسیار کسان آسانتر است: دوزخ را بپذیرند و طوری با آن یکی گردند که دیگر از دیدنش عاجز شوند. دومی پرخطر است و مراقبت و دلنگرانی دائمی میخواهد: بگردند و بیاموزند که چه و که، در دل دوزخ، از دوزخ برکنار است و آنگاه به یاریش بشتابند و به او مجالی دیگربار دهند.
تکه هایی از کتاب معروف «شهرهای ناپیدا»
شهرهای ناپیدا ایتالو کالوینو
01:59
هیاهوی زمان
هیاهوی زمان
نویسنده: جولیان بارنز
مترجم: پیمان خاکسار
نشر چشمه
کتاب «هیاهوی زمان» اثر جولین بارنز، زندگی پر فراز و نشیب دیمیتری شوستاکوویچ، آهنگساز مطرح روس را در عصر استبدادزدۀ حکومت استالین بر شوروی سابق روایت میکند.
روح آدمی ممکن است با یکی از این سه ویران شود: با آنچه دیگران در حق تو میکنند، با آنچه دیگران وادارت میکنند در حق خودت بکنی و با آنچه خودت داوطلبانه با خودت میکنی.
اگر به خودم برگردم
اگر به خودم برگردم
نویسنده: والریا لوئیزلی
مترجم: کیوان سررشته
نشر اطراف
لوئیزلی در این مجموعه روایتهای خود را از زندگی شهری یا بهطور کلیتر، بودن در جهان امروز در قالب ۱۰ جستار با محوریت پرسهزنی در شهر به تصویر کشیده شده است.
یادگیری زبان بیش از آنکه به خاطرهای از بهشت شبیه باشد، به طرد نخستین شبیه است؛ تبعید ناخواسته و خاموش به داخل نیستیِ موجود در قلبِ همۀ چیزهایی که بر آنها اسم میگذاریم. شاید یادگیری حرف زدن کشفِ قدمبهقدمِ این باشد که ما نمیتوانیم هیچچیزی دربارۀ هیچچیزی بگویم.
اگر به خودم برگردم والریا لوئیزلی
یکی مثل همه
یکی مثل همه
نویسنده: فیلیپ راث
مترجم: پیمان خاکسار
نشر چشمه
«یکی مثل همه» اولین کتاب از چهارگانۀ فیلیپ راث با محوریت آسیبپذیری و فناپذیری انسان است؛ و با بیانی ملموس به چگونگی گسترش ابعاد ذهنی فقدانها و حسرتهای زندگی در گذر عمر میپردازد.
بدترین جنبۀ تنهایی این است که مجبوری تحملش کنی. یا تحمل میکنی، یا غرق میشوی. باید تلاش کنی تا ذهن گرسنهات را از نگاه به گذشته بازداری تا نابود نشوی.
تکه ای از کتاب «یکی مثل همه»
آدُلف
آدُلف
نویسنده: بنژامن کنستان
مترجم: مینو مشیری
نشر ثالث
رمان آدلف یکی از شاهکارهای رمانتیک قرن هجدهم است که فراز و فرودهای یک عشق شورانگیز را از زبان اول شخص روایت میکند.
عشق نقطهای فروزان است و بس، با این حال بهنظر میآید میتواند کل زمان را تسخیر کند. تا همین چند روز پیش اصلاً عشقی وجود نداشت، چندی دیگر نیز عشقی وجود نخواهد داشت؛ اما تا زمانی که هست، پرتویش را بر روی گذشته و بر روی آیندهای که پس از عشق فراخواهد رسید، میتاباند.
برشی از کتاب معروف «آدلف»
عامهپسند
عامهپسند
نویسنده: چارلز بوکوفسکی
مترجم: محمدصادق سبطالشیخ
انتشارات چلچله
این کتاب آخرین اثر بهجامانده از بوکوفسکی است که در آن با بهرهگیری از طنزی تلخ سعی نموده تا پوچی انسان معاصر را هرچه بیشتر نمایان کند.
اغلب بهترین قسمتهای زندگی، زمانی بودهاند که هیچ کاری نکردهای و نشستهای دربارۀ زندگی فکر کردهای؛ منظورم این است که مثلاً میفهمی که همهچیز بیمعناست. بعد به این نتیجه میرسی که خیلی هم نمیتواند بیمعنا باشد؛ چون تو میدانی بیمعناست و همین آگاهی تو از بیمعنا بودن تقریبا معنایی به آن میدهد… میدانی منظورم چیست؟ بدبینی خوشبینانه.
تکه هایی از کتاب معروف «عامهپسند»
صبحانه در تیفانی
صبحانه در تیفانی
نویسنده: ترومن کاپوتی
مترجم: بهمن دارالشفایی
نشر ماهی
«صبحانه در تیفانی» رمان کوتاهی است که زندگی زنی جوان به نام هالی را روایت میکند و از خلال ماجراهای آن، مخاطب را با لایههای پنهان شخصیت این دخترِ بهظاهر ساده و سرخوش آشنا میکند.
آن هفتههای آخر، اواخر تابستان و اوایل پاییز دیگر خیلی محو در خاطرم ماندهاند، شاید به این دلیل که فهم متقابل ما به آن عمق دلپذیر رسیده بود، آنجا که واسطۀ ارتباط میان دو نفر بیشتر سکوت است تا کلمه، وقتی سکوتی محبتآمیز جانشین درگیریها، گفتوگوها و رفتوآمدهای پرتنشی میشود که لحظات پُرنمودتر و به ظاهر پُرشورتر دوستی را میسازند.
صبحانه در تیفانی ترومن کاپوتی
زندگی خوب
زندگی خوب
نویسنده: مارک ورنون
مترجم: پژمان طهرانیان
نشر نو
این کتاب با دیدگاهی متفاوت و بر مبنای اخلاقیات فضیلتمدار به زندگی خوب مینگرد و در این راه میکوشد با استناد به سخنان فلاسفه و بزرگان، مخاطب را در مسیر خوب زیستن قرار دهد.
داستانها ارزش اخلاقی بسیار دارند چرا که به ما تجربۀ خیالی/ غیرمستقیم زندگیهای دیگر را میدهند -تو گویی ساکن زندگی کسانی دیگر میشویم. از این جهت، داستانها میتوانند تجربۀ زندگی را در ما وسعت بسیار بخشند. داستانها به ما دریچهای میدهند که رو به روح و جان انسانهای دیگر گشوده میشود، یا میکروسکوپی که با آن عملکردهای درونیِ ضمایر درون دیگران را رصد میکنیم بیآنچنان مزاحمتی برایشان.
تکه هایی از کتاب «زندگی خوب»
سومین پلیس
سومین پلیس
نویسنده: فلن اویراین
مترجم: پیمان خاکسار
نشر چشمه
نویسندهی ایرلندی این رمان، «برایان اونولان» (با نام مستعار «فلن اوبراین»)، با طنزی تاریک به سه مقولۀ زمان، مرگ و هستی در قالب مجموعهای از اتفاقات فانتزی و عجیب پرداخته است.
تا حالا یه سوزن توی تخت خوابت گم کردهای؟ شک همونقدر ذهن آدم رو آزار میده.
برشی از کتاب «سومین پلیس»
برشی از کتابهای معروف ایرانی
در ادامهی یادداشت به تکههایی از کتابهای ایرانی اشاره خواهیم کرد.
راهنمای مردن با گیاهان دارویی
راهنمای مردن با گیاهان دارویی
نویسنده: عطیه عطارزاده
نشر چشمه
این کتاب روایتگر زندگی مادر و دختری است که با ساخت داروهای گیاهی در خانه، روزگار میگذرانند. انزوای خودخواستۀ مادر و ارتباط تنگاتنگ دخترش با او، زمینۀ پرداختن به یک رابطۀ مبتنی بر وابستگی و شکلگیری دوگانۀ عشق-نفرت ناشی از آن را برای نویسنده فراهم آورده است.
مادر میگوید با دانستن ابعاد دقیق هرچیز میتوان آن را فتح کرد. میگوید باید خانه را فتح کرد. منظورش از فتح کردن قابلِ سکونت کردن است. اصولاً دربارۀ هرچیزی که باید مالک شود یا به کنترل خودش دربیاورد همین را میگوید. مثلاً وقتی بیدلیل غمگین میشود و چند روزی توی خودش فرو میرود عاقبت که با خودش میجنگند و از لاکش بیرون میآید، میگوید خودش را فتح کرده. بعد از چند هفته کار، داروی جدیدی را که غالباً پماد است به عمل میآورد میگوید آن را فتح کرده. در اصل این را از گوته یاد گرفته که جایی میگوید اگر میخواهید انسانی آزاده باشید باید هر روز آزادی خود را فتح کنید. باید اول فاتح خود بود، بعد خانه و بعد بقیۀ جهان. این یعنی باید دقیق به کوچکترین علائم بدن خود، تغییرات در وضع باغچه یا حیاط یا دیوار کوچه توجه کرد… باید همیشه به جزئیات دقت کرد. جزئیات اهمیتی ابدی دارند، چرا که تنها در صورت فهم آنها است که میتوان با کلیات و سرآخر با جهان هماهنگ شد.
تکههایی از کتاب معروف «راهنمای مردن با گیاهان دارویی»
بهترین شکل ممکن (مجموعه داستان)
بهترین شکل ممکن (مجموعه داستان)
نویسنده: مصطفی مستور
نشر چشمه
«بهترین شکل ممکن» مجموعهای متشکل از ۶ داستان کوتاه به قلم مصطفی مستور است و مضمون آن، همانند بسیاری از آثار پیشین نویسنده، عشق و تلخیها و شیرینیهای آن است.
یادآوری خاطرات تلخ گذشته اغلب کار معقولی نیست. این خاطرات مثل مینهای خنثینشدهای هستند که در میدان وسیعی دفن شدهاند؛ میدانی که دور تا دور آن سیم خاردار کشیده شده است. با این حال هر لحظه ممکن است از سر بدشانسی و بیاحتیاطی محض کسی برود آن طرف سیمها و یکی از آنها منفجر شود و زندگی را -که خیلی هم چیز معرکهای نیست- حداقل برای مدتی، از آنچه هست تحملناپذیرتر کند.
بخشی از کتاب «بهترین شکل ممکن»
کافه پیانو
کافه پیانو نوشتهی فرهاد جعفری، داستان زندگی مردی را روایت میکند که پس از شکست در زندگی مشترک و کاری خود، کافهای به همین نام را راه انداخته است؛ و هر فصل از کتاب، به ماجرایی با محوریت یکی از مشتریان کافه یا گوشهای از زندگی راوی میپردازد.
بهش گفتم: زندگی ما، زندگی جالبیه هُما. بین تراژدی محض و کمدی ناب؛ دائم داره پیچوتاب میخوره. یعنی یهجورِ غمانگیز، خندهداره. یا شایدم یهجورِ خندهدار غمانگیز باشه. چیزیَم نیست که وسطشو پر کنه. همۀ نکبتی هم که دچارشیم مال همینه… همین که هیچیمون حد وسط نیست هما. هیچیمون.
تکه ای از کتاب معروف «کافه پیانو»
احتمالاً گم شدهام
احتمالاً گم شدهام
نویسنده: سارا سالار
نشر چشمه
شخصیت اصلی نخستین رمان «سارا سالار» زنی است که به دنبال هویت گمشدۀ خود میباشد و در این راه، با مرور خاطرات و رویدادهای اثرگذار زندگیاش، میکوشد به آشفتگیهای ذهنی خود سامان بخشد.
دکتر گفت: «نباید اینقدر به گذشته فکر کنی». نباید… نباید… بیخود نبود که کمکم داشتم به این نتیجه میرسیدم این دکترهای روانشناس یا فکر میکنند آدم هیچی نمیداند یا فکر میکنند اگر میداند خب پس باید کارهاش دست خودش باشد. مثلاً اگر میدانی نباید اینقدر به گذشته فکر کنی، فکر نکن دیگر، و اگر نمیدانی نباید اینقدر به گذشته فکر کنی، بدان و بعد فکر نکن دیگر. به همین راحتی. یکی نیست بگوید آقا من به گذشته فکر میکنم و میدانم نباید به گذشته فکر کنم و باز هم به گذشته فکر میکنم.
بخشی از کتاب «احتمالا گم شدهام»
دیر کردی ما شام را خوردیم
دیر کردی ما شام را خوردیم
نویسنده: رسول یونان
نشر نیماژ
کتاب «دیر کردی ما شام را خوردیم» ۲۸ داستان کوتاه دارد که نویسنده در هریک، سادهترین مضامین را از یک زاویۀ دید خاص و منحصربهفرد روایت کرده است.
حرف ها از جنس آباند. یکجا بند نمیشوند. هرطور شده جاری میشوند و به جایی که باید برسند میرسند. ما فکر میکنیم حرفها که از دهانها بیرون میآیند در گوشها دفن میشوند، اما اینطور نیست. آنها از گوشها وارد مغزها میشوند و چرخی میخورند و دوباره از دهانها بیرون میزنند. وقتی حرف میزنیم باید مراقب باشیم از انصاف و عدالت دور نشویم چون حرفها هنگام عبور از لابهلای دندانها تیز میشوند و زخمی میکنند و باعث میشوند تلخیها و کدورتها تا دم پنجرهها جلو بیایند.
برشی از کتاب «دیر کردی ما شام را خوردیم»