گفتگوی خواندنی با مرضیه برومند
با مرضیه برومند 64 ساله، هنرمندی که خاطرات زیادی را برای چند نسل شکل داده است هم صحبت شدیم تا او از سال ها تجربه برایمان بگوید. با ما همراه باشید.
بزرگ ترها، دوستان، پدر، مادر، خواهر، برادر و... چه نقشی در موفقیت جوان ها دارند؟
جوان به پشتیبانی، حمایت و راهنمایی نیاز دارد. اما هر کسی نمی تواند حتی با حمایت وارد یک حرفه و شغل شود. چون در هر کاری باید استعداد داشت. جوان ها باید در وهله اول تلاش کنند استعداد و توانایی های خود را بشناسند. چون متاسفانه سیستم آموزشی ما این کار را انجام نمی دهد و بچه ها را در شرایطی قرار نمی دهد که آنها پی به توانایی های خود ببرند.
یک کودک، نوجوان یا جوان چگونه می تواند استعداد و توانایی های خود را شناسایی کند؟
خیلی کار سختی است. نباید علاقه را با استعداد اشتباه بگیرند چون این دو با هم فرق می کند. علاقه مندی امکان دارد به دلایل مختلفی شکل بگیرد. ظاهر برخی از شغل ها و نگاه بیرونی به آن حرفه آنها را فریب می دهد و جذب آن شغل و حرفه می شوند. اما واقعیت این است که آنها به مسائل حاشیه ای و پیرامون آن حرفه علاقه مند شده اند. در شغل های هنری و بخصوص در بازیگری این اتفاق بیشتر رخ می دهد.
یعنی جوانی که به بازیگری علاقه مند است فکر می کند استعداد بازیگری هم دارد و می تواند وارد این حرفه شود؟
بله اگر در خانواده و اطرافیان بازیگر یا هنرمندی وجود داشته باشد، آنها هم به این سمت گرایش پیدا می کنند، بدون این که استعداد بازیگری یا کارگردانی داشته باشند. در این شرایط باید به آنها گفت که باید رشته و حرفه دیگری انتخاب کنند. به آنهایی هم که توانایی فعالیت در حوزه های هنر را دارند باید در ابتدا کمک کرد تا وارد مسیر شوند و بعد از آن باید خودشان راه را ادامه دهند.
در کشور ما و شاید هم در کشورهای دیگر ورود به یک رشته هنری بسیار سخت است. اما وقتی کسی وارد عرصه هنری شد کار اولش نشان می دهد که او در این عرصه ماندگار است یا نه و آیا راه را درست آمده؟ باید خودش را محک بزند اگر شرایط ماندن در این حرفه را داشت به کارش ادامه می دهد و گرنه نباید او را هل داد یا مجبورش کرد که در این حرفه بماند.
وقتی متوجه شوید جوانی استعداد دارد چگونه از او حمایت می کنید؟
هر آنچه در توان دارم در اختیار بچه ها و جوان هایی می گذارم که مستعد و توانا هستند و به کاری که انجام می دهند، ایمان دارند و پشتکار هم دارند. کاری که الان در خانه عروسک انجام می دهم همین است. این خانه با همکاری و مساعدت شهرداری منطقه یک راه اندازی شده است. این خانه مرکزی شده برای کسانی که به کار عروسکی علاقه مند هستند.
کلاس های مختلف برایشان می گذاریم و به آنها کمک می کنیم تا کارشان را به سهولت انجام دهند. آقای حمید جبلی هم همراه من هستند و خیلی کمک می کنند به علاقه مندان کارهای عروسکی. البته بزرگان و پیشکسوتان عروسکی دیگری هم هستند که در این خانه به علاقه مندان مشاوره می دهند.
شما متعلق به خانواده بزرگ برومند هستید، خواهر های شما، شوهر خواهران، خواهرزاده ها و... سال هاست که در حوزه آثار نمایشی فعالیت دارید، پدر و مادر شما چه نقشی در علاقه مندی شما به هنر داشتند؟
پدر من آدم بسیار بافرهنگ و علاقه مند به ادبیات و شعر بود و پایه علاقه ما به ادبیات را پدرم پایه گذاری کرد. مادرم خیلی خلاق بود اگر درس می خواند حتما هنرمند بنامی می شد. ایشان در شکل گرفتن شخصیت هنری ما نقش مهمی داشت. ما را به تئاتر و سینما می برد، در خانه امکاناتی را برایمان فراهم می کرد که نمایش اجرا کنیم. خواهر بزرگم (احترام) به هنر و ادبیات علاقه مند بود و همیشه شعرها را دکلمه و در مسابقات مدارس شرکت می کرد و رتبه می آورد. این علاقه در من هم وجود داشت و در راضیه هم بود، اما بقیه خواهر و برادرها در زمینه های دیگر فعالیت می کنند.
قبل از این که وارد دانشگاه شوم، خواهرم با آقای داوود رشیدی ازدواج کرد و بعد از این که وارد دانشگاه شدم همکلاسی ام آقای شامحمدلو از طریق من با خواهرم راضیه آشنا شد و با هم ازدواج کردند، عادل بزدوده با خواهر کوچک ترم ازدواج کرد و این جوری شد که خانواده هنرمند ما گسترش پیدا کرد.
یک سوال شخصی از شما بپرسم؟
بله.
شما چرا ازدواج نکردید؟
با خنده! منو کسی نگرفت! هرکس منو دید با خواهرم ازدواج کرد. من ازدواج نکردم، اما این اتفاق به این معنا نیست که ازدواج خوب نیست. ازدواج خیلی خوب است به شرط این که زن و مرد به یکدیگر متعهد باشند. باید از «من» عبور کنند و «ما» شوند. باید به وصلت احترام بگذارند. وقتی می شنوم ازدواجی به طلاق منجر شده خیلی ناراحت می شوم به خصوص برای زوج هایی که بچه دارند. نهاد خانواده خیلی برایم ارزشمند است. چون شرایط کار و زندگی ام ایجاب می کرد که یکی را انتخاب کنم؛ کارم را انتخاب کردم. اگر ازدواج می کردم، مهم ترین چیز برایم خانواده بود.
فکر می کنید چرا طلاق در جامعه ما زیاد شده و چرا خانواده ها اینقدر زود از هم می پاشند؟
به دلایل خیلی زیاد .من جامعه شناس نیستم، اما تجربه شخصی ام می گوید جوان ها این را نمی دانند که وقتی با هم ازدواج می کنند باید سازش داشته باشند. متاسفانه سازش ما خیلی کم است. ما حتی با طبیعت سازش نمی کنیم. سازش به معنای این نیست که سرمان را پایین بیندازیم و هر کاری گفتند انجام بدهیم. سازش یعنی با هم بودن و مشکلات را با هم حل کردن. پدر و مادرهای ما با یکدیگر سازش داشتند برای همین در زندگی مشترک موفق بودند.
و سطح توقع شان از یکدیگر پایین بود و چیزهای معقول از هم می خواستند؟
بله! و به هم و خانواده احترام می گذاشتند. اما الان این احترام از بین رفته. البته همه اش تقصیر مردم نیست. شرایط اجتماعی هم در این بحران دخیل است. باید زیرساخت های جامعه درست شود تا راه موفقیت برای جوان ها فراهم شود. متاسفانه ازدواج ها بدون تفکر است و جوان ها بدون این که مفهوم زندگی مشترک را بدانند با هم ازدواج می کنند و بعد نمی توانند دوام بیاورند.
شما به شخصیتی جدی معروف هستید که در کار با کسی شوخی ندارید و شنیده می شود زود هم عصبانی می شوید! اما در کارهای شما معمولا لایه های طنزی وجود دارد که بیننده را جذب می کند و در ذهن می ماند، این طنازی از کجا آمده؟
مگر نمی شود آدم هم جدی باشد هم طناز! اتفاقا من آدم بسیار شوخ طبعی هستم و پشت صحنه کارهایم همیشه سرزنده و شاد است. خودم از همه بیشتر شلوغ می کنم، اما کار برایم خیلی جدی است و به کار احترام می گذارم. توقع دارم کسانی که با من همکاری می کنند هم کار را جدی بگیرند و نهایت تلاش خود را بکنند که جلوی مردم شرمنده نشویم. وقتی برای تلویزیون برنامه می سازیم در واقع از پول بیت المال هزینه می کنیم بنابراین باید به پول مردم احترام بگذاریم و کم فروشی نکنیم. نگاهم به دنیا عبوس نیست و حتی در تلخ ترین مسائل هم رگه هایی از طنز می بینم. فکر می کنم با لبخند بهتر می توان مشکلات جامعه را یادآور شد و به مردم گفت که جور دیگر می توان به مسائل نگاه کرد.