وی فور یو
2 سال پیش / خواندن دقیقه

معنی اصطلاحات انگلیسی پرکاربرد به فارسی

معنی اصطلاحات انگلیسی پرکاربرد به فارسی

در زبان انگلیسی اصطلاحات پرکاربردی وجود دارد که شما با یادگیری معنی فارسی آن ها می توانید به راحتی یک متن انگلیسی ساده را ترجمه کنید.

معنی اصطلاحات انگلیسی پرکاربرد به فارسی

در این مطالب شما را با ترجمه فارسی برخی از اصطلاحات و کلمات انگلیسی پرکاربرد آشنا خواهیم کرد.

حیوانات

معنی فارسی اسامی حیوانات

  • worm سوسمار،خزنده
  • sheep گوسفند
  • rat موش صحرایی
  • monkey میمون
  • fish ماهی
  • cow گاو ماده
  • dog سگ
  • bee زنبور
  • ant مورچه
  • bird پرنده
  • cat گربه
  • horse اسب
  • animal حیوان
  • snake مار
  • Giraffe زرافه
  • Elephant فیل
  • Lion شیر
  • tiger پلنگ

اعضای بدن

معنی کلمات اعضای بدن انگلیسی به فارسی

  • muscle ماهیچه
  • heart قلب
  • head سر
  • hand دست
  • leg پا
  • nose بینی
  • lip لب
  • eye چشم
  • ea r گوش
  • knee زانو
  • tooth دندان
  • finge r انگشت
  • nail ناخن
  • vessel رگ
  • hair مو
  • tongue زبان
  • toeانگشت شصت
  • throat گلو
  • skin پوست
  • brain مغز
  • neck گردن
  • bone استخوان
  • stomach شکم
  • bloodخون
  • bodyبدن

خوراکی ها

معنی فارسی به انگیسی خوراکی های پرکاربرد

  1. bread نان
  2. butter کره
  3. drink آشامیدنی
  4. food غذا
  5. fruit میوه
  6. ice یخ
  7. meat گوشت
  8. oil روغن
  9. rice برنج
  10. salt نمک
  11. soup سوپ
  12. sugar شکر
  13. water آب
  14. apple سیب
  15. berry توت
  16. cake کیک
  17. cheese پنیر
  18. egg تخم مرغ
  19. nut آجیل
  20. potato سیب زمینی
  21. seed دانه
  22. milk شیر
  23. Ice creamبستنی 
  24. Pizza پیتزا 
  25.  Carrot هویج
  26. Pomegranate انار 
  27. Cucumber خیار
  28. Lettuce کاهو 
  29. Tomato گوجه فرنگی

اعضای خانواده

معنی فارسی نسبت های خانوادگی

  • brotherبرادر
  • sister خواهر
  • mother مادر
  • father پدر
  • family خانواده
  • son پسر، نوه
  • daughter دختر
  • Aunt عمه ، خاله
  • Uncle دایی ، عمو
  • Grandmother مادربزرگ
  • grandfather پدر بزرگ
  • cousin بچه های عمو و خاله

ابزار

معنی فارسی انواع ابزارها در انگلیسی

  • needle سوزن
  • knife چاقو
  • key کلید
  • fork چنگال
  • brush مسواک،قلم مو
  • blade تیغ
  • bell زنگ
  • wood چوپ
  • iron آهن
  • brass برنج (آلیاژ)
  • cork چوب پنبه
  • cord کابل، طناب
  • spoon قاشق
  • wheel چرخ
  • wire سیم
  • plate بشقاب
  • tray سینی
  • whistle سوت
  • umbrella چتر
  • scissors قیچی
  • pot قوری
  • spade بیلچه، بیل
  • rod عصا
  • hammer چکش
  • ink جوهر
  • glass لیوان
  • Pliers انبردست
  • Nailed میخ 
  • Tool ابزار
  • flashlight چراغ قوه 
  • Ax تبر 

معنی فارسی به انگلیسی پوشیدنی ها

پوشش :

  • Shawl شال 
  • shirt پیراهن
  • shoe کفش
  • skirt دامن
  • sock جوراب
  • trousers شلوار
  • hat کلاه
  • dress لباس، جامه
  • coat کت
  • comb شانه
  • watch ساعت
  • Tie کراوات 
  • jacket کاپشن 
  • bag  کیف 
  • Belt کمربند
  • Glassesعینک 

 


هر آنچه میخواهید در اینجا بخوانید
شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع