شعر و ادبیات
3 سال پیش / خواندن دقیقه

3 انشا و مقاله در مورد فواید کتاب و کتاب خوانی

انشا زیبا درباره کتاب

ما با کتاب خواندن به دنیاهای دیگری سفر می کنیم، به سرزمین های رنگارنگ و زیبا. گاهی برای فهمیدن مطلبی باید ۵۰ سال عمر خود را بگذاریم در حالی که می توانیم با کتاب این راه ۵۰ ساله را در طول یک شب طی کنیم و آن مطلب را درک کنیم.

ما با خواندن کتاب به علم و دانش درباره هر موضوعی که دوست داشته باشیم می رسیم.

من چند شب قبل در تلویزیون برنامه ای می دیدم که در آن آقایی که به مناطق دور افتاده و محروم کمک می کرد یکی از کارهای خوبش این بود که کتاب تهیه کرده و به آن روستاهای دور افتاده و فقیر می برد.

او می گفت بچه های این مناطق به خاطر نداشتن مدرسه و یا جاده ای که روستای آن ها را به روستای دیگر که مدرسه دارد برساند از نعمت درس خواندن محروم شده اند و من برای آن ها کتاب تهیه می کنم تا با خواندن آن پنجره های جدیدی به ذهن آن ها باز شود.

او می گفت خواندن کتاب، مثل خوردن آب برای ما ضروری است. بچه ها با خواندن کتاب می فهمند که دنیا خیلی بزرگ تر از شرایطی است که آن ها در حال حاضر در آن زندگی می کنند و این که می توانند دنیا را تغییر دهند.

این انسان خوب با گسترش فرهنگ کتابخوانی دل های خشک این بچه ها را آبیاری می کند و همه تلاشش این است که جوانه های علم در وجود بچه ها رشد کند.

او همچنین می گفت پدر و مادرها باید برای بچه ها قصه بخوانند چون قصه روحیه بچه ها را شاداب و پرانرژی می کند تا غرق مشکلات نشده و برای فردایی روشن تر و زیباتر امیدوار باشند.

انشا خواندنی با موضوع کتاب و کتاب خواندن

برای من کتاب فقط یک شی نیست و حتی مجموعه ای از اطلاعات نیز نیست. کتاب برای من یک حضور و وجودی خاص دارد. وقتی تصمیم به خریدن کتاب می گیرم با شوق و ذوق به کتاب فروشی می روم و در فاصله زمانی ای که شخص فروشنده می رود تا کتاب مرا بیاورد با اشتیاق به قفسه ها و دیگر کتاب ها نگاه می کنم و این فکر که کاش بشود یک روز همه ی این کتاب ها را بخوانم وسوسه ام می کند.

بعد از خریدن کتاب به سرعت به خانه می روم و با عشق شروع به خواندن می کنم.

کتاب خواندن تجربه ای است که شاید هیچ تجربه ای شبیه آن نباشد. کتاب خواندن نوعی زندگی کردن و گام برداشتن در دنیای نویسنده است. لذت کشف دنیاهای جدید با کتاب شروع می شود.

عجیب است که تعدادی برگه و واژه بتوانند اینگونه دنیای انسان را تغییر بدهند.

اگر کتابی که می خوانم خوب باشد و نویسنده ای اصیل آنرا نوشته باشد، مثل وارد شدن به قلمرویی جدید می باشد.

خلاصه که کتاب خواندن یک تجربه است، یک اتفاق فوق العاده است.

****

انشا با موضوع کتاب

انشا کودکانه در مورد کتاب خوب دوست خوب

من کتاب خواندن را دوست دارم و می دانم کتاب ها دوستان خوبی برای بچه ها هستند، آن ها علم ما را زیاد می کنند و باعث می شوند در زندگی کم تر اشتباه کنیم.

به نظر من کتاب های خوب دوستانی هستند که هیچ وقت آدم را تنها نمی گذارند و همیشه به ما چیزهای خوبی یاد می دهند که در زندگی خیلی به درد ما می خورد، به همین خاطر من هیچ وقت از کتاب خواندن خسته نمی شوم.

هر کتاب موضوع متفاوتی دارد و برای من کتاب های علمی خیلی جذاب هستند.

مادرم آخر هر ماه، مرا به کتاب فروشی می برد و از آن جا کتاب هایی که دوست دارم را برایم می خرد.

او همیشه سفارش می کند که مواظب کتاب هایم باشم و از آن ها به خوبی نگه داری کنم، تا کثیف و پاره نشوند، و اگر دوستانم از من کتاب خواستند، کتاب هایم را به آن ها قرض بدهم، این کار مثل این است که دو تا دوست خوبم را به یک دیگر معرفی کرده باشم.

یک روز مادرم به من گفت می خواهم تو را جایی ببرم که پر از کتاب است، آن جا می توانی با همه ی آن ها آشنا شوی و برای همیشه با آن ها دوست باشی، و بعد مرا به کتابخانه برد.

کتابخانه پر از کتاب بود و کتاب هایی که من دوست داشتم هم، آن جا زیاد بود. از این کار مادرم خیلی خوشحال شدم.

بعد از ثبت نام در کتابخانه هر کتابی که بخواهم می توانم از آن جا به امانت بگیرم و بخوانم.

با این که کتاب هایم را خیلی دوست دارم اما تصمیم گرفتم تعدادی از آن ها را که خوانده ام و دیگر لازم ندارم را به کتابخانه هدیه کنم تا بقیه هم بتوانند از آن ها استفاده کنند.


انشا درباره مقایسه کتاب با سرچشمه دانایی به روش سنجش و مقایسه

سرچشمه دانایی یک تصویر کاملا ذهنی است؛ بنابراین هر صفت و ویژگی که به آن نسبت می‌دهیم نیز کاملا ذهنی خواهد بود. از نظر من مهم‌ترین ویژگی سرچشمه دانایی، نور و روشنایی آن است. سرچشمه ای که نورها و روشنایی ها از آن ریشه می‌گیرد و بر هر چه در تاریکی پنهان شده و ناشناخته مانده پرتو می‌اندازد تا آشکارش کند. کتاب ها نیز مهم ترین میراثی هستند که از گذشته تا کنون، حقایق را بر ما آشکار کرده و ما را از غفلت نجات داده اند. از کتاب قرآن که آیه به آیه اش ما را هدایت می‌کند تا کتاب های تاریخی و علمی که اگر نوشته نمی‌شدند و از گذشتگان به آیندگان نمی‌رسیدند، بشر نمی‌توانست پیشرفت کند و دانش عظیمی که امروز دارد را داشته باشد.

سرچشمه دانایی، منبعی است که به هر کجا برسد آن جا را سرسبز و پر بار می‌کند. مثل کتاب هایی که وقتی خوانده می‌شوند در ذهن خوانندگان بذر دانایی می‌پاشند. سرچشمه دانایی خشکی ها و سختی ها را از میان می‌برد و زمین را نرم و هموار می‌کند.  مثل کتاب هایی که تعصب های بیجا و سرسختی هایی که از نادانی نشأت می‌گیرد را از بین می‌برند و ذهن ها را روشن و انعطاف پذیر می‌کنند.

با این حال همه‌ی کتاب ها شبیه سرچشمه دانایی نیستند. بسیاری از کتاب ها می‌توانند گمراه کننده باشند. بعضی کتاب های دیگر نیز بی مایه اند و مثل سرابی می‌مانند که وقتی وارد آن ها می‌شویم به پوچ بودنشان پی می‌بریم.

***

انشا با موضوع کتاب و کتابخوانی

معلم از ما خواست تا فکر کنیم و درباره ی کتاب و کتاب خوانی انشایی بنویسیم و من باید بگویم هیچ چیز بهتر از این نیست که آدم بنشیند فکر کند و درباره کتاب و کتاب خوانی انشایی بنویسد. و من هم برای این که بتوانم انشای خوبی بنویسم خیلی فکر کردم و خیلی تهقیق کردم. و طبق معمول به سراق بابایم رفتم و به او گفتم :« بابا جان! کتاب چه اهمیتی دارد؟» و بابایم بلافاصله بعد از یک مکث 30 دقیقه ای توضیحاتی برایم داد و من از حرف های بابایم چیزهای زیادی فهمیدم. مثلا من فهمیدم که کتاب باعث به هم رسیدن خیلی ها شده است. مثل خشایار خاله کبری من که در دانشگاه آنقدر به سوگل یکی از همکلاسی هایش، کتاب داد و کتاب گرفت که آخرش حراست دانشگاه فهمید و آن ها را فرا خواند و در آن جا آن ها را به شایستگی ارشاد کرد و الان سوگل با 1363 عدد سکه ی یک میلیون و سیصد هزار تومانی زن رسمی و قانونی خشایار است.

همچنین من فهمیدم که کتاب باعث جدایی خیلی ها شده است . مثلا ساغر زن آبتین، پسر عمه شکوه یکبار خواست از خودش ابتکار در کند و کتاب دیوان شمس پسر عمه آبتین را که از همان اول با روزنامه جلد شده بود، جلدش را عوض کند. چون این کتاب یادگار دوران مجردی آبتین بود و ساغر می دانست که آبتین او را خیلی دوست دارد. ولی وختی جلد روزنامه ای را باز کرد، دید داخل جلد آن یک پیام عاشقانه نوشته شده و خیلی ناراحت شد. و بیشتر از این ناراحت شد که دید آن پیام را یکی از دوستان خودش در دوران مجردی برای آبتین نوشته بود و همین باعث شد که زندگی آن ها از هم بپاشد و الان که من دارم این انشا را برایتان می خوانم آبتین دارد هر ماه یک سکه ی یک میلیون و خورده ای به ساغر می دهد.

و درباره ی کتاب این را هم باید بگویم که کتاب نقش مهمی در زندگانی همه ما بازی می کند مخصوصا در خانه ی ما. چون کتاب تقریبا هر روز ما را از خطر مرگ نجات می دهد . چون مادرم هر روز به یکی از صفحات داخل کتاب که در آن دستور پخت یک غذای رویایی با یک دسر ماورایی وجود دارد مراجعه می کند و سعی می کند آن را برایمان بپزد. ولی بعد از ساعت ها کلنجار رفتن با «مواد لازم» وقتی ناامید می شود به صفحه ی اول کتاب برمی گردد و با درست کردن یک املت فضایی همه ی ما را خوشحال می کند و از خطر مرگ نجات مان می دهد.

و البته من از بابایم چیزهای زیادی درباره ی کتاب یاد گرفتم. من فهمیدم بابایم همیشه می داند چه کتابی می خواهد. برای همین هم همیشه حضور ذهن دارد. مثلا همین دیشب که داشتم انشا می نوشتم به من گفت: «می بینی مملی؟ اگر یک کتاب قرمز رنگ وزیری با ضخامت 5 سانتی متر بخرم دیگه همه چی درست می شه و قسمت بالای دکورمون خیلی قشنگ می شه.» و بابایم همیشه از کتاب هایش به شایستگی محافظت می کند. و وقتی برای کتابخانه اش کتابی را می خرد، نمی گذارد کسی به آن دست بزند و حتی آن را ورق بزند و آن را در کتابخانه اش می گذارد.

و من فهمیده ام که یکی از علت هایی که باعث می شود کتاب ها تند تند گران بشوند این است که تجارت کاغذ به دست مافیاست. و البته به نظر من در کشوری که همه چیز مثل مرغ، تخم مرغ، مسکن، سکه، ارز و دلار به دست مافیاست، بهتر است کاغذ هم به دست آن ها باشد و من از این انشا نتیجه می گیرم که اگر هر ایرانی به جای دیدن «عشق ممنوعه» و «ایزل» و «حریم سلطان» کتاب می خواند، الان وضع مان بهتر بود.

شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع